به گزارش ایرنا به نقل از 'ایران تئاتر' یا 'درگاه تخصصی هنرهای نمایشی ایران'، «معرکه فراموش شده ترین و کم منبع ترین شکل نمایش سنتی از لحاظ نوشتاری، دیداری و شنیداری است و امروز تماشای نمونه ای از آن ممکن و میسر نیست» اما هنرمندان بومی ارومیه هنوز آن را سرپا نگه داشته اند!
به اواسط تابستان رسیده ایم و هوای ارومیه گرم تر از دل شهروندان خون گرم آن است اما هیجان تماشای معرکه در یکی از شلوغ ترین میدان های ارومیه شور و شوق خاصی به این مکان پرترافیک در زیر پل روگذر مدرس داده است.
آری تماشای نمایشی سنتی در عصر اجرای تئاتر در پلاتوها و تماشاخانه ها بعید به نظر می رسد اما در سرزمین اقوام شدنی است!
پهلوان داستان ما از راه که رسید، با بلندگویی که برقش را از طریق باطری ماشین اش تامین می کرد، شعرهایی با مضمون جوانمردی و انصاف سر داد.
آنچه اتفاق افتاد ترکیبی از نمایش سنتی و البته سرگرمی این پهلوان یا معرکه گیر بود؛ مردم با شنیدن صدای پهلوان حلقه وار وی را دوره کردند تا به صورت رایگان شاهد نمایش این معرکه گیر بومی باشند؛ نمایشی که با ابزارهایی چون یک بلندگو، چند جعبه مکعبی، واکمن، یک توبره و ظرف پلاستیکی پر از آب شروع شد.
شمار تماشاگران عبوری این نمایش به 100 رسید؛ قشری که به نظر می رسید بیشتر از طبقه متوسط و پایین جامعه باشند اما تنوع شخصیت ها هم در نوع خود دیدنی است.
نقش اول این معرکه پهلوانی چهل ساله است که شلوار 6 جیب و پیراهن آستین کوتاه راه راه بر تن و دستمال یزدی به دور گردن دارد؛ چهارشانه و قوی هیکل است و پوستش به سیاهی می زد.
پاشنه کفش های قیصری اش را خم کرده است و با گام هایی فاصله دار درون صحنه نمایش قدم برمی داشت؛ گاه گاهی با دستمال دور گردنش عرق پیشانی اش را خشک می کرد و سینه فراخش را جلو می داد و بلندگو به دست شعرخوانی می کرد.
همان آغاز نمایش یک حلقه مار را دور گردنش انداخت تا نخستین حرکت این معرکه گیری با این حیوان خطرناک شروع شود! بلندگو را مقابل واکمن قدیمی اش گرفت تا صدای مرشد زورخانه ای که در وصف امام علی (ع) و مروت شعر می خواند، زینت بخش صحنه نمایش باشد.
پهلوان، مار دور گردنش را به وسط میدان انداخت و با دست ضربه ای به مار زد تا آن را به حرکت وادار کند؛ همین اتفاق هم افتاد. در همین لحظه سرم را که برگرداندم ده ها تماشاگر این معرکه را موبایل به دست در حال فیلمبرداری دیدم. به ظاهر معرکه گیر توانسته بود معرکه اش را گرم کند!
پهلوان ظرف آب را در دست گرفت و قطر دایره ای را با آب مشخص کرد؛ وسط همان دایره نیز یک بیضی کشید و آن را 'خط مارگیری' نامید و از تماشاگران خواست در لبه دایره قرار بگیرند؛ 'بیایید جلو دوستان، پراکنده نشوید. نترسید به این محوطه سیم خاردار نکشیده ام. اگر هم رفتین قدمتان روی چشم' و بدین گونه بیشتر تماشاگران را به صحنه نزدیک کرد و حلقه مردمی تنگ تر شد!
به گزارش ایرنا در کتاب فتوت نامه سلطانی، نوشته مولانا حسین واعظ کاشفی سبزواری دایره موجود در معرکه بدین گونه شرح داده شده است که؛ ' دایره بدان معنی است که ما از دایره محبت الهی بیرون نیستیم یا بر گِرد خود می گردیم و از خود می طلبیم که مرکز دایره معرفتیم.'
