به گزارش جماران، آیت الله سید حسین موسوی تبریزی رئیس مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم در گفت و گو با نشریه«حریم امام» با اشاره به شیوه های اداره حوزه های علمیه در قبل از انقلاب، به تبعات منفی دخالت های نهادهای غیر حوزوی اشاره کرد و بر ضرورت مدیریت حوزه علمیه توسط مراجع عظام تاکید کرد.
شیوة مدیریت حوزههای علمیه در دوران قبل و بعد از انقلاب اسلامی دارای چه ویژگیهایی بوده است؟
سابقاً حوزههای علمیه با یک سلسله قوانین نانوشته و ناگفته اداره میشد. در واقع حوزة علمیه نظم خاصی داشت و این نظم بدون اینکه در جایی گفته و نوشته بشود، وجود داشت. برای مثال نظم خاصی در روند تحصیل منابع درسی بود. کتابها از سطوح ابتدایی به تدریج به سطوح بالاتر خوانده میشدند. این مسئلة نظم در کتاب خواندن، حتی در ادبیات فارسی و ادبیات عرب واقعاً مفید به حال همة طلبهها بود. طلبهها در ابتدا باید گلستان سعدی، نصاب الصبیان، صرف میر، تصریف و جامعالمقدمات را میخواندند. حتی تجوید و کیفیت قرائت را هم میخواندند و سپس به اعتقادات میرسیدند.
کتابهایی از برخی متکلمین مشهور را مطالعه میکردند و هر طلبهای بدون اینکه امتحان بدهد و مجبور باشد این روند را طی میکرد. در واقع نظمی در حوزه حاکم بود که طلبهها خودبهخود این روند را طی میکردند. هر کسی هم هر استادی را که میخواست انتخاب میکرد و کتابها را نزد او فرا میگرفت. همة چیز بستگی به استعداد ذهنی و هوش و دقت طلبهها داشت که چقدر میتوانستند از امکانات موجود بهره ببرند. این نظم نانوشته خودبهخود برقرار بود.
بعد از جامعالمقدمات، سیوطی و جامی و مغنی را مطالعه میکردند. اگر این کتابها را نمیخواندند نمیتوانستند به درستی فقه را متوجه بشوند. چون فقه تماماً از آیات و روایات برگرفته شده است و تماماً به زبان عربی میباشد. نکات لطیف و بلیغ کتب ادبی را باید میگذراندند تا به فهم آنان از فقه کمکشان کنند. به مرور از فقه مبتدی شروع میکردند تا اینکه به مکاسب میرسیدند؛ یعنی ابتدا شرح لمعه را میخواندند و بعد به مکاسب شیخ انصاری میرسیدند. پس از آن به درس خارج میرسیدند. در درس خارج آزاد بودند و فقط یک کتاب نمیخواندند و مطالعهشان در یک دوره خارج از یک کتاب بود. هر استاد مجتهدی باید یک سری کتابهایی را مطالعه میکرد و از برآیند آنها درس خارج میگفت؛ بنابراین منظور از نظم ناخوانده و نانوشته موجود در حوزههای علمیه در سابقه اینگونه بود. در حوزه طلبهها خودبهخود نظم داشتند و اگر کتاب مبتدی را نمیخواندند نمیتوانستند به سراغ کتب بعدی بروند. خودشان مقید بودند که کتابها را در هر سطحی به ترتیب و با نظم خاصی بخواندند.
از این مهمتر خود استاد بود. هر استادی که مرحلة قبلی را درس نداده باشد و تجربهای کسب نکرده باشد نمیتوانست به مرحلة بعدی تدریس برود. برای مثال در حوزه استاد جامعالمقدمات منحصراً همان را درس میداد؛ استاد شرح لمعتین منحصراً همان را درس میداد؛ استاد مکاسب منحصراً همان را درس میداد و... . این اساتید در هر دورهای مدتها فقط یک کتاب درس میدادند.
یادم هست از سال 1336 تا 1357 در حوزة علمیه چهار الی پنج استاد معروف شرح لمعه، مکاسب و... وجود داشتند. افراد خاصی شرح لمعه و افراد خاصی مکاسب میگفتند. برای مثال مرحوم شیخ علی پناه در تدریس شرح لمعه معروف بود. اساتید بزرگی با اینکه ده الی بیست سال درس خارج خوانده بودند، همچنان لمعه درس میدادند. بعضی از آنان فقط منطق و بعضیها صرفاً مکاسب یا رسائل درس میدادند.
