قرارمان دوشنبه ساعت 16 عصر بود؛ محل اجتماع دوستان برای رفتن به منزل آقا وحید، محله منظریه، مقابل مسجد امام علی (ع) بود؛ بسیج رسانه آذربایجان شرقی ابتکار خوبی به خرج داده و نفرات برتر نخستین دوره جشنواره 'ابوذر' را نیز به این دیدار معنوی، فرهنگی دعوت کرده بود.
ترکیب جمع مان برای رسیدن به خدمت خانواده شهید آقا وحید بسیار متنوع و جالب بود؛ یک روحانی جوان، سرهنگ سپاه، مجری معروف تلویزیون و جمعی از فعالان آقا و خانم رسانه ای؛ حتی یک کودک سه ساله شیرین سخن نیز در میان حاضران به چشم می خورد.
آسانسور مجتمع محل سکونت پدر آقا وحید گنجایش بیش از سه نفر را نداشت و جوان های جمع حدود 20 نفری ما با شوق و ذوق پله های راه پله را در پیش گرفتند تا هر چه زودتر به مقصدی که همه برای دیدن آن و ساکنان اش ثانیه شماری می کردند، برسند.
من پیشتر تصاویر پدر آقا وحید را در صفحه اینستاگرام آقای بهزاد پروین قدس، از عکاسان بنام دفاع مقدس، و صفحات اینترنت دیده بودم؛ اما مواجهه رو در رو با مردی که متانت و وقارش همه ایثارگری ها و جانفشانی های هشت سال جنگ تحمیلی را در آنی به تو منتقل کند و به تصویر بکشد، زیبایی دیگری داشت.
دو گوشه اتاق پذیرایی به تصاویری از آقا وحید و یادمانده هایش و نیز مصاحبه پدر بزرگوارش در 18 سالگی بر عرشه قایق مزین شده بود؛ همه جای این خانه نشان از جنگ و شهادت و ایثار داشت؛ حتی دکوراسیون ساده و زیبایی منزل، روحیه ویژه اعضای خانواده را به وضوح تمام و با زبان بی زبانی بیان می کرد.
ابتدای ورودمان به منزل پدری آقا وحید، فضا سنگین بود و انگار کسی از شدت سنگینی فضای معنوی حاکم بر خانه و خانواده جرات نمی کرد سر صحبت را باز کند؛ آقای دهقان نژاد، رئیس بسیج رسانه استان، با جمله ای لطیف و طنزآمیز فضا را شکست و هدف از این دیدار را گفت.
دهقان نژاد گفت که نکته ظریف شهادت آقا وحید، همزمانی آن با برچیده شدن بساط خونخواری داعش و داعشیان از سوریه بود؛ اما انگار د هقان نژاد نیز در چیدن کلمات برای ساختن جمله های مورد نظرش مشکل داشت و به کندی و آرامی سخن می گفت و این البته طبیعی بود، زیرا ما در منزلی بودیم که پدر و پسر آن شناسنامه و تاریخ زنده دفاع مقدس در داخل و خارج از مرزهای کشورمان هستند.
چایی و خرما که آوردند، فضا تلطیف شد و پدر بزرگوار آقا وحید با سخنان شیرین و جانگدازش همه را به وجد آورد؛ همه حاضران چشم به دهان این رزمنده مجرب دوران دفاع مقدس دوخته بودند و او با حلاوت و صلابت خاصی که ویژگی خانواده های شهدای مدافع حرم است، از 'وحید' می گفت.
مادر وحید نیز با آرامش رشک برانگیزی در کنار شوهرش نشسته بود و با صلابت و متانت اش، بزرگی و عظمت کار فرزند شهیدش را برای ما معنا می کرد.
در این بین نگاه های حاضران خواه ناخواه به شکل متناوب از چهره پدر آقا وحید به تصاویر این شهید راه دین و وطن در گوشه های اتاق پذیرایی می چرخید.
پدر وحید که جگرگوشه اش را تقدیم اسلام کرده است، با صلابت کامل سخن می گفت، اما آه های جانسوزش با بغض هایی که فرو می خورد، بر شدت تاثیرگذاری اش بر حاضران می افزود.
