صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان آزادی و استقلال، دو خواست مشروع ملت ایران
- محل پاریس، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع آزادی و استقلال، دو خواست مشروع ملت ایران
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
بسم اللّه الرحمن الرحیم
از اینکه نمیتوانم زیاد با آقایان تماس بگیرم به واسطۀ سنم، به واسطۀ ضعف حـالم و اینها، خیلی معذرت میخواهم؛ و بین من و شما آقایان، هیچ حجابی نیست که اگر کسی با من کاری داشته باشد؛ من همه را میپذیرم، با همه برادر هستم و علاقهمندم به شما آقایانی که در خارج کشور برای ملت خودتان و برای اسلام خدمت میکنید، لکن اینکه نمیتوانم زیاد بیایم بیرون، با شما تماس بگیرم، جهتی[ندارد]جز اینکه هم یک کارهای زیادی دارم و هم وقتم کم است و هم سنم زیاد است، که این حال را ندارم از این جهت؛ نه این است که نخواهم با آقایان تماس بگیرم. من مایلم که با همۀ آقایان همیشه تماس داشته باشم، و تقدیر و تشکر کنم از شما جوانها که در خارج ایران خودتان اشتغال به، هم تحصیل دارید و هم مسلمان هستید و هم خدمت به اسلام و مسلمین میکنید.
ما حرف تازهای هم نداریم؛ حرف ما همیشه یک مطلب بوده است. از اولی که این نهضت اسلامی، قریب پانزده سال یا بیشتر از پانزده سال هست که ظهور پیدا کرد تا حالا، البته مراحلی بر آن گذشته است و گاهی وقتها تند میرفته، گاهی وقتها کُند میرفته است تا حالا که بحمداللّه به اوج خودش رسیده است، حرف[ما]از اول، آن چیزی که ما از اول صحبتش را داریم و دنبالش را گرفتهایم، این است که ما برای ملت ایران دوتا مطلب میخواهیم، و این دوتا مطلب هم، دوتا مطلب مشروعی است که همۀ جوامع بشری که منحرف نشدهاند از انسانیت، قبول دارند: یکی اینکه یک ملت سی میلیونی، سی و پنج میلیونی، در اختناق است. پنجاه سال این ملت سی میلیونی در حال اختناق و در حال
گرفتاری از همۀ جهات[است]؛ نه مطبوعاتشان آزاد است، نه رادیوشان یک رادیوی ملی است که دست مردم باشد ادارهاش، و نه خطابههای خطیبهای ما، نطقهای گویندگان ما آزاد است. همۀ اینها در تحت زور پلیس و فشار پلیس دارد اداره میشود، و این ملت سی میلیونی که پنجاه سال است از حق مشروع خودش محروم بوده است، حالا قیام کرده است و این حق را طلب میکند، میگوید «ما میخواهیم آزاد باشیم»؛ این یک مطلبی است که همۀ جوامع بشر قبول دارند که یک مطلب صحیح است؛ یک مطلب نامشروعی نمیگویند.
مطلب دوم ملت ایران که ما داریم عرض میکنیم، این است که ما میخواهیم مستقل باشیم. ما در زمانهای سابق، و خصوصاً در زمان این پدر و پسر، و بالاخص در زمان این پسر، ما همۀ جهات مملکتمان در تحت سلطۀ اجانب بوده و هست. ما اقتصادمان به هم خورده است به واسطۀ اینکه اجانب بر آن تسلط دارند؛ نفت ما را دارند میبرند و در ازای آن برای خودشان پایگاه درست میکنند در ایران؛ یعنی اسلحه میدهند برای پایگاه درست کردن برای خودشان. فرهنگ ما را عقب نگه داشتهاند؛ جوانهای ما را نمیگذارند تحصیل بکنند؛ برای اینکه مبادا در بین اینها اشخاصی پیدا بشود که مخالف باشند با این کارهایی که دارند اینها میکنند.
