اشاره: ایران و بویژه خطه زرخیز آذربایجان همواره شاهد حضور بزرگ مردانی در عرصه های مختلف بوده که توانسته اند با درایت و ذکاوت و هوش بالای راهبردی خود آثار ارزشمندی را به یادگار بگذارند. آذربایجان خطه سه علامه بزرگ، دیار قهرمانان نامی همچون ستارخان و باقرخان، زادگاه سرداران شهید همچون تجلایی ها و شفیع زاده ها و سرزمین فرهنگ و شعر و ادب زادگاه شهریار شیرین سخن و سرزمین بزرگ مردانی در عرصه اقتصاد مانند عالی نسب ها، توکلی ها و خویی هاست.
در عصر حاضر نیز در این خطه قهرمان پرور کم نیستند از فرزندان رشید و ادامه دهندگان راه پیشینیان و در این میان «سید رضا مقیمی اصل» یکی از همین رادمردان بزرگ اندیش دیار آذربایجان است.
مهندس سید رضا مقیمی اصل هفتاد و پنج سال پیش در تبریز به دنیا آمد. پدرشان در شرکت راه سازی مشغول بود اما در 5 سالگی وی فوت می کند.
سید رضا در جوانی به خلبانی علاقه مند می شود و به نیروی هوایی می پیوندد و در انگلستان فوق لیسانس مهندسی رادار می گیرد اما بعد از چند سال خدمت از نیروی هوایی خارج شده و به کار تولید کالاهای تهویه مطبوع روی می آورد.
مهندس مقیمی اصل علاوه بر کارخانه های تولید هواساز به کار تولید لوله های مسی و محصولات معدنی هم وارد شده و هم اکنون بیش ازیک هزار و 500 خانواده از تلاش ها و کار آفرینی های وی شغل و دستمزد دائمی دارند.
مهندس مقیمی در سال های اخیر وقتش را صرف تولید کالاهای پیچیده ای کرده که در فهرست کالاهای تحریم شده ایران قرار دارد؛ که با همت ایشان در تولید قطعات تحریمی اکنون کشورمان به صادر کنندگان این قطعات تبدیل شده است.
مقیمی در سال 89 به عنوان کارآفرین برتر کشور انتخاب شده و مسئولین بارها از تلاش های ایشان در امر تولید و کار آفرینی قدردانی کرده اند.
مهندس مقیمی اصل یکی از قهرمانان صنعتی کشور در ساخت قطعات تحریم شده می باشد و تنها راه موفقیت را در کار و تلاش و پشتکار می داند.
مصاحبه اختصاصی و جذاب ما را با ایشان در ذیل بخوانید:
*جناب آقای مهندس مقیمی اصل با سپاس از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما گذاشتید لطفا از گذشته خودتان به صورت مختصر تعریف کنید.
سال 1322در تبریز به دنیا آمدم. بچه اول خانواده بودم و پس از من یک خواهر کوچک هم داشتم.
پدرم در تابستان پیمانکار تونل های جاده تبریز - تهران بودند و زمستان ها هم به شغل پارچه بافی در تبریز مشغول بودند. پنج و نیم ساله بودم که پدرم فوت کرد. ایشان در میانه بودند که مسموم شدند و البته به خاطر عدم ارتباطات در آن زمان ما تازه یک و نیم سال بعد فهمیدیم که ایشان در میانه فوت شده اند.
*چه خاطره ای از مرحوم پدرتان در ذهنتان باقی مانده است؟
پدرم به تولید و تولید کننده ارزش فراوانی قائل بود. یه خاطره ای که دارم از ایشان در این مورد این هست که با فامیل هایمان در یکی از روزهای سرد زمستان کنار کرسی و آتش آن نشسته بودیم تا گرم شویم، پدرم خواست با کبریت در دستش سیگاری را روشن کند در این لحظه یکی از افراد حاضر به پدرم گفت که آقا این همه آتش و ذغال اینجا هست شما چرا با کبریت سیگارتان را روشن می کنید که مرحوم پدرم گفت حاجی یک کارخانه با این همه مشکلات در تبریز راه اندازی شده (اشاره به کبریت توکلی) و اکنون ما باید حمایت شان کنیم و از محصولاتش استفاده کنیم.
*دوران نوجوانی و جوانی را چگونه سپری کردید؟
ده سال کنار دایی ام در یک مغازه ای کار می کردم. آن موقع مدرسه ها طوری بود که سه ساعت صبح تا ظهر بود و سه ساعت هم بعد از ظهر بود. من 7 صبح می رفتم مغازه را باز می کردم و آب و جارو می کشیدم و تمیز و مرتب می کردم بعد می رفتم مدرسه سپس ظهر که تعطیل می شدم دوباره می آمدم مغازه و نسیه ها رو می نوشتم و دوباره می رفتم مدرسه و عصر که برمی گشتم تا 12 شب دوباره در مغازه کار می کردم و جالب اینکه دایی ام حقوقی هم به من نمی داد.
بعد از کلاس ششم و گرفتن سیکل دوران دبیرستان را در دبیرستان فردوسی تبریز گذراندم. پس از اخذ دیپلم چون از سربازی رفتن می ترسیدم ؛ رفتم نیروی هوایی امتحان دادم و نفر اول آزمون شدم و به خارج کشور اعزام شدم. آنجا هم البته اولش مشکل داشتم طبق قانون قد افراد در استخدام نیروی هوایی نباید کمتر از 160 سانتی متر باشد و من 157 سانت بودم و سه سانتی کم داشتم اما به خاطر نمرات بالایم قبول کردن و بعد از 5 ماه دوره در تهران به انگلستان رفتیم و 4 سال هم آنجا بودم و توانستم فوق لیسانس مهندسی رادار را در دانشگاه انگلستان اخذ کنم.
