حکومت تمسکش به ولایت امیر المؤمنین و این است که آن عدالتى که امیر المؤمنین اجرا مى کرد، این هم به اندازه قدرت خودش اجرا کند.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - اصغر میرشکاری: واژه "علی" از آنجا که بر نام یک "اعجوبه معجزه آسا" در خلقت و کسی که "یک مردی بود که معجزه بود و کسی نمی تواند مثل او باشد"، یعنی علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و کسی که مصداق بارز و نمونه کامل همه خوبی ها به حساب می آید، منطبق می باشد، به وضوح یک زیبائی و عظمت ماورائی با خود همراه دارد. سخن از علی بن ابی طالب است که سراسر زندگی و سلوک فردی و اجتماعی وی و گفتار و کردارش ارزنده ترین آموزه ها را عرضه می دارد. سخن از علی گفتن ، سخن از همه خوبی ها در حد اعلای آن است.
امام خمینی(س) که خود درس آموز این مدرسه و دست پرورده این مکتب است در جائی به مناسبت عید غدیر چنین بیان حقیقت می کند که:
«من مى گویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلَّم- غیر از این یک موجود تربیت نکرده بود، کافى بود برایش؛ چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود براى اینکه یک همچو موجودى را تحویل جامعه بدهد، این کافى بود. یک همچو موجودى که هیچ سراغ ندارد کسى، و بعدها هم سراغ ندارد کسى، امروز روز نَصْب اوست به امامت امّت، یک همچو موجودى امام امّت است، البته کس دیگر به پاى او نخواهد رسید.» (صحیفه امام، ج11، ص: 21)
و آیا عید غدیر که آن همه در وصف و عظمتش از قول معصوم سفارش شده و پیرامونش به حق کتابهای بسیار ارزنده و مطالب ذی قیمتی ارائه شده است، این همه شأن و عظمت را چگونه کسب کرده و این همه اعتبار را از کجا آورده است؟ آیا این "عید الله الاکبر" برای مولا امیرالمؤمنین ارزش آفرینی کرده و امتیازی جدید بر همه خوبیهای وی افزوده است؟ و یا اینکه مسأله وجهی دیگری دارد و اگر دارد، دلیل آن چیست؟
امام خمینی(س) با تأکید بر اهمیت و کلیدی بودن مسأله عدالت و به ویژه در امر حکومت داری به این پرسش، چنین پاسخ می دهند:
« مسئله غدیر، مسئله اى نیست که بنفسه براى حضرت امیر یک مسئله اى پیش بیاورد، حضرت امیر مسئله غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر براى ایشان ارزش ندارد؛ آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خداى تبارک و تعالى که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول اللَّه کسى نیست که بتواند عدالت را به آن طورى که باید انجام بدهد، آن طورى که دلخواه است انجام بدهد مأمور مى کند رسول اللَّه را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهى داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوى حضرت باشد؛ مقامات معنوى حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود. و اینکه در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر ازش تجلیل کرده اند، نه از باب اینکه حکومت یک مسئله اى است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس مى گوید که «به قدر این کفش بى قیمت هم پیش من نیست» آنکه هست اقامه عدل است. آن چیزى که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- و اولاد او مى توانستند در صورتى که فرصت بهشان بدهند، اقامه عدل را به آن طورى که خداى تبارک و تعالى رضا دارد انجام بدهند، اینها هستند، لکن فرصت نیافتند. زنده نگه داشتن این عید نه براى این است که چراغانى بشود و قصیده خوانى بشود و مداحى بشود، اینها خوب است، اما مسأله این نیست. مسأله این است که به ما یاد بدهند که چطور باید تبعیت کنیم، به ما یاد بدهند که غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همه اعصار باید باشد و روشى که حضرت امیر در این حکومت پیش گرفته است باید روش ملتها و دست اندرکاران باشد. قضیه غدیر، قضیه جعل حکومت است، این است که قابل نصب است و الّا مقامات معنوى قابل نصب نیست یک چیزى نیست که