فرهنگ اسلامی ما را نمیگذارند که رشد خودش را بکند؛ و با تبلیغات، مردم را میخواهند جدا کنند از اسلام و از علمای اسلام؛ برای اینکه اسلام و علمای اسلام را مخالف با مقاصد خودشان میدانند. اگر چنانچه اسلام به معنای خودش در ایران، یا در سایر بلاد ـ به معنای خودش ـ پیاده بشود، دیگر برای اجانب جایی باقی نمیماند. حکم اسلام است که باید اینها دخالت نداشته باشند در مقدرات مسلمین؛ اگر علمای اسلام قدرت پیدا بکنند نمیگذارند که این حکم اسلامی فراموش بشود، اجرا میکنند این حکم اسلامی را. پس باید این دوتا قدرت، که قدرت اسلام است و قدرت علمای اسلام،
باید این دوتا قدرت شکسته بشود.
و از سالهای طولانی با مطالعههایی که کردهاند کارشناسها، به اینجا رسیدند که این سدهایی که ممکن است جلو منافع آنها را بگیرد باید شکست، و کیفیت شکستنش چه جور باید باشد؛ بعد از مطالعات به اینجا رسیدند که خوب، این سدها یکی فرهنگ مملکت است که اگر چنانچه یک دانشگاه صحیح، دانشگاه غیر انگل و مستقل، ما داشته باشیم و ایران داشته باشد، در آنجا آدمهای صحیح پیدا میشوند، دانشمندهای مستقل در فکر پیدا میشوند و نمیگذارند؛ یک سدی است خودش که نمیگذارند استفادهچیها استفادۀ خودشانرا بکنند. پس باید فرهنگ را عقب نگه داشت تا اینکه استفادهها را کرد.
سد دیگری که از همۀ سدها بزرگتر است، اسلام است. اسلام مانع هست از اینکه اینها استفادههایشان را ببرند. اسلام را باید در نظر مسلمین تحقیر کرد، باید مردم را از آن جدا کرد. از این جهت، مبلغینشان در هر جا و با هر صورتی تبلیغ میکنند گاهی به اینکه اسلام یک احکامی است که مال 1400 سال پیش از این بوده و حالا به درد نمیخورد؛ و از آن طرف، به اینکه ارتجاع است و برگرداندن به سابق است؛ و از این حرفهای نامربوط؛ یا یک دستۀ دیگر میگویند که خوب، اسلام هم که دیکتاتوری است! دیروز یک شخصی اینجا میگفت که میگویند ـ مثل اینکه خودش میخواست بگوید رویش نمیآمد ـ که خوب، آن دیکتاتوری را ما دست برداریم، گرفتار دیکتاتوری اسلامی میشویم! گفتم به او: خوب، شما تا کنون چه حکومت اسلامی را دیدید که فهمیدید دیکتاتوری است؟ حالا من بعض قصههایی که در نظرم است میگویم که این آقایانی که خیال میکنند که اسلام یک رژیم دیکتاتوری است، تا چه اندازه بیاطلاعند.
یک قصه از حضرت رسول ـ که رئیس اسلام است به قول مطلق ـ نقل میکنم؛ یک قصه هم از حضرت امیر. در وقتی که حکومت داشت رسول اکرم، در روزهای آخری که
مریض بودند، نقل هست که یک روز آمدند مسجد، همین رئیس اسلام به قول این آقا که میگویند دیکتاتور! آمدند مسجد، منبر رفتند و فرمودند:« اگر کسی حقی به من دارد بگوید تا من حقش را بدهم». گفته شده است، نوشتهاند که یک کسی پا شد، گفت که بله، یک حقی من به شما دارم.
ـ «چیست؟»
ـ شما در یک جایی، یک شلاقی زدید به دوش من.
گفت: «بسیار خوب، بیا قصاص کن».
گفت: من لخت بودم؛ آن وقت شانهام لخت بوده.
