به موازات اوج گرفتن ابعاد نهضت بعد از شهادت حاج آقا مصطفى، بیت و دفتر امام در نجف اشرف از وجود شخصى چون احمد که تجربهاى طولانى در مبارزه و مدیریت بیت امام در قم را داشت، به سرعت خلاء وجود با برکت شهید مصطفى خمینى در کنار امام پر شد.
در روز 24 اسفند هزار و سیصد و بیست و چهار هجرى شمسى دیده به جهان گشود. نخستین صدایى که در این عالم شنید آواى ملکوتى اذان بود که از زبان روحالله در گوش او طنین افکند. نامش را احمد برگزیدند. هنگامى که او بدنیا آمد وطن مظلوم و اسلامى چهارمین سال حکومت خیانت پیشه دومین عامل بیگانه از خاندان منفور پهلوى را مىگذرانید. دو سال قبل از تولد احمد اثر بزرگ سیاسى حضرت امام «کشف الاسرار» تألیف و منتشر شد و در آن آشکارا از تشکیل حکومت اسلامى سخن گفت. روحالله در زمان ولادت احمد نامى پر آوازه در حوز علمیه قم بود. مجتهد برجستهاى که مجلس درس فقه و اصول و فلسفه و عرفان او محفل انس فرهیختگانى چون شهید مطهرى بود. سالهاست که شخصیت علمى «حاج آقا روح الله» و اندیشههاى تابناک او بر این دسته از دنیاخواهان و مقدسمأبان و آنان که در حوزه علمیه با حکومت سر و سرّى دارند گران آمده و بر او خرده مىگیرند که شعر عرفانى مىسراید یا از سیاست و قیام سخن مىراند.
بدین ترتیب دوران طفولیت احمد در محیطى مىگذرد که محفل روحانى خانواده خمینى کبیر را بحث از چگونگى انجام تکلیف الهى گرما و نشاط مىبخشد. پدر شهریه نمىستاند و از صرف وجوهات شرعى براى گذران زندگى خود حتى در سختترین شرایط پرهیز مىکند. احمد دوران کودکى و نوجوانى را در محیطى رشد مىکند که مقدورات محدود مالى و عایدى بسیار اندک ملک موروثى پدر در خمین به عنوان تنها ممرّ گذران زندگى آنان براى تأمین احتیاجات اولیه زندگى بشمار مىرود.
احمد در دامان مادرى پرورش مىیابد که بحق او را باید «بانوى بزرگ انقلاب اسلامى» و بانوى صبر و استقامت لقب داد. همان بزرگوارى که خداوند لیاقت آن را عطایشکرده تا همسر و همدم و انیس شخصیتى چون امام خمینى باشد. در محیط خانوادگى که احمد در آن رشد کرده است برخلاف فرهنگ حاکم بر اغلب خانوادههاى مذهبى در آن دوران از فرمانروایى مقتدرانه پدر و تحمیلها و اجبارهاى والدین در امور شخصى فرزندان اثرى نیست. چارچوب برخوردهاى تربیتى امام همان شرع انور است که در آن به شخصیت فرزند و آزادى عمل او در محدود شرع بهاى لازم داده مىشود. محیط خانوادگى آنان به نقل از افراد مختلف، آکنده از محبت، سادگى و مسئولیتپذیرى و آزادى عمل بوده است. واضح است که سایه بلند هدایت پدرى همچون امام و صلابت نفوذ کلام او و پرتو نورانى و پرجاذبه مربى او خمینى بزرگ چنان بر روح و جان فرزندان نفوذ دارد که کسى را توان تخطى نیست. احمد بعد از دور ابتدایى، ادامه تحصیل در علوم جدید را برگزید. سال سوم دبیرستان به ورزش فوتبال روى آورد و همزمان با تحصیل، عضو تیم فوتبال قم شد و مدتى نیز کاپیتان این تیم بود. او در رشته طبیعى از دبیرستان حکیم نظامى قم دیپلم
گرفت.
15 خرداد سرآغاز تحولى بزرگ در زندگى احمد بود. قیام تاریخى 15 خرداد 42 در پى دستگیرى امام خمینى، اتفاق افتاد و سرآغاز هجرت و تحول بزرگى در زندگانى احمد قهرمان فصلهاى آیند نهضت امامخمینى بود.
در غیاب پدر بزرگوار که دوران حبس و حصر را در تهران مىگذرانید، حاج آقا مصطفى فرزند دیگر امام خمینى که در آن زمان خود از چهرههاى فرهیخته وادى علم و جهاد در حوزه علمیه بود، ساماندهى امور بیت و دفتر امام در قم را برعهده داشت. و این موقعیت در آن ایام، خود فرصتى پدید آورد تا احمد در حساسترین مرحل زندگى به خویشتن خویش بپردازد. کارگزاران رژیم شاه غرق در خیالبافى بر این تصور بودند که کشتار 15 خرداد و به زندان و تبعید فرستادن یاران خمینى و سرکوبى همه جانبه قیام، کار نهضت را یکسره خواهد کرد. اما نطق کوبنده امام و اعلامیه تاریخى ایشان علیه احیاى کاپیتولاسیون ضربهاى مهلک بود و تنها تبعید امام به خارج از مرزهاى وطن و قطع تمامى ارتباطهاى او با ایران و حوزههاى علمیه بود که مىتوانست تداوم سلطنت خیانتپیشه شاه را ممکن سازد.