*چطور شد که از استخدام یک شغل دولتی ، تبدیل به یک کارآفرین شدید؟
پس از اتمام دوره در انگلستان و گرفتن مدرک فوق لیسانسم به تهران برگشتم و 9 سال هم در نیروی هوایی ادامه دادم اما سال 53 استعفا دادم چون کارکردن در بیرون را دوست داشتم و آنجا نمی توانستم آن کارها یی که دوست داشتم را انجام بدهم. البته مسئولان ما هم راضی نبودند با رفتن من و به همین خاطر از من تعهد گرفتند که کارهای نیروی هوایی را هم انجام بدهم و من هم همیشه در مناقصه های نیروی هوایی شرکت می کردم و البته یک کارت فوق سری داشتم و به کارهای نیروی هوایی در هر جایی که نیاز داشتند کمک می کردم.
**چطوری ریسک کردید که حقوق و شغلتان در نیروی هوایی را از دست بدهید و برای خودتان کار تولیدی بکنید؟آیا سرمایه بزرگی داشتید؟
لذت در حقوق دادن هست نه حقوق گرفتن. من هنوز هم شب ها در فکر افزایش تعداد پرسنل هستم تا بیشتر بتوانم حقوق بدهم.آنجا من یک حقوق بگیر بودم اما بیرون، خودم کارفرما می شدم و می توانستم به افراد دیگر کار ایجاد کرده و حقوق پرداخت کنم.
موقعی که از نیروی هوایی مستعفی شدم خانواده ام نگران بودند و نمی خواستند راحتیمان رو از دست بدهیم اما من تصمیم خودم را گرفته بودم و گفتم من میروم تبریز و درب گجیل لبو فروشی می کنم اما نمی خواهم در آینده اسم بازنشسته روی من باشد.نمی خواهم بروم پارک و منتظر مرگ باشم. به اعتقاد من آدم فنی، بازنشسته نمی شود تنها فقط می میرد.
البته زمانی که نیروی هوایی هم مشغول بودم بعد از ساعات اداری به عنوان تعمیر کار یخچال مشغول بودم و به همین جهت در بازار چند نفری من را می شناختند. پس از استعفا از نیروی هوایی یک کارگاه کوچک تعمیر یخچال های ویترینی در تبریز، خیابان منجم، اول خیابان بهار، راه اندازی کردم که این اولین کارگاه من بود. هیچ پولی برای سرمایه اولیه نداشتم.با توجه به ارتباطی که با چند نفر در بازار داشتم به صورت اعتباری وسایل لازم را می فرستادند و بعد از فروش، پولشان را می دادم. خانم من اولین پرسنل کارگاهم بود و کمکم می کرد.به دنبال پول نبودم و به دنبال این بودم که در بازار برای خودم اعتبار و آبرو جمع آوری کنم. بعد ها کارم را گسترش دادم و آمپری فایر و ماشین بستنی سازی و یخچال ویترینی و..... می ساختم و تعمیر رادیو و تلویزیون هم می کردم.
روز به روز بزرگ کردن این کارگاه کوچیک آرزوی من بود و فکرم فقط همین بود.
**تا چه زمانی در این کارگاه بودید و سپس چطوری کارها را گسترش دادید؟
بعد از مدتی، کارخانه های بزرگ ساخت یخچال ویترینی زیاد شده بود و دیگر تولید برای ما به صرفه نبود. من هم دنبال ساخت سردخانه رفتم که البته نیاز کشور هم آن زمان در این عرصه بیشتر بود.
در سال 54 یک دفتر در خیابان امیر اتابک در تهران راه اندازی کردم و بعد از مدتی هم آنجا را تعطیل کردم؛ چرا که دفتر نیاز نداشتیم و خودم می رفتم شرکت ها و سر پروژه ها، سردخانه ها را راه اندازی و یا تعمیر می کردم. شرکت های نوشابه سازی و بستنی سازی و شیر پاستوریزه و......در سراسر کشور بودند که میرفتم در محل شرکتها و کارم را انجام می دادم. بعد رفتیم بندرعباس و آنجا هم کولرهای گازی را تعمیر و راه اندازی می کردم.کار من برودتی بود.
رفته رفته که صنعت پیشرفت می کرد من هم کارهایم را عوض می کردم و هرچیزی که تازه به بازار می آمد و مشتری زیادی داشت دنبال آن بودم.
دانش فنی همه این دستگاه ها تقریبا مشابه هم بود و به همین خاطر من با عوض شدن دستگاه ها مشکلی نداشتم و می توانستم به تعمیر و راه اندازی همه سیستم های برودتی و تهویه هوا بپردازم.
انقلاب که شد برگشتیم تبریز؛ اما تبریز کار کم بود و دوباره بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کشورمان به همراه خانواده رفتم تهران و یک مغازه سه دهنه در تهران گرفتم و کارهای تعمیر و راه اندازی چیلر و ارکاندینر را انجام می دادیم.
**چگونه شد که تصمیم به راه اندازی یک کارخانه گرفتید؟
آن زمان بود که پسر بزرگم امیر سیاوش خبر داد که سازمان صنایع برای احداث کارخانه چیلرسازی در شهر های تبریز و شیراز جواز تاسیس می دهند . پسر بزرگم در رشته مهندسی عمران دانشگاه تهران تحصیل می کرد آن زمان، اما علاقه زیادی به کار من داشت و باهم کار می کردیم. رفتیم تبریز و از سازمان صنایع جواز تاسیس گرفتیم و کار ساخت یک کارگاه ساخت چیلر را در ناحیه صنعتی شهید سلیمی امروزی در یک زمین 750 متر شروع کردیم در محل کارخانه قدیمی مان که الان نزدیک به 200 هزار متر شده است و در تبریز ماندگار شدیم.
