فرزند از ابتدای تولد تا 21 سالگی، یعنی هنگامی که به لحاظ تربیتی از محیط خانواده دور می‌شود و از نظر رشد جسمی و اخلاقی ـ تربیتی به بلوغ نسبی می‌رسد، مراحل به هم پیوسته رشد و تربیت را پشت سر می‌گذارد. بر اساس تغییرات روحی، جسمی و عقلی که در انسان رخ می‌دهد، سه دوره تربیتی برای او نیاز است که پرورش وی نیز باید با شناخت ویژگی‌های هر دوره صورت پذیرد.

اشاره:

انسان موجودی است که از تولد تا بی‌نهایت به سمت کمال مطلق سیر می‌کند. تحصیل اسباب و لوازم این کمال، نیازمند پرورش قوا و استعدادهای او در طول حیات و در گرو دانش و بینش کافی متولیان امر تعلیم و تربیت از قوا و ساحت ابدی انسان و نحوۀ آماده سازی او برای یک زندگی همیشگی است. بحران‌های فکری، اخلاقی؛ جنگ، جنایت و فساد و نیز ظلمی که امروزه انسان بر نفس خود و خدا، جامعه و طبیعت روا می‌دارد همگی از تربیت ناقص و بیمار او حکایت می‌کند.

راه چیست؟ و چاره کدام است؟

دین اسلام که تعالیم آسمانی‌اش بر فطرت پاک آدمی تکیه دارد، چاره کار را در تربیت فطری و پرورش ظرفیت نامحدود انسان که منبعث از نفخۀ الهی نهفته در وجود اوست می‌بیند و راه علاج تمامی ناهنجاری‌ها را در تربیت دینی و اسلامی او پیشنهاد می‌کند.

درآمدی بر مراحل سه گانه تربیت فرزند:

فرزند از ابتدای تولد تا 21 سالگی، یعنی هنگامی که به لحاظ تربیتی از محیط خانواده دور می‌شود و از نظر رشد جسمی و اخلاقی ـ تربیتی به بلوغ نسبی می‌رسد، مراحل به هم پیوسته رشد و تربیت را پشت سر می‌گذارد. بر اساس تغییرات روحی، جسمی و عقلی که در انسان رخ می‌دهد، سه دوره تربیتی برای او نیاز است که پرورش وی نیز باید با شناخت ویژگی‌های هر دوره صورت پذیرد.

از دیدگاه دین، کودک تا هفت سال اول زندگی سید و سرور است و تعبیر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم از این مرحله تربیتی «سیادت کودک» است. هفت سال دوم، سن تعلیم پذیری، اطاعت و فرمان برداری است و هفت سال سوم، سن نظرخواهی و مشورت.!S1!

پیامبر فرمود: «الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ. فَإن رَضیتَ خَلائِقَهُ لإحدی وَ عِشرینَ وَ إِلاّ فَاضرِبْ عَلی جَنبِهِ فَقَد أعذَرتَ إلی اللَّهِ تَعالی»[بحار الانوار، ج101، ص95، ح42] فرزند، هفت سال مولی، هفت سال بنده، و هفت سال وزیر است. پس اگر در سال بیست و یکم روحیات او مورد رضایت تو بود، شکر خدای نما و الاّ واگذار، که در پیشگاه خدا معذوری.

1- دوران سیادت: [از تولد تا هفت سالگی]

دوران شکل گیری شخصیت کودک:

این دوره که سن خوشی و بازی کودک است، از زمان تولد شروع می‌شود. فرزند در اوان کودکی هنوز دنیای خود را نمی‌شناسد و به طور کامل با آن در ارتباط نیست. او نمی‌تواند کارهای شخصی خود را انجام دهد و از این جهت به سن رفع نیازها هم تعبیر می‌شود. روان‌شناسان به دوره (تولد تا 2 سالگی)، سن حسی ـ حرکتی می‌گویند. از دو سالگی جست وخیز کودک اوج می‌گیرد و تمایل او به بازی‌ها بیشتر می‌شود. او در این سن، از تمرکز طولانی در مسائل گریزان است و فوق‌العاده به دنبال تنوع‌طلبی و آزادی‌خواهی است. از دو تا سه سالگی، ارتباط کامل‌تری با محیط پیرامون خود پیدا می‌کند و کم کم قدرت تشخیص در او نمایان می‌شود، ولی همچنان از تصمیم‌گیری عاجز و به والدین متکی است.

