صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان دلایل مخالفت با رژیم شاه
- محل پاریس، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع دلایل مخالفت با رژیم شاه
-
حضار
مصاحبه کننده: کانال یک تلویزیون فرانسه
سؤال:[آیا شما در حکومتی انتقالی با حضور شاه شرکت خواهید کرد؟ به چه شرط؟]
جواب:با حضور شاه، ما در هیچ حکومتی، چه انتقالی و چه غیر انتقالی شرکت نخواهیم کرد و هیچ شرطی را هم نمیپذیریم.
ــ[آیا از آن بیم ندارید که با رفتن شاه، بحران سیاسی و اقتصادی بدتر شود؟]
ــبا بودن شاه بحرانهای سیاسی و اقتصادی وجود دارد، زیرا که ملت با او همکاری ندارد. و این موجب بحران است. اگر شاه برود بحران رفع میشود.
ــ[آیا جنبش و نهضت اخیر ایران، از طرف یک ایدئولوژی مارکسیستی، هدایت و حمایت نشده و یا نمیشود؟]
ــابداً، نه هدایت شده و نه میشود و نه خواهد شد. و حمایت آنها مورد قبول کسی نیست.
ــ[آیا حمایت و کمک یک کشور کمونیستی را قبول خواهید کرد؟]
ــما میخواهیم مستقل باشیم و حمایت هیچ کشوری را قبول نخواهیم کرد و تحتالحمایۀ هیچ کشوری نیستیم.
ــ[آیا اسلام با قوانین بدون انعطافی که دارد، میتواند آزادی و پیشرفت اجتماعی را ضمانت نماید؟ نمونهای از آن را در کشور دیگری بدهید.]
ــاولاً، اسلام قوانین اساسیاش انعطاف ندارد و بسیاری از قوانینش با نظرهای خاصی انعطاف دارد و میتواند همۀ انحای دموکراسی را تضمین کند. کشوری که ما میخواهیم، کشوری اسلامی به همۀ معناست و اکنون در خارج نظیرش نیست، ولی در گذشته وجود داشته است.
ــ[نهضت اخیر ایران را متهم میکنند که ارتجاعی است. نظر شما چیست؟]
ــنهضت اخیر برای این است که امور ارتجاعی را رد کند، و آن دولت شاه و امثال اوست که تمام جهات ارتجاع و عقب ماندگی را برای ما به بار آورده و ما میخواهیم همانها را رفع کنیم. نهضت ما، نهضتی متمدن و پیشرفته است.
ــ[شما خواهان رفتن شاه هستید، میتوانید دلایل آن را شرح دهید؟ آیا آرزوی کشته شدن و از بین رفتن شاه را دارید؟]
ــما بیش از پانزده سال است که دلایل محکومیت شاه و لزوم رفتن او را در اعلامیههای خود ذکر کردهایم و الآن برای شما برخی دلایل را ذکر میکنم: بیش از پنجاه سال است که دولتهای خارجی، پدر شاه و شاه را در ایران بر ما تحمیل کردهاند. شاه سابق را به حسب اعتراف انگلیسیها، آنان آوردند و بر کشور ما حاکم کردند. در رادیو دهلی این مطلب را تصریح نمودند. شاه فعلی در یکی از کتابهایش نوشت: «متفقین که زمان جنگ به ایران آمدند، مرا به سلطنت انتخاب کرده و صلاح این دیدند که من سلطان باشم»[1]. ما پنجاه سال است که تحت فشار و با اختناق فوقالعاده به سر میبریم. ما نه فرهنگ مستقل داریم و نه لشکر و ارتش مستقل داریم و نه اقتصاد صحیح و سالم داریم و نه جهات سیاسی ما صحیح و سالم است. اما فرهنگ ما، فرهنگی است که با دستور دیگران، شاه تحمیل کرده است. مدارس ما غالباً به شکل نیمه تعطیل است یا تعطیل و در وقتی هم که اشتغال داشته باشند، دستور این است که اینها را عقب نگه دارند و نگذارند که رجال دانشمند در مملکت ما پیدا بشود. تمام مطبوعات ما و کلیۀ وسایلی که باید به وسیلۀ آن تبلیغ شود در این پنجاه سال در اختیار شاه بوده است. تمام اشکال آزادی از ملت ما سلب شده است. ما در این پنجاه سال حتی یک مجلس ملی هم نداشتیم. در زمان رضاشاه با زور او، رژیم را تغییر دادند، یعنی سلطنت را منتقل کردند[2]. مجلس مؤسسان که تأسیس کردند با سرنیزه تأسیس شد و ملت بکلی با آن مخالف بود، لکن سرنیزه نگذاشت که این
مخالفت را اظهار کنند. بنابراین اصل مجلس مؤسسان که در زمان رضاشاه با سرنیزه درست شد غیر قانونی بود. با غیر قانونی بودن آن، آمدن رضاشاه و رسیدن به سلطنت غیر قانونی بود. با غیر قانونی بودن او، سلطنت محمد رضاشاه غیر قانونی است. محمد رضاشاه، در تمام جوانب ترقی ملت ما، کارهایی کرده است و نگذاشته که ملت ما رو به ترقی رود. نگذاشته است فرهنگ ما فرهنگ مترقی باشد. ارتش ما را در تحت نظارت ارتشهای دیگران قرار داده است. مستشاران امریکایی هستند که ارتش ما را اداره میکنند. اقتصاد ما را بکلی از بین برده است. ایران که زراعتش از بین رفته و نفتش را هم دارند زیاد خرج میکنند و به دیگران هم زیاد میدهند که آن هم از بین برود. اگر محمدرضا شاه در سلطنت باقی باشد، چند سال دیگر کشور ما رو به فقر و نیستی خواهد رفت. بنابراین تا ایشان نرفته است، مملکت ما نمیتواند روی آزادی و ترقی ببیند، و باید برود.