طبق آخرین آمار رسمی سازمان آمار کشور، حدود یک سوم جمعیت کشور را جوانان تشکیل می دهند. اغلب بالا بودن جمعیت جوان، یکی از سرمایه های انسانی کشورها تلقی می شود که عدم توجه به مسائل مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آنها می تواند این فرصت توسعه ساز ملی را به یک تهدید مستقیم اقتصادی و امنیتی مبدل کند.
متنی که در پی میآید گفت و گوی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران با مسعود شفیعی، عضو شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه و مسئول کانون جوانان این حزب است. وی از اوایل دهه 80 بهعضویت حزب در آمده و از آبانماه سال 86 تا سال 88 مدیر مسئول پایگاه خبری- تحلیلی آفتابنیوز بوده است. شفیعی همیچنین از اوایل سال 86 بهعنوان پژوهشگر در مرکز تحقیقات استراتژیک فعالیت دارد. پیش از این هم فعالیتهای دانشجویی او به خصوص در سازمان اسلامی دانشجویان ایران (سادا) قابل توجه است.
آقای شفیعی شما متولد چه سالی هستید؟
متولد سال 58.
پس از فرزندان انقلاب محسوب نمیشوید اما جنگ را درک کردهاید. مشارکت جوانان و مهمتر از آن نحوه به کارگیری جوانان توسط مسئولین در آن ایام و نگاهی که حضرت امام به جوانان داشتند را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما از شخصیت امام خمینی به عنوان معمار انقلاب اسلامی یاد میکنیم. طبیعتاً آنچه در جریان نهضت اسلامی و پس از آن اتفاق افتاده هم بسیار مرهون نگاه ایشان بوده است. در حوزه جوانان هم به نظر من بخش زیادی از اتفاقات متاثر از همین نگاه امام بوده که در سال 42 درمورد پتانسیلها و نیروهای موجود میگویند سربازان من امروز در گهوارهها هستند که نگرش امام را به نسل بعد و جوانان نشان میدهد. سهم جوانان در پیروزی انقلاب اسلامی این نگاه را تایید کرد. البته همه جوانان در چارچوب نهضت اسلامی فعالیت نداشتند اما در اینکه غالب فعالان، جوان بودند تردیدی نیست.
بعد از انقلاب هم در فضای عملی و عملیاتی جنگ تحمیلی استفاده گسترده و بسیار جدی از جوانان شد که البته بخشی از آن بهخاطر شرایط و فقدان نیروهای سابق وابسته به حکومت قبل بود و بخش دیگر به دلیل توانمندیهای جوانانی که امام آنها را سرمایههای اصلی تفکر خود میدانست. در دولتهای پیش و حین جنگ نیز در کابینه آقای رجایی و کابینه آیتالله خامنهای حضور این جوانان دیده میشود. در دوره سازندگی میانگین سنی مسئولین رده اول کمی بالاتر میرود. افرادی که به دلیل نبود نیروهای متخصص در دورههای قبل به کسب تجربه پرداخته بودند در این دوره تجربههای خود را به کار میگرفتند. در این دوره نقش جوانان کمی تغییر میکند. جهتگیریهای رهبری انقلاب، هم در دوره امام و و هم در دوره آیت الله خامنهای، به این سمت متمرکز میشود که جوانان باید در صحنه باشند اما نه لزوماً به عنوان مدیران و مسئولان ارشد، بلکه بهعنوان وجدانهای بیدار جامعه.
آقای شفیعی ما در دوره جنگ حضور تاثیرگذار و رسمی جوانان را در سطوح بالای عملیاتی شاهیدم. در دوره سازندگی که دوره ای نسبتاً با ثبات بود این حضور کمرنگ میشود. اگر دوره اصلاحات را بهخاطر عدم ثبات مدیریتی به دلایل متعدد کنار بگذاریم به دوره آقای احمدی نژاد میرسیم که در استفاده گسترده از جوانان در سطوح مختلف سنگ تمام گذاشت. در حضور جوانان در کابینه ایشان بهنظر من شکی نیست. اما نتیجه این حضور اصلا قابل دفاع و مثبت نیست. آیا این تجربه شکست خورده این شائبه را به وجود نمیآورد که در کشورهای درحال توسعه یا کشوری با ساختارهای قانونی ایران جوانگرایی آثار معکوس و منفی دارد؟
نکته خوبی را مطرح کردید. نظر من این است که آنچه در دوره آقای احمدینژاد رخ داد اصلاً جوانگرایی نبود. اینکه ما از نیروهای باتجربه، خلاق و کارآزموده که اتفاقاً برخی از آنها دقیقاً در زمان بیشترین بهره دهی خود بودند استفاده نکنیم و آنها را با ژست جوانگرایی کنار بزنیم به معنی جوانگرایی نیست.
