محمد‌حسین کریمی ‌پور می‌گوید: تجارب فاجعه دریاچه آرال پیش روی ماست. تحقیقات دانشمندان شوروی و همتایان غربی‌شان می‌گوید مرگ دریاچه آرال و آزاد شدن نمک آن در محیط، آثاری دراز‌مدت مشابه انفجار چند بمب اتمی داشت و در مناطق وسیعی از اطرافش حیات انسان، حیوان و گیاه‌ را نابود کرد.
این در حالی است که اگر بحران آب ایران از وضعیت قرمز کنونی فراتر نرفته باشد آن زمان به گفته این فعال بخش خصوصی باید در انتظار جنگ آب بود و شیوع انواع بیماری‌ها و قطع هفتگی آب در برخی شهرها و وابستگی کامل به واردات آب و غذا در انتظار است. محیط زیست هم آن زمان وضعیت بهتری ندارد.
دریاچه ارومیه کانون بادهای نمکی شده و رودهای کم‌جان کنونی همه تبدیل به فاضلاب شده‌اند. تصاویری که کریمی‌پور توصیف می‌کند، تلخ است. اما او می‌‌گوید اگر کاری نکنیم، وضعیت مصر، تونس و سوریه، آینده محتوم ما خواهد بود.
وضعیت ابرچالش‌های ایران از مرز هشدار هم گذشته و باید به فکر حل آنها بود؛ مشکلاتی که نه یک‌روزه ایجاد شده‌اند و نه از سوی یک دولت.
کارشناسان هشدار می‌دهند این مشکلات باید به سرعت و در چهار سال باقیمانده حل شوند وگرنه هر کدام به بحرانی جدی تبدیل خواهند شد. کدام یک از این ابرچالش‌ها،‌ قابلیت تبدیل شدن به یک بحران جدی را دارد؟
دکتر نیلی در این آینده‌نگری هشدار‌دهنده‌اش، تنها نیست. فکر می‌کنم بین عقلا، اجماعی در حال شکل‌گیری است که می‌گوید این ره که می‌رویم، اشتباه است.
تک‌تک‌ این چالش‌ها قابلیت تبدیل شدن به بحران‌های بی‌ثبات‌کننده کشور را دارند. بالاخص ترکیب هم‌افزای و طغیان همزمان دو یا چند تا از آنها برای بدنه خسته کشور غیر‌قابل تحمل می‌شود.
اگر قرار باشد ایران را با تداوم این چالش‌ها ترسیم کنیم، شرایط چگونه خواهد بود. نظر به اهمیت مساله آب و محیط زیست اگر فکری به حال ایران نشود، اوضاع آبی ما چگونه خواهد بود؟
مساله ما در این گفت‌وگو تحلیل شرایط نیست. تنها می‌خواهیم سناریوهای محتمل را تصویر کنیم.
پیش‌بینی روندهای آتی توسعه بحران‌ها در سیستمی به وسعت و پیچیدگی ایران کار دشواری است. ایجاد مدل پیش‌بینی با روایی مناسب، کار من نیست.
‌اما اگر همین وضع اسفبار ادامه یابد، باید شاهد مشکلات زیست‌محیطی بسیار باشیم. اجازه دهید تصویر 1400 را بیان نکنم و بگویم 25 سال آتی چه خواهد شد.
در سال 1421 بیش از یک‌سوم دشت‌های کشور با پدیده تحکیم گسترده لایه‌های خاک و از دست دادن دائمی قدرت ذخیره زیرزمینی آب روبه‌رو شده و برای همیشه مرده‌اند.
پتانسیل تولید آب شیرین ایران که در دهه 50 شمسی 137 میلیارد متر‌مکعب بوده و در نیمه دهه 90 از سوی منابع مختلف بین 100 تا 116 میلیارد متر‌مکعب تخمین زده می‌شود، به کمتر از 75 میلیارد متر‌مکعب رسیده است.
نیمی از سدهای کشور عملا ذخیره قابل بهره‌برداری ندارند. با مهاجرت منابع آب تلخ و شور به سمت سفره‌های تهی آب شیرین، متوسط شوری‌ آب زیر‌زمینی کشور افزایش یافته و تامین آب شیرین قابل شرب برای خیلی از شهرهای مرکز، شرق و جنوب کشور بدون اتکا به نمک‌زدایی، دشوار است.