خوشبیانی و تسلط بر درس ملاک رونق گرفتن درس اساتید بود. در واقع حتی در تدریس هم نظم نانوشته و خاصی بر حوزهها حاکم بود.
برای مثال درس رسائل آیتالله نوری در آن زمان معروف بود و بیش از ده سال این درس را میگفت. آن موقع درس ایشان هم بسیار شلوغ میشد. با اینکه آن موقع جمعیت حوزه مانند امروز نبود و بسیار کمتر بود؛ شاید حدود صد نفر در درس ایشان شرکت میکردند. همچنین آیتالله مکارم شیرازی مکاسب میگفت. البته درس ایشان به شلوغی آیتالله نوری نبود، اما به هر حال درسشان در مکاسب معروف بود. مرحوم آیتالله پایانی هم شرح لمعه و مکاسب میگفت. از سال 1352 به بعد درسهای شرح لمعه را آیتالله علوی گرگانی و درس مرحوم آیتالله فاضل هرندی میگفتند. بنده هم از سال 1353 تا پیروزی انقلاب شرح لمعه میگفتم و شلوغترین درس شرح لمعه کلاس درس من بود. عموماً در مسجد نو درس میگفتم و جمعیت زیادی میآمدند. در مسجد امام حسن عسکری علیهالسلام هم آیتالله سلطانی کفایه میگفت و من در ساعت ده در همان مسجد جلد دوم لمعه را میگفتم و در ساعت هشت در مسجد نو بودم. هر دو مسجد جمعیت زیادی میآمدند. با اینکه سن من از بسیاری از اساتید کمتر بود، تعدادی زیادی از طلبهها به درس من میآمدند. معمولاً کیفیت تدریس برای طلبهها بسیار مهم بود و اگر استادی را مطابق با مزاج خودشان مییافتند هر ساله درس او را شرکت میکردند؛ بنابراین افراد خاصی شرح لمعه میگفتند و حوزة علمیه نظم خاصی داشت. هیچ دستور هم از جای خاصی گرفته نمیشد. همه چیز به انتخاب طلبه بود. حضور طلبهها و استقبال آنها باعث معروفی اساتید میشد. در این سیر هم هیچ دستوری از جایی داده نمیشد که به فلان درس بروید یا به فلان درس نروید. خوشبیانی و تسلط بر درس ملاک رونق گرفتن درس اساتید بود. در واقع حتی در تدریس هم نظم نانوشته و خاصی بر حوزهها حاکم بود. درس خارج هم دیگر جای خودش را داشت.
مرحوم آیتالله سلطانی استاد مرحوم آیتالله مشکینی بود. بسیاری از بزرگان مانند آیتالله نوری همدانی و آیتالله مکارم شیرازی از شاگردان آیتالله سلطانی بودند. برای مثال بیست سال قبل از ما درس کفایه آیتالله سلطانی را خوانده بودند و ما پس از بیست سال درس کفایه آیتالله سلطانی را شرکت کردیم؛ یعنی آیتالله سلطانی بیش از بیست سال کفایه درس میگفت. شاگردان عوض میشدند؛ اما استاد آن درس تغییر نمیکرد و بر همان درس باقی میماند. بعد از اینکه آیتالله العظمی محقق داماد به رحمت خدا رفت، آیتالله سلطانی درس خارج را شروع کردند. در آن موقع بنده و بعضی دیگر از دوستان خدمت ایشان رسیدیم و گفتیم که شما سالهای سال کفایه را درس گفتید و اگر ممکن است درس خارج را شروع کنید. ایشان در ابتدا تعلل میکرد و با اصرار ما بالاخره راضی شد که درس خارج بگوید. در آن موقع بنده هنوز مجرد بودم و در مدرسه آیتالله مرعشی نجفی حجره داشتم. ایشان هم در همانجا درس خارج خود را شروع کرد. مدرس کوچکی بود و تعدادی اندکی میتوانستند در درس ایشان شرکت کنند. البته بعدها برای مدتی درس خارج را تعطیل کرد و مجدداً عدة دیگری به منزل ایشان رفتند و درخواست کردند که درس خارج را ادامه بدهند. اینطور نبود که بر سر تدریسها بین اساتید مسابقهای برقرار باشد و هر استادی بخواهد سریعاً به تدریس سطوح عالیتر برسد. هر استادی قربة الی الله درس خود را شروع میکرد و بر همان درس باقی میماند. نظم نانوشته و ناخوانده هم بر کل حوزة علمیه و در میان اساتید حاکم بود.
