صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان قیامیالهی ـ وابستگیهای همه جانبه ـ زاغهنشینی دهقانان
- محل پاریس، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع قیامیالهی ـ وابستگیهای همه جانبه ـ زاغهنشینی دهقانان
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
بسم اللّه الرحمن الرحیم
وقتی مواجه بشوم با این اشخاصی که همۀ امید زندگیشان را در راه خدا دادهاند، جوانهاشان را دادهاند، رنجها را کشیدهاند، من وقتی مواجه بشوم با این صورتهای انسانی، جز اینکه برای خودم یک احساس حقارتی بکنم نمیتوانم چیزی بگویم. من همیشه این مطلب در ذهنم بوده است که در مقابل ملت ایران که الآن همه چیزشان را دارند در راه اسلام میدهند و در مقابل این پدرهای جوان از دست داده من خدمتی نکردهام، ... نتوانستهام دِیْنم را به این آقایان، به این اشخاصی که برای خدا اقدام به قیام کردند، ... ادا کنم جز اینکه در پیشگاه حق تعالی عذر تقصیر بخواهم که ما همه بندگان او هستیم، همه تسلیم در مقابل ارادۀ او هستیم، همه جان نثار احکام مقدس او هستیم.
و ملت ایران امروز برای همین معنی که اسلام را زنده کند، و احکام اسلام را زنده کند، قیام کرده است؛ و قیامی کرده است که در تاریخ اسلام، در تاریخ ایران، سابقه ندارد یک همچو قیام ریشهداری و اساسداری هم؛ ابعاد این قیام تمام قشرها را گرفته است، اختصاص به یک دستهای دون دستهای دیگر ندارد. سابقِ ایام اگر قیامی میشد، مثلاً نهضتی بود، روحانیون مثلاً بودند، جناحهای سیاسی خارج بودند؛ یا از طرف جناحهای سیاسی بود، جناحهای دیگر خارج بودند؛ یا بازاریها امری را میخواستند انجام بدهند، جناحهای دیگر بیتفاوت بودند؛ اما امروز با دست خدای تبارک و تعالی با ارادۀ حق تعالی، ایران تمام جناحهایش با هم پیوند کردهاند: جناحهای سیاسی، جناحهای عرض کنم؛ روحانی، بازاری، بچههای دبستانی تا جوانهای دانشگاهی و دبیرستانی؛ همه
با هم راه افتادهاند و قیام کردهاند، و همه هم یک مطلب را میخواهند.
یک همچو قیامی سابقه ندارد در تاریخ که تمام قشرها رو به یک جهت باشند، همه یک مطلب را خواهش داشته باشند؛ فریادشان همه بلند باشد و بگویند که ما آزادی میخواهیم، ما استقلال میخواهیم. مقدمۀ آزادی و استقلال این[است]که این سلسلۀ خبیثهای[را]که از اولی که روی کار آمده تا حالا جز اینکه برای ایران و برای اسلام ضرر داشته باشد، کاری نکرده است، این را ما نمیخواهیم. همه با هم؛ بچههای کوچک، الآن وقتی که این بچهها از دبستان خارج میشوند یا از دبیرستان خارج میشوند، توی خیابانها که راه میافتند که بروند منزلهایشان، شعارشان، مرگ بر شاه است. و این یک مسألهای نیست که دست بشر بتواند اینطور مردم را با هم مجتمع کند و همۀ قشرها با هم به یک راه بروند، این یک دست غیبی الهی است که باید ما بر آن امیدوار باشیم و من امید دارم به اینکه این اجتماع که مثل سیل راه افتاده است هر چه در مقابلش هست اینها را بکند و از بین ببرد.