از باور فرزند شهیدش به کارهای فرهنگی و اینکه او معتقد بود اگر برای پر کردن اوقات فراغت بچه های مردم در مساجد و اماکن فرهنگی برنامه ریزی نشود، دشمن برایشان برنامه می رزید، سخن گفت.
او افزود: وحید من نیز مانند دیگر شهدای مدافع حرم، فرمایشات رهبر معظم انقلاب در خصوص تهاجم فرهنگی و جنگ نرم گسترده دشمن علیه ملت مسلمان ایران و کمبود دامنه فعالیت های انجام شده در این زمینه را با تمام وجودش باور داشت و شبانه روز برای انجام وظیفه در این راستا می کوشید.
او اضافه کرد: پر کردن اوقات بچه ها در تابستان، دغدغه همیشگی وحید بود و او همواره دنبال خیری بود که ولو به قیمت افتادن به پاهایش، بودجه ای برای اجرای برنامه های فرهنگی- تفریحی، اختصاص دهد؛ همیشه حرفش این بود که این بچه ها امانتی در دست ماست که باید برای آینده اسلام خوب تربیت شوند.
در این بین صحبت های پدر آقا وحید برای خبرنگاران حاضر در دیدار جذاب تر شده و آنان هر یک در گوشه ای، قلم بر دست، مشغول نت برداری هستند.
صدای شاتر عکاسان حاضر در دیدار نیز مانند صفیر گلوله ها، هر از چند گاهی صحبت غواص عملیات غرورآفرین 'کربلای 4' را می شکند؛ آنان نیز که به شکارچیان لحظه ها در عرصه فعالیت های رسانه ای مشغول هستند، هر کدام برای ثبت خاطرات این لحظه ها از زوایه ای خاص می کوشند.
پدر شهید فرهنگی والا ادامه می دهد: وحید در فعالیت های فرهنگی، ترویجی و آموزشی لحظه ای کوتاهی نمی کرد؛ اغلب ساعت های آخر شب به خانه می آمد و وقتی مادرش گله می کرد که دیر می آیی، می گفت مادر ما وقتی برای نشست در خانه و پا روی پا انداختن نداریم، باید شبانه روز بکوشیم و تلاش کنیم تا این بچه ها درست تربیت شوند.
اکبر آقا می گوید که فرزند شهیدش برای کشاندن نوجوانان و جوانان به مسجد با جان و دل می کوشید؛ وحید دغدغه کارهای فرهنگی داشت، اما در موقع لزوم لباس رزم نیز می پوشید و می گفت باید در عمل کاری کنیم که فرمایشات رهبر بر زمین نماند.
او با بیان اینکه نسل دهه 1370 با تمام وجود فرمایشات رهبر را فهمیده و معتقدند، تاکید می کند که امروز مشابه 'وحید' ها، 'عدالت اکبری' ها و 'جوانی' ها کم نیستند؛ به نظر من نسل جوان امروز در دفاع از کیان دین و طن، از نسل ما در زمان جنگ خیلی جلوتر هستند.
اکبر آقا وقتی به این جمله می رسد که 'ما نیز تحفه کوچکی داشتیم که توانستیم تقدیم کنیم تا نام کوچک مان در این دفتر ثبت شود'، نمی تواند بغض سنگین اش را به تمامی فرو بخورد و بخشی از آن از گوشه چشم هایش بیرون لغزید؛ این اوج سوز و عشق بود؛ سوز فرزند و عشق به نظام و انقلاب و دین و طن.
پدر آقا وحید نفس اش را تازه می کند و می گوید: من خودم نیز سرباز ولایت ام و ما با جان و دل این راه را باور کرده ایم. خانواده من نیز این گونه آماده جاننفشانی اند. مشکلات کشور هر چقدر هم که باشد از اسلام و رهبرمان حمایت خواهیم کرد و وقت اش برسد جانفشانی خواهیم کرد. من بازنشسته سپاه ام؛ با عنایت خدا تا به امروز نیز دستم را جلوی هیچ کس باز نکرده ام، هر چند که بعد از گذشت چند سال از بازنشستگی ام، هنوز کلی اقساط بانکی پرداخت می کنم. من هیچ وقت انتظار نداشته ام به خاطر رزمنده بودن، کسی کمکی به من بکند.