جز چند رود اصلی‌، رود روان قابل ذکر دائمی در ایران، مشاهده نمی‌شود. کشور مجبور به شیرین‌سازی و انتقال هشت‌میلیارد متر‌مکعب آب برای مصارف شرب و صنعت با تحمل هزینه سالانه حداقل هشت میلیارد دلار است.
در سال 1421، سال‌هاست ورودی هیرمند و هلیل‌رود صفر شده و تامین آب جنوب‌شرق، شرق و شمال‌شرق به شیرین‌سازی آب دریا و خرید آب از روسیه و تاجیکستان متکی است. سال‌هاست تنش پر‌هزینه ایران-افغان بر سر آب‌، با دخالت قدرت‌های غربی به ضرر ایران تمام شده است.
روس‌ها در ازای تداوم صدور آب ولگا، خواهان دو برابر کردن قیمت پرداختی و همچنین کسب پایگاه نظامی در خلیج فارس‌اند.
بر اثر حمله مکرر تکفیری‌ها به خط لوله تاجیکستان، آب لوله‌کشی در مشهد‌، بجنورد و بیرجند گاهی هفته‌ها قطع است. کاشان، اصفهان، کرمان و یزد هم آب لوله‌کشی کیفی مرتبی ندارند.
تنها 60 درصد ایرانیان به آب سالم و کافی دسترسی دارند و بیماری‌های فراگیر سبب افزایش مرگ‌و‌میر نوزادان و کاهش عمر متوسط شده است. صنایع آب‌بَرِ مناطق مرکزی به‌علت محدودیت دسترسی به آب و مخالفت مردم محلی، نیمه‌تعطیل‌اند. تولید کشاورزی از بالای 100 میلیون تن به زیر 50 میلیون تن رسیده، نیمی از باغات کشور و نصف روستاها رها شده‌اند.
کشور در تامین کالاهای اساسی بیش از هر زمانی متکی به واردات و در مقابل تحریم خارجی، شکننده است. تخلیه روستاها در شرق و جنوب ‌شرق‌، پتانسیل امنیتی منطقه را کاهش داده و اجبارا دو لشکر جدید برای تامین امنیت، در این نواحی کم‌جمعیت مستقر شده‌اند.
اروند به مجرای فاضلابی تبدیل شده که مرگ و بیماری می‌پراکند و چیزی از نخلستان‌ها باقی نمانده است. اراضی طرح‌های نیشکر خوزستان شوره‌زارهایی متروک‌اند.
مساله دیگر بحران محیط زیست است. هر سال خبرهای بیشتری از مرگ دریاچه‌ها و تالاب‌ها، کاهش پوشش جنگلی و گسترش بیابان از سراسر کشور شنیده می‌شود.
شما سال‌هاست در مورد مراکز بحران زیستی مثل دریاچه ارومیه یا سد گتوند نوشته و هشدار داده‌اید.‌ این بحران ممکن است چه سناریوهایی را کلید بزند؟
در عرصه محیط زیست با چالش‌های متنوع و بزرگی آن هم نه‌تنها در سطح ملی بلکه در سطح منطقه‌ای، روبه‌رو هستیم.
بیشتر این مصائب هم برای مردم ناشناخته‌اند. کشور بیابانی ما «خاک کشاورزی مرغوب» اندکی دارد که به سرعت در حال از دست دادن آن هستیم.
مرگ تالاب‌ها و جنگل‌ها و مراتع هم قصه پر‌غصه‌ای است. آلودگی ناشی از پساب‌های صنعتی-کشاورزی و انسانی هم.
ما در آغاز «عصر ریزگردها» ایستاده‌ایم. با تکمیل پروژه GAP در ترکیه و با احیای پروژه‌های سدسازی سوریه و عراق در دوران بازسازی پس از جنگ و رشد تقاضای آب در هر دو کشور، شکی نیست که آورده آب دجله و فرات به نیزارها روز‌به‌روز محدودتر و پدیده ریزگردها رو به طغیان می‌رود.
مردم در اهواز دارند سالانه بیش از 100 روز هوای ناسالم را تجربه می‌کنند و وضع بدتر خواهد شد. امروز‌ رشد تمایل به مهاجرت نخبگان از اهواز قابل لمس است.