هر قوهای که باشد با قوۀ ملت[نمیتواند در بیفتد]؛ یک ملت وقتی که قیام کرد و مطلبش هم مطلبی بود که حق بود؛ یعنی در هر[یک]از جوامع بشر[ی]این مطلب را عرضه بدارند، همه حق میدهند به آنها؛ میگویند شما چه میخواهید که اعتصابات راه انداختید؟ چه میخواهید که جوانهایتانرا دارید میدهید؟ چی میخواهید که روحانیونتان را در محبس میکنند، تبعید میکنند؟ چه کاری دارید که سیاسیونتان را میگیرند، حبس میکنند، و بازاریهایتان را زجر میدهند شکنجه میدهند؟ چه میخواهید که اینقدر فریاد میزنید؟ میگویند که ما میخواهیم اسیر نباشیم تحت قدرتهای بزرگ. ما میخواهیم که مملکت خودمان مال خودمان باشد؛ مملکت خودمان را خودمان اداره بکنیم. ما میخواهیم آزاد باشیم، نه مثل آزادیای که شاه به ما میدهد. این آزادی که شاه به ما میدهد، این برای خودش خوب است و برای عائلۀ خودش خوب است، این جور آزادی! این آزادی که او میدهد مثل این «آشتی» که دولت
میکند همهاش خونریزی است! آزادی همهاش حبس است، همهاش زجر است! اینها همه با هم دست به هم دادهاند و با یک صدا دارند صدا میکنند که ما آزادی و استقلال میخواهیم.
ما نمیخواهیم که وقتی میرویم سراغ نظامیهایمان[1]، وقتی میرویم سراغ لشکرمان، امریکاییها بیایند ادارهاش بکنند؛ ... تحت نظارت مستشارهای امریکایی باشند؛ یک ارتش انگل درست کنند، یک ارتشی که مال ایران را صرف در راه آنان بکنند و آنها تحت نظارت و تربیت مستشارهای امریکایی برای امریکاییها بخواهند کار بکنند. وقتی که نظام آن را میبینی یک همچو نظامی[است]! وقتی اصل آقای شاهش را میبینی، آن را هم متفقین اینجا گذاشتند. خودش گفت این را که «متفقین صلاح دیدند که من باشم» پدرش را هم که انگلیسها گذاشتند! رادیو دهلی هم اعلام کرد این مطلب را در[آن]وقت، در جنگ عمومی[2]رادیو دهلی اعلام کرد این مطلب را که «ما رضاشاه را آوردیم و بعد خیانت به ما کرد و میبریمش»؛ بردندش به جزیرۀ موریس، و به جهنم فرستادندش.
وقتی که فرهنگش را ملاحظه میکنیم، میبینیم که این فرهنگْ فرهنگ استعماری است؛ یعنی فرمایشی است؛ یعنی مأمور کردهاند. ایشان میگوید که کتاب مینویسد «مأموریت[برای]وطنم»! درست میگوید که برای وطنش «مأموریت» دارد! از طرف امریکاییها هم مأموریت دارد! مأموریت دارد که این وطن را، این جوانهای وطن را ضایع بکند، اینها را عقب بنشاند، مملکت را به حال عقبماندگی نگه بدارد که در آن رشد حاصل نشود؛ در طبقۀ جوان رشد حاصل نشود که در مقابل امریکا بایستد بگوید
آقا چه میخواهید از جان ما؟ فرهنگش را که ملاحظه میکنیم میبینیم که ما چقدر سال است که مدرسه داریم، هفتاد سال تقریباً از عمر دارالفنون میگذرد، تقریباً؛ و چقدر سالهاست که ما دانشگاه داریم، و حالا یک لوزتیْن که میخواهد شاه عمل بکند یا بچۀ شاه عمل بکند، از امریکا یا از جای دیگر باز طبیب میآورند. یا هر کس یک قدرتی داشته باشد میرود خارج عمل میکند؛ اگر یک مریضی باشد میرود در خارج مرضش را معالجه میکند؛ پس معلوم میشود که ما[دانشگاه]نداشتیم. ما دانشگاه نداریم؛ اگر ما داشتیم که باید خودمان اداره کنیم، باید طبیب از خودمان باشد. وقتی هم که میخواهند یک بنایی درست کنند، یک سدی درست بکنند، حتی یک اسفالتی بکنند، حتی یک جادهای بکشند، باز هم کارشناسهای خارجی. اگر ما کارشناس داریم، پس چرا از خارج میآورید؟ اگر داریم و میآورید، خیانت میکنید؛ یعنی به[ایرانیها]محول نمیکنید، خیانت میکنید. اگر نداریم هم خیانت کردید؛ برای اینکه به ملت ما خیانت کردید که بعد از این همه سال حالا باز باید یک بنایی که درست میکنیم، یک سدی که درست میکنیم، یک محلی بخواهیم برای[کاری]، درست بکنیم، باید باز از خارج بیاوریم؛ از امریکا یا از اروپا کارشناس بیاوریم.