اهمیت تربیت در سن سیادت، به این علت است که شخصیت فرد در 5 سال اول زندگی شکل می‌گیرد. گزل روان‌شناس مشهور می‌گوید: «کودک در 5 و 6 سالگی، نسخه کوچکی از جوانی است که بعدها خواهد شد». به عقیده آلپورت از روان شناسان معروف:

در حدود چهار ماهگی رشد و تقویت یادگیری کودک به حدی رسیده است که می تواند عادت سازشی و صفات اکتسابی داشته باشد. ارتباطش با محیط بیشتر می شود، تفاوت های کم و بیش تدریجی در الگوی شخصیت او پدید می آید و صفات تازه ای کسب می کند. هر چه سن کمتر باشد، اثر عوامل محیطی در ذهن پا برجاتر و استوارتر است.

ناگفته نماند، آزادی کودک در هفت سال اول زندگی به معنی رها کردن او، دادن اجازه انجام اعمال مخاطره آمیز یا خلاف ادب و بی تفاوتی نسبت به رفتارهای نادرست نسیت، بلکه یعنی نباید او را تحت فشار قرار داد یا کاری را که از توانش خارج است، به او سپرد. باید با ساماندهی اموری که می تواند انجام دهد، آزادی او را با کنترل منطقی همراه ساخت.

- اهمیت تربیت درکودکى:
سال‌هاى نخستینِ عمر مناسب ترین موقعیت براى تربیت است، زیرا فطرت دست‌نخورده و زمینه پذیرش کاملا مساعد است. در این مرحله مسئولیت تربیت و مراقبت‌هاىرفتارى، بیش از هرکس برعهده پدر و مادر است. قرآن کریم با اشاره به این مطلب می‌فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکُمْ وَ اَهْلِیکُم ناراًوَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ...»[تحریم6] که در روایات به امر ونهى تفسیر شده است و اولیا باید اهل و فرزندان خود را از آن چه سرانجامش آتش‌ دوزخ است حفظ و حراست کنند و در تعلیم و تربیت آنان بکوشند و معلم و مربى صالح برگزینند. امیرالمؤمنین علیه السلام مى‌فرماید: بهترین میراث پدران براى فرزندان‌شان ادب است: «خَیْرُ ما وَرَّثَ الآباءُ الاْبْناءَ الاْدَبُ»[تصنیف غررالحکم، ص 407] اما‌م حسین علیه السلام یکى از کودکان خود را نزد معلم فرستاد، همین که کودک «سوره حمد»را فراگرفت و آن را نزد پدر خواند، امام علیه السلام به عنوان تشویق از معلم جوائزگران بهایى به وى داده و فرمودند: در برابر آن چه معلم به فرزند من آموخته، کارى درخور انجام نداده ام.

- پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى کودکان:
در این مرحله، پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى، از اهمیت بسیارى برخوردار است. زیرا بساطت، سادگى و عصمت کودکانه با زمینه فطرى که دارد، در سازندگى آتیه او نقش حساسى ایفا مى‌کند. امام صادق علیه السلام مى‌فرماید: حضرت موسى علیه السلام درمناجات با پروردگار عرض کرد: بهترین اعمال کدام است؟ خداوند خطاب فرمود: «محبت به کودکان، زیرا آنان بر فطرت توحید آفریده شده‌اند».[بحارالانوار، ج 104، ص 97]

دراسلام براى دوران کودکى و نوجوانى و قبل از بلوغ به عبادات تمرینى توصیه شده است تا کودکان با آداب و شرایع و اخلاق و تعهدپذیرى آشنا گردند و در مرحله تکلیف دچار مشکل نباشند. امام صادق علیه السلام فرمود:«اِنّا نَأمُرُ صِبیانَنا بِالصَّلوة اِذاکانُوا بَنِى خَمْسَ سِنینَ فَمُرُوا صِبْیانَکُم بِالصَّلوةِ اِذا کانُوا أبْناءَسَبْعَ سِنینَ»[سنن النبى، ص 157]

ما فرزندان‌مان را در پنج سالگى به نماز وامى‌داریم، اما شما در هفت سالگى آن ها را امر به نماز کنید. و نیز فرمود: «پیش ازآن که منحرفین به سراغ فرزندان شما بیایند، حدیث ما را براى آنان باز گویید: «بادِرُوا اَحْداثَکُم بِالْحَدِیثِ قَبْلَ اَنْ یَسْبِقَکُمْ اِلَیْهِمالمُرْجِئَةُ»[وسائل الشیعه، ج 15، ص 196]