آغاز رسالت تاریخى احمد در غیاب پدر:
احمد در سحرگاه، سیزده آبان 1343 دوباره شاهد محاصره منزل پدر، از سوى صدها کماندوى اعزامى از مرکز و دستگیرى رهبر قیام، در حال مناجات و نماز شب بود. حضرت امام در آن لحظه به اهل بیت خود سفارش مىکنند که در برابر آنچه مقدر الهى است شکیبا باشند. روح خدا را سراسیمه به تهران انتقال داده و از آنجا یکسره به ترکیه مىبرند.
دیرى نمىپاید که فرزند برومند امام، آیتالله حاج آقا مصطفى نیز دستگیر و پس از چندى نزد پدر به تبعیدگاه ترکیه و سپس به عراق روانه مىشود. این ایام آغاز ارتباط هاى گسترده احمد با چهرههاى برجست روحانیت و عناصر مبارز و قشرهاى دیگر جامعه است. حضور یادگار امام بعد از تبعید پدر و برادر در منزلى که کانون قیام لقب دارد و حضور تنى چند از محدود یاران وفادارى که هنوز ساواک به شناسایى و بازداشت آنان موفق نشده است، سبب گردید تا مشعل قیام در این جایگاه شریف خاموش نگردد. از آن پس احمد در پى آن بود تا در اولین فرصت به محضر پدر بشتابد و تکلیف اداى وظیفه را از او بجوید. در اواخر سال 1344 خطر کرده و به همراه یکى از دوستانش به نام کاظم، به طور مخفیانه و از طریق آبادان، پس از مدتى سرگردانى، رهسپار عراق و شهر نجف اشرف گردید. و این در حالى است که ساواک که جسته گریخته و از سفر احتمالى احمد خبردار شده از سپهبد نصیرى در مورد احمد بطور محرمانه پرس و جو مىکند.
چندین فقره بخشنامه و دستور العمل مشابه از رئیس کل ساواک، اداره سوم و اداره نهم و ساواک شهر قم در همین رابطه در پرونده مبارزاتى حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینى به چشم مىخورد که سردرگمى سازمان عریض و طویل امنیتى شاه را در برابر بىباکى و فراست فرزند برومند خمینى نشان مىدهد. هنگامى ساواک مرکز از سفر احمد خبردار مىشود که تلفنگرام فورى از ساواک همدان به مرکز مىرسد.
حدود 5 ماه بعد به دستور امام، کانون گرم خانواده را به قصد انجام رسالتش در ایران ترک گفته و مخفیانه راهى وطن مىشود. در مسیر بازگشت در مرز خسروى بازداشت و به سازمان امنیت آنجا منتقل مىشود. اما در بازجوییها زیرکانه ماموران را فریب داده و از آنجا که هویتش در مرکز در این رابطه شناخته نشده، پس از آزادى از طریق کرمانشاه و همدان راهى قم مىشود. او پس از بازگشت از عراق، تلاش خستگىناپذیر خود را در تحصیل علم و دیدار از خانوادههاى زندانیان و تبعیدان و انتقال پیامها و سفارشهاى امام به مبارزین و نمایندگان شرعى امام در ایران ادامه مىدهد. و در پایان سال 45 دوباره به عراق عزیمت مىکنند. و این بار مخفیانه از راه خرمشهر به آن سوى مرز مىرود و خود را مجدداً به نجف مىرساند.
در همین سفر او رسماً به سلک روحانیت در مىآید و «عمامه» را که نشانى است از مسئولیت پذیرى به دست مبارک امام خمینى بر سر مىنهد. او در این سفر فرصت پیدا مىکند تا از محضر درس امام خمینى و اساتید دیگر حوزه نجف بهره گیرد. او پس از چندى مجدداً با توشهاى گرانبها از پیامهاى مبارزاتى امام رهسپار ایران مىشود. این بار نیز به هنگام عبور از مرز در روز هشتم تیر 1346 مجدداً دستگیر مىشود. این بار در سازمان امنیت قصر شیرین شناسایى شده و سپس او را به تهران منتقل کرده و در زندان مخوف قزلقلعه محبوس مىنمایند.
احمد در جلسات متعدد و مفصل بازجویى از گفتن هرگونه مطلبى که ساواک را در مورد اقامت وى در ایران حساس نماید خوددارى کرده و پاسخ هاى او در همان حدى است که مسئله را کاملًا عادى جلوه دهد.