به هر[شئون]آن، که شما نگاه بکنید میبینید که لنگ است. به اقتصادش نگاه کنید که مصیبت است. الآن احتیاج مملکت ایران به خواربار[به خارج]در[حدود]یازده ماه ـ آنطوری که کارشناسها میگویند ـ یا یازده ماه الاّ سه روز احتیاج به خارج دارد؛ یعنی یا سی روز یا سی و سه روز ایران میتواند[خود را از نظر غذایی]اداره بکند. زراعتش یا کشتش زاید بر سی روز یا سی و سه روز را باید از خارج بیاورند، و میبینید که دارند از خارج میآورند. «اصلاحات ارضی» آقا به اینجا منتهی شد که یک بازاری درست کرد برای امریکا، که امریکا چیزهایی که باید بریزد دور، به ما بفروشد! نفت ما را که دارند اینطور میبرند که بعد از سی سال دیگر، به قول شاه بعد از سی سال دیگر تمام میشود. نه اینکه نفت تمام میشود، نفت را تمام دارند میکنند. دارند با این لولههای بزرگ که به
اندازۀ این اتاقْ شاید بعضیهایشان بزرگیاش باشد، به اندازۀ قامت انسان[یا]زیادتر ... دورش هست، قطرش هست، دارند با این[لولهها]نفتهای ما را درمیآورند و میفرستند طرف امریکا. عوضش هم که باید[پول]به ما بدهند، عوضش هم اسلحهای میآورند که میخواهد امریکا بیاید در ایران پایگاه داشته باشد در مقابل شوروی! باید یک چیزی هم به ایران بدهد؛ اگر اجازهاش بدهند، که نباید هم اجازه بدهند، لکن حالا این خیانت را کردند و خواستند اجازه بدهند، باید یک چیزی هم بدهد به ما که بیاید پایگاه درست کند. نفت ما را میگیرد پایگاه درست میکند برای خودش، عوض به ما میدهد! عوض، یعنی پایگاه درست کردن برای امریکا با آن اسلحههای بزرگ. حتی از ممالک دیگر[مثل]فرانسه، میخرند آن چیزهای بسیار گرانقیمت را که به درد ما نمیخورد؛ به عوضش نفت را دارند میبرند، طیارههای سیصد و پنجاه میلیون دلاری، پانصد و پنجاه میلیون دلاری در عوض میخواهند بگیرند!
شما به هر[بخشی]که در مملکت ایران فکر بکنید، این آدم ـ که از پدرش بدتر است که پدرش از شمر هم بدتر بود ـ این آدم ...، به ما ضرر زده است؛ از مذهب گرفته تا سیاست گرفته تا مسائل اجتماعی گرفته تا مسائل اقتصادی گرفته تا فرهنگی گرفته تا نظامی گرفته، این خیانتکار است. ما میگوییم که ملت ما میگویند که «مرگ بر این سلطنت، سلطنت خیانتکار»؛ و ما این سلطنت خیانتکار را نمیخواهیم. اصلاً سلطنت از اول خیانتکار بوده؛ خوبهایشان هم بد بودند. آنهایی که شما یا مردم به واسطۀ تبلیغات برایشان دعا میکنند، آنها هم خبیث بودند. اینها دیگر بدتر از آنها هستند.