مراجع تقلید چطور؟ آنان در سابق چگونه به این مقام میرسیدند؟
در رابطه با رساله نوشتن هم وضعیت بر همین منوال بود. با وجود مرحوم آیتالله بروجردی و آیتالله اصفهانی در نجف رسالهای از سوی کسی نوشته نمیشد. هر کسی غیر از این دو مرجع تقلید رسالهای مینوشت، این شبهه در میان اذهان پیش میآمد که فلانی هوای نفس دارد. چند نفر به خاطر اینکه عجله کردند و رساله نوشتند از چشمها افتادند؛ با اینکه قبل از آن مقام علمی بالایی داشتند. میخواهم بگویم که حوزة علمیه چنین رسمی داشت و در حال حاضر واقعاً بسیار متأسف هستیم که این نظم در حوزة علمیه از بین رفته است. شنیدم که آیتالله سبحانی گفته است: «اینکه میگویند چهارصد الی هفتصد درس خارج در حوزة علمیه داریم، شاید درست باشد، اما به این خاطر است که حرمت درس خارج از بین رفته است.»
این مسائل واقعاً قابل توجه است و همین آیتالله سبحانی، آیتالله نوری همدانی و آیتالله مکارم شیرازی خودشان تا زمانی که آیتالله محقق داماد در قید حیات بود، درس خارج را شروع نکردند. در ابتدا آیتالله مکارم شیرازی درس خارج را شروع کرد و چون ایشان و آیتالله نوری همدانی همدوره بودند، به ایشان هم گفتند پس شما هم درس خارج را شروع کنید. البته یادم نمیآید آیتالله سبحانی درس خارج خود را قبل از انقلاب شروع کرده باشد؛ اما آیتالله نوری همدانی و آیتالله مکارم شیرازی و مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی یک یا دو سال قبل از انقلاب درس خارج فقه و اصول را شروع کردند. در یکی از مقبرههای حرم هم آیتالله نوری و هم آیتالله مکارم درس میگفتند و مرحوم آیتالله فاضل در مدرسة آیتالله نجفی درس میگفت؛ اما دقیقاً به خاطر ندارم درس ایشان در مدرسة آیتالله نجفی درس خارج میگفت یا سطوح. به هر حال فقط این دو سه بزرگوار در آن زمان درس خارج میگفتند.
آیتالله شیخ مرتضی حائری یزدی سالیان درازی درس خارج میگفت، اما هرگز حاضر نشد رساله چاپ کند. هر وقت از ایشان درخواست میشد که رسالهای چاپ کند، گویی به ایشان توهین کرده باشند. تندی میکرد و ناراحت میشد. مرحوم آیتالله محقق داماد نیز هرگز حاضر نشد رساله چاپ کند. ایشان مرحوم آیتالله خوانساری را اعلم زمان میدانست و میگفت هر کسی مرا قبول دارد از آیتالله خوانساری تقلید کند. این نظم نانوشته در حوزه واقعاً جالب بود و امروزه چنین نظمی وجود ندارد.
در زمان آیتالله بروجردی هم شلوغترین و معتبرترین درس اصول و فقه، درس حضرت امام بود. چند سال پیش تقریر درس امام را آیتالله سبحانی چاپ و منتشر کرد و ازروی همین تقریرات میتوان به وزن علمی امام در تدریس فقه و اصول پی برد.
