شهر باید به دست مدیرانی اداره شود که خود تجربه و مفهومی عمیق از زیست شهری در ذهن داشته باشند و نگاه ایشان به شهر صرفاً مجموعه ای از خطوط و مصالح و توده های سخت فیزیکی نباشد.
هر حوزه مفهومی و کارکردی از واژگانی برخوردار است و مفهوم واژگان بسیار فراتر از ترجمه و معادل سازی لغت نامه ای است. بلکه هر واژه یا کلمه از یک پشتوانه تاریخی ، فرهنگی و کارکردی برخوردار است. به این معنی که یک واژه برای افرادی با تجربیات و شرایط نامشابه مفهومی متفاوت و متنوع دارد.
در حوزه تجربیات شهری و زیست شهری نیز واژگانی نظیر کوچه ، محله، گذر، بازارچه و ... همین وضعیت را دارند. نسل امروز مفهومی را که از کوچه تلقی می کند با نسل های پیش از او بسیار متفاوت است .
نسل امروز که تجربه مابودن در کوچه و محله را ندارد، تجربه گپ و گفت های عصرانه روی سکوی کنار در خانه را ندارد، تجربه بازی ها و اجتماعات مناسبتی و غیر مناسبتی اهالی کوچه را ندارد، تجربه امنیت مالی و اخلاقی ناشی از همسایگی در یک کوچه را ندارد، تجربه درس خواندن های دسته جمعی با بچه های همکلاسی کوچه در شب های امتحان زیر نور تیر چراغ برق را ندارد، هرگز نمی تواند مفهوم متفاوت نسل های پیش از خود را از کوچه درک کند. حتی مفهوم واژگانی چون حریم، آشنا، گرفتاری، کمک، خرید، فروش، کاسب و... برای کوچه دیروز با کوچه امروز متفاوت است.
و همین گونه است وضعیت سایر واژگان با مقیاس های خرد محلی یا بزرگتر شهری و یا حتی کشوری.
همانگونه که جامعه از واحد خانواده تشکیل می شود و قوام این واحد خرد موجب سرآمدی جامعه در سطح کلان خود می شود، مفهوم شهر و شهروندی هم وابسته به درکی است که افراد ساکن در یک شهر از کوچه و محله دارند. هر مقدار این درک و تجربه عمیق تر و مؤثر تر باشد آن افراد شهروندتر و آن شهر، شهرتر است. اما متاسفانه امروزه با حاکمیت مفاهیم خاص مدیریت شهری و اعمال طرح های شهری منفک از پیوست های اجتماعی و فرهنگی، تعلقات بومی و اصالت محلی به شدت تضعیف شده و این امر باعث افزایش ناهنجاری ها و هزینه های مدیریت شهری است. چرا که بصورت طبیعی تعلقات سرزمینی موجب پذیرش بیشتر مسئولیت و انجام بخشی از وظایف مدیریت کلان شهری در حوزه هایی نظیر امنیت و نظافت و مناسبت های ملی و مذهبی می شود.
لذا تقویت علایق محلی از طریق پیش بینی ضرورت های اجتماعی اقدامات و مداخلات شهری از یک سو افزایش سامان روانی و فرهنگی شهر را و از سوی دیگر کاهش بار مسئولیت و هزینه مدیریت شهری بواسطه مشارکت بیشتر شهروندان را به دنبال دارد.
شهر باید به دست مدیرانی اداره شود که خود تجربه و مفهومی عمیق از زیست شهری در ذهن داشته باشند و نگاه ایشان به شهر صرفاً مجموعه ای از خطوط و مصالح و توده های سخت فیزیکی نباشد. بلکه شهر را مملو از ابعاد انسانی و ادراکات بشری ببینند و شهر را جریان زندگی در بازی کودکان کوچه و بده بستان همسایگان بدانند، نه هیاهوی آدم های فضایی و قطار جعبه های آهنی سیار.