منطق ما این است که ما یک حکومتی میخواهیم که آن به حال ملت ما دلسوز باشد. ما یک رژیمی میخواهیم که رژیم عدالت باشد، و در همۀ رژیمهایی که ما مطالعه بکنیم جز رژیم اسلام، جز حکومت اسلامی، حکومتی نیست که عدالت داشته باشد. همه برای خودشانند؛ منتها یک دستهای هستند که ملایمترند، یک دستهای هستند که تندروترند؛ مملکت ما از آنهایی است که با تندی و با سرعت میخواهد این مملکت را خراب بکند!
شما بدانید که اگر این شخص باقی باشد خدای نخواسته، و اگر این رژیم منحوس و منحط باقی باشد، اگر این هیأت حاکمهای که به ما حکومت کرده است، باقی باشد؛ برای نسل آیندۀ ما جز فقر هیچی نیست. برای اینکه نفتش را[به امریکا]میدهند و تمام میکنند، گازش هم که دارند به شوروی میدهند و تمام میکنند، مراتعش را، جنگلهایش را، همۀ اینها را که به این و آن دادند و از بین بردهاند.[در مورد]زراعتش هم که اصلاً دیگر ما زراعتی نداریم که جواب این جمعیت باشد. بعد از، سی سال دیگر این مملکت هیچ منابع ثروت ندارد. اگر این رژیم سر کار باشد، منابع ثروت شما بکلی از بین خواهد رفت. فریاد ما، فریاد روحانیون، فریاد سیاسیون، فریاد آنهایی که دلشان به حال این مملکت میسوزد، این است که این مملکت را بگذارید که برای این نسل آتیه باقی باشد، بتوانند تویش زندگی کنند اینها، در یک قرن بعد؛ یعنی[حتی]سی سال بعد، دیگر نمیشود در این مملکت زندگی کرد برای اینکه همه چیزهایش را به باد فنا دادند و خراب دارند میکنند.
ایشان گفته است که من اگر بنا شد ـ در یکی از نطقها و مصاحبههایی که کرده است، شاه گفته است ـ که اگر من بنا شد بروم، مملکت را یک تلِ خاکمیکنم و میروم. تو حالا که هستی هم[از]یک تل خاک بدترش کردی؛ تو دیگر چیزی برای ما نگذاشتی. این شاه برای ما چیزی دیگر نگذاشته؛ و امریکا باید به این کمک کند، باید پشتیبان این باشد؛ برای اینکه بهتر از این نوکری که همۀ مملکت ما را دارد تقدیم میکند، در ازایش پایگاه برای او درست میکند، هم عوضش در جیب خودش میرود، هم معوَضش در جیب خودش میرود؛ هم نفت در جیبش میرود، هم عوض نفت برای خودش پایگاه اینجا درست میکند؛ بهتر از این چه نوکری میخواستی باشد؟ البته باید بگوید شاه آزادی داده است و عرض میکنم، یک مملکت مترقی دارد درست میکند! به منطق آقای کارتر، آزادی عبارت از این کشتارهایی است که الآن در ایران دارد میشود، که هر روز دنبال هم دارد واقع میشود، و ترقیاجتماعی هم عبارت از همینهاست که نصیب ما
شده است و همۀ ابعادش، ابعادِ از هم ریخته است. بله، برای شما خیلی کار خوبی است. لقمۀ چربی است برای خارجیها الآن نفت شرقو بخصوص نفت ایران و حجاز؛ اینها لقمۀ چربی است برای[آنها]؛ البته باید پشتیبانی خودش را اعلام بکند. شوروی هم باید پشتیبانی خودش را اعلام کند برای اینکه گاز را دارد میبرد؛ منافع دارند اینها.
صدای مردم که درآمده میگویند ما میخواهیم این منافعی که داریم، به طور عقلایی، به طور صحیح استخراج بشود و به طور صحیح فروش برود. ما نمیخواهیم که نفت را تو جیب خودمان کنیم یا بخوریم، ما میخواهیم نفت را بفروشیم؛ اما نمیخواهیم غارت بشود. ما نفتمان را میخواهیم بفروشیم؛ هر مملکتی بهتر خرید این نفت را، به او بدهیم و پول از او بگیریم؛ ارز بگیریم، نه آهنپاره بگیریم، نه طیارهای که به درد ما نمیخورد بگیریم. آن را بگیریم و صرف این ملت بکنیم، این ملتی که آب ندارد.