دارد که حضرت لخت شد؛ شانه را[نشان]دادند که شلاق بزن. بعد، عرب آمد بوسید و حرفهای دیگر.[1]
این یک دیکتاتور است! که رئیس ملت میگوید که هر که حقی دارد،[بگیرد]؛ اگر یک کسی دهشاهی از او گرفته بود، میگفت: خوب آقا من این حق را دارم، شما به من فلان تعدی را کردید، شما مال من را گرفتید، چطور؛ خوب آن وقت گفته است بگیرید، کسی نگفت! یک کسی هم گفت که شلاّق زدید، معلوم شد که نبوده اینطور؛ خواسته ببوسد،[شانۀ]لختِ حضرت را ببوسد؛ با این وضع ـ با این خلاف ـ این کار را کرده. خوب حالا اگر شما در تمام حکومتهایی که در دنیا هست، حکومتهای دموکراسی، حکومتی که اسمش را میگذارید، پیدا بکنید یک همچو حاکمی که بیاید مقابل ملت، مقابل این رعیت بایستد بگوید که هر که بر من حقی دارد، بیاید بگیرد. شما اگر در تمام دنیا پیدا کردید یک همچو حکومتی، آن وقت بگویید حکومت اسلام حکومت دیکتاتوری است.
یک قصه هم مال حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ است. قاضیای که خود حضرت امیر
نصبش کرده بود به قضاوت؛ قاضی دادگستریاش بود، یک شخصی رفت، یک شخص یهودی، رفت ادعا کرد به حضرت امیر سرِ یک زرهی؛ و قاضی طلب کرد حضرت امیر را. حضرت امیر رفتند با یهودی، نشستند دوتایی آنجا. حتی[درباره]آدابش هم حضرت به او هی گفت که تو به من زیاد احترام نکن، فرق نداریم ما با هم. نشستند با هم، محاکمه کردند؛ قاضی حضرت امیر را محکوم کرد که باید بدهی این را؛ شما در تمام حکومتهای دنیا (حضرتْ امام بوده آن وقت، آن وقت خلیفه بود، سلطان بود، قاضیای که خودش نصب کرده بود، خواست او را که بیا به محکمۀ قضا؛ رفتند. یهودی بود آن شخصِ طرفش؛ با هم نشستند در محضر قاضی.[2]قاضی بر خلاف حضرت امیر رأی داد؛ محکوم کرد حضرت امیر را) شما در تمام این حکومتهای دیپلماسی، حکومتهایِ عرض میکنم دموکراسی، پیدا بکنید یک حکومت اینطوری؛ آن وقت بگویید که دیکتاتوری است. بله، شما خیال کردید که حکومت اسلام، این حکومتی است که در حجاز هست! حکومت حجاز به اسلام مربوط نیست. اینها هم یک دیکتاتورهایی هستند که با صورت میخواهند بگویند اسلام. یا آنی که حالا در پاکستان ـ این نظامی ـ[3]آمده، سرش نمیشود اسلام چیست.
حکومت اسلامی یک همچو حکومتی است. حاکمش با آن ادنی فردش در حقوق مثل هم هستند، و عملشان اینطوری باید باشد. ما که میگوییم حکومت اسلامی، نترسید از آنکه خیال کنید حالا اگر حکومت اسلامی شد، یااللّه، میافتند به جان مردم؛ همۀ مردم را چه میکنند؛ فرهنگشان را کنار میگذارند؛ نمیدانم کارهایشان را[رها میکنند]؛ عقب میروند به زمان کذا!
این حرف مفتی است که گفتهاند، برای اینکه مردم را غافل کنند و از اسلام مردم را رَم
بدهند؛ علمای اسلام را پیش مردم تحقیر کنند، تا آن حدی که در زمان رضا شاه این آقایان، علمای اسلام را سوار اتومبیل گاهی نمیکردند مردم! اینطور تحقیر کرده بودند آنها را که وقتی که میخواستند سوار اتومبیل بشوند؛ مردکه میگفت که نه، ما شما را با یک طایفۀ دیگر سوار اتومبیل نمیکنیم! زمان رضا شاه یک همچو چیزی بود.