حضرت امام در زمان آیتالله بروجردی درس خارج بسیار معتبری داشتند و بزرگان و اساتید تراز اول قم درس ایشان را شرکت میکردند. در مسجد سلماسی درس میگفتند و در آن زمان بزرگان زیادی درس ایشان را شرکت میکردند که خودشان رسائل و مکاسب میگفتند. وقتی آیتالله بروجردی به رحمت خدا رفت، بسیاری از افراد به سمت امام رفتند و درخواست کردند که رساله چاپ کنند؛ اما حضرت امام حاضر نشدند. شاگردان حضرت امام خودشان پولی جمع کردند تا رسالة ایشان را چاپ کردند. در واقع فتاوای و حاشیههای امام در کتاب عروه را برداشتند و رساله را چاپ کردند.
بعضیها کارهایی انجام میدادند که تبلیغ یکی دیگر از علما بشود؛ اما حضرت امام هیچگاه حاضر به این کارها نشدند. در زمان آیتالله بروجردی هم شلوغترین و معتبرترین درس اصول و فقه، درس حضرت امام بود. چند سال پیش تقریر درس امام را آیتالله سبحانی چاپ و منتشر کرد و ازروی همین تقریرات میتوان به وزن علمی امام در تدریس فقه و اصول پی برد.
همچنین مرحوم آیتالله منتظری که درسهای مرحوم آیتالله بروجردی را تقریر کرده بود تا زمانی که حضرت امام در قید حیات بود، هیچگاه حاضر به چاپ رساله خود نشد. یکبار خودم به ایشان گفتم که اجازه بدهید رسالة شما چاپ بشود، اما اجازه نداد و گفت بزرگانی هستند که باید به رسالة آنان رجوع بشود. وقتی حضرت امام و آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی هستند من چرا باید رساله چاپ کنم؟
از کیفیت ارتباط طلبهها با مراجع تقلید نیز مطالبی بیان کنید و فرق آن زمان را با زمان فعلی از این نظر مقایسهای بفرمایید.
مدیریت مراجع تقلید به همین منوال بود. وقتی خودشان نظم و انضباط را اینگونه در امور حوزه دنبال میکردند، طلبهها خودبهخود منضبط بار میآمدند. امام صادق علیهالسلام میفرماید: «کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیْرِ اَ لْسِنَتِکُمْ» آن بزرگان عملاً طلبهها را تربیت میکردند. آیتالله بروجردی در تشویق طلبههای درسخوان غوغا میکرد. هر وقت میدید که طلبهای صرف میر را به خوبی بلد است، او را تشویق میکرد و با این تشویقهای اخلاقی و اتصال مستقیم بین طلبه و مرجع تقلید باعث رشد و بالندگی آنها میشد.
هیچ مرجع تقلیدی در خانهاش پشت در بسته نبود. حداقل یک ساعت قبل از نماز ظهر درِ بیوت مراجع باز میشد و هر کسی میتوانست ایشان را ببیند. هر طلبهای هر کاری داشت، مستقیم میرفت و با مرجع تقلید صحبت میکرد و جواب میگرفت. این مسائل باعث اتصال و ارتباط مراجع با طلبهها بود و تمام کارهای خودشان را با مراجع و بزرگان در میان میگذاشتند.