آقا، شما ملاحظۀ تهران را نکنید، و آن هم بالای شهر تهران را، شما یک قدر اطراف تهران سوار شوید بگردید، یک قدر این چادرنشینها و این زاغهنشینها را ملاحظه کنید، ببینید اینها چه زندگی دارند. همین تهران ما که پایتخت است و[آباد]هست و به «دروازۀ تمدن» نزدیکتر است؛ شما یک روز بروید بگردید، یکوقت صرف کنید ... بروید بگردید اطراف تهران؛ ببینید در چند جای تهران یک محلههایی درست شده است که اینها، خیلی که خوب درست کرده باشند، یک خانۀ گلی؛ خودشان با هم دست به هم دادهاند و یک خانۀ گلی درست کردهاند برای یک عائلهای. اینها چرا اینجا جمع شدهاند؟ برای «اصلاحات ارضی»! اصلاحات ارضی که کردند، مردم در دهات خودشان دیگر نتوانستند بمانند؛ به هم خورد اوضاعشان، نتوانستند در آنجا بمانند. هجوم کردند طرف شهرستانها که بیشترشان طرف تهران آمدند و این بیچارهها حالا آمدهاند در تهران، بسیار ناگوار و سخت زندگی میکنند. همهشان هم، آنچنان جوان نیستند که بتوانند حالا یک حمالی بکنند، بتوانند یک چرخی را پیدا کنند و دور بگردند و چیز بفروشند؛ بسیارشان پیرمردند، پیرزنند، بیچارهاند، ضعیفند؛ و اینها دارند در زاغهها زندگی
میکنند. قریب بیشتر از سی مورد به من، برای من نوشته بودند (... نوشتهاش هم پیش من نیست، حافظهاش[را]هم که ندارم) قریب سی مورد یا بیشتر، محلههایی است که در تهران هست از این بیچارهها. در طرف حضرت عبدالعظیم، چند تا در طرفِ[جنوب شهر تهران]، حتی در بالای شهر، حتی در آن محلههای بالای شهر، آن جاها هم هست. آنها برای خاطر اصلاحات ارضی از آنجا[روستاها]کوچ کردند و آمدند اینجا، و یک زندگی بیچارگی[پیدا کردند]، آب ندارند، برق ندارند، اینها که دیگر چیزهایی نیست که آنها داشته باشند ـ برقهای تهران هم[مثل]موارد دیگرش[میماند]برق ندارند؛ هر روزی چند جایش تاریک است ـ آب ندارند، برق ندارند؛ زندگی، ... ندارند اینها. در یک گودالهای بسیار گودی بعضیشان زندگی میکنند که باید آب را بروند از آن بالاها یک کوزۀ آب بردارند بیاورند. این زندگی است که اینها برای اینها درست کردهاند.