**در صحبت هایتان به همسرتان اشاره کردید که از اولین روزها در کنار شما و کمک حال شما بودند.چطوری با ایشان آشنا شده و ازدواج کردید؟
روزی که با همسرم ازدواج کردم بهترین روز عمرم بود.5 سال منتظر آن لحظه ازدواج با ایشان بودم .ما هردو بچه محل بودیم ، من 16 ساله بودم و ایشان 13 ساله .مغازه دایی ام که کار می کردم آفتابگیر نبود و من جلوی مغازه نشسته بودم که برای اولین بار همسرم را دیدم و ایشان آمدند و به من سلام کردند و از همین جا من را گرفتار خودشان کردند.
از انگلیس که آمدم مادرم را فرستادم خواستگاری خانمم اما پدرش قبول نکرده و گفته بود که این پسر رفته انگلیس و گوشت خوک خورده و.....
یک روز خودم رفتم دم در خانه پدر خانمم و با پدر همسرم حرف زدم.با پدرخانمم صحبت می کردیم که زمان اخبار شد و گفت رادیو باطریش خراب شده و کار نمی کنه و نمی توانیم اخبار را گوش کنیم، من گفتم تعمیرش می کنم اما ایشان ظاهرا باور نکردند رادیو را برداشتم و بردم کارگاهم و تا صبح سیم پچیش را عوض کردم و از باطری به برقی تبدیل کردم. صبح زود به در خانه شان رفتم و رادیو را به ایشان دادم و امتحان کردند و دیدند که کار کرد سپس رو به مادر خانمم گفتند که حاج خانم دختر و دادم به سید رضا ،اول خدا بعد پیچ گوشتی سید رضا...
الان بیش از 57 سال از ازدواجمان می گذرد و اگر دوباره برگردم آن دوران، بازهم همین خانمم را انتخاب می کنم و همین مسیر را می روم. ایشان هنوز هم در کنار من هستند و امور مالی شرکت را می چرخانند.
**الان چند کارخانه تحت مدیریت شماست و چه محصولاتی تولید می کنید و به کدام کشورها صادرات دارید؟
الان 14 کارخانه راه اندازی کردیم که حدود 1500 نفر مشغول هستند.تنها تولید کننده چیلرهای جذبی دو مرحله ای هستیم،250 سال بود که وارد کننده اتصالات مسی بودیم اما الان تولید داخلی کردیم و لوله های مسی نیاز بازار را خودمان تولید می کنیم. به کشورهای ترکیه ،روسیه ،آذربایجان ،آلمان ، ایتالیا و امارات هم صادرات داریم.
ما باید به توان خودمان تکیه کنیم و باور کنیم که می توانیم. یک دوره که در ابتدای راه اندازی کارخانه ها بودیم،چند نفر از کارشناسان کارخانه را فرستادیم دوره به یکی از کشورهای اروپایی که مهندسان آنجا به کارشناسان ما موارد اصلی را آموزش نداده بودند اما یکی از بچه ها یک عکس گرفته بود از دستگاه و ما در شرکت با تلاش چند نفر از متخصصان داخلی از روی عکس توانستیم همان دستگاه را بسازیم.
**نظر تان به عنوان یک تولید کننده داخلی در خصوص نام گذاری سال جدید به نام حمایت از کالای ایرانی چیست؟
اگر ما بتوانیم کیفیت محصولات تولیدی خودمان را ارتقا بدهیم و در کنار آن قیمت تمام شده خود را هم پایین بیاوریم مردم خودشان به دنبال کالای ایرانی خواهند آمد. نمی شود با زور و بخشنامه مردم را مجبور به کاری کرد ،آن موقع تولید کننده هم دیگر به فکر ارتقا کیفیت نخواهد بود ، اما اگر بازار آزاد و یک فضای رقابتی برابر برای تولید کنندگان باشد همه سعی در ارتقای کیفیت و کاهش قیمت تمام شده خواهند داشت و این به نفع مصرف کننده خواهد بود.شما نگاه کنید الان لوله های مسی تولیدی کارخانجات ما را همه استفاده می کنند و از خارج هم وارد نمی شود چون کیفیت تولید داخل بهتر از تولید خارجی است.....
در تولیداتمان باید از تجربیات دیگران استفاده کنیم .خارجی ها هم این کار را کردند و رفته رفته پیشرفت کردند.ماهم نباید از اول انتظار داشته باشیم که مثل آخرین مدل در ابتدا تولید کنیم باید مرحله به مرحله جلو برویم.
آن راهی که دیگران رفته اند را با علم خودمان باید به روز کنیم و جلو برویم. همان کاری که ژاپن کرد.
راه رفته دیگران را نباید تکرار کنیم بلکه باید آن راه را با داشته های خودمان بهتر کنیم. مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگویید.....
*چقدر به کارتان علاقه مندید و چگونه توانسته اید ارتباط معنوی با کارگرانتان برقرار کنید؟
من عاشق کارم هستم و بی شک روزی که بدون کار باشم لحظه مرگم خواهد بود. کار لذت دارد و خسته نمی شوم.مگر عاشق از معشوقش دست می کشد؟؟
روزهای تعطیلی که کارخانه نمی روم خیلی اذیت می شوم. خانمم گاهی به شوخی می گوید اگر من می دانستم اینقدر عاشق شغلت هستی و دستگاه ها را دوست داری من با تو ازدواج نمی کردم!!!