از طرف دیگر رژیم شاه بعد از تبعید امام خمینى و واقعه ترور حسنعلى منصور به دست هیأتهاى مؤتلفه و دستگیرى عاملین آن، در تبلیغات خارجى و داخلى سعى داشت وضعیت رژیم را باثبات جلوه داده و اعلام دارد که هیچگونه صداى اعتراض و مخالفتى وجود ندارد. از اینرو بازداشت فرزند برومند امام را چندان مصلحت ندانسته و ضمن آن ساواک به وى متذکر مىشود که مىتواند تقاضاى گذرنامه نموده و براى همیشه بىسر و صدا از ایران خارج شود و در نجف اقامت گزیند. منزل امام در قم همچنان کانون ارتباط مبارزین و مرکز تجمع عاشقان خمینى بود. دیوارهاى گلى و اتاقهاى ساده و فضاى مردمى این منزل همچنان تداعىکنند تحقق دین و سیاست و وحدت بخشیدن به مرجعیت و رهبرى بود. در سالهاى پس از تبعید امام به گواهى صدها سندى که از پروندههاى ساواک بدست آمده رژیم شاه بیشترین تلاش خود را به کار گرفت تا یاد و نشان این کانون قیام و صاحب آن را از دلها بزداید. اما به شهادت همین اسناد، این بیت شریف، به همت معدودى از پیمانبستگان با خمینى کبیر مرکزیت تجمع پیروان امام و محل ارتباط مبارزان معتقد به امام و سازماندهى و تنظیم امور شهریه امام در حوزههاى علمیه قم بود. شجاعت و
فراست «احمد» یادگار عزیز امام در برابر ترفندهاى ساواک ذهن کارگزاران امنیتى دوایر و ادارات تودرتوى ساواک را از کار انداخته بود.
سادهزیستى و زندگى زاهدانه در طول تاریخ از افتخارات شیعه بوده است. قرار گرفتن امام خمینى بر سند مرجعیت اولین آثار تحول آفرین را با تصویب نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى و سپس قیام 15 خرداد جلوهگر شد. هجرت آیتالله پسندیده از خمین به قم و استقرار ایشان در منزل حضرت امام و ایفاى نقش بعنوان وکیل امام خمینى و تلاش هاى بىوقفه «احمد» در خنثى کردن توطئههاى ساواک و مقابله با ایادى نفوذى رژیم در حوزهها و فداکاری هاى دیگر یاران امام سبب شد تا علیرغم دورى امام از وطن، ارتباط هاى گستردهاى بین مقلدین امام و آن حضرت برقرار گردد. رژیم شاه که از تضییقات و اخطارهاى قبلى خود نتیجهاى نگرفته بود در آبان ماه 1346 به منزل امام یورش برده و کلیه کتابها و اسناد و وسایل موجود را ضبط و فرزند برومند ایشان و دو تن از نمایندگان ایشان، حضرات آقایان على اکبر اسلامى و حاج شیخ حسن صانعى را بازداشت نمودند.
سال بعد گزارشات ساواک حاکى از آن بود که تنها شهریه امام تعطیل نشده بلکه افزوده نیز گردیده است. بدین ترتیب نه دستگاه هاى امنیتى و پلیسى شاه و نه تبلیغات و رسانههاى رژیم و نه تبلیغات خارجى و حمایتهاى بىدریغ امریکا از شاه نتوانست چراغ افروخته قیام خمینى را در کانون آن خاموش سازند.
سومین سفر یادگار امام در سال 1352 بود به سوى سه مقصد مهم، زیارت خانه خدا و کسب ره توشههاى معنوى زیارت مشاهده شریفه در عراق و عقده گشودن دل در جوار تربت سالار آزادگان و یاران با وفایش و دیدار با مرجع و امام و پدر بزرگوارش. احمد چنانکه از خدا خواسته بود این سفر پر موفقیت را نیز همچو گذشته به انجام رسانید. او در این سفر از امام خویش کسب فیض و تکلیف نمود. و در لبنان نیز با امام موسى صدر مسائل منطقه و وضعیت شیعیان را به ارزیابى نشست و در تماس با شهید چمران، پیگیرى اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشته و مدتى نیز در پایگاه نظامى شهید چمران آموزش نظامى دید و در اواخر سال 52 به ایران بازگشت.
از ویژگیهاى دیگر یادگار امام آن بود که تلاش براى تحقق هدفهایش را از نزدیک و در میدان عمل مىآزمود. و در پروندههاى ساواک سندهاى فراوانى وجود دارد که از رفت و آمدهاى مکررى به منزل سایر مبارزان شرکت در جلسات منزل آیتالله شهید سعیدى، شرکت در جلسات مجتمع وعاظ انقلابى تهران .... خبر مىدهد. او در این تماسها با آقاى هاشمى، موسوى خوئینىها، هادى، محمد منتظرى، واحدى، آقاى خامنهاى در مشهد، آقاى خاتمى، آقا شیخ عباس اندرزگو ...
سال 1356 سالى تعیین کننده در نهضت امام خمینى است. در این سال وقایعى به وقوع مىپیوندد که هر یک در اوج بخشیدن به انقلاب اسلامى نقش به سزایى دارد. احمد در این سال نیز رسالت خویش را به خوبى ایفا نمود. 14 سال است که این وقفهناپذیر در دو جنبه مقدس جهاد و اجتهاد گام بر مىدارد. اینک در سال 1356 که ایران را ترک مىکند رابطه رهبرى انقلاب با حوزههاى علمیه و مبارزان داخل کشور به گستردهترین و مطلوبترین وجه رسیده است. کانون ارتباط با نجف برقرار و شبکه ارتباط با روحانیت در سطح کشور به همت یاران امام و فرزند مجاهدش تنظیم شده است. از سوى دیگر فرزند خمینى کبیر که چندین سال است درس خارج فقه و اصول را از محضر بزرگان حوز قم فرا گرفته، اینک براى تکمیل نیازهاى علمى خویش و پاسخ یافتن براى پرسشهاى علمىاش فرزانهاى چون امام را مىطلبد.