با نصب آن مقام پیدا بشود؛ لکن آن مقامات معنوى که بوده است و آن جامعیتى که براى آن بزرگوار بوده است، اسباب این شده است که او را به حکومت نصب کنند و لهذا، مى بینیم که در عرض صوم و صلاة و امثال اینها مى آورد و ولایت مجرى اینهاست. ولایتى که در حدیث غدیر است به معناى حکومت است، نه به معناى مقام معنوى. و حضرت امیر را همان طورى که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن- در روایات است این- نازل شده است به منازل مختلف، کلیاتش سبع و الى سبعین و الى زیادتر، تا حالا رسیده است به دست ماها به صورت یک مکتوب، حضرت امیر هم این طور است، رسول خدا هم این طور است. مراحل طى شده است، تنزل پیدا کرده است. از وجود مطلق تنزل پیدا کرده است، از وجود جامع تنزل پیدا کرده است و آمده است پایین تا رسیده است به عالم طبیعت، در عالم طبیعت این وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولیاى بزرگ خدا. بنا بر این، اینکه حدیث غدیر را ما حساب کنیم که مىخواهد یک معنویتى را براى حضرت امیر یا یک شأنى براى حضرت امیر درست کند نیست. حضرت امیر است که غدیر را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست که اسباب این شده است که خداى تبارک و تعالى او را حاکم قرار بدهد.» (همان، ج20، ص: 112و113)
و از جمله این همه خوبی، ظلم ستیزی و عدالت محوری شگفت انگیز این اعجوبه خلقت است و در قاموس و خمیر مایه شخصیتی چه در وجوه فردی و چه در امر امارت و حکومت داری علی بن ابی طالب آن چه اصالت دارد اقامه عدل است و او است که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهى داشته باشد، چنین است که واقعه حساس غدیر را با خود می آورد تا مفهوم حکومت الهی جنبه عینی پیداکند و برای همه مدعیان در طول تاریخ سرمشق و چراغ راه باشد.
یکی از سفارشات در این عید بزرگ که از همه اعیاد بالاتر است انشاء و القاء تمسک به ولایت علی است. اما معنای این تمسک و شرط صادق بودن بر این ادعا چیست و چگونگی عملی شدن آن کدامین طریق است و راه ارزیابی و راستی آزمائی در این ادعا چه راهی است؟ از محضر امام خمینی(س) درس آموزی می کنیم که باید به طور کامل بر این راه و روش و صراط مستقیم الهی سیر کرد و از جمله مشخصا عدالت ورزی پیشه نمود و ظلم را ولو برای غیر مسلمان تحمل ننمود و خود نیز بر گرد آن مگرد و چنین است که شیعه واقعی از مدعی باز شناسی می شود، هرچند در پوشش اسم و رسم و عناوین و القاب باشد. دقت کنید:
« ما در این روز، این روز مبارک که از اعیاد بزرگ اسلام است و به حسب نفوس ما بالاترین عید است و نکته اش هم این است که این ادامه نبوت است، ادامه آن معنویت رسول اللَّه است، ادامه آن حکومت الهى است، از این جهت از همه اعیاد بالاتر است. و ما در این روز سعید یکى از چیزهایى که وارد شده است، این است که بگوییم، بخوانیم:
الْحَمْدُ للَّه الّذى جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوَلایَة امیر الْمُؤمِنینَ وَ اهْلِ بَیْتِهِ. تمسک به ولایت امیر المؤمنین چى هست؟ یعنى ما همین این را بخوانیم و رد بشویم؟ آن هم تمسک به ولایت امیر المؤمنین در روزى که ولایت به همان معناى واقعى خودش بوده است، نه تمسک به محبت امیرالمؤمنین، تمسک به محبت اصلًا معنا هم ندارد، تمسک به مقام ولایت آن بزرگوار به اینکه گرچه ما و بشر نمى تواند به تمام معنا آن عدالت اجتماعى و عدالت حقیقى را که حضرت امیر قدرت بر پیاده کردنش داشت، نمى توانیم ماها و هیچ کس، قدرت نداریم که پیاده کنیم، لکن اگر آن الگو پیدا شده بود و حالا هم ما باید به یک مقدار کمى که قدرت داریم تمسک کنیم. تمسک به مقام ولایت معنایش این است که،- یکى از معانى اش این است که- ما ظِلّ آن مقام ولایت باشیم. مقام ولایت که مقام تولیت امور بر مسلمین و مقام حکومت بر مسلمین است، این است که چنانچه حکومت تشکیل شد، حکومت تمسکش به ولایت امیر المؤمنین و این است که آن عدالتى که امیر المؤمنین