پرورش فطرت توحیدى، از دید فلاسفه و دانشمندان نیز پوشیده نمانده است. دکتر کارل در این باره مى‌نویسد:«براى کودکان سخن از الهیات گفتن بى فایده است ولى باید بر وفق اندرز کانت از آغاز زندگى، خداوند را چون پدرى مهربان، توانا و نامریى به ایشان معرفى کرد که مشمول عنایات او هستند و مى‌توانند با نیایش به سوى او رو کنند. واقع ترین طریقه ستایش خداوندى تمکین ازاراده اوست و اراده خداوندى بر این جارى است که زندگى کودک نیز چون بالغ مشى صحیح داشته باشد»[راه و رسم زندگى، ص 169]

- اطاعت و فرمان‌برداری فرزند:

کودک در سنین قبل از 7 سالگی فطرتاً خود را آقای دیگران می‏‌بیند. از این رو امر و نهی مستقیم و درخواست صریح و یا همراه با تهدید در او کارگر نیست. طبیعت کودک در چنین سال‌هایی اقتضا می‏‌کند که در مقابل خواستة بزرگترِ خود نافرمانی کند و خود را در این نافرمانی و سرپیچی محقّ انگارد، یا به تعبیر صحیح‏تر، برای دیگران حقّ امر و نهی قائل نباشد و همیشه خود را نسبت به دیگران برتر و بزرگ‌تر احساس کند. لذا انتظار تبعیت و حرف‏‌شنوی از کودکان زیر هفت سال بیهوده است. پدران و مادران چنانچه انجام یا ترک عملی را از کودک، لازم می‏‌بینند باید خود را در مقام بنده او قرار دهند و آن چنان که عبدی از مولای خود تقاضا و خواهش می‏‌کند با زبان ملایم و از موضع پایین در مقابلش به تمنّا نشینند، و او را به انجام خواستة خود راضی نمایند. سیادت کودک که در این روایت شریف مذکور است با روحیه اطاعت و حرف‏‌شنوی سازگار نیست، کمال کودک در آن است که تحت اطاعت دیگران قرار نگیرد و امر و نهی دیگران را تحمّل نکند. به همین نحو، چنانچه اولیا به قصد آزمایش یا آموزش از کودک سؤالی می‏‌پرسند و یا او را در معرض مشاوره قرار می‏‌دهند باید لحن بیان سؤال را به گونه سؤال عبد از مولی، تنظیم نمایند تا کودک، متوجه مقصود اصلی او نباشد و همیشه احساس شخصیت و بزرگ‏ منشی کرده، و دیگران را به خود محتاج بیند.

- پاسخ به درخواست فرزند:

از آنچه ذکر شد نحوه برخورد مربّی در قبال در‌خواست‌های فرزند مشخص می‏‌گردد، کودکی که در دوران سیادت به سر می‌‏برد، خود را مستحق هر گونه درخواستی از دیگران می‏‌بیند، دیگران نیز موظّفند طوق بندگی و اطاعت او را گردن نهند و آنچه او می‏‌طلبد، برآورده سازند و خود را در منزله عبد فرمان‌بردار او قرار دهند.

«سید» از زیر دست خود انتظار آن دارد که بی‌چون و چرا اوامرش را امتثال نماید و حقّ آن دارد که در مقابل نافرمانی بردگان، بر آشوبد و سرسختی نماید. از این جهت تقاضاهای کودک، گرچه به واقع خیر و صلاح او در آن نباشد هیچ‌گاه غیرمنطقی و نامقبول نخواهد بود، و اصرار او بر تأمین مراد خویش، مقتضای اعمال سیادت و بزرگی است.

در مواردی که در‌خواست‌های کودک از نظر ولی او قابل اجابت و منطقی نیست، اظهارِ مخالفت مستقیم و سرکوبِ صریح تمایلاتِ کودک نه تنها راه خوبی برای تعدیل او نیست، که آثار منفی بی‌شماری در شاکله شخصیتی او بر جای می‏‌گذارد، کودکی که جایگاه خویش را در مقابل پدر و مادر و بزرگ‌ترها، جایگاه مولی نسبت به بنده می‌دیده، با نافرمانی بندگان مواجه می‌‏شود و چون قدرت اعمال اختیار و استیفای حقوق خویش را ندارد، احساس ناامنی و آشفتگی عاطفی می‏‌نماید و دچار تعارض می‏‌شود، از یک سو فطرتاً خود را صاحب اختیار و واجب الاطاعت می‏‌داند و از سوی دیگر با نافرمانی و عصیان اوامرش روبرو می‌‏گردد. لذا لازم است پدران و مادران از ابتدا، زمینه تقاضاهای نامطلوب را فراهم نکنند و مقتضی این‌گونه در خواست‏‌ها را پیشاپیش از بین برند، نه آنکه پس از تقاضا، در مسیر خواسته او مانع قرار دهند. چنانچه کودک در شرایط خاصی، درخواست ناموجّهی نمود، هیچ‌گاه نباید با برخورد عتاب‏‌آلود و خشونت‏‌آمیز با او مواجه گردید، بلکه با توجّه دادن او به سوی اشیاء دیگر او را نسبت به خواسته‏‌اش غافل نمود و صرف‏نظر داد.