ریزگردها نه‌تنها بر سلامت انسان بلکه بر پتانسیل تولید دامی و گیاهی تاثیر کاهنده دارند. تحقیقات نشان می‌دهد تولید مرتعی در زاگرس آسیب جدی دیده است. گرچه شدت این پدیده در جنوب‌غرب و غرب ملموس‌تر است ولی نواحی مرکزی هم از آن رنج خواهند برد.
هیچ پدیده‌ای به اندازه ریزگردها نمی‌تواند در ربع قرن پیش رو در کاهش «استاندارد زندگی» در ایران نقش ایفا کند. مرگ‌و‌میر نوزادان و سالمندان و کاهش طول عمر متوسط مردم در پیش است.
مساله افراط بالادست در مصرف آب دجله و فرات علاوه بر ریزگردها برای ایران تبعات شوم دیگری هم دارد. قطع طولانی‌مدت ورودی آب شیرین در شمال خلیج فارس، می‌تواند تعادل شیمیایی آب را دچار خلل کرده، با رشد جلبک‌زایی، بهره‌برداری از دریا، شیلات و کشتیرانی را به مخاطره بیندازد.
کاهش مداوم کیفیت آب اروند (که عملاً بخش نهایی کانال زهکش فاضلاب‌ شهری-صنعتی و کشاورزی سه کشور بالا‌دست و خودمان است‌) نیز بر شهرها و نخلستان‌های ایران تاثیر زیاد خواهد داشت.
خوزستان آینه تمام‌نمای ولنگاری مدیریت زیستی ماست. سد گتوند به‌عنوان بزرگ‌ترین کارخانه تولید آب نمک دنیا زمین‌های مرغوب خوزستان را شور می‌کند.
برنامه نجات دریاچه ارومیه، در صحنه عمل بیشتر شبیه یک پروژه تبلیغاتی است. کشور در نجات ارومیه جدیت ندارد.
ارومیه یک آرال است با حجم نمک چند برابر بیشتر و محاط در منطقه‌ای چند برابر پرجمعیت‌تر. میزان تخصیص بودجه را ببینید. گزارش مدیر طرح و ناامیدی‌اش را بنگرید!
در صورت تداوم این وضع، سناریوی پیش رو در ارومیه چه خواهد بود؟
تجارب فاجعه دریاچه آرال پیش روی ماست. تحقیقات دانشمندان شوروی و همتایان غربی‌شان می‌گوید مرگ آرال و آزاد شدن نمک آن در محیط، آثاری دراز‌مدت مشابه انفجار چند بمب اتمی داشت و در مناطق وسیعی از اطرافش حیات انسان، حیوان و گیاه‌ را نابود کرد.
دریاچه شور، ‌از حدی کم‌آب‌تر که بشود به سیکل مرگ می‌افتد. در این مرحله، دیگر ورود آب شیرین بیشتر هم کارساز نخواهد بود. ارومیه و ذخیره نمک آن به مراتب بزرگ‌تر است و اگر خشک شود، صدها میلیون تن نمک روی سطح بستر خشک آن در معرض فرسایش محیط قرار گرفته و با باد به اطراف پراکنده می‌شود.
بادهای نمکی حیات را ریشه‌کن می‌کنند. مرگ‌و‌میر انسان‌ها، تخلیه شهرها و روستاها، سترون شدن اراضی کشاورزی و نابودی پوشش گیاهی- جانوری بسیار شبیه آثار یک جنگ اتمی بزرگ است.
ما از نابودی شهرهای تبریز، ارومیه‌، خوی‌، سراب و در مراحل پیشرفته‌تر، حتی مهاباد و زنجان و هزاران روستای آباد سخن می‌گوییم.
یک مطالعه سردستی اولیه اتاق ایران می‌گفت در مرحله اول تهاجم دریاچه،‌ ارزش اقتصادی خسارات در حوضه نزدیک، سر به صدها میلیارد دلار می‌زند.
این ده‌ها برابر بزرگ‌تر از همه سود موهومی است که سه برابر کردن سطح زیر کشت پس از انقلاب، در این منطقه عاید مردم کرده است!
خبرنگار: مرتضایی ** انتشار: رستگار
3038/6183
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.