امام به حضور جوانها در کنشهای اجتماعی اصرار داشت اما نه لزوماً در پستهای اجرایی و مدیریتی. در دوره آقای احمدینژاد نیروهای بسیار خوبی وجود داشتند که تجربه به دست آورده بودند اما به بهانه جوانگرایی کنار گذاشته شدند. ما در این زمان شاهد بسترسازی برای حضور جوانان نبودیم بلکه شاهد حذف نیروهای مجرب بودیم. نیرویی که 10 یا 15 سال سابقه کار مفید دارد منطقی است که بالای 40 سال داشته باشد. حذف آنها اسمش جوانگرایی نیست، بلکه اتفاقی که افتاد این بود که چون نمیتوانستند با نیروهای با سابقه و باصلاحیت کار کنند، آنها را کنار گذاشتند؛ در چنین شرایطی چارهای جز استفاده از افراد بیتجربه وجود نداشت و تنها از اسم جوانگرایی برای پوشاندن این اتفاق سوء استفاده شد. ای کاش جوانانی که در این هشت سال وارد دولت، آن هم سطوح بالای مدیریتی در دولت شدند حداقل از نخبگان و نیروهای متخصص بودند. اما نه تنها اینگونه نبود که در اغلب موارد نیروهای به کار گرفته شده فاکتورهای بیتجربگی، بیدانشی و بیاخلاقی را هم زمان داشتند و موجب شدند که نگاه عمومی به استفاده از جوانان به یک نگاه منفی تبدیل شود.
اگر واقعاً در این دوره جوانگرایی رخ داده، باید امروز آمار و ارقامی ارائه شود که اعلام کند میزان اشتغال، تعداد سازمانهای غیر دولتی مردمنهاد جوانان و میزان تأثیرگذاری آنها در حوزههای مختلف یا در حوزههای خصوصی هم بهبود یافته است.
اگرچه دولتهای قبلی هم میتوانستند بهتر عمل کنند اما زمان بهرهدهی افرادی که با بهای بسیار تجربه به دست آورده بودند در همین سالها بود که متاسفانه به دلیل اینکه دولت نمیتوانست توان بالای آنها را درکنار خود تحمل کند دست به شبیهسازی خود با دوره اول انقلاب زد. این به نظر من آدرس اشتباه دادن است چرا که آن زمان اقتضائات خود را داشت و امروزه آن اقتضائات دیگر وجود ندارد. اگر بخواهم خودمانی بگویم آنچه در دوره آقای احمدی نژاد رخ داد جوانگرایی نبود بلکه نوچه پروری بود.
پس درمورد جوانگرایی بحث ما بر سر شیوه کار و یا نظارت بر اجرای مدل پیشنهادی است. من دو تجربه طرح مشاوران جوان رییس جمهور که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته از جمله برخی کشورهای آسیای شرقی جواب داده است و طرح کانون شهریاران جوان شهرداری تهران را در ذهن دارم که اتفاقا هر دو را بسیار منفی ارزیابی میکنم. هر دوی این شبه نهادها بدون ساز و کار اجرایی مشخص و بدون نظارت دقیق تبدیل به محلی برای رانتهای اقتصادی و یا اعمال سلیقههای فرهنگی بیثمر شد و نهایتاً در معرض تعطیل شدن یا تغییر ماهیت دادن هستند. بهنظر میرسد نه صرف «حضور در صحنه» بدون داشتن موقعیتهای اجرایی مشخص ثمربخش است و نه حالت افراطی نهادسازی برای جوانان که به همین رانت جویی و نتیجتاً بی اعتمادی به جوانگرایی ختم میشود. به نظر شما مشکل ما در تحقق بخشی به جوانگرایی دقیقا چیست؟