- نظارت و کنترل فرزند:

کودک در هفت سال اوّلِ زندگی، تاج سیادت به سر دارد. لذا دیگران در برخورد با وی باید خود را به صورت بنده فرمان‌بردار و تحت اختیار او تصور نمایند. کودکی که خود را نسبت به دیگران تامّ‌‏الاختیار و واجب‏‌الاطاعت می‌‏بیند، خود را در انجام هر عملی محق دانسته و دیگران را شایسته اظهار نظر و دخالت نمی‌‏پندارد و انتظار ندارد که در مقابل تک تک اعمال و رفتار خود، در مقابل دیگران بازخواست شده و پاسخ‌گو باشد. لذا برخوردهای دیگران باید چنان تنظیم شود که کودک، خود را کاملاً آزاد تصوّر نموده و قدرت برتری، ما فوق خود احساس نکند. نظارت اولیا به کودک در چنین شرایطی، باید به صورت نظارت عبد بر مولی طراحی شود، یعنی چنین وانمود شود که از دیدن اعمال و رفتار او اراده کارآموزی شده و یا قصد تحسین و تشویق داریم. اگر کودک، خود اجازه نظارت به اولیا ندهد و یا از ورود آنها منع نماید، امر او مطاع و لازم ‏الاجرا است و باید از شیوه‏‌های غیرمستقیم دیگر استفاده شود و به هر حال ملاک اصلی، در برخورد با کودک آن است که کودک خود را تحت کنترل و زیر ذرّه بین احساس نکند و محدود نبیند.

- آزادی و محدودیت:

کودک در هفت سال ابتدای عمر خود نیازمند آزادی و اختیارات کامل است. برخورد اولیا با کودک باید به گونه‏‌ای باشد که کودک خود را در انجام هر عملی آزاد ببیند و احساس محدودیتی ننماید. کودک به مقتضای مقام سیادت و مهتری خود، زمینه‌‏ای وسیع می‌طلبد تا هرگونه که خود می‏‌خواهد در آن به جولان بپردازد و در آن هیچ‌گونه مانع و مزاحمی نداشته باشد، پیدایش چنین زمینه‌‏ای حقّ کودک است، و کمال کودک در آن است که از ایجاد محدودیت توسط دیگران آشفته گردد و با داد و فریاد و تظلّم، حق خود را بستاند و هیچگونه اعمال فشار و تقیدی را برنتابد.

- تنبیه و تشویق:

کودک در دوران سیادت، خود را برتر و سید دیگران می‏‌پندارد و دیگران نیز وظیفه دارند که مقتضای سیادت را رعایت نموده و مطابق آن با کودک برخورد نمایند و خود را بنده مطیع او قلمداد کنند. ناگفته پیداست که تنبیه کودک در این دوران، جسارت به مقام سید و تخطی از وظایف بندگی است و تجربه ثابت نموده که نتیجه‌‏ای جز لج‌بازی و ایجاد عقده‌‏های روانی در کودک ندارد. امّا تشویق کودک به خاطر اعمال شایسته‏‌ای که انجام می‌‏دهد با مقام سیادت او منافات ندارد و به گواهی تجربه، او را در انجام کارهای نیک و استمرار آن بر می‌‏انگیزاند.

2- دوران تأدیب و آموزش: [از 7 تا 14 سالگی]

دوران فراگیری تربیت:

در این دوره تغییرات محسوسی در تن و روان کودک پدید می آید. جسم او نسبتا قوی تر، ذهنش رشد یافته تر و فهمش بیشتر می‌شود. رابطه اجتماعی وی با مادر کمتر می‌شود و شور و علاقه خاصی برای ارتباط با دیگر کودکان نشان می‌دهد، تا جایی که پس از پذیرش از سوی هم‌سالان و افراد گروه به آرامش می رسد. کودکان در این سن و سال تا حدودی خوبی‌ها و بدی‌ها را درک می‌کنند، ولی از آن جا که هنوز به رشد کافی عقلانی برای تشخیص مصلحت خود نرسیده‌اند، نیازمند آگاهی و تربیت مستقیم هستند.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هفت سال دوم را سن پیروی و فرمان برداری می‌داند و امام جعفر صادق علیه السلام سفارش می‌کند: «فرزند خود را در هفت سال دوم با آداب و روش‌های مفید و لازم تربیت کنید».