من خودم را همکار این کارگران می دانم. همه ما تلاشگرهستیم و کار می کنیم. اینجا مدیرعامل نداریم و همه با هم هستیم. دیدن کارگران بدون روال و تشریفات اداری برایم لذت بخش است چون اینها مثل بچه های من هستند. شما مگر از دیدن بچه هات اذیت می شوید؟؟؟من هروقت کارخانه باشم ناهارم را با کارگران می خورم چون اولا اینکه در کنار کارگران آرامش می گیرم دوم اینکه بدانم کیفیت غذایی که به کارگران داده می شود در چه سطحی است.
*چه مشکلاتی در این مدت پیش رو داشتید و چگونه توانستید در بحث ساخت قطعاتی که کشور ما را از فروش آنها در دنیا تحریم کرده اند، ورود کنید؟
اگر ما امید داشته و کوشش و شکیبایی در کار داشته باشیم هیچ تحریمی نمی تواند برای ما مشکل ساز باشد.
یک روز یکی از وزیران آمده بودند برای بازدید از کارخانه. پس از بازدید از من پرسیدند که مشکلی ندارید؟من خندیدم مشاورشان به من گفتند مگر آقای وزیر حرف خنده داری زد؟ گفتم خیر اما اگر مشکل نباشد که من اینجا دیگر نیاز نیستم. همیشه با خودم تکرار می کنم که تنها فرد مرده مشکل ندارد.
این فرهنگ باید نهادینه شود که باید من به دولت و کشورم کمک کنم نه اینکه به دنبال کمک دولت بمانم. من اعتقاد دارم اولین سرمایه کارخانجات ما نیروی انسانی هستند و دومین مشتری ها هستند.
**شاید برای برخی از جوانان شروع یک کار سخت به نظر بیاید.چه توصیه ای در این خصوص دارید؟
من اگر بازهم اگر جوان شوم در این زمان بازهم همان راه را می رفتم. جوانان نباید نا امید شوند.
آن افرادی که اعلام می کنند بدون سرمایه نمی شود کار کرد من به آنها می گویم که می شود.
من با یک قیچی آهن بری در حیاط مان یک یخچال ویترینی ساختم. باید ابتدا از کارهای کوچک شروع کرد و برای خود اعتبار جمع کرد.
الان ما کارگر متخصص نمی توانیم پیدا کنیم.جوانان الان می خواهند پشت میز باشند و یک آبدارچی هم در خدمتشان بوده و کلی هم توقع حقوق دارند.بله این گونه نمی شود.
من اگه امروز همه شرکت و کارخانجاتم از دستم بروند بازهم دوباره از صفر شروع می کنم.
**به نظرتان چرا در سالهای اخیر تعدادی از واحد های تولیدی ما با مشکل مواجه شدند؟
در سال های اخیر با اجرا شدن قانون هدفمندی یارانه ها که البته نصفه و نیمه اجرا شد برخی از واحد های تولیدی با مشکل مواجه شدند. به نظرم پرداخت نقدی یارانه ها کار غلطی بود این کار مثل آن است که آذوقه زمستانمان را داریم تابستان می خوریم.
به جای پرداخت نقدی یارانه ها می توانستیم از کارخانجات و تامین منابع بانک ها برای تزریق به تولید حمایت کنیم.آن زمان آقای رحمانی نماینده وقت مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی و رئیس سابق کمیسیون صنایع و معادن مجلس به دنبال این بود که این پول هدفمندی یارانه ها به صندوق توسعه ملی واریز شود تا از آن محل بتوان از تولید و صنعتگران حمایت کرد اما متاسفانه این طرح چند تا رای در مجلس کم آورد.
مسئله دیگر عدم حفظ کیفیت محصول تولیدی در برخی از واحد ها است که باعث بروز مشکلات در آینده برای برخی از این واحدهای تولیدی می شود. درست کار کردن همواره رمز موفقیت است.
**در حوزه کاری خودتان کاری بوده که نشده انجام بدهید و نتوانستید بکنید؟
رسی به کام دل خویشتن به شرط سه است
امید داشتن و کوشش و شکیبایی
یک زمانی کشورمان را تحریم کردند و دستگاه های لندکر هواپیما ها را به کشورمان نفروختند ؛ ما با کمک خدا در همه فرودگاه ها ی کشور رفتیم و شش ماهه توانستیم با همان کیفیت و نصف قیمت مشابه خارجی را برایشان بسازیم. من اعتقاد دارم اگر شما تلاش و پشتکار داشته باشید، می توانید هر کاری را انجام بدهید.
*بر اساس گفته های نزدیکانتان شما در کارهای خیر هم همواره پیشقدم هستید.در این خصوص لطفا هم توضیح بفرمایید.
ما در کارخانه مان هر سال یک همایش و جشن در حمایت از کودکان معلول برگزار می کنیم و در این همایش به کودکان معلول در حد توان کمک می کنیم. برای معلولین در شرکت هایمان کار هم می دهیم و مقدمات ازدواجشان را هم با هم فراهم می کنیم. الان در کارخانجات ما حدود 400 نفر همکار معلول داریم. همکاران ناشنوای ما برخی مواقع آنقدر جدی و پرقدرت کار می کنند که خیلی برای ما جالب است.به نظرم بزرگترین معلولیت بی عاری و تنبلی است.
عضو هیات امنا ستاد دیه آذربایجان شرقی هم هستم و در حد توانم در خصوص آزاد سازی زندانیان نیازمند تلاش می کنم.البته مردم آذربایجان و شهر تبریز در اینگونه کارها پیشقدم هستند.الان در تبریز به جای فرستادن دسته گل و هدایای دیگر در مراسمات عزاداری ،شادی و یا معارفه و....پول را برای آزادسازی زندانیان نیازمند جمع آوری می کنیم تا کار خیری باشد.