ببینید امام جملههای جالبی درمورد حضور جوانان دارند که با توجه به این سوال شما من لازم میبینم به چند مورد اشاره کنم. ایشان میگویند «بر شما جوانان روشنفکر است که از پای ننشینید تا خواب رفتهها را از این خواب مرگبار برانگیزانید؛ و با فاش کردن خیانتها و جنایتهای استعمارگران و پیروان بیفرهنگ آنها غفلت زدهها را آگاه نمایید» (صحیفه امام، ج2، ص142) و یا اینکه «شما نسل جوان موظف هستید غربزدهها را از خواب بیدار کنید، و فجایع حکومتهای ضد انسانی آنها و عمال آنها را برملا نمایید و...» (ج2، ص283) و برای مثال در یک مورد دیگر هم میگویند «شما جوانان برومند، شما محصلین ارجمند که امید من هستید و نوید من هستید، باید در هر جا که هستید، درهر جایی از ایران که هستید باید بیدار باشید، با بیداری از حقوق خودتان دفاع کنید.» (ج۶، ص۳۵۳) اگر دقت کنید امام در هیچ کدام از این موارد نمیگوید که جوانها باید در صدر مسئولیتها باشند بلکه به حضور آگاهانه و بیداری بخش آنها اشاره میکند. اما وقتی حرف از مسئولیت پذیرفتن جوانها میشود هم ایشان نگاه جالبی دارند و میگویند «این جوآنهایی که در "آتیه" باید این مملکت را حفظ کنند، این مملکت را اداره بکنند، اینها باید درست تربیت بشوند و اصلاح بشوند» یعنی برای تحویل مسئولیت به جوانان باید ابتدا آنها را آماده و مستعد کرد. به تعبیر امام باید "تربیت و تهذیب" شوند. من اضافه میکنم حتما باید تخصص هم داشته باشند. اما ما فقط به شکل و ظاهر نگاه میکنیم و نام جوانگرایی را روی کارهای خود میگذاریم اما به ملزومات آن یعنی صلاحیتهای اخلاقی و اجتماعی و تخصصهای فردی و کاری توجه نمیکنیم. در هر دو موردی که شما اشاره کردید این بی دقتی رخ داد و بعضاً افرادی وارد کار شدند که این دو ویژگی را نداشتند و طبیعتاً خود منشأ مفاسدی شدهاند.
نکته دیگر این است که هر دوی نهادهایی که شما نام بردید نهادهایی بودند که باید در آنها افرادی تربیت شوند تا به دستگاه اجرایی دولت یا شهرداری تزریق شوند، اما مشکل این است که اصلاً سیستم تزریق نیرو نباید از بالا به پایین باشد، بلکه برعکس با مقدماتی باید از پایین افراد جذب شوند و هیچ جای دنیا هم شما نمیبینید که یک فرد کم سن و سال خارج از یک دستگاه ناگهان یک سمت کلان به دست بگیرد، مگر اینکه خارج از دستگاه و در نهادهای غیردولتی توانمندیهایی را از خود نشان داده باشد که بتوان به او اعتماد کرد و جوان بودن یا نبودن آنها اهمیتی نداشته باشد.
اواخر دولت جناب آقای خاتمی سازمان سنجش و وزارت علوم و سازمان مدیریت و برنامهریزی، اعلام کردند که تنها افرادی میتوانند به استخدام دولت درآیند که ابتدا در آزمونهای ادواری شرکت کرده باشند و صلاحیت و دانش آنها در یک آزمون استاندارد ملی محرز شده باشد. آزمون، آزمون سختی نبود و سوالهای عمومی و هوش و سوالهای مرتبط با رسته استخدامی داشت. اما بلافاصله مجلس پس از یکی دو دوره برگزاری آزمون با یک مصوبه این طرح را ملغی کرد و دوباره بههمریختگی و بینظمی قبلی تداوم یافت. در اواخر دولت دهم هم با همان رویه نادرست شاهد ورود ناگهانی بسیاری افراد در بدنه دولت بودیم. پس مشکل ما پایهای است و این نگاه وجود دارد که ورودیهای استخدامی ورودیهای قابل اطمینان و قابل اتکایی نیست و با روابط خانوادگی، رفاقتی و عشیرهای و قبیلهای افرادی جذب میشوند و نتیجه این ورودیهای غیرقابل اطمینان و اتکا هم، برای مدیریتهای سطوح بالا و حتی کارهای معمولی قابل اتکا نخواهد بود.