در این دوران نباید به کودک آزادی کامل داد و از اشتباهات و خلاف هایش چشم پوشید، شایسته است او را از بی ادبی های احتمالی نیز باز داشت، به نظم و انضباط عادت داد، با برنامه ریزی درست او را از بی توجهی به لحظه‌ها و بیهوده گذرانی دور کرد. به یقین، اگر کودک دوران سیادت را به طور طبیعی و در محیطی مناسب و اطمینان بخش سپری کرده باشد، در دوران تأدیب دارای نوعی تعادل روانی خواهد بود و برای اطاعت پذیری و حرف شنوی از والدین مقاومت به خرج نمی‌دهد.!S2!

- اطاعت و فرمان‌برداری فرزند:

کودک بر اثر تحوّل روحی که در دوران انتقال از کودکی در وجودش رخ می‏‌دهد، در هفت سال دوّم زندگی، خود را بنده و زیردست دیگران و در مقام اطاعت و فرمان‌برداری احساس می‏‌کند. نونهال 7 تا 14 ساله، پذیرای امر و نهی و فرمان و حکم از ناحیه بزرگ‌ترها می‌‏باشد و کمال او در اطاعت و فرمان‌برداری و اجرای بی‌‏چون و چرای اوامر آنها است. این شرایط روحی جدید، زمینه را برای تربیت مستقیم و صریح او آماده نموده و نظارت مربیان را در تعلیم و تأدیب مستقیم او می‏‌طلبد. لذا بر اولیا لازم است چنانچه مطلب مهم و سرنوشت‏‌سازی را برای فرزند خود تدارک دیده و قصد درخواست از او را دارند، مقدّمات عقلی و توجیه منطقی آن را در اختیار او قرار ندهند و رأی خویش را در معرض مشاوره، چون و چرا و نقد او نگذارند و صریح و قاطع امر خود را صادر نمایند. زیرا کودک در چنین شرایطی قابلیت فهم کامل استدلال را نداشته و با مناقشات سطحی زمینه را برای فرار از انقیاد و اطاعت فراهم می‏‌آورد.

- پاسخ به درخواست فرزند:

با تغییرات روحی و روانی که پس از گذار از مرحله کودکی در وجود کودک پدید می‌‏آید، در مرحله دوّم زندگی، نونهالان باید از در خواست صریح خواسته‏‌های خود دست کشند و نحوه مطالبه آنها از اولیای‌شان متناسب با شأن عبودیت آنها باشد. لذا گستاخی و جسارت و امر و نهی مستقیم فرزند به پدر و مادر در چنین ایامی به هیچ وجه، موجّه نیست و چنانچه درخواست فرزند ـ هر چند به لحن مناسب ادا شود ـ در مسیر تربیت او و به صلاح او نباشد، لازم است صریح، مستقیم و بدون تعارف نفی شود. شخصیتی که خود را در رتبه عبد نسبت به مولایش می‏‌یابد، یقیناً پذیرش مقابله صریح با درخواست‌هایش را دارد و همیشه مولای خود را صاحب اختیار و مدیر مبسوط الید امور خود می‏‌شمارد. لذا ضربه روحی قابل توجهی از این برخورد نمی‌‏بیند.

- نظارت و کنترل فرزند:

پس از هفت سالگی، تحوّل درونی کودک او را به مقام عبودیت تنزّل می‏‌دهد یعنی از این پس، او دیگران را نسبت به خود مولی، و سزاوار امر و نهی و نظارت می‏‌بیند. از این رو، برخوردهای اولیا نیز باید از مقام ولایت و به عنوان مولی طرّاحی شود. همان‌گونه که مولی حق کنترل رفتار عبد خود را دارد، اولیا نیز مستقیم و بدون هیچ دغدغه‌‏ای می‏‌توانند بر اعمال و رفتار نونهالان کنترل داشته و آنها را بازخواست نمایند. «عبد» قابلیت نظارت مستقیم را دارا است و خود را زیر دست اولیا تصور می‏‌کند، از اینکه متوجه شود مولای او برای سر درآوردن از کارهای او جستجو و تجسّس می‏‌نماید و مراقب صحّت اعمال و رفتار اوست گلایه‌‏ای ندارد، بلکه خود را مستحق مراقبت و هدایت دانسته و تحمّل نظارت صریح را نیز دارد.