وی که سابقه مجروحیت و خط شکنی در چند عملیات هشت سال دفاع مقدس را در کارنامه دارد، اضافه می کند: ما در این راه و خط ولایت تا پای جان ایستاده ایم و معتقدیم حرکت در این خط واجب است.
اکبر آقا به اینجا که می رسد، عکسی از خودش را بر لبه قایق در حال مصاحبه با حاج بهزاد پروین قدس، از عکاسان و خبرنگاران جنگ نشان می دهد و می گوید: آقای بهزاد قدس تا شهادت وحید این مصاحبه را به من نداد و من پس از 31 سال وقتی صحبت هایم را در آن مصاحبه مرور می کنم می بینم که دیدگاه من امروز نیز همان است؛ من همان زمان نیز از رهبرم حمایت کردم، اکنون نیز در خط و مسیر ولایت و رهبرم هستم.
وی با بیان اینکه من برای رفتن به جبهه ناچار شدم تاریخ تولدم را با مداد از 1348 به 1345 تغییر و کپی آن را ارائه دهم، یادآور می شود: چون به دلیل صغر سن ما را به جبهه نمی بردند، ما نیز ناچار از دست زدن به این گونه کارها می شدیم. ما رزمندگان در آن زمان به مردم وعده می دادیم که کربلا آزاد خواهد که خوشبختانه آن وعده محقق شد و به امید خدا قدس نیز آزاد خواهد شد.
اکبر آقا که خودش از مو سپیدکرده های انقلاب و جنگ است، اضافه می کند: من در مراسم تشیع وحید نیز گفتم و اکنون نیز تاکید می کنم که کاش 'وحید'های بیشتری داشتم تا همه را تقدیم دین و انقلاب کنم. باید خون عده ای ریخته شود تا ریشه درخت تناور اسلام، تنومندتر شود. اگر اسلام از صدر آن تا به امروز دوام آورده، به برکت خون شهیدان بوده است.
غواص دفاع مقدس و پدر شهید مدافع حرم تاکید می کند: اکنون جوان هایی در کشورمان داریم که به رغم ندیدن دوران های گذشته به صرف شنیدن نام ائمه اطهار (ع) آماده جانفشانی در راه اسلام در آن سوی مرزها هستند.
وی ادامه می دهد: دوستان وحید می گفتند وی بریده هایی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب را در کاغذهایی به دیوارهای مجتمع رزمندگان چسبانده بود و هر وقت از مقابل آنها می گذشت، می ایستاد و روی یکایک جملات تامل می کرد و این کار هر روزه او بود.
اکبرآقا یادآور می شود: وحید، مهندس و استخدام سپاه بود و به هیچ چیزی نیازی نداشت، اما دغدغه کار فرهنگی و خدمت به دین و جامعه داشت و در این مسیر هیچ محدودیتی برای خود نمی شناخت. نیمه شب ها با دوستانش در گلزار شهدا جمع می شدند و آئین نوحه خوانی برپا می کردند؛ با این کارها دلخوش بود.
صحبت های اکبر آقا که تمام می شود، همه حاضران که در جای خود میخکوب شده بودند، تکانی به خود می دهند؛ اکبر آقا می گوید که موبایل و انگشتر خونین آقا وحید را به تازگی تحویل داده اند و از حضار می خواهد که فیلم سلفی فرزندش را با هم به تماشا بنشینیم.
تماشای فیلم سلفی آقا وحید نیز خود حکایتی دیگر است؛ او در حالی که با یک دست فرمان خودرو را کنترل می کند، با دست دیگرش فیلم موبایلی می گیرد و امید می دهد که با توجه به محاصره داعشی ها، شر این گروه وحشی و خونخوار هر چه زودتر از سر سرزمین های اسلامی دور شود و وعده حاج قاسم سلیمانی (مبنی بر پاکسازی سوریه از داعش) محقق شود.
اکبر آقا می گوید که وحید به هنگام منفجر شدن مین، گوشی تلفن همراهش را محکم در دست گرفته و گوشی به اطراف پرت نشده است.
