امسال سی وهشتمین سالی است که از آخرین روز تابستان داغ ۵۹ می گذرد. شهریوری که کوله بارش را بسته و منتظر غروب بود که تقویم را به بادهای پاییزی مهرتحویل دهد که درمیان تلاطم و شوق کودکان از رسیدن ماه مدرسه، صدای پای بیگانگان بر آسمان شهرهای ایران طنین انداخت و شد آغازی که بر بسیاری از لبخند ها و آرامش ها پایان بخشید.
آن آغاز هشت سال طول کشید و هشت سال تمام داشتن آغوش امن پدر، حضورامید بخش پسر و داشتن پشتوانه ای برای یک همسر را از خانواده های ایرانی دریغ کرد.
امروز گرچه 30 سال از پایان آن آغاز تلخ می گذرد و دیگر در کوچه و خیابان های شهر آثاری از جنگ به چشم نمی خورد اما واقعیت این است که جنگ هنوز بعد از گذشت سال ها برای عده ای تمام نشده است.
همیشه زمانی که صحبت از جنگ به میان می آید ذهن ها تنها درگیر سربازان و مردان می شود ولی حقیقت این است که در هرجنگ این زنان بوده اند که نقش موثری داشته اند. زنانی که در زمان خود جنگ پشت جبهه مقاومت کرده و اکنون بعد از گذشت سی سال جوانی و عمر خود را صرف مراقبت و التیام دادن زخم های یادگاران جنگ می کنند.
انتخاب عالمانه و عاشقانهی شریک زندگی
هفته دفاع مقدس و سالگرد آغاز مقاومت های چندین ساله بهانه ای شد تا به پای صحبت اسطوره های صبر و مشکلاتی که در طی این سالها برای مراقبت از یادگاری های جنگ تحمل کرده اند بنشینم.
علی کشفیا جانباز هفتاد درصد و ورزشکاری است که توانسته بعد از مجروحیت خود در مسابقات جهانی و آسیایی رشته والیبال نشسته، شرکت کند و بارها برای کشورمان مدال های خوشرنگ کسب کند.
همسر وی از روزهای اول آشنایی شان می گوید و اینکه باوجود مخالفت های خانواده آخرسر توانست آنان را به تصمیم خودش متقاعد کند. او درخصوص دلیل علاقه خود برای ازدواج با یک جانباز می گوید:من از کودکی اردات و علاقه خاصی به ساحت مقدس حضرت ابولفضل(ع) داشتم و دلیل تصمیمم همین بود.
همسر این جانباز از تنهایی ها و صبوری های خود در روزهای اول زندگی مشترکشان می گوید که موجب شده علی کشفیا برخلاف سایر بازیکنان جانباز و معلول با شرکت در مسابقات بیشتر موفق به کسب۷مدال طلا شود، این بانوی آذری اضافه می کند:با وجود سختی تنهایی و مشکلات موجود همیشه خود را موظف به صبوری می کردم تا او بتواند تا زمانی که جوان است به ورزش بپردازد.
پیروزی در جنگ زیر سایه شیرزنان زنان قهرمان ایران زمین
سید نورالدین عافی نیز یکی دیگر از جانبازان شهرمان به شمار می آید که آثار و خاطرات جنگ برروی چهره او مشهود است. به دلیل اینکه همسرش راضی به گفت وگو نشد خود او درخصوص اهمیت حضور زنان و همسران رزمندگان در جنگ می گوید:آنان باوجود شرایط سخت و مشکلات اقتصادی درپشت جبهه به تربیت فرزندان و اداره امور می پرداختند و این باعث می شد رزمندگان با خیال آسوده بر دفاع متمرکز باشند.
عافی با تقدیر از زحمات همسر خود ادامه می دهد: پیروزی ما درجنگ بی شک زیر سایه شیرزنان زنان و غیرت و صبر زینب گونهی آنان به دست آمد.
وی تاکید می کند: اهمیت نقش زنان در زمان جنگ و در پشت جبهه امری آشکار است اما امروز باوجود اینکه روزهای جنگ به اتمام رسیده ولی هنوز اهمیت حضورشان در زندگی یادگاران جنگ به چشم می خورد.