ما با این مشکلات مواجهیم اما برای رفع آنها هم به فکر درمانهای اساسی نیستیم و تصمیم میگیریم از بالا مشکل را رفع کنیم و ناگهان آدم کمتجربهای را از راس هرم و بدون درنظر گرفتن سوابق، در کنار یک وزیر قرار میدهیم تا مشاور جوان او باشد که قطعا توانمندیهای او در حد این کار نیست و او هم برای اینکه به نوعی خودی نشان دهد از روشهای دیگری مثل بهره بردن از روابطی که با رئیس جمهور یا افراد دیگر دارد استفاده میکند و بدتر در سیستم اختلال ایجاد میکند. به همین دلیل است که ما حتی یک نمونه موفق از طرح مشاوران جوان رئیس جمهور سراغ نداریم. نه افرادی که تاثیر خوب گذاشته باشند و نه افرادی که تاثیر خوب پذیرفته باشند که بعداً بتوانیم بگوییم میتوانند در حد یک بازوی اجرایی قوی یا یک مشاور امین و کارآزموده برای وزیر ایفای نقش کنند. این نشان میدهد که این کارها بیش از آنکه تلاشی جدی و واقعی برای اهمیت دادن به جوانان باشد، صرفاً نوعی بازی با افکار عمومی و ذهن جوانها و نوعی نمایش است.
بنابراین اولاً باید بدانیم جوانگرایی لزوماً به معنای تزریق افراد جوان به مجموعه دولت نیست و ثانیاً آن تهذیب و تربیتی که امام هم به آن اصرار داشتند بهعنوان شرط لازم، ضروری است. ضمناً شایستگیهای اخلاقی فرد هم به مرور زمان مشخص میشود. این هم آدرس غلط دادن است که ما جوانی را که هیچ سابقه مشخصی ندارد به عنوان کسی که سوابق پاکی دارد معرفی کنیم و بگوییم از نیروهای خالص و مخلص انقلاباند؛ طبیعیاست که دیکته نوشته نشده غلط ندارد.
خیلی وقتها جوانگرایی و نخبه گرایی یکی گرفته میشود. در کنار آن نخبه گرایی هم در حوزه مهندسی یا حداکثر پزشکی خلاصه میشود و برای حوزه علوم انسانی ما هیچ کارایی قائل نیستیم. یکی از شواهد حرف من هم این است که در هیچ دورهای ما وزیر علوم بر آمده از رشته انسانی نداشتهایم، همیشه یا از رشتههای فنی و مهندسی و یا رشتههای تجربی بودهاند. این نگاه درستی است؟
اولا باید بگویم تعیُّن هردو (جوانگرایی و نخبهگرایی) لزوماً نباید در دولت باشد. اما جدا از این با شما موافقم. وقتی میگوییم جوانگرایی منظور این است که افرادی را در حوزههایی که به شادابی و انرژی و امید بیشتری نیاز است وارد کنیم. اما نخبهگرایی ربطی به جوان بودن یا نبودن ندارد. اما چون در کشور ما افراد دیر کشف میشوند این دو گاهی به عنوان کارویژه اشتباه گرفته میشوند. نکتهای که در نخبه گرایی وجود دارد مفهوم جهانی آن است. ما باید از استعدادهای مختلف موجود در ایران یا خارج از ایران برای توسعه کشور استفاده کنیم. این کاری است که کشورهای توسعه یافته به شکل جدی انجام میدهند و از افراد نخبه سراسر جهان چه در حیطه پژوهش و آموزش و چه در حوزه تکنولوژی استفاده میکنند. اینجا من باز با شما موافقم که نباید خود را به علوم تجربی و مهندسی محدود کنیم. حوزه علوم انسانی برای توسعه کشور بسیار اهمیت دارد و نخبهگرایی در کشورهای توسعهیافته در این زمینه هم به همان معنای جهانی انجام میشود. مثلاً در مباحث توسعه شما میبینید که "آمارتیا سن" یک دانشمند هندی است که نظرات او در غرب بهطور جدی مور توجه و استقبال قرار میگیرد.
در کشور ما متاسفانه نخبهگرایی به هیچ شکلی دنبال نمیشود و حتی در رشتههای مهندسی و تجربی هم حالت کاریکاتوری دارد. شاهد این حرف هم سیل خروج نخبگان داخلی به خارج از ایران است. کارهای انجام شده اکثراً ظاهری و در حد وام دادن یا رفع مشکلات مرتبط با سربازی و ... است. نخبهگرایی باید به یک باور تبدیل شود و توجه جدی به دیدگاه نخبگان و عملی کردن آنها حتی در حیطه علوم انسانی باید بهطور عینی اتفاق بیافتد.