تقدیر الهى احمد را بار دیگر به نجف مىکشاند تا نقشى تازه در نهضت امام خمینى را برعهده گیرد. در آبان ماه 1356 داغ جگر سوز استاد و همراه و همرزمش و تنها برادر مهربانش شهید ایتالله حاج آقا مصطفى امتحان و ابتلایى بزرگ براى احمد بود. امتحانى که پدر آن را خفیه الهى نامید و دیدیم که همین شهادت آغازگر قیام 19 دى ماه قم و سپس چهلمهاى پیاپى و پدید آن صحنههاى نبرد پیروان امام با دژخیمان شاه در میدانى به وسعت سراسر ایران بود.
به موازات اوج گرفتن ابعاد نهضت بعد از شهادت حاج آقا مصطفى، بیت و دفتر امام در نجف اشرف از وجود شخصى چون احمد که تجربهاى طولانى در مبارزه و مدیریت بیت امام در قم را داشت، به سرعت خلاء وجود با برکت شهید مصطفى خمینى در کنار امام پر شد.
هجرت سرنوشتساز امام خمینى از نجف به پاریس، آغاز فصل فروپاشى ارکان رژیم سلطنتى در ایران بود. در این ماجراى شگفتانگیز نیز «احمد» مشاور و همراه پدر بود. و این نقش تا بدان حد آشکار و مؤثر بوده است که حضرت امام، حتى در وصیتنامه جاودانى خویش از آن یاد کرده و مىفرمایند، تنها مشاور آن حرکت تاریخى و تاریخساز «احمد» بوده است.
یادگار عزیز امام با کوله بارى افتخارانگیز از سالها تجربه و رویارویى با رژیم پهلوى در ایران و با پشتوانه اندوختههاى معنوى و علمى که سالها در حوز علمیه قم فرا گرفته بود، همراه با مهاجر بزرگ انقلاب رهایى بخش اسلام در مهر ماه 1357 بغداد را به قصد پاریس ترک گفت تا در بزرگترین تحول فرهنگى و سیاسى جهان اسلام، رهبر انقلاب را یاورى و همراهى کند. او با شناختى که از روشها و شعارها و ماهیت گروههاى سیاسى داخلى و وضعیت جریانات پشت پرده داشت، کانون هدایت انقلاب را در نوفل لوشاتو چونان بازویى توانا و مشاورى امین همراهى مىکرد. در چنین شرایطى، رساندن بموقع پیامهاى رهبرى و برقرارى تماس و ارتباط مستمر بین پاریس و تهران و انتقال رهنمودهاى امام به مردم ایران اساسىترین کارى بود که هرگز وقفه و اختلالى در آن ایجاد نشد.
به گفته شاهدان عینى، تراکم کارها و فعالیتهاى «احمد» در نوفل لوشاتو، بحدى بود که چندین بار به بستر بیمارى افتاد. او حقیقتاً هستى و موجودیت خویش را وقف امام نمود. مسئولیت خطیر دیگرى که وى برعهده داشت، حفاظت از جان امام در طول این مدت بود.
سرانجام در روز 12 بهمن ماه 1357 خورشید انقلاب اسلامى از مغرب طلوع کرد و پر شکوهترین مراسم استقبال تاریخ شکل گرفت.
پس از پیروزى انقلاب اینک سکاندار بزرگ انقلاب با ورود به مرحل نوین و هدایت مستقیم انقلاب به یار و یاورى نیازمند بود که در یک کلام خود را وقف انقلاب کند. مردى که از نخستین روزها رهیار امام باشد، هارونى براى موساى نجاتبخش و عیساى حیات بخش.
دقت و ذکاوت و نکته سنجى و موقعیتشناسى یادگار امام را از لابلاى این خاطره که از زبان ایشان نقل مىشود بخوبى مىتوان دریافت.
نقش کارساز و بعضاً حیرتآور فرزند برومند امام مرحوم حاج سید احمد آقا را در هر فراز از انقلاب اسلامى بخوبى مىتوان ترسیمکرد. چه در جریان قبل و چه پس از انقلاب اگر چه خاطرات دقیق و ارزشمند آن سفر کرده آنهم در مواردى که فقط او مىدانست و اما اینک که هر دو در جوار رحمت حق آسوده خاطر خوابیدهاند شگفتآور و اعجابانگیز است غیر از همراهى لحظه لحظه با امام درتمامى عمر، در فرصتهاى حساس و خاص تاریخى تصمیم گیریهایى مىکردند که چه بسا کوچکترین خطا سرنوشت انقلاب را تغییر مىداد. بخصوص در آغاز انقلاب که جریانهاى مختلف به تبع از پیروزى انقلاب و فضاى حاصل آمده شکل مىگرفت نقش حساس حاج آقا احمد محسوستر بود که با ذکاوت و کیاست خاص خود امکان نفوذ و بهره ورى نامناسب را از دفتر امام سلب مىکرد و با حساسیت سرشار مواظب بود که مبادرا در راستاى اهداف و منویات آنها حکم و خطى بگیرند و بعدها از آن بهرهبردارى سیاسى نمایند.
