پایگاه خبری جماران: ارتش عراق در زمان حکومت بعث در مرداد ۱۳۶۹ به کویت حمله و این کشور را اشغال کرد. آمریکا در همان سال با ائتلافی از کشورهای دیگر به کویت و سپس به عراق حمله کرد.
21 کشور در این جنگ شرکت داشتند. جایی که ماوای بیکیستیهای خرمشهر شده است را«امتلول» میگویند، جایی که بیش از 200 نفر از عراقیهایی که در سال 1369 نمیخواستند در جمع کشته شدگان آن جنگ باشند را در خود جای داده است، مردان و زنانی اصالتا بصراوی با فرزندانی بیزمین و بیهویت.
در جایی از بیجاییِ خرمشهر با عبور از گلولای لیز و غیر قابل تحملِ بعد از باران به محلی میرسیم که مکعبهایی شبیه به خانه و تنها با نامی از سقف، مامن آنهایی شده که تنها و فقط میخواستند جان داشته باشند و نفس بکشند؛ همانهایی که با فرارشان میگفتند ما را از لابلای بازی گلوله بیرون بکشید، ما ارتباطی با ترکش نداریم.
آنها از بنگبنگهای بمبهای خوشهای جدا شدند تا به قعر چاه پرتاب شوند؛ چاهی که حالا حسرت ماندن در میان آتش جنگ خلیج را در دلشان کاشته است.
وقتی به بارانی که از سقف قویتر است نگاه میکنی، به پاهایی که برهنهاند و به شکمهایی که از شدت گرسنگی با کمر یکی شدهاند؛ دیگر به جغرافیای شناسنامههای چند درمیانشان نگاهی نمیکنی؛ نگاه را بلندتر میبری و آسمان را دید میزنی؛
چند حمام ساختهشده به همت اهالی هنر و سازمانهای مردمنهاد و شکلاتها و پیراهنهای قطرهچکانی تزریق شده به کودکانشان، درد نداشتن«شناسنامه» را درمان نمیکند، بچههایِ همسایه با موش و مار حالا موازی با نان، «نام» میخواهند.
کودکشانشان نه این سوی مرزی هستند و آن طرفی، قوانین و مفادها اجازه حرکت را از آنها گرفته است، «آینده» برای بچههای امتلول، دیروز و همین امروز است، آنها تا روزی خواهند خندید که گراز نباید دیوار به دیوار خانهشان نفس بکشد.
منتظرم میمانیم تا شاید«هویت» به کودکان بیگناهی که نمیدانستند کجایند سلام کند؛ تلاشی که فراتر از پویشهای مردمی تعامل جدی وزارتهای کشور و امور خارجه ایران و عراق را میطلبد، همتی برای جهت دادن به لبخندهای آمنه.