حرف آخر؟
به نظر من دو نفر دست خالی از دنیا می روند؛یکی آن کسی است که پول داشته و کاری ایجاد نکرده و دیگری کسی که علم داشته و به کسی یاد نداده است.
گفتگو از: وحید خوش زرع
6132
در عصر حاضر نیز در این خطه قهرمان پرور کم نیستند از فرزندان رشید و ادامه دهندگان راه پیشینیان و در این میان «سید رضا مقیمی اصل» یکی از همین رادمردان بزرگ اندیش دیار آذربایجان است.
مهندس سید رضا مقیمی اصل هفتاد و پنج سال پیش در تبریز به دنیا آمد. پدرشان در شرکت راه سازی مشغول بود اما در 5 سالگی وی فوت می کند.
سید رضا در جوانی به خلبانی علاقه مند می شود و به نیروی هوایی می پیوندد و در انگلستان فوق لیسانس مهندسی رادار می گیرد اما بعد از چند سال خدمت از نیروی هوایی خارج شده و به کار تولید کالاهای تهویه مطبوع روی می آورد.
مهندس مقیمی اصل علاوه بر کارخانه های تولید هواساز به کار تولید لوله های مسی و محصولات معدنی هم وارد شده و هم اکنون بیش ازیک هزار و 500 خانواده از تلاش ها و کار آفرینی های وی شغل و دستمزد دائمی دارند.
مهندس مقیمی در سال های اخیر وقتش را صرف تولید کالاهای پیچیده ای کرده که در فهرست کالاهای تحریم شده ایران قرار دارد؛ که با همت ایشان در تولید قطعات تحریمی اکنون کشورمان به صادر کنندگان این قطعات تبدیل شده است.
مقیمی در سال 89 به عنوان کارآفرین برتر کشور انتخاب شده و مسئولین بارها از تلاش های ایشان در امر تولید و کار آفرینی قدردانی کرده اند.
مهندس مقیمی اصل یکی از قهرمانان صنعتی کشور در ساخت قطعات تحریم شده می باشد و تنها راه موفقیت را در کار و تلاش و پشتکار می داند.
مصاحبه اختصاصی و جذاب ما را با ایشان در ذیل بخوانید:
*جناب آقای مهندس مقیمی اصل با سپاس از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما گذاشتید لطفا از گذشته خودتان به صورت مختصر تعریف کنید.
سال 1322در تبریز به دنیا آمدم. بچه اول خانواده بودم و پس از من یک خواهر کوچک هم داشتم.
پدرم در تابستان پیمانکار تونل های جاده تبریز - تهران بودند و زمستان ها هم به شغل پارچه بافی در تبریز مشغول بودند. پنج و نیم ساله بودم که پدرم فوت کرد. ایشان در میانه بودند که مسموم شدند و البته به خاطر عدم ارتباطات در آن زمان ما تازه یک و نیم سال بعد فهمیدیم که ایشان در میانه فوت شده اند.
*چه خاطره ای از مرحوم پدرتان در ذهنتان باقی مانده است؟
پدرم به تولید و تولید کننده ارزش فراوانی قائل بود. یه خاطره ای که دارم از ایشان در این مورد این هست که با فامیل هایمان در یکی از روزهای سرد زمستان کنار کرسی و آتش آن نشسته بودیم تا گرم شویم، پدرم خواست با کبریت در دستش سیگاری را روشن کند در این لحظه یکی از افراد حاضر به پدرم گفت که آقا این همه آتش و ذغال اینجا هست شما چرا با کبریت سیگارتان را روشن می کنید که مرحوم پدرم گفت حاجی یک کارخانه با این همه مشکلات در تبریز راه اندازی شده (اشاره به کبریت توکلی) و اکنون ما باید حمایت شان کنیم و از محصولاتش استفاده کنیم.
*دوران نوجوانی و جوانی را چگونه سپری کردید؟
ده سال کنار دایی ام در یک مغازه ای کار می کردم. آن موقع مدرسه ها طوری بود که سه ساعت صبح تا ظهر بود و سه ساعت هم بعد از ظهر بود. من 7 صبح می رفتم مغازه را باز می کردم و آب و جارو می کشیدم و تمیز و مرتب می کردم بعد می رفتم مدرسه سپس ظهر که تعطیل می شدم دوباره می آمدم مغازه و نسیه ها رو می نوشتم و دوباره می رفتم مدرسه و عصر که برمی گشتم تا 12 شب دوباره در مغازه کار می کردم و جالب اینکه دایی ام حقوقی هم به من نمی داد.
بعد از کلاس ششم و گرفتن سیکل دوران دبیرستان را در دبیرستان فردوسی تبریز گذراندم. پس از اخذ دیپلم چون از سربازی رفتن می ترسیدم ؛ رفتم نیروی هوایی امتحان دادم و نفر اول آزمون شدم و به خارج کشور اعزام شدم. آنجا هم البته اولش مشکل داشتم طبق قانون قد افراد در استخدام نیروی هوایی نباید کمتر از 160 سانتی متر باشد و من 157 سانت بودم و سه سانتی کم داشتم اما به خاطر نمرات بالایم قبول کردن و بعد از 5 ماه دوره در تهران به انگلستان رفتیم و 4 سال هم آنجا بودم و توانستم فوق لیسانس مهندسی رادار را در دانشگاه انگلستان اخذ کنم.