فراز حساس دیگر را ایفاء نقش یادگار امام در جریان تسخیر لان جاسوسى یا انقلاب دوم باید دانست.
عکسالعمل دولت موقت در رابطه با تسخیر لان جاسوسى با نقل به مضمون از زبان یادگار امام چنین آمده است:
«خبر دادند که آقاى بازرگان در اعتراض به حرکت دانشجویان استعفاى خود و کابین دولت موقت را نوشته- و ظاهراً- عازم قم مىباشد. ساعتى به پخش اخبار سراسرى بعد از ظهر از رادیو نمانده بود. این اولین بار نبود که رئیس دولت موقت استعفاى اعلام نشده مىداد. با شناختى که از برخوردهاى ایشان و دولت موقت داشتم، مطمئن بودم که این اقدام یک حرکت تاکتیکى براى گرفتن امتیاز و تحت فشار قرار دادن دانشجویان است. هنوز در شوراى انقلاب و بسیارى از ارکان مدیریت کشور عناصر سازشکار و غیر متعهد به راه انقلابى امام وجود داشتند و مىدانستم که اگر فرصت بیابند با توجه به فضاى سیاسى آنروزها، جوّ سازى را آغاز کرده و زمینه را براى اعمال فشار فراهم خواهند نمود. با هر وسیلهاى مسئول رادیوتلویزیون را- که در محل کارش نبود- پیدا کردم و تلفنى به او گفتم که باید مردم را در جریان بگذارید و خبر استعفا را در اخبار سراسرى پخش کنید. بالاخره با وجود مخالفتهاى مسئولین دولت موقت، خبر پخش شد.» «1» یادگار امام در قسمتهایى از بخش پایانى مصاحبه طولانى خود (23/7/57) (بیست روز مانده به واقع اشغال لانه جاسوسى آمریکا) چنین مىگوید:
«... خلاصه باید بدانیم که اسلام مکتبمان است؛ همه وجودمان به آن بسته است؛ اصالتمان است، عشقمان است. دست در دست هم دهیم و مکتبمان را، یعنى تمام شخصیتمان را حفظ کنیم. من خسته شدم امّا مطلب به این زودیها تمام شدنى نیست امروز امام تنهاى تنهاست. او که بىمحابا بر آمریکا مىتازد و شرق و غرب را مسئول تمام بدبختیهاى ما مىداند، مواجه است با دسته و دستهها، او در قم 58 به تنهایى قم 42 بىمحابا مىخروشد و هم بدبختیهاى ما را از آمریکا مىداند ... او فرمان مىدهد که بدون هیچ ملاحظهاى جنایات آمریکا را بر ملا کنیم. ببینید امام دشمن را خوب شناخته، اما او در میان چند میلیون انسان تنهاست. او بىمحابا بر دشمن تاخته است و من در عقب سر او مىبینم که دست [یارانش] را از پشت بستهاند و پاهایشان به زنجیرهاى ضخیم گره خورده است و فریادشان بلند است. و منشأ حرکت انقلابى یعنى امام [را مىبینم] که از حمله نمىایستد. او بر دشمن مىتازد و مىتازد ... امام بر مىگردد از لابلاى دشمن انبوه ... به سختى و دشوارى، همان یاران صمیمى و پا بستهاش را مىبیند که این بار دهانهاى آنها را بستهاند. آنهایى که حق گویان امتند ... امام تصمیم
دارد حلق محاصره را بشکند ولى در میان خیابانها و کوچهها، این بار همین روشنفکرانى را که اسم بردم، همان روشنفکرانى که براى در هم شکستن انقلاب حتى از بختیار هم نگذشتند و از او هم دفاع کردند، این بار که لباسهاى نظامى پوشیدهاند و بر تانکهاى کارتر سوارند، روشنفکرانى را مىبینید که مسلسلهاى مائو و مارکس را در دست گرفتهاند، روشنفکرانى را مىبینید که سپرهاى بگین را بر سر دارند، بله روشنفکرانى را مىبینید که بر تانکهاى کارتر سوار و مسلسلهاى مارکس و مائو را در دست گرفتهاند و هر لحظه حلق محاصره را تنگتر مىکنند. امام بر افروخته ... و به چیزى که فکر نمىکند خودش است و به آنچه که مىاندیشد مکتبش است ... و مردم که همه امیدشان امام است و به دنبال آن بودهاند، همان مردمى که حرکت آفرینند، اینها همه گریانند. و آن معدود یارانى که باید شکل مقررات اجتماعى ما بدست آنها باشد، آنها دست و پا ذهنشان بسته است و امام مىگوید: «هل من ناصر ینصرنى» «1»
در مرور زندگى یادگار امام، موضعگیریهاى ایشان را پیراموى جریانهاى مختلف به نقل از کتاب «مهاجر قبیله ایمان» بازگو مىکنیم:
«... من بارها و بارها تکرار کردهام که به هیچ حزب و دسته و جبهه و گروه و سازمان و جمعیتى مربوط نیستم، عضو هیچ یک از آنها نمىباشم و با هیچ یک از آنها نه مستقیم و نه غیر مستقیم ارتباط ندارم و اگر حزب یا دستهاى به دروغ بخواهند مرا به خودشان نسبت دهند کارى غیر اسلامى کردهاند؛ ولى ممکن است که حزب و گروه و دستهاى از حرفهاى من طرفدارى کنند.»