زمانی که دستان، پا برای زیستن می شود
مینا متین جاوید، دختر احد متین جاوید جانباز هفتاد درصدی که از دوران جنگ یک صندلی چرخداربرای خود به یادگار گرفته است، در خصوص نقش پررنگ مادرش در ادامه حیات پدرش می گوید: اگر پدرم تاکنون دوام آورده و نشکسته بخاطر حضور مادرم است.
فرزند این جانباز ۷۰درصد با بیان اینکه اکنون خود مادرش پا به سن گذاشته و دچار برخی از بیماری های جسمی و روحی شده است، عنوان می کند: صندلی چرخدار در حکم کفش پدر من است و مادرم عمرخود را صرف جابه جایی آن کرده اما اکنون دیگر توانایی سابق را ندارد و به دلیل فشارهای مختلف عصبی شده و کمر درد و بیماری های مختلف طاقتش را تنگ کرده است.
احساس طبیعی که در وجود همه انسان ها وجود دارد این است که گاهی به مرحله ای می رسند که گویی دیگر کاسه صبرشان لبریز شده و خسته می شوند ولی عده ای با جود خستگی از راهی که انتخاب کرده اند، جا نمی زنند و بعد از مکثی کوتاه و بازیابی انگیزه ادامه می دهند.
رفتن را همه می دانند، ماندن را اندکی
شهلا استادی، همسر کاظم لطفی یکی از جانبازان شیمیایی است که در طول زندگی مشترک با همسرش بارها در برابر چشمان خود شاهد این بوده که نفس همسفر زندگی اش به تنگ بیافتد و از درد به خود بپیچد.
او تماشای صحنه درد کشیدن عزیزش را از جمله عذاب آور ترین صحنه های زندگی دانسته و مرحله ای از زندگی اش را یاد آور می شود که از شدت خستگی تصمیم قطعی به رفتن گرفته بود.
این همسر جانباز در بیان حال و روز آن موقعش می گوید: از لحاظ مالی به مشکل خورده بودیم و بیماری همسرم هم شدید تر شده بود اما در برابر درمان و استفاده از دارو مخالفت می کرد.
وی ادامه می دهد: آنقدر فشار روی من بود که یک روز تصمیم گرفتم که بروم و همسرم را ترک کنم که آن شب در خواب حضرت علی(ع) را دیدم و به سفارش ایشان از تصمیم خود منصرف شدم و تا به امروز در این مسیر مانده ام.
همسر علی کشفیا نیز در مورد لحظه هایی که مشکلات زندگی براو فشار آورده و اورا خسته کرده اند با تعبیری صمیمانه و سرشار از احساس خالص، می گوید: شرایطی مثل بیماری بچه ها یا اسباب کشی مان مواردی بود که فشار زیادی برروی خود احساس کرده و خسته شده ام اما حتی یک بارهم به این فکر نکرده ام که ای کاش به جای حاج علی فرد دیگری شریک زندگی ام بود.
او خستگی هایش را به طمع وشیرینی عشق پیوند می دهد و از خاطره ی خستگی خود برای سورپرایز شدن همسرش یاد می کند: برای تابلو کردن مدال ها و تقدیرنامه هایش شبانه روز کار می کردم و خسته می شدم اما همین که او بادیدنشان خوشحال شد کل خستگی را از تنم بیرون کرد.
مداوای زخم های جنگ سخت تر از خود جنگ
امروز 30 سال است که از پایان جنگ می گذرد اما انگار مشکلات برای قشری که روزی جان برکف برای این سرزمین جنگیده اند، پایان ندارد چراکه امروز هم مجبورند برای مداوا کردن زخم های جنگ که برروی جسم و روحشان جا خوش کرده، مشکلات گوناگونی را متحمل شوند.
مینا متین جاوید، فرزند جانباز، از هزینه های سرسام آور داروها و تجهیزات پزشکی مانند صندلی چرخدار گلایه می کند و با خاطری آزرده از عدم حمایت سازمان ها و دولت می گوید: مسئولان جانبازان را تبدیل به نمادهایی کرده اند که فقط روز جانباز به یاد آنان میافتند، فارغ از اینکه زندگی شان با سختی و مشکلات متعدد می گذرد.