در دهاتی که یک قدری دورتر است، من خودم سر و کار دارم با آن کسانی که اهل آن دهات هستند، که میآیند از من اذن میگیرند[که]یک قدر پول ما باید بدهیم، یک قدر پول، خودشان از خودشان بگذارند، میگویند که یک فرسخ راه هست بین آنجایی که آن[آب]انباری که آب هست تا آنجایی که این دهی که این بیچارهها هستند، یک فرسخ راه باید بروند آب بیاورند برای خوردن؛ آن وقت پول میگیرند یک آب انبار درست میکنند که بارانها بیاید اینجا جمع بشود و اینها در وقتی که باران نیست از این آب استفاده کنند. شما نگاه نکنید به این اتومبیلهایی که چهار نفر در تهران سوار میشوند و[عیشی]میکنند؛ نه، یک دستهشان که از خود[دولتمردان]هستند، یک دستهشان هم خوب،[از مرفهین هستند]. شما سایر شهرهای ایران و سایر دهات ایران و آنجاهای خود تهران، در این زاغهها، یک نظری به اینها هم بکنید، ببینید چه میگذرد بر این ملت؛ یک ملتی که اینطور دارد بر او میگذرد. یک نفتی که باید این ملت را اداره کند و اگر به طور امانت یک هیأت حاکمۀ امین ما داشتیم و به طور امانت این را خرج و صرف میکردند و میفروختند و میگرفتند و خرج این ملت میکردند، نباید ملت اینطور باشد. فریاد ما
برای این است که خوب، چرا باید اینطور باشد که یک دستۀ بیچارهای اینطور زندگی کنند، یک دسته هم برای ویلا پنج میلیون دلار[خرج کنند]؛ برای من نوشته بودند پنج میلیون دلار برای گلکاری، تزیینات گلکاری ویلای یکی از خواهرهای شاه خرج شده. از کجا آوردهاند؟ رضا شاه با دست خالی آمد و کودتا کرد، املاک مردم را هم به زور گرفت و بعد هم املاک را، یک مقدارش را رد کردند. از کجا آوردهاند اینها؟ این بنیاد پهلوی از کجا، از کجا دارد اداره میشود؟ از همینها، از همین پول ملت. این ملت باید نفتش را اینطور از دستش بگیرند و عرض میکنم که و سایر چیزهایش را ازش بگیرند و خودش آنطور زندگی بکند؛ یک دسته هم آنطور زندگی بکنند؛ اینطور بچاپند این ملت را. فریاد ما این است که نباید اینطور چاپیدنها باشد؛ باید این رژیم بکلی تبدیل بشود. ما تا آن وقت که نفس داریم میگوییم؛ آن وقت که نفسمان قطع شد، خوب دیگر، عذر داریم پیش خدای تبارک و تعالی.
شما هم مکلفید آقا. یک ملت است، مصالح یک ملت است، مصالح اسلام است. شما هم مکلفید که هر چه میتوانید تبلیغات کنید به ضد اینها؛ یعنی مسائل حقیقی و واقعی ایران را بگویید.[آنچه]که میگذرد الآن بر این ملت، شما بگویید.
آنکه در دانشگاهها میگذرد، آنکه در دانشکدهها میگذرد، آنکه در دبستانها حتی میگذرد. دختر کوچولوها را کشتند امسال. نوبت رسید به این دختر بچههای هفت ـ هشت ساله؛ آنچه در زندانهای ایران میگذرد، آنچه در ایران ـ که خودش زندان است ـ میگذرد، اینها را به این اشخاصی که آشنا هستید شما در اینجا، مدارس اینجا میروید، در ...، جوامع اینها هستید، به اینها هر کدامتان موظفید بگویید. اگر هر یک از شما به ده نفر، بیست نفر از اینها مطالب ایران را بگوید یک موجی پیدا میشود؛ باز جای خدمتی است. آنها دارند جانشان را میدهند و خدمت میکنند به شما؛ شما هم باید تبلیغات بکنید، شما باید حرف بزنید اینجا؛ میتوانید در مطبوعات اینها طبع بکنید حرفهایتان را. مصاحبه میتوانید بکنید، مصاحبه بکنید، بگویید حرفهایتان را؛ مثل من
نیستید که ممنوعالمصاحبه بشوم، بگویید حرفهایتان را.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما را میخواهم و من امیدوارم که ان شاءاللّه این سیلی که از جمعیت ایران به یک طرف متوجه شده است و به عقیدۀ من به دست خدا پیدا شده است این، و بشر نمیتواند اینطور کار را بکند، من از خدای تبارک و تعالی میخواهم و امیدوارم که این سیل خروشان، این هرزهها و علف هرزهها را ببرد به کنار و مملکتتان برای خودتان بشود و خودتان اداره کنید مملکتتان را[ان شاءاللّه حضار]. ان شاءاللّه همهتان موفق باشید، مؤید باشید و من عذر میخواهم از اینکه حال مزاجیام اقتضا نمیکند خیلی اینجا بنشینم با شما صحبت کنم، خداحافظ.