وى در مصاحبهاى نظر خود را دربار تشکل و لزوم تشکیلات در جامعه چنین بیان مىکند:
«بارها و بارها گفتهام و دیگران هم گفتهاند که بدون یک تشکیلات مذهبى قوى نمىشود مملکت را اداره کرد. تنها تفکر تشکیلاتى است که بارور مىگردد و الّا نیروهاى خوب بدون تشکیلات هدر مىروند. اگر ما قبل از انقلاب تشکیلات داشتیم آیا جریاناتى که بعد از انقلاب پیش آمد هرگز پیش مىآمد؟ آیا این همه افراد خوب کشته مىشدند؟ هرگز، اگر ما تشکیلات داشتیم بعد از پیروزى انقلاب بلافاصله مىدانستیم که چه افرادى در کجا مشغول کار شوند، چه کسى مسئول تشکیل دولت شود و چه کسى تبلیغات را به دست گیرد، چه باید بکنیم و چگونه باید آغاز کنیم، از چه روشهایى باید استفاده کنیم.»
در ادامه، نظر حضرت امام (ره) پیرامون احمد آقا را مىآوریم:
حضرت امام خمینى در تاریخ 23/8/1361 دربار مواضع گذشته و حال «احمد» که خود را از یکسو سند افتخارى براى ایشان و از سوى دیگر بیانگر دشواریهاى مسیر انقلاب و رنجهاى این خانواد مطهر است، چنین مىنویسند:
«.... اینجانب در پیشگاه مقدس حق شهادت مىدهم که [احمد] از اول انقلاب تاکنون و از پیش از انقلاب در زمانى که وارد این نحو مسائل سیاسى شده است از او رفتار یا گفتارى که بر خلاف مسیر انقلاب اسلامى ایران باشد ندیدهام و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانى نموده و در مرحله پیروزى شکوهمند انقلاب معین و کمک کار من بوده و هست و کارى بر خلاف نظر من انجام نمىدهد و در امور مربوطه چه چه در اعلامیهها یا ارشادها بدون مراجع به من تصرف و دخالتى نمىکند حتى در الفاظ اعلامیهها بدون مراجعه دخالت نمىکند و اگر در امرى نظرى دارد تذکر میدهد که تذکراتش نیز صادقانه و بر خلاف مسیر انقلاب و مصلحت نیست و من اگر تذکراتش را نپذیرفتم تخلف از قول من نمىکند و من نیز اگر حرفش را صحیح دیدم قبول مىکنم و امیدوارم حرف صحیح را از همه کس قبول کنم ....
... در امور سیاسى مدتى تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهایى از او مىدیدم که دیگران بر آن شدّت و قاطعیت نبودند ... یا مسئل طرفدارى از بنىصدر، او مادامى که من از بنىصدر بواسط بعض مصالح جانبدارى مىکردم او هم گاهى طرفدارى مىکرد و آنگاه که من پرده را بالا زده و او را بر کنار کردم حتى یک مرتبه از او طرفدارى نکرد و مخالفت شدید مىکرد، یا مسئل خط سوم که مدتى نقل مجالس مخالفان بود و تهمتهایى ناروا مىزدند و من او را امر به سکوت کردم و او هیچگاه از خط انقلاب و اسلام خارج نبود و بالاخره اگر به واسط انتقامجویى از من پس از من گروههائى به مخالفت با برخاستند من دین خود را به او بعنوان یک مسلمان و یک رحم ادا کردم و خداوند تبارک و تعالى حاضر و ناظر است و من امیدوارم که احمد به خداى تبارک و تعالى اتکال نماید و از غیر او از هیچ کس نهراسد و در خدمت به خالق و خلق به واسط تهمتها و مخالفتها به خود تزلزل راه ندهد و در خدمتها از خداوند متعال چشم داشت داشته باشد و براى بدست آوردن هیچ مقامى قدم برندارد و چون او را شخصى مفید براى انقلاب مىدانم امیدوارم در کنار وفاداران به انقلاب و
متعهدان در راه اسلام و هدف به خدمت هر چه بیشتر قیام کند و با برادران انقلابى و ایمانى در خط انقلاب و اسلام کوشش کند و از هیچ خدمتى مضایقه ننماید و پاداش از هیچ مخلوقى نخواهد و خدمت را در راه کشور اسلامى و اهداف الهى خالصانه و براى رضاى خالق جل و علا ادامه دهد. به مستمندان و مستضعفان که حق تعالى سفارش آنان را فرموده بیش از دیگران خدمت کند و را به خدمتگزارى دعوت کند و هرچه مشکل در راه خدمت به اسلام عزیز است پیش آید و هرچه کارشکنى شود از کوشش براى خدا دست برندارد و براى هر خدمتى که او را دعوت کردند و تشخیص داد مفید است اجابت کند و رضاى خدا را با خدمت به خلق جلب نماید.