تبلیغات اینها، تبلیغات دامنهدار اینها به اینجا رسیده است که به ملت اینطور، به جوانهای ما اینطور گفتند که این ملاّها، اینها درباری هستند. خوب، این ملاها که درباری هستند چطور مشتشان را گره کردهاند مقابل دربار ایستادهاند. این مردمی که الآن همۀ مشتها را گره میکنند، دنبال علما رفتند. از علما پیدا شده این نهضتهایی که هست. آنها درباری[اند]؟! البته تویشان کلاهی درباری هست، عمامهای درباری هست. دوتا، سهتا، چهارتا، که همۀ مردم میشناسند همهشان آنها را؛ مردم هم میدانند کیست؛ اینها از علما نیستند. علمای درباری که الآن هست، چند تا معممی است که آنها درست کردهاند از همین سازمان امنیت، اسمش را گذاشتند ملاّ !کیْ همچو چیزی هست؟ علما درباری هستند؟!
اینها را تبلیغات اینها درست کرده که شما را از آنها جدا بکند. وقتی که قوۀ علما از قوۀ ملت جدا شد، دیگر نمیتوانند یک کاری انجام بدهند. اینها نقشههایی است که اینها کشیدهاند؛ با اسمهای مختلف به جوانهای ما تبلیغات کردهاند که شما را از اسلام و از عرض میکنم علمای اسلام جدا بکنند. وقتی جدا کردند، هر کاری که میخواهند بکنند.
در هر صورت، الآن این قیامی که در ایران شده و این نهضتی که در ایران شده است و هر روز دارد دامنهاش زیادتر میشود، الآن که ما اینجا نشستهایم بدانید که در ایران در خیلی از شهرستانهای ایران، الآن انقلاب هست؛ و همین حالا که ما نشستیم، آنجا فریاد هست یا زد و خورد هست یا عرض میکنم کشت و کشتار هست. این انقلابی که الآن در
ایران پیدا شده است، مثل یک سیل دارد شاه را میبرد و خواهد برد؛ نه شاه تنها را، آنهایی هم که استفاده میکردند از وجود شاه و منافعشان به وجود شاه بود منافع آنها را هم باید از بین ببرند و میبرند ان شاءاللّه. ما میخواهیم یک مملکتی که[از]خودمان[و]مال خودمان هست، یک مملکتی که از آبا و اجداد ما به ما رسیده است، میخواهیم خودمان ادارهاش کنیم. نمیخواهیم که آقای نمیدانم رئیس جمهور امریکا بفرستد اداره کند. نظامش را هم بفرستد آن اداره کند، نمیدانم دانشگاهش با فرمان او باشد؛ نمیدانم مجلسش را لیستْ آنها بدهند و هر کس را آنها تعیین کردند مجلس برود. ما میخواهیم که وکلایش را خودمان تعیین کنیم، ملتمان تعیین کنند. ما پنجاه سال وکیل نداشتهایم در ایران.
مشروطه از اول که پیدا شده است تا حالا به آن عمل نشده. تا حالا این مملکتِ ما همهاش استبداد[بوده]، و بدتر از زمان استبداد، الآن مملکت ما هست. کیْ در زمانهای استبداد اینقدر آدمکشی بود؟ کیْ در زمانهای استبداد اینقدر اختناق بود که نه روحانی بتواند صحبت کند، نه سیاسی بتواند صحبت کند، نه دانشگاهی بتواند صحبت کند؛ هیچ کس نتواند یک کلمه حرف بزند؟ در دو سال پیش از این، اینطور بود، در چند سال پیش از این. خوب حالا الحمد للّه یک قدری جلو آمدهاند. مردم حالا حرفهایشان را یک قدری میزنند.
اینها خواستهاند که شما را، همه را، از هم متفرق کنند. هر کس را با یک اسمی، هر کس را با یک جوری میخواهند از اسلام و از مسلمین جدا بکنند و بعد هر کاری دارند بکنند. با حرفهای مختلف، با انحرافات مختلف، با اینطور چیزها و تبلیغات زیادی که کردهاند: اینها عقب هستند، اینها ارتجاعی هستند! کدام ارتجاع؟! با کدام یک از مظاهر تمدن مخالفت کردهاند روحانیون؟ همۀ مظاهر تمدن را ما قبول داریم. آنی که ما قبول
نداریم این انحرافاتی[است]که هست.