از پدر و مادر بزرگوار آقا وحید خداحافظی می کنیم و از پله های مجتمع مسکونی پائین می آئیم؛ همه از اینکه سعادتی شد که ساعتی را در خدمت خانواده ای از خانواده های شهدای مدافع حرم بوده ایم، به خود می بالیم.
گزارش از: محمد عزیزی راد
518
ترکیب جمع مان برای رسیدن به خدمت خانواده شهید آقا وحید بسیار متنوع و جالب بود؛ یک روحانی جوان، سرهنگ سپاه، مجری معروف تلویزیون و جمعی از فعالان آقا و خانم رسانه ای؛ حتی یک کودک سه ساله شیرین سخن نیز در میان حاضران به چشم می خورد.
آسانسور مجتمع محل سکونت پدر آقا وحید گنجایش بیش از سه نفر را نداشت و جوان های جمع حدود 20 نفری ما با شوق و ذوق پله های راه پله را در پیش گرفتند تا هر چه زودتر به مقصدی که همه برای دیدن آن و ساکنان اش ثانیه شماری می کردند، برسند.
من پیشتر تصاویر پدر آقا وحید را در صفحه اینستاگرام آقای بهزاد پروین قدس، از عکاسان بنام دفاع مقدس، و صفحات اینترنت دیده بودم؛ اما مواجهه رو در رو با مردی که متانت و وقارش همه ایثارگری ها و جانفشانی های هشت سال جنگ تحمیلی را در آنی به تو منتقل کند و به تصویر بکشد، زیبایی دیگری داشت.
دو گوشه اتاق پذیرایی به تصاویری از آقا وحید و یادمانده هایش و نیز مصاحبه پدر بزرگوارش در 18 سالگی بر عرشه قایق مزین شده بود؛ همه جای این خانه نشان از جنگ و شهادت و ایثار داشت؛ حتی دکوراسیون ساده و زیبایی منزل، روحیه ویژه اعضای خانواده را به وضوح تمام و با زبان بی زبانی بیان می کرد.
ابتدای ورودمان به منزل پدری آقا وحید، فضا سنگین بود و انگار کسی از شدت سنگینی فضای معنوی حاکم بر خانه و خانواده جرات نمی کرد سر صحبت را باز کند؛ آقای دهقان نژاد، رئیس بسیج رسانه استان، با جمله ای لطیف و طنزآمیز فضا را شکست و هدف از این دیدار را گفت.
دهقان نژاد گفت که نکته ظریف شهادت آقا وحید، همزمانی آن با برچیده شدن بساط خونخواری داعش و داعشیان از سوریه بود؛ اما انگار د هقان نژاد نیز در چیدن کلمات برای ساختن جمله های مورد نظرش مشکل داشت و به کندی و آرامی سخن می گفت و این البته طبیعی بود، زیرا ما در منزلی بودیم که پدر و پسر آن شناسنامه و تاریخ زنده دفاع مقدس در داخل و خارج از مرزهای کشورمان هستند.
چایی و خرما که آوردند، فضا تلطیف شد و پدر بزرگوار آقا وحید با سخنان شیرین و جانگدازش همه را به وجد آورد؛ همه حاضران چشم به دهان این رزمنده مجرب دوران دفاع مقدس دوخته بودند و او با حلاوت و صلابت خاصی که ویژگی خانواده های شهدای مدافع حرم است، از 'وحید' می گفت.
مادر وحید نیز با آرامش رشک برانگیزی در کنار شوهرش نشسته بود و با صلابت و متانت اش، بزرگی و عظمت کار فرزند شهیدش را برای ما معنا می کرد.
در این بین نگاه های حاضران خواه ناخواه به شکل متناوب از چهره پدر آقا وحید به تصاویر این شهید راه دین و وطن در گوشه های اتاق پذیرایی می چرخید.
پدر وحید که جگرگوشه اش را تقدیم اسلام کرده است، با صلابت کامل سخن می گفت، اما آه های جانسوزش با بغض هایی که فرو می خورد، بر شدت تاثیرگذاری اش بر حاضران می افزود.
از باور فرزند شهیدش به کارهای فرهنگی و اینکه او معتقد بود اگر برای پر کردن اوقات فراغت بچه های مردم در مساجد و اماکن فرهنگی برنامه ریزی نشود، دشمن برایشان برنامه می رزید، سخن گفت.