اجرا مى کرد، این هم به اندازه قدرت خودش اجرا کند. به مجرد اینکه ما بگوییم ما متمسک هستیم به امیر المؤمنین، این کافى نیست، این تمسک نیست اصلش. وقتى که حکومت الگو قرار داد امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- را در اجراء حکومتش، در اجراء چیزهایى که باید اجرا بکند، اگر او را الگو قرار داد، این تمسک کرده است به ولایت امیر المؤمنین. چنانچه او الگو نباشد، یا اینکه تخلفات حاصل بشود از آن الگوى بزرگ، هزار مرتبه هم روزى بگوید «خدا ما را از متمسکین قرار داده است»، جز یک کذبى چیزى نیست. و مجلس که از مقامات بلند یا بلندترین مقام کشورى است، چنانچه الگو قرار داد آن چیزى که امیر المؤمنین مى خواست، و آن عدالتى را که آن در همان برهه کمى که به او مجال دادند- خیلى کم مجال پیدا کرد- اگر الگو قرار بدهند آن را براى اینکه احکام را و امورى که باید محوّل به آنهاست به آن نحو اجرا بکنند، به آن نحو تصویب بکنند و دقت بکنند، آن وقت مى شود گفت که مجلس ما هم از متمسکین به امیر المؤمنین هستند. و اما چنانچه مجلس نتواند این کار را بکند، یا خداى نخواسته نخواهد این کار را بکند، یا بعض افراد نگذارند که این کارها بشود، آن وقت ما نمى توانیم بگوییم که یک مجلس متمسک به ولایت امیر المؤمنین داریم. و هکذا قوّه قضائیه، اگر قوّه قضائیه هم تبعیت نکند از آن قضاء امیر المؤمنین که «اقْضاکُمْ عَلِىٌ» و اگر تبعیت نکند از قضاوت اسلام، متشبث به همان قضاوت اسلامى نباشد، آن هم هر چه بگوید ما متمسک هستیم، بر خلاف واقع است. تمسک وقتى است که قوّه قضائیه هم کارهایى که مى کنند از روى الگوى علوى باشد که همان الگوى اسلامى است. و مردم ما هم که این دعا را یا این فقره را مى خوانند آنها هم باید توجه کنند به اینکه تمسک به ولایت حضرت امیر براى آنها تبعیت از مقاصد اوست. همین طور گفتند که ما شیعه على هستیم، و همین که گفتند ما متمسک به ولایت امیر المؤمنین هستیم، این کافى نیست، نمى شود این. این امور، امورى نیست که لفظى باشد و با الفاظ و با عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است؛ اینها یک امور عملى است، یک حکمت عملى است اینها. باید کسانى که مدعى هستند که ما شیعه امیر المؤمنین هستیم، تبع او هستیم، باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم، یک گزافى گفته ایم، یک لا طائلى گفته ایم. امیر المؤمنین در زمان حکومتش- که بسیار کوتاه و بسیار با ناگواریها مقابل بود- مى بینید که وقتى که آن نامه را به مالک اشتر مى نویسد چه مسائل مهمى را، مسائل سیاسى را، مسائل اجتماعى را، همه چیز را در آنجا ذکر مى فرماید، با اینکه یک بخشنامه اى براى یک نفر بوده است. یک نامه اى براى یک نفر بوده است و آن این است که مى گوید که- به حسب نقلى که شده است که یک خلخال را از پاى یک ذمّى در حکومت او در آوردند،- به حسب این روایت، مى فرماید که اگر انسان بمیرد براى این، این مَلوم نیست. شیعه این است که این طور باشد نه مثل ما، شیعه این است که اگر چنانچه در حکومت اسلامى، در کشور اسلامى، ظلم و لو به یک ذمّى وارد بشود، آن هم ظلم به همین کمى که یک خلخال را از پاى یک ذمیّه درآورند، بگوید که انسان اگر بمیرد ملوم نیست، ملامت نباید به او بشود، این طور اهمیت دارد.(همان،ج18،ص:155 -153)
و در آخر ضمن عرض تبریک صمیمانه به مناسبت این عید سعید به همه دوستداران مولا امیر المؤمنین و همه پاسداران خوبیها که در حقیقت متمسکین واقعی به ولایت امیر المومنین (ع) هستند، سخن را با این فراز از کلام یکی از این متمسکین و اقعی از این جمع خوبان به پایان می بریم که:
«صلوات و سلام بى پایان به رسول اعظم که چنین موجودى الهى را در پناه خود تربیت فرمود و به کمال لایق انسانیت رسانید. و سلام و درود بر مولاى ما که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقى است و خود الگوى انسانیت و مظهر اسم اعظم است.» (همان،ج14، ص349 )
والسلام .