علی کشفیا نیز در بیان اینکه هزینه های تامین دارو بر عهده خود جانبازان است و بیمه تنها نیمی از مبلغ را پرداخت می کند، می گوید: با وضعیت اقتصادی و تحریم ها تهیه دارو با مشکل مواجه است و جانبازان تنها می توانند با مراجعه به کلینیک و داروخانه فجر خدمات رایگان دریافت کنند که آن هم به دلیل تعداد مراجعین بالا و کاهش کیفیت خدمات به آنجا مراجعه نمی کنند.
با وجود تعدد مشکلات مختلف همسران و خانواده جنبازان صبر پیشه کرده اند و از راه خود عقب نکشیده اند که همین آنان را تبدیل به اسطوره ی صبر و مقاومت در جامعه امروزمان کرده اما سخن اینجاست که در جامعه ما رشادت ها و زحمات همسر ایثارگران آنطور که باید دیده نشده است.
جامعه امروز بی خبر از رشادت های دیروز
دور از انصاف است که سختی ها و صبر همسران شهدا و همسران جانبازان را در دو کفه جداگانه قیاس کنیم اما همسر جانبازان در طی این سالها مجبور به التیام دادن زخم یادگاران جنگ بوده اند و زجر کشیدن آنان را هر لحظه به چشم دیده و جوانی خود را فدا کرده اند.
سید نورالدین عافی با ابراز نارضایتی از اینکه جوانان و جامعه امروز رشادت ها وایثار افردی مثل او و همسرش و امثال آنان را به فراموشی سپرده اند، می گوید: شاید تحمل نگاه های جامعه که تفاوتی میان من و یک معلول قائل نمی شود برای من و خانواده ام دردناک تر از جای زخم هایم باشد.
در جامعه امروزمان موضوعی دیگری که بسیار مطرح است وموجب رنجش خانواده های جانبازان می شود بحث سهمیه فرزندانشان در کنکور است. مهلا کشفیا فرزند جانباز 70 درصد که امسال زمان کنکورش فرارسیده با ابراز گلایه خود می گوید: بقیه درک نمی کنند زمانی که پدر من درد می کشد و فشارش بالا می رود چه وضعیتی در خانه ما حاکم است و این جو امکان درس خواندن با آرامش را از فرزندان جانبازان دریغ می کند.
وی ادامه می دهد: فشارهای روانی به خاطر این موضوع آنچنان زیاد است که برخی از فرزندان جانبازان با وجود اینکه به دلیل توانایی و هوش خود از رشته های خوب قبول می شوند به جای خوشحالی منزوی شده اند.
طلاق تنها راه حل مشکلات زوج های امروزی
واقعیت این است که وضعیت جامعه مان امروزه به شکلی با سال های گذشته تغییر کرده است که جوانان امروزی درخود رنگ و نشانی از ویژگی ها و صبر نسل های گذشته را ندارند و در زندگی های مشترکشان نیز با بروز کوچکترین مشکلات سراغ طلاق و طلاق کشی میروند.
عده ای دلیل این مسئله را کمرنگ شدن اعتقادات در جوامع امروزی می دانند اما شهلا استادی، همسر جانباز شیمیایی، معتقد است رفاه طلبی عامل و آفتی شده که به زندگی های جوانان امروزی راه یافته است.
او دراین باره می گوید: خانواده های ما فرزندان را جوری در رفاه بزرگ کرده و عادت می دهند که همین باعث می شود فردا در زندگی مشترکشان به مشکلات مختلف برخورد کند و صبر و سازش نداشته باشند.
ویژگی بارزی که همهء همسران جانبازان داشته اند روح و دید والایی بوده که روزی با انتخاب شجاعانه، عارفانه و عاشقانه خود قدم در مسیر و جبهه ای گذاشته اند که امروز پس از گذشت سالها و تحمل مشکلات، حتی لحظه ای از مسیر خود عقب نکشیده اند.
وجود این زنان می تواند بهترین سرمشق و الگو برای یادگرفتن عشق وایثار واقعی شده و زندگی آینده جوانان را تضمین کند البته اگر که آنان را در کنج خانه هایشان به باد فراموشی نسپاریم.
46