او افزود: وحید من نیز مانند دیگر شهدای مدافع حرم، فرمایشات رهبر معظم انقلاب در خصوص تهاجم فرهنگی و جنگ نرم گسترده دشمن علیه ملت مسلمان ایران و کمبود دامنه فعالیت های انجام شده در این زمینه را با تمام وجودش باور داشت و شبانه روز برای انجام وظیفه در این راستا می کوشید.
او اضافه کرد: پر کردن اوقات بچه ها در تابستان، دغدغه همیشگی وحید بود و او همواره دنبال خیری بود که ولو به قیمت افتادن به پاهایش، بودجه ای برای اجرای برنامه های فرهنگی- تفریحی، اختصاص دهد؛ همیشه حرفش این بود که این بچه ها امانتی در دست ماست که باید برای آینده اسلام خوب تربیت شوند.
در این بین صحبت های پدر آقا وحید برای خبرنگاران حاضر در دیدار جذاب تر شده و آنان هر یک در گوشه ای، قلم بر دست، مشغول نت برداری هستند.
صدای شاتر عکاسان حاضر در دیدار نیز مانند صفیر گلوله ها، هر از چند گاهی صحبت غواص عملیات غرورآفرین 'کربلای 4' را می شکند؛ آنان نیز که به شکارچیان لحظه ها در عرصه فعالیت های رسانه ای مشغول هستند، هر کدام برای ثبت خاطرات این لحظه ها از زوایه ای خاص می کوشند.
پدر شهید فرهنگی والا ادامه می دهد: وحید در فعالیت های فرهنگی، ترویجی و آموزشی لحظه ای کوتاهی نمی کرد؛ اغلب ساعت های آخر شب به خانه می آمد و وقتی مادرش گله می کرد که دیر می آیی، می گفت مادر ما وقتی برای نشست در خانه و پا روی پا انداختن نداریم، باید شبانه روز بکوشیم و تلاش کنیم تا این بچه ها درست تربیت شوند.
اکبر آقا می گوید که فرزند شهیدش برای کشاندن نوجوانان و جوانان به مسجد با جان و دل می کوشید؛ وحید دغدغه کارهای فرهنگی داشت، اما در موقع لزوم لباس رزم نیز می پوشید و می گفت باید در عمل کاری کنیم که فرمایشات رهبر بر زمین نماند.
او با بیان اینکه نسل دهه 1370 با تمام وجود فرمایشات رهبر را فهمیده و معتقدند، تاکید می کند که امروز مشابه 'وحید' ها، 'عدالت اکبری' ها و 'جوانی' ها کم نیستند؛ به نظر من نسل جوان امروز در دفاع از کیان دین و طن، از نسل ما در زمان جنگ خیلی جلوتر هستند.
اکبر آقا وقتی به این جمله می رسد که 'ما نیز تحفه کوچکی داشتیم که توانستیم تقدیم کنیم تا نام کوچک مان در این دفتر ثبت شود'، نمی تواند بغض سنگین اش را به تمامی فرو بخورد و بخشی از آن از گوشه چشم هایش بیرون لغزید؛ این اوج سوز و عشق بود؛ سوز فرزند و عشق به نظام و انقلاب و دین و طن.
پدر آقا وحید نفس اش را تازه می کند و می گوید: من خودم نیز سرباز ولایت ام و ما با جان و دل این راه را باور کرده ایم. خانواده من نیز این گونه آماده جاننفشانی اند. مشکلات کشور هر چقدر هم که باشد از اسلام و رهبرمان حمایت خواهیم کرد و وقت اش برسد جانفشانی خواهیم کرد. من بازنشسته سپاه ام؛ با عنایت خدا تا به امروز نیز دستم را جلوی هیچ کس باز نکرده ام، هر چند که بعد از گذشت چند سال از بازنشستگی ام، هنوز کلی اقساط بانکی پرداخت می کنم. من هیچ وقت انتظار نداشته ام به خاطر رزمنده بودن، کسی کمکی به من بکند.
وی که سابقه مجروحیت و خط شکنی در چند عملیات هشت سال دفاع مقدس را در کارنامه دارد، اضافه می کند: ما در این راه و خط ولایت تا پای جان ایستاده ایم و معتقدیم حرکت در این خط واجب است.