در آن زمان اعزام طلبهها به شهرهای دیگری برای امر تبلیغ به دستور مراجع تقلید بود. هر کدام از شهرها نمایندگانی از سوی مراجع تقلید حضور داشتند. یک یا دو ماه قبل از ماه محرم یا رمضان شیوخ آن شهر یا منطقه نزد مراجع تقلید میرسیدند و درخواست میکردند که کسی را به سوی آنان بفرستند. مراجع تقلید هم هر کدام دفتری داشتند و در دهههای محرم و صفر و ماه رمضان عدهای از طلبههای مستعد را به شهرها یا روستاهای اعزام میکردند. هر طلبهای که از طرف مرجع تقلید به شهر یا روستا میرفت، در نزد اهالی آن شهر و روستا بسیار محترم بود. من بارها این مسئله را دیدم که بر سر اینکه امشب آن روحانی و طلبه شام را کجا دعوت باشد، بین اهالی شهر یا روستا دعوا میشد. امروزه متأسفانه اینگونه نیست و حتی گاهی بعضی از مبلغان به شهرها میروند و جایی برای خواب هم ندارند؛ مگر اینکه در اتاقک مسجد ساکن بشوند. لذا این نحوة ارتباط میان مراجع تقلید و طلاب امور تبلیغ را بسیار محترمانه میکرد و طلبهها را هم برای درس خواندن جذب میکرد. نظم نانوشته خودبهخود و نظم از راه دور در آن زمان حاکم بود. به هیچ وجه لازم نبود که برای طلبهها دادگاه ویژه روحانیت تأسیس بشود و بر آنها نظارتی صورت بگیرد. این نظم خود به خود حاکم بود و این امور به همین منوال تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
حوزة علمیة نجف هم همینطور بود. البته حوزة نجف و قم تفاوتهایی با همدیگر در دیگر امور داشتند؛ اما اشتراک میان آنها همین بود که خدمت شما عرض کردم. ارتباط مراجع تقلید با طلبهها سهل و به دور از سختیهای امروزه بود. چنین روالی میتوانست برای جامعة امروز حوزه هم بسیار مفید و مؤثر باشد. مهمتر اینکه از تمام شهرها خدمت مراجع میرسیدند و با اصرار زیاد درخواست روحانی میکردند. آن هم نه فقط برای ماههای محرم و رمضان، بلکه برای ماندن دائم. این مراجع بودند که افراد مستعد و شایسته را میشناختند و بر اساس درجة سواد و تقوایشان آنها را به مناطق مختلف میفرستادند.
امروزه وضعیت امور حوزه، اداری شده است و امتحانها از سوی شورای مدیریت و آن هم از سوی جامعه مدرسین گرفته میشود. در آن موقع مستقیماً از سوی مراجع تقلید آزمونی از طلبهها گرفته میشد. همین امر باعث میشد که نظمی در نظام آموزشی حوزه برقرار بشود.
تا قبل از آیتالله بروجردی در حوزه حتی امتحان هم وجود نداشت. در زمان آیتالله بروجردی کم و بیش از طلبهها امتحان گرفته میشد و پس از اینکه بنده به قم رفتم، یعنی در اواخر حیات آیتالله بروجردی، امتحان گرفتن از طلبهها باب شده بود. از رسائل امتحان میگرفتند و بر اساس همان هم شهریه برقرار میشد.
این امکان به خاطر تدبیر مراجع و نزدیک بودن و ارتباط داشتن طلبهها با مراجع تقلید بود. وقتی گفته میشد که باید از طلبهها امتحان گرفته بشود، همة مراجع تقلید چند نفر را مشخص میکردند تا از طلبهها امتحان بگیرند. بعضیها از طرف آیتالله گلپایگانی، بعضیها از طرف حضرت امام و بعضیها از طرف آیتالله مرعشی نجفی نماینده میشدند و یک امر را دنبال میکردند. طلبهها هم لازم نبود که بروند و سه جا و برای هر نماینده یک امتحان بدهند. امروزه وضعیت امور حوزه، اداری شده است و امتحانها از سوی شورای مدیریت و آن هم از سوی جامعه مدرسین گرفته میشود. در آن موقع مستقیماً از سوی مراجع تقلید آزمونی از طلبهها گرفته میشد. همین امر باعث میشد که نظمی در نظام آموزشی حوزه برقرار بشود. هر طلبهها که به سطوح بالاتر میرسید، باید امتحان دیگری میداد. البته امتحانات از سال اول درس خارج تمام میشد و طلبهها مشغول تحقیق و پژوهش میشدند. طلبهها در شیوه و نظام آموزشی سابق حوزه انگیزة بیشتری برای درس خواندن پیدا میکردند. اغلب طلبههای مُبَلِغ برای پول گرفتن به منبر نمیرفتند. هیچ طلبهای شرط نمیگذاشت که چقدر پول بگیرد تا منبر برود.
خود حضرتعالی منبر خطابه را از چه زمانی آغاز کردید و عموماً برای ایراد سخنرانی به کجا میرفتید؟
منبرهای بنده هم در سایة انقلاب اسلامی بود و خیلی زود به منبر رفتم و از نهضت حضرت امام دفاع کردم. حدوداً در سالهای 1350 به بعد منبرهایم مشهور شده بود. در شیراز، آبادان، بوشهر، تهران و... به منبر میرفتم و به طرفداری از حضرت امام و نهضت ایشان میپرداختم. عدهای از اهالی شهرها از چند ماه قبل میآمدند و وقت میگرفتند. برای شهرهای دورتر خودشان برایم بلیت میگرفتند. همة اینها به این خاطر بود که واقعاً در آن سالها زحمت میکشیدیم و مطالعه میکردیم. اغلب انقلابیها هم جوانان بودند و مطالب ما برایشان مؤثر واقع میشد.