ما میگوییم یک مملکتی که در آن مراکز فساد بیشتر از کتابخانه است، این مملکت نمیتواند مملکت باشد برای ما. یک مملکتی که اجزایش صف میکشند که خونشان را بدهند پول بگیرند! خونش را بیچاره دارد میدهد! صف میکشند. میگویند در آن جاهایی که خون میخواهند، صف میکشند خونهایشان را میدهند، چند شاهی میگیرند، چند تومان میگیرند؛ برای اینکه معاش کنند، امرار معاش کنند! ما میگوییم این بساط نباید باشد. مراکز فحشا نباید باشد. این چپاولها باید نباشد. ما میگوییم یک دسته توی آن زاغهها نروند بخوابند، یک دسته ویلای چند صد میلیونی در خارج و در داخل داشته باشند. علمای اسلام اینها را میگویند. میگویند باید اسلام، باید عدل باشد، باید عدالت اسلامی باشد، باید تعدیل بشود این سرمایهها؛ باید به احکام اسلام عمل بشود. تعدیل کنیم این سرمایهها را؛ این چپاولها بکلی از بین باید برود.
حکومت اسلامی یک نظام عادلانه است؛ یک نظام بهتر از این نظام حال. این برای اینکه منهای دزدیها، منهای چپاولها، منهای غلطرویها، منهای زورگوییها[است]. زورگویی نباید باشد؛ چپاول نباید باشد؛ مال ملت را نباید ببرند و بخورند؛ باید مردم همه در رفاه باشند؛ باید فقرا را برایشان فکر کرد؛ باید این زاغهنشینهای بیچارهای که هیچ ندارند، هیچ ندارند، باید برای اینها فکر کرد؛ نه همه برای آن بالا و آن اشراف، برای اشراف؛ هم حکومتها برای اشراف کار میکنند. نه، حکومت مال همه است، برای همه باید کار بکنند. برای ضعفا باید بیشتر کار بکنند تا اینها را برسانند به آن حدها. این تبلیغات اینها را گوش نکنید.
و یک چیز دیگری که من اینجا باید به آقایان عرض بکنم این است که آقایان به اعمالشان، به اعمالی که از طرف اسلام به آنها هدایت شده، عمل بکنید. اینها برای خود
شماست. این احکامی که اسلام آورده است برای این است که روح شما را تربیت بکند. برای اینکه در شما یک جور حالتی پیدا بشود که بعد از اینجا هم یک زندگی سالم و یک زندگی باسعادت داشته باشید. همۀ اینها برای سعادت خود شماست. همان طوری که مبارزه میکنید و درس میخوانید، همین طور به این اعمالی که از طرف خدا سفارش شده است، عمل بکنید و کم نگیرید. نماز را کوچک حساب نکنید. نماز لازم است که بخوانید؛ روزه و نمیدانم سایر احکام برای تربیت شماست، برای هدایت شماست؛ برای رساندن شماست به یک مدارج کامله و یک سعادتهایی. از این جهت، من از همۀ شما خواهش میکنم، به همۀ شما سفارش میکنم، که در اعمال فرعی کوتاهی نکنید. چون اینجا به من گاه گفته شده است که بعضی از جوانها یک قدری کوتاهی میکنند. کوتاهی نکنید آقا؛ اینها همه به صرفۀ شماست و برای خاطر شماست؛ و اگر چنانچه شما مستحکم کنید رابطۀ خودتان را با خدا، خداوند تأییدتان میکند و تمام شرها را از شما رفع میکند و شما را مستقل و آزاد میکند. از خدای تبارک و تعالی سلامت شما و عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم. خداوند ان شاءاللّه همۀ شما را توفیق بدهد و تأیید کند.