اکبر آقا به اینجا که می رسد، عکسی از خودش را بر لبه قایق در حال مصاحبه با حاج بهزاد پروین قدس، از عکاسان و خبرنگاران جنگ نشان می دهد و می گوید: آقای بهزاد قدس تا شهادت وحید این مصاحبه را به من نداد و من پس از 31 سال وقتی صحبت هایم را در آن مصاحبه مرور می کنم می بینم که دیدگاه من امروز نیز همان است؛ من همان زمان نیز از رهبرم حمایت کردم، اکنون نیز در خط و مسیر ولایت و رهبرم هستم.
وی با بیان اینکه من برای رفتن به جبهه ناچار شدم تاریخ تولدم را با مداد از 1348 به 1345 تغییر و کپی آن را ارائه دهم، یادآور می شود: چون به دلیل صغر سن ما را به جبهه نمی بردند، ما نیز ناچار از دست زدن به این گونه کارها می شدیم. ما رزمندگان در آن زمان به مردم وعده می دادیم که کربلا آزاد خواهد که خوشبختانه آن وعده محقق شد و به امید خدا قدس نیز آزاد خواهد شد.
اکبر آقا که خودش از مو سپیدکرده های انقلاب و جنگ است، اضافه می کند: من در مراسم تشیع وحید نیز گفتم و اکنون نیز تاکید می کنم که کاش 'وحید'های بیشتری داشتم تا همه را تقدیم دین و انقلاب کنم. باید خون عده ای ریخته شود تا ریشه درخت تناور اسلام، تنومندتر شود. اگر اسلام از صدر آن تا به امروز دوام آورده، به برکت خون شهیدان بوده است.
غواص دفاع مقدس و پدر شهید مدافع حرم تاکید می کند: اکنون جوان هایی در کشورمان داریم که به رغم ندیدن دوران های گذشته به صرف شنیدن نام ائمه اطهار (ع) آماده جانفشانی در راه اسلام در آن سوی مرزها هستند.
وی ادامه می دهد: دوستان وحید می گفتند وی بریده هایی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب را در کاغذهایی به دیوارهای مجتمع رزمندگان چسبانده بود و هر وقت از مقابل آنها می گذشت، می ایستاد و روی یکایک جملات تامل می کرد و این کار هر روزه او بود.
اکبرآقا یادآور می شود: وحید، مهندس و استخدام سپاه بود و به هیچ چیزی نیازی نداشت، اما دغدغه کار فرهنگی و خدمت به دین و جامعه داشت و در این مسیر هیچ محدودیتی برای خود نمی شناخت. نیمه شب ها با دوستانش در گلزار شهدا جمع می شدند و آئین نوحه خوانی برپا می کردند؛ با این کارها دلخوش بود.
صحبت های اکبر آقا که تمام می شود، همه حاضران که در جای خود میخکوب شده بودند، تکانی به خود می دهند؛ اکبر آقا می گوید که موبایل و انگشتر خونین آقا وحید را به تازگی تحویل داده اند و از حضار می خواهد که فیلم سلفی فرزندش را با هم به تماشا بنشینیم.
تماشای فیلم سلفی آقا وحید نیز خود حکایتی دیگر است؛ او در حالی که با یک دست فرمان خودرو را کنترل می کند، با دست دیگرش فیلم موبایلی می گیرد و امید می دهد که با توجه به محاصره داعشی ها، شر این گروه وحشی و خونخوار هر چه زودتر از سر سرزمین های اسلامی دور شود و وعده حاج قاسم سلیمانی (مبنی بر پاکسازی سوریه از داعش) محقق شود.
اکبر آقا می گوید که وحید به هنگام منفجر شدن مین، گوشی تلفن همراهش را محکم در دست گرفته و گوشی به اطراف پرت نشده است.
از پدر و مادر بزرگوار آقا وحید خداحافظی می کنیم و از پله های مجتمع مسکونی پائین می آئیم؛ همه از اینکه سعادتی شد که ساعتی را در خدمت خانواده ای از خانواده های شهدای مدافع حرم بوده ایم، به خود می بالیم.
گزارش از: محمد عزیزی راد
518
کپی شد