و اما در موضوع روحانیت که گاهى احمد مورد تهمت واقع مىشود من او را موافق جدى با روحانیت مىدانم. اساس روحانیت چیزى نیست که یک نفر مسلم با آن مخالف باشد و اما موافقت بىقید و شرط که هر کس با هر عمل و اخلاق و ایده مورد تأیید او باشد و لباس روحانیت به قامت هر کس، اگر چه بر خلاف مشى اسلامى انسانى رفتار کند سزاوار و موجب لزوم غمض عین باشد از او و هیچ روحانى متعهد و مسلمان معتقد به ارزشهاى اسلامى متوقع نیست و نباید باشد و اینجانب کراراً گفتهام که روحانى نماى غیر مهذب و در غیر خط اسلام از ساواکى براى اسلام و جمهورى اسلامى خطرناکتر است. در هر صورت احمد در این باره از خط اسلام و خط روحانیت متعهد پیروى مىکند و امید است انشاءالله تعالى در این خط مستقیم که صراطالله است پایدار باشد.»
نقش یادگار امام در جریان جنگ تحمیلى گویاى دور خاصى از زندگى آن عزیز سفر کرده است که چگونه در رابطه مستقیم با فرماندهان لشکرى در رفع مسائل و مشکلات جنگ یارى مىکردند و حضرت امام را در جریان امور مىگذاشتند:
«در دوران جنگ گاهى نیمه شب، صبح زود، پیش از طلوع فجر و وقتهاى خیلى ویژه اتفاقات مهمى را از طریق تلفن یا رفتن به آنجا با آمدن حاج احمد آقا به منزل ما (چون منزل ما مجاور منزل امام بود) مسائل مهمى را حل مىکردیم؛ چه من در مجلس بودم، چه در وزارت کشور بودم و چه در فرماندهى جنگ.»
حجةالاسلام و المسلمین هاشمى
رفسنجانى رئیس جمهور
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامى آقاى محسن رضایى دربار نقش و ارتباط یادگار امام با مسائل نظامى و امور جبهههاى جنگ چنین مىگوید:
«از عملیات بیتالمقدس (آزادى خرمشهر) به این طرف، ارتباط ما در امر جنگ و عملیات، آن قدر با حاج احمد آقا نزدیک شده بود که ما قبل از عملیات یک نقشهاى از منطقه عملیات ترسیم و به ایشان مىدادیم. احمد آقا هم براى خودشان یک تشکیلات نظامى در بیت درست کرده بودند که آقاى انصارى مسئول آن شده بود. ما یک نقشه نظامى دست حاج احمد آقا و آقاى انصارى داده بودیم که روى این نقشه با کد و رمز مناطق نقاط مختلفى ثبت شده بود. ما را از آن طرف در اهواز، یا مثلًا در جبه میانى یا حتى جبهه غرب با بیت تماس مىگرفتیم. مثلًا ما مىگفتیم 315 آن آقایان خودشان طبق نقشه 315 را پیدا مىکردند و کاملًا در جریان مسائل جنگ قرار مىگرفتند.»
یکى از راههاى شناخت افراد، نظر شخصیتهایى است که در جریان کارهاى اجرایى یا سوابق مبارزاتى با یادگار امام آشنایى داشتهاند. در همین راستا و به منظور آگاهى بیشتر از آن بزرگوار به نقل آراء مقام معظم رهبرى و برخى از یاران انقلاب و مسئولین و روحانیون در معرفى احمد آقا مىپردازیم:
حضرت آیتالله خامنهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى خطاب به ایشان مىنویسند:
«آن بزرگوار (امام راحل) جنابعالى را با اعتمادى کمنظیر از همگان ممتاز ساخته بود.»
و در موردى دیگر مىنویسند:
«اینجانب جنابعالى را فردى با اطمینان و اعتماد کامل به دانش و بصیرت و هوشمندى همراه با امانت، صداقت و کارآیى مىدانم.»
و دیگر بزرگان و یاران انقلاب در وصف امانتدارى فرزند برومند خمینى- رضواناللهعلیهما چنین گفتهاند:
«در طول هشت سال خدمت اینجانب یک ارتباط دائمى بین اینجانب و مرحوم حاج احمد آقا وجود داشت. او در اغلب ملاقاتهایى که با حضرت امام داشتم ایشان نیز حضور داشتند و کاملًا محسوس بود که مورد اعتماد و وثوق حضرت امام قرار دارند. ایشان یک مشاور امین و وفادار براى حضرت امام بودند و فراتر از نکته مهم بالا، گوناگونى فراوان وظایف دفتر رهبرى و جنبههاى متنوع سیاسى و فرهنگى این وظایف، شرایط استثنایى کشور به هنگام اوایل انقلاب و نیز در طول جنگ، کاملًا نشان دهنده نقش استثنایى مرحوم حاج سید احمد آقا در طول انقلاب است. ایشان مىبایست در کوران بحرانها و مشکلات و در میان گرایشهاى مختلف سیاسى بین گروهها و فراوانى اطلاعاتى که به سوى دفتر رهبر کبیر انقلاب روان بود شرایط مناسبى را براى تصمیم گیریهاى رهبر به وجود آورد و این همه، ایجاب مىکرد که فردى بسیار جسور، خلّاق و مورد اعتماد در کنار حضرت امام حضور داشته باشد.»