یکی از اتفاقاتی که در کشورهای توسعهیافته معمول است استفاده نخبگان در سطوح بالای برنامهریزی (حتی علوم انسانی) بدون توجه به ملیت آنها است. به نظر من هیچ اشکالی ندارد در حوزههای نرم افزاری مثل مدیریت بانک و توسعه و ... کارشناسانی را از کشورهای توسعه یافته به کار بگیریم. نخبهگرایی حقیقی زمانی است که بدون توجه به نگرش، سلایق سیاسی و حتی ملیت افراد، از فکر، اندیشه و تخصص نخبگانی که توانمندیهای بالای ذهنی، علمی و اجرایی دارند، برای پیشرفت کشورمان استفاده کنیم. اما ما نه تنها اینگونه نبودهایم بلکه حتی خود را با بهانههایی مثل اسلامی کردن علوم انسانی و بازنگری در علوم انسانی -که البته بد هم نیست و باید همیشه به روز بود-، از برخی نظرات مطرح و بهروز دنیا دور نگهداشتهایم.
سوال بعدی من درمورد وزارت ورزش و جوانان و خصوصاً مستقل شدن وزارت جوانان است. تاسیس این وزارتخانه میتواند یک تیغ دو دم باشد. به این معنی که با شکلگیری این وزراتخانه دولت احساس کند حق جوانان را ادا کرده و در دیگر وزارتخانهها و نهادها نیازی به حضور نیروهای جوان نیست، عین این نگرانی درمورد وزارت زنان هم صادق است. آیا تاسیس چنین وزارتخانهای نمیتواند چنین پیامد پنهانی را داشته باشد؟
برخی از مدافعان تشکیل وزارتخانههای جدید معتقدند در حالی که معاونتها و سازمانها مستقیماً تحت نظارت مجلس نیستند تشکیل وزارتخانه از محاسنی مثل لزوم پاسخگوتر شدن دولت به مجلس و شفافیت قوانین و بودجهها برخوردار است. البته هرچند از این نظر نباید نسبت به شکلگیری وزارتخانههای جدید حساسیت داشتهباشیم، اما من معتقدم در هر حوزهای، هرچه سطح سیاستگذاری و بسترسازی و نظارت و پیگیری را تقویت کنیم بازهم کم کار کردهایم و باید دائما به دنبال بالا بردن سطح کیفی کار باشیم. شکل کار لزوماً نباید در قالب وزارتخانه باشد. به عنوان مثال اگر یک دفتر یا اداره کل میتواند با سیاستگذاری و نظارت و پیگیری نقش حاکمیتی دولت را در یک حوزه مشخص ایفا کند، مسلم است که دیگر نیازی به تشکیل یک وزارت جدید در آن حوزه نیست.
باید ببینیم دولت چه مسئولیتی درقبال جوانان دارد که تا بهحال انجام نداده است. سازمان سابق جوانان شاید میتوانست بدون تبدیل به وزارتخانه کار خود را انجام دهد و شاید فقط در گذشته نیروهای خوب، یا بودجه کافی و ارتباطات موثری با اجزای دیگر دولت و حاکمیت، سازمانهای مردم نهاد و بخش خصوصی نداشتهاست. شاید در شورای عالی جوانان و در مصوبات مجلس ضعف داشتهایم. باید همه این موارد دیده شود و بعد تصمیم بگیریم وزارتخانه جدیدی درست کنیم یا نه. من معتقدم بیش از آنکه نسبت به عناوین، اسمها و قالبها حساسیت نشان دهیم باید به کارکردها و نتایج بیاندیشیم.
ما شورای عالی جوانان را داریم که از سال 71 تشکیل شده و مصوبات آن همانند مصوبات هیأت دولت برای تمامی دستگاههای دولتی لازمالاجراست. اتفاقاً یکی از نشانههای بیتوجهی به موضوع جوانان در دولتهای نهم و دهم همین رکود شورای عالی جوانان است. این شورا از سال 71 تا 84 تقریباً هر شش ماه یک بار تشکیل جلسه میداد ولی از سال 84 تا کنون فقط 9 بار جلسات این شورا برگزار شده است. بنابراین من فکر نمیکنم مشکل از کمبود نهادها و شوراها و وزارتخانهها باشد. مشکل از نوع نگاه به مسأله جوانان است که باید اصلاح شود.