بالاخره پهلوان شروع به توصیف مارهای درون مکعب کرد؛ ' به قدرت خداوند رحمان نگاه کن. نقاش این مار اوستا کریمِ. من به مارها رنگ نزدم. اگه تمام نقاشان هم جمع بشن نمی تونن نقش و نگار این مار را خلق کنن'
سپس برای القای شجاعت خود در ذهن مخاطبانش چنین گفت: 'ای همشهریان! مار تربیت پذیر نیست و محبت نمی شناسد. من چهار مار در جعبه هایم دارم و می خواهم با آنها در این میدان خرمنی از مار را به راه بیاندازم.'
سپس با صدای بلندی که توجه همه را جلب می کرد، گفت: 'می دانم بعضی از شما فکر می کنید دندان های مارها را کشیده ام یا زهرشان را ریخته ام اما این طور نیست' سپس رد نیش مار در بازویش را نشان داد و ادعا کرد نیش یکی از آن مارهاست.
پهلوان این صحنه از سواد هم بهره کمی داشت چون در توصیف مکان برگزاری گفت که: امروز ما اینجا و در استان ارومیه جمع شده ایم تا نمایشی را اجرا کنیم. لال از دنیا نمیری صلوات بفرست'
بی درنگ مار دیگری بر گردن آویخت و از میان جمع فردی را داوطلبانه خواست تا به وی ملحق شود؛ سربازی ریزاندام و قد متوسط به وسط صحنه رفت. پهلوان ادعا کرد زبان مارها را می داند و اگر مار را برگردن وی نیز بیاندازد خطری وی را تهدید نخواهد کرد.
پهلوان برای افزودن به هیجان صحنه دوباره از بلندگو و واکمن کمک گرفت؛ مرشد این شعر را می خواند: / ای دل تو چرا در این جهان بی خبری / روزان و شبان در طلب سیم و زری / سرمایه تو در این جهان یک کفن است / آن هم به گمانم ببری یا نبری/.
پهلوان سپس سراغ مارهای دیگر رفت و شروع به رجزخوانی کرد؛ 'ای حیوان، اگر خوابی بیدار باش، اگر بیداری هشیار باش و ...'
یک دقیقه طول نکشید که پهلوان ماری در حدود 60 سانتی متر را برگردن آن سرباز انداخت و صدای تشویق و تمجید حضار بلند شد.
پهلوان بعد از اینکه مارها را در جعبه ها گذشت، توبره ای را باز کرد و روغنی گیاهی از داخل اش بیرون آورد؛ 'هر خانواده به چنین روغنی نیاز دارد. این پماد مسکن همه دردهاست. اگر نبری سرت کلاه رفته. پنج هزار تومن پولی نیست برای خرید این روغن شک کنی. اگه درد شدیدی در بدنت احساس می کنی یا علی بگو و یکی از این پمادها را بخر'
پهلوان در چند دقیقه نزدیک به 10 مرتبه میدان را دور زد و چند روغن را فروخت اما تا پایان معرکه گیری ریالی از تماشگران برای ارائه هنرنمایی اش نخواست.
به گزارش ایرنا موسیقی، حرکت و ابزارهای صحنه هرچند به شکل ناقص اما هنوز در نمایش معرکه مورد استفاده قرار می گیرد؛ معرکه گیران با خلاقیت و سلیقه خود به شکل های مختلفی در صحنه های غیرثابت و به صورت سیار در شهرهای معدود کشور به هنرنمایی می پردازند.
معانی ارزشمند این شکل از نمایش های سنتی ایران به تدریج به دلیل اضافه شدن بازی های دیگری نظیر مارگیری، بز، خرس، میمون رقصانی، بندبازی و زیر چرخ اتومبیل خوابیدن تضعیف و به رویدادی سرگرمی ساز تبدل شده است؛ شکلی از نمایش که می تواند در سایه اندکی توجه به افراد مستعد و خودجوش بومی و آموزش آنان به بقای خود ادامه دهد و راهی برای روایت قصه های بومی برای انتقال سینه به سینه به نسل های جوان باشد.
7129/3072
گزارش از: توحید محمودپور
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.