*چطور شد که از استخدام یک شغل دولتی ، تبدیل به یک کارآفرین شدید؟
پس از اتمام دوره در انگلستان و گرفتن مدرک فوق لیسانسم به تهران برگشتم و 9 سال هم در نیروی هوایی ادامه دادم اما سال 53 استعفا دادم چون کارکردن در بیرون را دوست داشتم و آنجا نمی توانستم آن کارها یی که دوست داشتم را انجام بدهم. البته مسئولان ما هم راضی نبودند با رفتن من و به همین خاطر از من تعهد گرفتند که کارهای نیروی هوایی را هم انجام بدهم و من هم همیشه در مناقصه های نیروی هوایی شرکت می کردم و البته یک کارت فوق سری داشتم و به کارهای نیروی هوایی در هر جایی که نیاز داشتند کمک می کردم.
**چطوری ریسک کردید که حقوق و شغلتان در نیروی هوایی را از دست بدهید و برای خودتان کار تولیدی بکنید؟آیا سرمایه بزرگی داشتید؟
لذت در حقوق دادن هست نه حقوق گرفتن. من هنوز هم شب ها در فکر افزایش تعداد پرسنل هستم تا بیشتر بتوانم حقوق بدهم.آنجا من یک حقوق بگیر بودم اما بیرون، خودم کارفرما می شدم و می توانستم به افراد دیگر کار ایجاد کرده و حقوق پرداخت کنم.
موقعی که از نیروی هوایی مستعفی شدم خانواده ام نگران بودند و نمی خواستند راحتیمان رو از دست بدهیم اما من تصمیم خودم را گرفته بودم و گفتم من میروم تبریز و درب گجیل لبو فروشی می کنم اما نمی خواهم در آینده اسم بازنشسته روی من باشد.نمی خواهم بروم پارک و منتظر مرگ باشم. به اعتقاد من آدم فنی، بازنشسته نمی شود تنها فقط می میرد.
البته زمانی که نیروی هوایی هم مشغول بودم بعد از ساعات اداری به عنوان تعمیر کار یخچال مشغول بودم و به همین جهت در بازار چند نفری من را می شناختند. پس از استعفا از نیروی هوایی یک کارگاه کوچک تعمیر یخچال های ویترینی در تبریز، خیابان منجم، اول خیابان بهار، راه اندازی کردم که این اولین کارگاه من بود. هیچ پولی برای سرمایه اولیه نداشتم.با توجه به ارتباطی که با چند نفر در بازار داشتم به صورت اعتباری وسایل لازم را می فرستادند و بعد از فروش، پولشان را می دادم. خانم من اولین پرسنل کارگاهم بود و کمکم می کرد.به دنبال پول نبودم و به دنبال این بودم که در بازار برای خودم اعتبار و آبرو جمع آوری کنم. بعد ها کارم را گسترش دادم و آمپری فایر و ماشین بستنی سازی و یخچال ویترینی و..... می ساختم و تعمیر رادیو و تلویزیون هم می کردم.
روز به روز بزرگ کردن این کارگاه کوچیک آرزوی من بود و فکرم فقط همین بود.
**تا چه زمانی در این کارگاه بودید و سپس چطوری کارها را گسترش دادید؟
بعد از مدتی، کارخانه های بزرگ ساخت یخچال ویترینی زیاد شده بود و دیگر تولید برای ما به صرفه نبود. من هم دنبال ساخت سردخانه رفتم که البته نیاز کشور هم آن زمان در این عرصه بیشتر بود.
در سال 54 یک دفتر در خیابان امیر اتابک در تهران راه اندازی کردم و بعد از مدتی هم آنجا را تعطیل کردم؛ چرا که دفتر نیاز نداشتیم و خودم می رفتم شرکت ها و سر پروژه ها، سردخانه ها را راه اندازی و یا تعمیر می کردم. شرکت های نوشابه سازی و بستنی سازی و شیر پاستوریزه و......در سراسر کشور بودند که میرفتم در محل شرکتها و کارم را انجام می دادم. بعد رفتیم بندرعباس و آنجا هم کولرهای گازی را تعمیر و راه اندازی می کردم.کار من برودتی بود.
رفته رفته که صنعت پیشرفت می کرد من هم کارهایم را عوض می کردم و هرچیزی که تازه به بازار می آمد و مشتری زیادی داشت دنبال آن بودم.
دانش فنی همه این دستگاه ها تقریبا مشابه هم بود و به همین خاطر من با عوض شدن دستگاه ها مشکلی نداشتم و می توانستم به تعمیر و راه اندازی همه سیستم های برودتی و تهویه هوا بپردازم.
انقلاب که شد برگشتیم تبریز؛ اما تبریز کار کم بود و دوباره بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کشورمان به همراه خانواده رفتم تهران و یک مغازه سه دهنه در تهران گرفتم و کارهای تعمیر و راه اندازی چیلر و ارکاندینر را انجام می دادیم.
**چگونه شد که تصمیم به راه اندازی یک کارخانه گرفتید؟
آن زمان بود که پسر بزرگم امیر سیاوش خبر داد که سازمان صنایع برای احداث کارخانه چیلرسازی در شهر های تبریز و شیراز جواز تاسیس می دهند . پسر بزرگم در رشته مهندسی عمران دانشگاه تهران تحصیل می کرد آن زمان، اما علاقه زیادی به کار من داشت و باهم کار می کردیم. رفتیم تبریز و از سازمان صنایع جواز تاسیس گرفتیم و کار ساخت یک کارگاه ساخت چیلر را در ناحیه صنعتی شهید سلیمی امروزی در یک زمین 750 متر شروع کردیم در محل کارخانه قدیمی مان که الان نزدیک به 200 هزار متر شده است و در تبریز ماندگار شدیم.