طبق سرشماری سال 90، ما 23.5 میلیون جمعیت جوان داریم که 31.5 درصد جمعیت ما را تشکیل میدهد. از طرف دیگر و طبق آمار پارسال با 12.5 درصد نرخ بیکاری و بیش از 3 میلیون بیکار مواجهیم. وضعیت مطلوبی به نظر نمیرسد. شما به عنوان مسئول جوانان یک حزب که در میانه هرم قدرت جامعه حضور دارد، فکر میکنید دولت یازدهم چه کارهایی میتواند در بهبود وضع جوانان انجام دهد که انجام نداده است؟
من فکر میکنم مهم ترین اتفاقی که باید در این دولت بیافتد پاسخگویی به جوانانی است که میخواهند دولت گوش شنوایی برای شنیدن دغدغههای آنان داشته باشد و واقعیتها را انکار نکند. قشر جوان یک نسل سیال است و مدام نگرشها و خواستههایش در حال تغییراند. باید ارتباط با نسل جوان مداوم باشد. اگر به سهم آرای رایدهندگان توجه کنیم میبینیم که بخش قابل توجهی از آنان جوان بودهاند؛ بگذریم از نقشی که جوانان در تبلیغات و بسیج آرا داشتند.
جوانان انتظار دارند نقش آنها فقط به روز انتخابات خلاصه نشود و بستر فعالیت جوانان به نحو مطلوبی فراهم شود که در وهله اول همان برطرف شدن فضای امنیتی چند سال گذشته است. غیر از این هم انتظارات دیگری وجود دارد که مهمترین آنها مسأله اشتغال است. در این زمینه همکاری که دولت میتواند انجام دهد نه استخدام گسترده دولتی است و نه وامهای بی ثمر به بنگاههای به اصطلاح زودبازده. به اعتقاد من دولت باید روی متغیرهای کلان اقتصادی متمرکز شود که هرچند ممکن است اثرگذاری آن کمی زمان لازم داشته باشد اما مطمئن و پایدار خواهد بود.
همه ما میدانیم که فضای سالم کسب و کار با امنیت سرمایهگذاری به وجود میآید و این امنیت، خود با عدم تنش در سیاست خارجی عجین است. عدم این تنش هم به این ربط دارد که ادبیات و گفتمان ما با کشورهای دیگر بر مبنای عقلانیت و اعتدال باشد. اگر دولت به این وعدهها عمل کند میتوان امید داشت که اثرات آن را در بهبود فضای کسب و کار شاهد باشیم.
البته این امر به سلامت فضای اداری هم ارتباط دارد. مثلاً در این سالها در فضای علمی و در جذب اعضای هیات علمی شاهد ورود افرادی بودیم که هرگز صلاحیتهای علمی لازم را نداشتند و فقط به دلیل برخی روابط جذب شدند و از طرف دیگر اقدام به بازنشسته کردن بسیاری از اساتید برجسته شد. اگر موانع برداشته و شرایط کار اصلاح شود جوانان ما نیازی به این ندارند که کسی برای آنها کار درست کند. ما جوانان کارآفرین بسیاری خواهیم داشت که میتوانند حتی با جذب افراد خارج از کشور هم ایجاد اشتغال کنند.
در پایان اگر نکته خاص یا ناگفتهای دارید بفرمایید.
برای ایجاد شرایط بهتر برای جوانان، باید تمرکز اصلی خود را تکیه بر توانمندیهای خود جوانان یا توانمندسازی آنان، قرار دهیم و از سوی دیگر هم مطالبات کلان خود را برای بهبود شرایط فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از دولت خواستار باشیم. اگر دولت به تعهدات خود پایبند باشد بخش عمدهای از این مسائل قابل حل خواهد بود و انشاء الله بهبود قابل توجهی را در شرایط جوانان شاهد خواهیم بود و باید اینرا هم بدانیم که مسائل جوانان، مساله کل جامعه است و نباید آنرا یک موضوع بخشی تلقی کنیم.
نکته دیگری که لازم است در پایان به آن اشاره کنم، موضوع امید است. سن جوانی سن امیدواری به آینده است. جوان با امید به آینده است که میتواند با نشاط و پویا در جامعه نقشآفرینی کند. متأسفانه در هشت سال گذشته بسیاری از جوانان که عمدتاً از اقشار نخبه و تحصیلکرده جامعه هم بودند، از دستیابی به یک آینده روشن در داخل کشور ناامید شدند و آنهایی که میتوانستند به امید آنکه در خارج از کشور شرایط بهتری برای خود رقم بزنند از کشور مهاجرت کردند. خوشبختانه پس از انتخاب آقای روحانی مجدداً شعله امید در دلهای بسیاری از جوانان روشن شده است. من هم امیدوارم که دولت آینده از این شعله حراست کند و مانع از خاموش شدن آن بشود.