- آزادی و محدودیت:

در هفت سال دوّم حیات ـ که دوران تربیت مستقیم فرزند است ـ «نونهال» بر خلاف دوران ابتدای عمر خود که در تصمیم‌‏گیری برای انجام هرکاری آزاد و رها بود، پذیرای هر گونه محدودیت و تقید است و خود را مستحق این سلب اختیار می‏‌بیند. «عبد» ـ به دلیل عبودیتش ـ تحت اختیار مولی است و از اینکه اراده مطلق ندارد، آزرده خاطر نیست. فرزندان ما در این سنین فطرتاً عبودیت خویش را پذیرفته و به مولویت والدین خویش معترف‌اند. لذا سلب آزادی نونهال از ناحیه پدر و مادر، هر جا که در مسیر تربیت و به صلاح رشد و تعالی او باشد ضروری است و در این میان هیچ گونه مسامحه و تساهلی سزاوار نیست. و البتّه اینکه فرزندان در چنین شرایطی قابلیت و پذیرش اِعمال محدودیت را دارند با دادن اختیارات خاصی در موارد لازم منافات ندارد.

- تنبیه و تشویق:

در هفت سال دوّم چون فرزند، خود را عبد و والدینِ خود را مولای خود می‏‌داند و باید عملاً و نظراً تابع و مطیع آنها باشد، چنانچه از وظایف خود تخلف نماید، مستحق تنبیه و کیفر است - البته مقصود تنبیه بدنی نیست! - و تحمل برخورد قاطع و صریح را نیز دارد. چنانچه پیش از این نیز اشارت رفت، کمال نونهال در این سنین به اطاعت و حرف‏ شنوی بی‌‏قید‌و‌‌بند اوست، بنابراین روحیه طغیان، نافرمانی و سرکشی او باید قاطعانه سرکوب گردد و اجازه تخطّی از مسئولیت‌ها به او داده نشود.!S3!

3- دوران وزارت: [از 14 تا 21 سالگی]

دوران احترام و نظرخواهی:

این دوران، دورانی خاص برای نوجوان است. به این صورت که نوجوان دارای برخی از احساسات و خودخواهی های کودکانه است و از طرف دیگر دوست دارد با دیگران نیز همراه باشد و اوقاتی را هم به تنهایی و در دنیای خودش، سپری کند. در واقع به نظر می‌رسد که کسی که دیروز کودکی پر تحرک بوده، امروز به نوجوانی حساس و زودرنج تبدیل شده است و این مسئله ممکن است به دلیل تغییرات سریع جسمی او نیز، باشد. در این سنین، یک نوجوان حساس و زودرنج می شود و در برابر دیگران به سرعت عکس العمل نشان می‌‌دهد.

- اطاعت و فرمان‌برداری فرزند:

پس از انتقال از این مرحله به دوران نوجوانی، نونهالِ عبد به رتبه وزارت منصوب می‏‌گردد. «وزیر» تابع و مطیع بی‌چون و چرای اوامر حاکم نیست. حاکمان آن‌گونه که از رعیت انتظار اطاعت و فرمان‌برداری دارند، هیچ‌گاه از وزیران و مشاوران توقّع نمی‌‏برند. وزیر اگر در مقابل نظر امیر، از خود هیچ رأی و نظری نداشته باشد و همیشه در پیشگاه او «بله‏ قربان‏گو و مؤید» باشد، همان بهتر که رعیت باقی بماند و مقام خویش را به دیگران واگذار نماید. کمال وزیر در آن است که نظرات و آرای حاکم را زیر و زبر کند، مبانی آن‌را به نقد کشد، توالی فاسد آن را روشن نماید، ملازمات و مقارنات آن‌را خوب نشان دهد و قضاوت خویش را گوشزد نماید. حاکم نیز نسبت به وزیر وظیفه دارد تقاضای خود را از ابتدا مستدل و مُبرهَن بیان کند و سخن او را به خوبی استماع نموده و به رأی و عقیده او احترام گذارد و با او به بحث و گفت‌وگو نشیند، نتیجه این بحث و گفت‌وگوی متقابل، زیر بنای تصمیم عملی حاکم است که باید منصفانه و در مسیر حق باشد.