**در صحبت هایتان به همسرتان اشاره کردید که از اولین روزها در کنار شما و کمک حال شما بودند.چطوری با ایشان آشنا شده و ازدواج کردید؟
روزی که با همسرم ازدواج کردم بهترین روز عمرم بود.5 سال منتظر آن لحظه ازدواج با ایشان بودم .ما هردو بچه محل بودیم ، من 16 ساله بودم و ایشان 13 ساله .مغازه دایی ام که کار می کردم آفتابگیر نبود و من جلوی مغازه نشسته بودم که برای اولین بار همسرم را دیدم و ایشان آمدند و به من سلام کردند و از همین جا من را گرفتار خودشان کردند.
از انگلیس که آمدم مادرم را فرستادم خواستگاری خانمم اما پدرش قبول نکرده و گفته بود که این پسر رفته انگلیس و گوشت خوک خورده و.....
یک روز خودم رفتم دم در خانه پدر خانمم و با پدر همسرم حرف زدم.با پدرخانمم صحبت می کردیم که زمان اخبار شد و گفت رادیو باطریش خراب شده و کار نمی کنه و نمی توانیم اخبار را گوش کنیم، من گفتم تعمیرش می کنم اما ایشان ظاهرا باور نکردند رادیو را برداشتم و بردم کارگاهم و تا صبح سیم پچیش را عوض کردم و از باطری به برقی تبدیل کردم. صبح زود به در خانه شان رفتم و رادیو را به ایشان دادم و امتحان کردند و دیدند که کار کرد سپس رو به مادر خانمم گفتند که حاج خانم دختر و دادم به سید رضا ،اول خدا بعد پیچ گوشتی سید رضا...
الان بیش از 57 سال از ازدواجمان می گذرد و اگر دوباره برگردم آن دوران، بازهم همین خانمم را انتخاب می کنم و همین مسیر را می روم. ایشان هنوز هم در کنار من هستند و امور مالی شرکت را می چرخانند.
**الان چند کارخانه تحت مدیریت شماست و چه محصولاتی تولید می کنید و به کدام کشورها صادرات دارید؟
الان 14 کارخانه راه اندازی کردیم که حدود 1500 نفر مشغول هستند.تنها تولید کننده چیلرهای جذبی دو مرحله ای هستیم،250 سال بود که وارد کننده اتصالات مسی بودیم اما الان تولید داخلی کردیم و لوله های مسی نیاز بازار را خودمان تولید می کنیم. به کشورهای ترکیه ،روسیه ،آذربایجان ،آلمان ، ایتالیا و امارات هم صادرات داریم.
ما باید به توان خودمان تکیه کنیم و باور کنیم که می توانیم. یک دوره که در ابتدای راه اندازی کارخانه ها بودیم،چند نفر از کارشناسان کارخانه را فرستادیم دوره به یکی از کشورهای اروپایی که مهندسان آنجا به کارشناسان ما موارد اصلی را آموزش نداده بودند اما یکی از بچه ها یک عکس گرفته بود از دستگاه و ما در شرکت با تلاش چند نفر از متخصصان داخلی از روی عکس توانستیم همان دستگاه را بسازیم.
**نظر تان به عنوان یک تولید کننده داخلی در خصوص نام گذاری سال جدید به نام حمایت از کالای ایرانی چیست؟
اگر ما بتوانیم کیفیت محصولات تولیدی خودمان را ارتقا بدهیم و در کنار آن قیمت تمام شده خود را هم پایین بیاوریم مردم خودشان به دنبال کالای ایرانی خواهند آمد. نمی شود با زور و بخشنامه مردم را مجبور به کاری کرد ،آن موقع تولید کننده هم دیگر به فکر ارتقا کیفیت نخواهد بود ، اما اگر بازار آزاد و یک فضای رقابتی برابر برای تولید کنندگان باشد همه سعی در ارتقای کیفیت و کاهش قیمت تمام شده خواهند داشت و این به نفع مصرف کننده خواهد بود.شما نگاه کنید الان لوله های مسی تولیدی کارخانجات ما را همه استفاده می کنند و از خارج هم وارد نمی شود چون کیفیت تولید داخل بهتر از تولید خارجی است.....
در تولیداتمان باید از تجربیات دیگران استفاده کنیم .خارجی ها هم این کار را کردند و رفته رفته پیشرفت کردند.ماهم نباید از اول انتظار داشته باشیم که مثل آخرین مدل در ابتدا تولید کنیم باید مرحله به مرحله جلو برویم.
آن راهی که دیگران رفته اند را با علم خودمان باید به روز کنیم و جلو برویم. همان کاری که ژاپن کرد.
راه رفته دیگران را نباید تکرار کنیم بلکه باید آن راه را با داشته های خودمان بهتر کنیم. مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگویید.....
*چقدر به کارتان علاقه مندید و چگونه توانسته اید ارتباط معنوی با کارگرانتان برقرار کنید؟
من عاشق کارم هستم و بی شک روزی که بدون کار باشم لحظه مرگم خواهد بود. کار لذت دارد و خسته نمی شوم.مگر عاشق از معشوقش دست می کشد؟؟
روزهای تعطیلی که کارخانه نمی روم خیلی اذیت می شوم. خانمم گاهی به شوخی می گوید اگر من می دانستم اینقدر عاشق شغلت هستی و دستگاه ها را دوست داری من با تو ازدواج نمی کردم!!!
من خودم را همکار این کارگران می دانم. همه ما تلاشگرهستیم و کار می کنیم. اینجا مدیرعامل نداریم و همه با هم هستیم. دیدن کارگران بدون روال و تشریفات اداری برایم لذت بخش است چون اینها مثل بچه های من هستند. شما مگر از دیدن بچه هات اذیت می شوید؟؟؟من هروقت کارخانه باشم ناهارم را با کارگران می خورم چون اولا اینکه در کنار کارگران آرامش می گیرم دوم اینکه بدانم کیفیت غذایی که به کارگران داده می شود در چه سطحی است.