مهندس میر حسین موسوى
«امام رضوانالله تعالى علیه اعتماد کامل و وافرى به فرزندنشان حاج احمد آقا داشت. از بیانات امام در جلسات خصوصى مشخص بود که حاج احمد آقا، مورد اطمینان و اعتماد کامل ایشان بودند.»
آیةالله رضوانى
«وقتى در پاریس خدمت امام رسیدم، در آنجا حضرت امام بیانى در مورد حاج احمد کردند براى من بسیار مهم بود با این که آن موقع ایشان در سن جوانى بودند و با مرحوم شهید مصطفى خمینى فاصله سنى زیادى داشتند امام فرمودند: همانطور که قبلًا درباره مصطفى با شما صحبت کردم به همان صورت در مورد احمد نگاه کنید. هرچه را که خواستید بدون کم و زیاد به من برسد به احمد برسانید.»
موسوى خوئینىها
«حاج احمد آقا بسیارى از دشنامها را به جان مىخرید. بسیارى از کینه توزىها را به جان مىخرید. اما آن چه را که برایش اهمیت و ارزش داشت رسالت پیام رسانى به امام بود و امانت انتقال پیامهاى امام به مجامع و شخصیتهاى مختلف.»
«حاج احمد آقا اسرار زیادى را در سینه داشت. در انعکاس گزارش صحنههاى اطراف امام به ایشان، واکنشهاى امام را مىدید و طبیعتاً، این واکنشها قابل انتقاد نبود و در سینهاش محفوظ مىماند. از آن طرف در دو واکنش ابلاغ پیامهاى امام به مجامع و شخصیتهاى مختلف، واکنشهاى آن شخصیتها و مجامع را مىشنید و مىدید و اینها برایش راز بود و به امانت در سینه دریایى خود نگه مىداشت.»
سید محمود دعایى
مىدانیم که امام راحل (ره) به خصوص در سالهاى آخر عمر از بیمارى رنج مىبرد، حساسیت سلامت امام تا بدان حد بود که لازم بود افرادى دائماً به این مهم گمارده شوند و یک لحظه از امام غفلت نورزند. با توجه به نقش مهم و اساسى امام، مسئولیت خطیرتر و سنگینتر بود. علاقه و عشق حاج احمد آقا به امام موجب شده بود که ایشان به عنوان یک پرستار دلسوز و مطیع در جریان مداوا و سلامت امام نقش آفرینى خارقالعاده و استثنایى از خود نشان دهد. گویاترین کلام و معتبرترین سخن را در ایثار و احسان به والدین از جانب احمد آقا را باید از زبان رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیةالله خامنهاى شنید آنجا که مىفرمایند:
«بى شک سلامت و توان جسمى و قدرت کارى آن قائد عظیم الشأن در دوران پرمخاطره ده ساله با وجود کهولت سن و بیمارى قلبى، در میان عوامل و اسباب عادى از همه بیشتر به ابتکار و مراقبت و پیگیرى دلسوزانه این فرزند مهربان وابسته بود. ملت ایران از این بابت بسى مدیون این عزیز فقید است.»
بى تردید مهلکترین ضربهاى که بر حاج احمد آقا وارد شد در ساعت ده شب بعد از ظهر 13 خرداد 1368 بود. نزدیکترین یار امام پس از پیوستن روح بزرگ پیشوا به ملکوت اعلى، روزهاى هجران و سوگ نشینى را شروع کرد. اگر چه روح امت و جان ملت از میان رفت، اما در سالهاى پس از امام یادگار عزیزش که بوى خمینى مىداد خود تسکینى بود بر قلب این امت شهیدپرور. احمد آقا ماند و جهانى اندوه و حیرت عروج آن پیر و مراد و رهیار هدایتگر. احمد آقا ماند و عمرى خاطره، احمد آقا ماند و دلى پر درد با گنجینهاى از اسرار انقلاب، احمد آقا ماند و تموّج میلیونى مسلمانان جهان که پس از آن سفر کرده مىبایست با شمیم جانبخش روحالله آنان که کام جان را عنبر آگین کنند.
امتى سرفراز و عاشق امام و بیت بر کتزاى ایشان، احمد آقا ماند و ادامه راه مردى نستوه که در سترگى هیچ هماوردى نمىشناخت. به راستى که دیدار احمد آقا آتش هجران و فراق امام را اندکى خاموش مىکرد. تقدیر و مشیت الهى چنان رقم خورده بود که یادگار امام در پى بیمارى سرانجام نداى حق را در شامگاه 25 اسفند 1373 لبیک و به آرزویى که پس از رحلت امام براى آن لحظه شمارى مىکرد- یعنى ملاقات با پدر در پیشگاه حضرت حق- رسید و جهانى از مؤمنترین بندگان خدا را در سوگ خویش عزادار ساخت.
منبع: مجله حضور، شماره 18
کپی شد