امّا مهم آن است که وزیر پس از این بحث و گفت‌وگو، نهایتاً در مقابل تصمیم و حکم حاکم، مطیع و فرمان‌بردار است، هر چند در مناظره تسلیمِ نظر حاکم نشده و نسبت به ادلّه او همچنان مردّد یا مخالف باشد. باری، چون و چرا کردن در مسائل، مقتضای سنین وزارتِ نوجوان است، و نه تنها بی‌احترامی و جسارت محسوب نمی‏‌شود، که کمال او در آن است. نوجوان در چنین شرایطی خود را مستحق احترام و نظرخواهی و شایستة اظهار رأی می‏‌بیند و فطرتاً انتظار ندارد که از او اطاعت بی‌قید و بند اوامر طلب شود و به انتقادات او توجهی نگردد. لذا درخواست اولیا از ابتدا باید مستدل و همراه با توجیه عقلانی و اعطای بینش همراه باشد و هیچ‌گاه به نحو تحکم و اعمال قدرت بیان نگردد. از این رو، رویه غالب و برنامه اصلی نوجوان در سنین بین 14 تا 21، اظهار نظر و چون و چرا در اوامر دیگران است. به دیگر بیان توقع تبعیت و اطاعت عملی از نوجوان تنها پس از اظهار نظر علمی و گفت‌وگوی متقابل به جا و ممدوح است.

- پاسخ به درخواست فرزند در این مقطع:

امّا تقاضایی که نوجوان در مقام وزارت از ولی خود می‏‌نماید، هر چند از نظر مربی به صلاح او نباشد، نباید ابتداءً و صریح نفی شود. نوجوان در این مرحله به بلوغ نظری رسیده و چون خود را در مقام وزارت و مستشاری می‏‌بیند باید او را با ادله و براهین عقلی، از تبعات و لوازم منفی خواسته‏‌اش به خوبی آگاه نمود و در ضمن باب مکالمه و گفت‌وگو پیرامون آن موضوع را نیز گشود تا او نیز به بیان ادلّه خود پرداخته و به نقد و بررسی کلام مربّی نشیند. اگر پس از این مناظره، نوجوان نسبت به آن ادلّه، قانع شد و از مطلوب خود چشم پوشید، مقصود مربّی حاصل شده، امّا اگر هم‌چنان بر تقاضای خود پافشاری کند و خود را بر حق بیند و یا قدرت درک مقدّمات عقلی استدلال ولی را نداشته باشد، دو شیوه برخورد فراروی ولی قرار دارد؛

اوّل آنکه پس از این تبادل نظر، مستقیماً، درخواست او ردّ شود. در این صورت، نوجوان حق تخطّی و تخلّف از امر ولی را ندارد و گر چه از نظر عقلی هنوز قانع نشده و نسبت به ادلّه او قلباً مخالفت می‌‏ورزد، امّا عملاً باید تبعیت و اطاعت او را گردن نهد. همچنان که وزرای سلاطین، پس از اظهار نظر و بیان عقیده خود، نهایتاً تابع دستور حاکم و مطیع فرمان او هستند.

راه دوّم ایجاد زمینه برای تجربه‏‌های محدود و کنترل شده است. بدین صورت که ولی، برخلاف میل باطنی خود، فرزند را در انجام خواسته‌‏اش آزاد گذاشته و یا حتّی کمک نماید و تا مرحله‏‌ای که ضرر اندک قابل درکی برای او پدید‌ آید، او را همراهی کند. آنگاه با نشان دادن این ضرر، عواقب سوء آن عمل را به خوبی تفهیم نماید، شبیه آنکه مادرها با نزدیک کردن دست کودک به آتش و سوزاندنِ جزئی آن، مفهوم آتش و حرارت را به کودکان می‌آموزند.

- نظارت و کنترل فرزند:

در مرحله سوّم زندگی و دوران وزارت، نوجوان خود را ثقه و مورد اعتماد دیگران تصور می‌‏نماید و فطرتاً انتظار دارد دیگران به او اطمینان نموده و کارهایی خطیر، به او واگذار نمایند؛ «وزیر» گر چه تحت ولایت حاکم، و تابع اوست امّا مورد اعتماد و نماینده او محسوب می‌‏شود و دارای اختیارات زیادی است. «وزیر» هیچگاه کنترل بیش از اندازه و صریح را تحمل نمی‌‏کند و انتظار ندارد سلطان دائماً در جزئیات اعمال او دخالت و اظهار نظر نماید. او خود را در مقام و منزلت، تقریباً هم‌شأن و هم‌ردیف حاکم می‏‌بیند و از اینکه حاکم را ناظر و مراقب دائمی خود بیابد به ستوه می‌‏آید. نوجوان، نیز گر چه حقیقتاً محتاج نظارت اولیا و هدایت‌‏های آنان است امّا چنانچه خود را تحت مراقبت و نظارت دائمی و در معرض بی‌اعتمادی اولیا احساس کند یا مرتّب نسبت به اشتباهاتش باز خواست شود، لطمات روحی غیر قابل جبرانی خواهد دید. به مقتضای لسان زیبای این روایت، پدران و مادران باید در نهایت ظرافت و کاملاً غیرمستقیم، بر حیات علمی نوجوان نظارت نموده و از تذکر صریح اشتباهات و پرخاش مستقیم نسبت به آنان در حد امکان پرهیز نمایند.