آیا حضرت امام خمینی(ره) به عنوان رهبری جمهوری اسلامی در امور حوزة علمیه دخالت میکردند؟ حضور و نفوذ ایشان در حوزه چقدر بود و تا چه اندازه به مراجع تقلید دیگر بها میدادند؟
حضرت امام در دوران زعامتشان به ندرت دربارة حوزة علمیه اظهارنظر میکردند. برای مثال دربارة اینکه فقه باید پویا باشد یا سنتی، دیدگاه خودشان را به صورت کلی بیان میکردند. ایشان هیچ گونه دخالتی در امور حوزه نمیکردند و این بزرگواری امام را نشان میدهد. در تمام آن ده سال پیروزی انقلاب که در قید حیات بودند، یکبار هم خلاف نظر مراجع در امور و مسائل شرعی نظری نمیگفتند. برای مثال برای رؤیت هلال به نظر مراجع تقلید عمل میکردند. در بسیاری از امور میفرمودند که به مراجع تقلید مراجعه کنید. یکبار در شب آخر ماه مبارک رمضان در کنار حاج احمد آقا بودم. در آنجا خبر آوردند که برای آیتالله گلپایگانی و آیتالله منتظری ثابت شد که هلال شوال رؤیت شده است. در آن شب از همهجا به منزل حضرت امام تلفن میکردند و میپرسیدند که آیا فردا عید است یا خیر. در همانجا حاج احمد آقا گفت که هر کسی تلفن کرد بگویید که به اعلم مراجع تقلید قم ثابت شده که هلال رؤیت شده است. تا سالهای قبل از آن هم خود حضرت امام میفرمودند که بروید و ببینید مراجع تقلید در این باره چه نظری دارند.
امام در امور حوزه دخالتی نمیکردند و به نظر مراجع تقلید احترام میگذاشتند.
حضرت امام در شورای مدیریت هم یک نفر را هم مستقیماً از طرف خودشان مشخص نکردند و گفتند که بروید و نظر مراجع تقلید قم را جویا بشوید. حتی مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی که به امام خیلی نزدیک بود، با پیشنهاد برخی از سوی آیتالله گلپایگانی در شورای مدیریت عضو شد. در واقع اغلب اعضای شورا از سوی آیتالله گلپایگانی تعیین میشدند.
مرحوم حضرت امام هیچگاه نمیگفت که وجوهات شرعی باید به ایشان ارجاع داده بشوند. هر کس مقلد امام بود، وجوهات را نزد ایشان میبرد و گاهی هم به حوزهها کمک میکرد. امام در طول مدت رهبریشان حتی یک ریال از بودجههای دولتی برای خودشان استفاده نکردند و بلکه بارها خودشان به دولت کمک میکردند. بارها اجازه میدادند که از سهم امام برای رفع مشکلات دولت استفاده بشود و حتی یک ریال هم از بودجه دولت برای زندگی شخصی خودش برنمیداشتند.
بنابراین امام در امور حوزه دخالتی نمیکردند و به نظر مراجع تقلید احترام میگذاشتند. این مسئله برای انقلاب تأثیر مثبت زیادی داشت. این شبهه به هیچ وجه در اذهان ایجاد نشد که با پیروزی انقلاب اسلامی، رهبر و بنیانگذار نظام بخواهد حوزة علمیه را هم تحت لوای خودش قرار بدهد. دشمن هم نمیتوانست از این مسئله سوءاستفاده کند و بگوید حوزة علمیه از این پس مستقل نیست و کاملاً حکومتی است. این نگرانی برای هیچ یک از مراجع تقلید ایجاد نشد که امام خمینی بخواهد آنها را از مقام مرجعیت حذف کنند؛ بلکه جایگاهشان را بیشتر حفظ کردند.
