برای منع جهانی خشونت علیه زنان بایستی به منع جهانی خشونت علیه انسان روی آورد و چه دور و دیر است که قدرتطلبان و زورمداران برای رهایی از خشونت این تنها آیین انسانی به انسان بیندیشند و منافع همگانی انسانی!
جهان اکنونِ ما بس خشونتبار است و خشونت، زن و مرد و کودک و کهنسال نمیشناسد. هر "که" در این فضای نامهربانی(این"که"میتواند فرد، گروه، حکومت، دولت، ائتلافی جهانی و... باشد)
به قدرت و برتری دست مییابد، با اعتبار برتریهایش، اِعمال خشونت بر دیگری را روا میداند؛ به گونهای که خشونتِ آگاهانه، چونان امری انسانی و روا، پدیدهای تاریخی و هنوزا در جریان است. به همان میزان که هوشمندی و نوآوریها دسترسی به رفاه و امنیت را ممکنتر میسازد، خشونت هم نرمتر و عمیقتر بر جان و جسم انسانهای فرودست و در جهانِ زیستِ انسانی، انتشاری فاجعهبارتر مییابد.اما خشونت در کدامین لحظه از آفرینش آغاز شد و انسان، میل به برتری و لذت انسان بودنش را کشف کرد؟
شاید خشونت علیه زن، نخستین خشونت تاریخ انسانی باشد؛ یا به سخن دیگر خشونت با افسانهپردازیهای آغاز آفرینش علیه زنان، آغاز میشود؛ از داستانی که او را( چون زائدهای از دنده چپ تنها مرد آفرینش) آفریدهای فرودست روایت کردند تا زایایی و آفرینندگیاش را در پس این دروغپردازیها پنهان دارند. این که ایده فرادستی مردان به جای ایده برابری از آغاز به چه وسوسهای پیافکنده شد، خود موضوعی بسیار مهم و مبهم است و به احتمال ریشه در نیازِ بنیادین و شدیدِ مرد به موجودیت جنسی و جسمانیت زن داشت و بیتردید نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که خشونت، زاییده نیازمندی است. خشونتهایِ رِوایی در داستانپردازیهای تاریخی، نشان از میل بیپایان مردانِ زمین برای غلبهای جنسیتی دارد و شگفت آن که جز در پنهانیهای تاریخ سرگذشت بشری اثری از سلطهطلبیهای زنان را نمیتوان یافت.
سیر تاریخی خشونت علیه زنان، پیچیدگیهای بسیاری در قرون رفته بر اقوام و ادیان و مذاهب و تمدنها تا به امروز را آشکار میکند. این آشکاریِ خشونت، گونهای است که پیروان تمدنها و ادیان گوناگون را بر آن میدارد تا هم رخساره مدنیت و تدین دلخواهشان را از خشونت علیه زنان پیراسته دارند و هم اعمال محدودیتها و خشونت علیه زنان را چنان در قواره قانون و شرع آراستگی دهند که بر سلطه تاریخی مردانهشان خدشهای فرو نیاید. در رواج پدیده خشونت علیه زنان، زنان را نیز نیمی مجرم و نیمی قربانی باید در نظر آورد چرا که در پذیرش و انتشار خشونت علیه خود و زنان دیگر با این سلطه تاریخی، همداستانیهایی داشته و دارند.
رخ نمودن خشونت جهانی علیه زنان در عصر حاضر با وجود مبارزات گسترده فعالان حقوق زن، نمایی هشدار دهنده از تقابل نیازمندی به تفوق و برترجوییهای انسانی دارد و در میانه تقابل نیاز با منفعت، اولین عرصهای که در روندی تاریخی خشونت را آشکار میکند، عرصه جنسیتی است؛ عرصهای که میل آگاهانه بر غلبه را ارضاء و تقویت میکند و در جهان آمیختگی ذهنیتهای مدرن و نیمهمدرن و سنتی، نه قوانین بخوبی از عهده استیفای حقوق زنان برمیآیند و نه هنجارهای اجتماعی دیگرگون شده و یافتههای روانکاوانه و جامعهشناخت!
اخلاق و دین و مدرنیته هم در مواردی چونان ابزاری، فرصتطلبانِ برتری را در چرخه تاویل و تفسیر به تکاپو وامیدارد تا ماهیت و معناهای انسانی را وارونه سازند و موجبات رهایی را دشوارتر و خشونت را در قوارهای جدید بازآفرینی کنند.
برای منع جهانی خشونت علیه زنان بایستی به منع جهانی خشونت علیه انسان روی آورد و چه دور و دیر است که قدرتطلبان و زورمداران برای رهایی از خشونت این تنها آیین انسانی به انسان بیندیشند و منافع همگانی انسانی!
اکنون باید که جانهای مشتاق(از فعالان مدنی گرفته تا مروجان اخلاقی و قانونی و دینی) با منع خشونت علیه زنان به مثابه نخستین خشونت انسانی روایت شده در زمین، برای پایان گرفتن خشونت انسان علیه انسان کوشش کنند.