- آزادی و محدودیت:

وضعیت روانی نوجوان در دوران وزارت؛ «وزیر» به سبب تصدّی کرسی وزارت در مقامی قرار گرفته که علی‌‏رغم تعهّدات عملی به تصمیمات متخذه از سوی حاکم، در نهایت آزادی نظری به سر می‏‌برد. «وزیر» باید چونان خود را آزاد ببیند که در همة قوانین و مسائل جاری و تصمیمات آینده سلطان، جرأت اظهار نظر و دخالت داشته باشد و هیچ‌گونه تهدید و فشاری، او را از بیان عقیده و برداشت خود مانع نگردد. وزیر آنچه را به صلاح مملکت خویش نمی‏‌داند، بدون هیچ محدودیتی در میان می‏‌گذارد و در حمایت از رأی خویش ادلّه خود را با آزادی کامل عنوان می‏‌کند و ادلّه مخالف را بدون هیچ دغدغه‌‏ای محترمانه به بوته نقد می‌‏کشد و آنچه را به خیر و مصلحت امور می‏‌پندارد پیشنهاد می‏‌دهد و با بیان ادله و براهین، از آن قاطعانه دفاع می‏‌کند، گرچه به وضعیت فعلی و قوانین جاری مملکت خود التزام عملی دارد. نوجوان نیز در چنین شرایطی به سر می‌‏برد. هیچ مانعی نباید از اظهار نظر و دخالت او در امور مختلف جلوگیری کند. نوجوان باید عقیده و نظر خود را درباره مسائل گوناگونی که با آن در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی مواجه می‌‏شود آزادانه ـ ولی با رعایت جوانب اخلاقی ـ مطرح کند و برای دفاع از عقیده خود، استدلالاتی بیان نماید. اولیا نیز وظیفه دارند حتی اگر آرای نوجوان خویش را صد در صد باطل می‏‌شمارند، به کلام او با دقّت گوش نموده و از او اقامه برهان طلب کنند و با او به بحث و مناظره نشینند و منصفانه ادلّه او را ابطال یا قبول نمایند و چنانچه برخی از مقدمات از دیده محدود او به دور مانده تذکر دهند و تصمیمات خود را بر اساس حقیقت استوار سازند. از همین جهت والدین، نباید از نوجوان انتظار داشته باشند که حرف بزرگتر خود را از ابتدا بپذیرد و بدان عمل کند، که نقد و بررسی مسائل و مناقشه در مقدّمات استدلال، لازمه مقام وزارت نوجوان و نشان کمال او است.!S4!

- تنبیه و تشویق:

پس از چندی که فرزند، مسئولیت وزارت را بر عهده گرفت، شیوه تنبیه و تشویق او متحول می‏‌گردد. نوجوان بر خلاف نونهال در چون و چرا کردن در اوامر و فرمان‌ها مختار است. بلکه این برخوردِ او ممدوح و شایسته تحسین و ترغیب است، لذا هیچ‌گاه نباید او را به خاطر اینکه از آغاز، دستور ما را به ‌کار نمی‌‏گیرد و حرف نمی‏‌شنود تنبیه نمود. نوجوان به تناسب فطرت خود تا مسئله‌ای را قبول نکند به آن اقدام نمی‌‏کند و برای آنکه آن‌ را قبول کند نیازمند بحث و بررسی و شنیدن دلائل آن است. از این روی باید به جای توسل به پرخاش و خشونت به اقناع عقلی او و بیان دلائل و مستندات مطلوب خویش همت گماریم و عقل او را نسبت به حقانیت و مشروعیت مراد خود سیراب نمائیم. از سوی دیگر نباید او را به جهت حرف‌شنوی و اطاعت بی‌چون و چرا، تشویق و ترغیب نماییم. زیرا کمال نوجوان در نقد و احتجاج و ریشه‌یابی مسائل است. تشویق بر اطاعت بی‏‌چون و چرا روحیه حقیقت‏‌طلبی و نیروی تعقل او را خاموش می‌‏گرداند و او را به سان برّه بی‌‏اختیاری که قدرت تشخیص نیک و بد خویش را ندارد و با چوب چوپان به چپ و راست حرکت می‏‌کند، در می‌‏آورد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
13 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.