نفوذ نهادهای غیرحوزوی در حوزه در سابق چگونه بوده است؟
در آن زمان اصلاً نهادهای دیگر جرئت نمیکردند در امور حوزه دخالت کنند و بلکه این حوزه بود که در برخی از نهادها حضور داشت. در بخش گزینش برخی از نهادها یک نماینده از طرف مراجع تقلید یا امام حضور داشت. در واقع نهادهای غیرحوزوی خط فکری خودشان را از حوزةعلمیه میگرفتند.
در زمان رهبری حضرت امام حوزه علمیه چه ویژگیهای مثبتی داشت؟
ویژگیهای حوزة علمیه در سابق، 1. دخالت نکردن در زندگی خصوصی طلبهها؛ 2. فشار نیاوردن به طلبهها؛ 3. شیوة صحیح رفتار و تعامل با طلبهها، بهطوری که طلبهها مجبور به ریاکاری نشوند. این مسئله خیلی مهم است. طلبهها آنطور که واقعاً هستند تظاهر هم میکردند. هر طلبهای با قدرت علمی خودش پیشرفت میکرد و به جایگاه اجتماعی میرسید. لازم نبود هیچ نهادی او را امتحان کند و طلبه مجبور به دروغگویی و تظاهر و ریا بشود. این مسائل باعث میشود که طلبه دو رو بار بیاید. یک زمانی برای قبولی طلبهها در امتحانات شرطی گذاشتند و آن اینکه هر کسی بخواهد وارد حوزةعلمیه بشود باید اعتقاد به ولایت فقیه داشته باشند.
در یک مصاحبهای گفتم که این شرط باعث میشود که طلبه از همان ابتدا با دروغ و ریا رشد کند. طلبهای که به تازگی صرف میر و جامعالمقدمات را گذرانده است، چه میداند که ولایت فقیه چیست؟ اعتقاد به ولایت فقیه به اجتهاد نیاز دارد. طلبه باید سالها درس بخواند تا به ولایت فقیه اعتقاد پیدا کند. البته برخی هم به مصاحبه من خرده گرفتند.
به نظر من از طلبه باید فقط این سؤال را پرسید که آیا به قانون اساسی جمهوری اسلامی التزام دارد یا خیر. در قانون احزاب هم این شرط آمده است که اعضا باید به ولایت فقیه اعتقاد داشته باشند. اعتقاد داشتن به ولایت فقیه کار آسانی نیست و نیاز به سالها درس و بحث و مطالعه دارد. ما باید تنها التزام به قانون اساسی جمهوری اسلامی را شرط قرار بدهیم که البته در همین قانون به شکل کلی ولایت فقیه هم بیان شده است. در زمان حضرت امام این پیششرطها وجود نداشت. از هیچ طلبهای این سؤال را نمیکردند که آیا به ولایت فقیه اعتقاد و باوری دارد یا خیر. همة اینها بعدها ایجاد شد.
حضور و نفوذ مراجع تقلید فعلی در حوزةعلمیه را نسبت به گذشته چقدر میدانید و راهکار شما برای بهتر شدن وضعیت حوزههای علمیه چیست؟
در حال حاضر حضور مراجع تقلید در حوزه کمرنگ است. علت آن هم دخالت برخی از نهادهای خارج از حوزه است. این مسئله هم حوزه را از نظر علمی ضعیف نگه داشته و هم از نظر اخلاقی. نفوذ مراجع تقلید را هم در میان طلبهها کمتر کرده است. اتفاقات اخیر مدرسة فیضیه هم ناشی از حضور کمرنگ و نفوذ مراجع تقلید در امور حوزة علمیه است و دیدیم که حتی اعتراض مراجع تقلید هم به جایی نرسید. منافع بعضی از افراد در همین است و آنها نمیگذارند که مراجع تقلید نفوذی بیشتر از این در حوزة علمیه داشته باشند. کاش مستقیماً از طرف رهبری هیئتی در امور حوزه دخالت میکرد که بیت مراجع تقلید هم در آن هیئت نماینده داشته باشند. در این صورت شورای مدیریت صرفاً در دست یک گروه خاصی قرار نمیگرفت و چنین کاری میتواند تأثیر مثبت فراوانی در پی داشته باشد.