*چه مشکلاتی در این مدت پیش رو داشتید و چگونه توانستید در بحث ساخت قطعاتی که کشور ما را از فروش آنها در دنیا تحریم کرده اند، ورود کنید؟
اگر ما امید داشته و کوشش و شکیبایی در کار داشته باشیم هیچ تحریمی نمی تواند برای ما مشکل ساز باشد.
یک روز یکی از وزیران آمده بودند برای بازدید از کارخانه. پس از بازدید از من پرسیدند که مشکلی ندارید؟من خندیدم مشاورشان به من گفتند مگر آقای وزیر حرف خنده داری زد؟ گفتم خیر اما اگر مشکل نباشد که من اینجا دیگر نیاز نیستم. همیشه با خودم تکرار می کنم که تنها فرد مرده مشکل ندارد.
این فرهنگ باید نهادینه شود که باید من به دولت و کشورم کمک کنم نه اینکه به دنبال کمک دولت بمانم. من اعتقاد دارم اولین سرمایه کارخانجات ما نیروی انسانی هستند و دومین مشتری ها هستند.
**شاید برای برخی از جوانان شروع یک کار سخت به نظر بیاید.چه توصیه ای در این خصوص دارید؟
من اگر بازهم اگر جوان شوم در این زمان بازهم همان راه را می رفتم. جوانان نباید نا امید شوند.
آن افرادی که اعلام می کنند بدون سرمایه نمی شود کار کرد من به آنها می گویم که می شود.
من با یک قیچی آهن بری در حیاط مان یک یخچال ویترینی ساختم. باید ابتدا از کارهای کوچک شروع کرد و برای خود اعتبار جمع کرد.
الان ما کارگر متخصص نمی توانیم پیدا کنیم.جوانان الان می خواهند پشت میز باشند و یک آبدارچی هم در خدمتشان بوده و کلی هم توقع حقوق دارند.بله این گونه نمی شود.
من اگه امروز همه شرکت و کارخانجاتم از دستم بروند بازهم دوباره از صفر شروع می کنم.
**به نظرتان چرا در سالهای اخیر تعدادی از واحد های تولیدی ما با مشکل مواجه شدند؟
در سال های اخیر با اجرا شدن قانون هدفمندی یارانه ها که البته نصفه و نیمه اجرا شد برخی از واحد های تولیدی با مشکل مواجه شدند. به نظرم پرداخت نقدی یارانه ها کار غلطی بود این کار مثل آن است که آذوقه زمستانمان را داریم تابستان می خوریم.
به جای پرداخت نقدی یارانه ها می توانستیم از کارخانجات و تامین منابع بانک ها برای تزریق به تولید حمایت کنیم.آن زمان آقای رحمانی نماینده وقت مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی و رئیس سابق کمیسیون صنایع و معادن مجلس به دنبال این بود که این پول هدفمندی یارانه ها به صندوق توسعه ملی واریز شود تا از آن محل بتوان از تولید و صنعتگران حمایت کرد اما متاسفانه این طرح چند تا رای در مجلس کم آورد.
مسئله دیگر عدم حفظ کیفیت محصول تولیدی در برخی از واحد ها است که باعث بروز مشکلات در آینده برای برخی از این واحدهای تولیدی می شود. درست کار کردن همواره رمز موفقیت است.
**در حوزه کاری خودتان کاری بوده که نشده انجام بدهید و نتوانستید بکنید؟
رسی به کام دل خویشتن به شرط سه است
امید داشتن و کوشش و شکیبایی
یک زمانی کشورمان را تحریم کردند و دستگاه های لندکر هواپیما ها را به کشورمان نفروختند ؛ ما با کمک خدا در همه فرودگاه ها ی کشور رفتیم و شش ماهه توانستیم با همان کیفیت و نصف قیمت مشابه خارجی را برایشان بسازیم. من اعتقاد دارم اگر شما تلاش و پشتکار داشته باشید، می توانید هر کاری را انجام بدهید.
*بر اساس گفته های نزدیکانتان شما در کارهای خیر هم همواره پیشقدم هستید.در این خصوص لطفا هم توضیح بفرمایید.
ما در کارخانه مان هر سال یک همایش و جشن در حمایت از کودکان معلول برگزار می کنیم و در این همایش به کودکان معلول در حد توان کمک می کنیم. برای معلولین در شرکت هایمان کار هم می دهیم و مقدمات ازدواجشان را هم با هم فراهم می کنیم. الان در کارخانجات ما حدود 400 نفر همکار معلول داریم. همکاران ناشنوای ما برخی مواقع آنقدر جدی و پرقدرت کار می کنند که خیلی برای ما جالب است.به نظرم بزرگترین معلولیت بی عاری و تنبلی است.
عضو هیات امنا ستاد دیه آذربایجان شرقی هم هستم و در حد توانم در خصوص آزاد سازی زندانیان نیازمند تلاش می کنم.البته مردم آذربایجان و شهر تبریز در اینگونه کارها پیشقدم هستند.الان در تبریز به جای فرستادن دسته گل و هدایای دیگر در مراسمات عزاداری ،شادی و یا معارفه و....پول را برای آزادسازی زندانیان نیازمند جمع آوری می کنیم تا کار خیری باشد.
حرف آخر؟
به نظر من دو نفر دست خالی از دنیا می روند؛یکی آن کسی است که پول داشته و کاری ایجاد نکرده و دیگری کسی که علم داشته و به کسی یاد نداده است.
گفتگو از: وحید خوش زرع
6132
کپی شد