صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان تکلیف شرعی، قیام بر ضد شاه
  • محل نجف ، مسجد شیخ انصاری
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع تکلیف شرعی، قیام بر ضد شاه
  • حضار حضار: روحانیون، طلاب و ایرانیان مقیم عراق

اعوذ باللّه‏ من الشیطان الرجیم

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

ایران یک مملکت نمونه است، و من بعید می‏دانم که در تمام ممالک دنیا یک مملکتی مثل ایران و یک ملتی مثل ملت ایران مظلوم ـ گمان ندارم ـ باشد. حتی سابقه هم شاید کمتر داشته باشد. در تاریخ هست که چنگیز با آن طبع وحشیگری و صحرایی که داشته است، با آن خونریزیهایی که کرده است، تابع یک قانون بوده است که به آن قانون می‏گفتند «یاسانامه بزرگ» و مغول، چنگیز و سایر مغول ـ تخلف از آن قانون نمی‏کردند. حتی تعبیر بعضی این بوده است که احترام آن قانون پیش مغول مثل احترام قرآن در صدر اسلام پیش مسلمین بوده است. تخلف از آن قانون مساوق[1]با مرگ بوده است. این مغول و این چنگیز که تابع یک قانونی بوده‏اند؛ ما ببینیم که آیا در این زمان، در این عصر که ما واقع هستیم، این رژیم ایران، این شاه ایران، آیا تابع چه قانونی است؟ آیا هیچ قانونی در ایران حکومت دارد؟ احترام برای قانونی قائل هست؟ این رژیم و این سرکردۀ رژیم احترامی برای طبقات ملت قائل هست؟ ما حساب می‏کنیم، یکی یکی، آن اندازه‏ای که مقتضی است، یکی یکی حساب می‏کنیم ببینیم که آیا ایران و این رژیم ایران تابع قانون اسلام است؟ در سرتاسر تهران مشروب‏فروشیها بیشتر از کتاب‏فروشیهاست،[چنین]می‏گویند؛ و امن و آزاد و هر طور دلشان می‏خواهد آنها عمل می‏کنند. و اگر کسی
تعرض به آنها بکند، آنها را تخطئه می‏کنند، جرم می‏کنند.

بی‏احترامی رژیم به اسلام و روحانیت

کدام یکی از قوانین اسلام در ایران و در محیط رژیم ایران جاری است؟ ظلم، که در آیات قرآن و در احکام اسلام آنقدر نسبت به آن صحبت شده‏است،راجع به ظالمین صحبت شده است، ایران و رژیم ایران عدالت پرورند؟ عدالت اجتماعی؟ عدالت اسلامی؟ خودشان را بازی می‏دهند یا ملت را می‏خواهند بازی بدهند؟ قرآن چه احترامی پیش شاه و دار و دستۀ شاه دارد؟ احترام قرآن همین است که از روی سالوسی طبعش کنند و به مردم بدهند برای اغفال؛ نظیر احترامی که معاویه کرد و قرآن را بالای نیزه کرد که بیایید با هم به قرآن عمل بکنیم. اینها به قرآن احترام قائل هستند؟ اینها به روحانیت احترام قائل هستند؟ اسلام چقدر از روحانیت تجلیل کرده و سفارش کرده؛ اینها به روحانیت، برای روحانیت، احترام قائل هستند؟ برای مراجع اسلام احترام قائل هستند؟ خوب، چند روز پیش ریختند منزل آقایان مراجع؛ در و پنجره‏ها را شکستند، آدم کشتند، عربده کشیدند. الآن هم در منزل بعضی از آقایان هستند کماندوها. گفته می‏شود که هستند و مراقبند و آنها را تحت نظر دارند. چه کرده‏اند آقایان که اینطور مورد اهانت واقع شده‏اند؟

اینها به قانون اساسی عمل می‏کنند؟ چنگیز به «یاسا» عمل می‏کرد و چنگیزیها و مغولها عمل می‏کردند. این چنگیز عصر ما، این مغولها به قانون اساسی احترام قائل هستند؟ عمل می‏کنند به قانون اساسی؟ انتخاباتشان روی موازین قانون است؟ وکلایشان شرایط قانونی دارد؟ مجلسشان یک مجلس روی موازین قانون است؟ کدام یک از کارهای اینها می‏شود گفت که یک بویی از قوانین دارد، چه قوانین شرعی و چه قوانین عرفی و اساسی؟

فرهنگ پیش اینها احترام دارد؟ و اگر فرهنگ پیش اینها احترام دارد، چرا این مدارس ایران تعطیل و نیمه تعطیل است؟ و چرا استادهای دانشگاه از درس گفتن کنار می‏زنند؟ برای اینکه محیط دانشگاه را دولت نمی‏گذارد آرام باشد. چه کردند این
دانشجوها که باید محروم باشند؟ چه احترامی اینها برای فرهنگ قائل هستند؟ چه احترامی از برای ارتش قائل هستند؟ اینها که ارتش را به خیال خودشان از دار و دستۀ خودشان می‏دانند، چه احترامی برای ارتش قائل هستند؟ ارتشی که در تحت اسارت مستشارهای امریکا باشد؛ آنها را مصون کنند و اینها را تحت سیطرۀ آنها قرار بدهند! این چه اهانتی است بر ارتش ایران؟ چه ذلتی است از برای ارتش ایران؟ از برای صاحب‏منصبها؟ چرا این صاحب‏منصبها اینقدر به ذلت تن در می‏دهند؟ چه شده است که بیدار نمی‏شوند و کار این آدم را زار نمی‏کنند و این را نمی‏فرستندش به محلی که باید برود؟ اینها احترام برای چی قائل هستند؟ به چه قانونی اینها عمل می‏کنند؟ بیایند به قانون چنگیزی با ما عمل بکنند. یک عنوانی توی کار باشد، یک قانونی توی کار باشد. هرج و مرج! الآن ایران با هرج و مرج دارد می‏گذرد.

دستگیری مردم، از ترس فرارسیدن 15 خرداد!

15 خرداد نیامده، از قبل از اینکه ـ چندین روز مانده به 15 خرداد ـ برای اینکه مبادا در 15 خرداد یک چند نفری ناله کنند و شکایت کنند از کشتاری که در 15 خرداد شد، از جنایاتی که با امر خود شاه ـ با امر خود شاه ـ در 15 خرداد شد و خودش فرماندۀ نیروها بود برای کشتار مردم، برای اینکه مبادا یک ناله‏ای بکنند مردم، مبادا یک صحبتی بکنند مردم، قبل از اینکه حالا 15 خرداد بیاید، مشغول گرفتن مردم هستند. الآن تهران عده‏ای را گرفتند، قم عدۀ زیادی را گرفتند از طلاب، از مردم، حتی از جوانهای کوچک، بچه‏ها. اینها هرکس را توی راه می‏گیرند؛ می‏گویند می‏گیرند اینها را و شهربانی قم را می‏گویند دیگر جا ندارد از بس که جمعیت در آن هست؛ انباشته شده.

ادعایی بی‏اساس

این چه وضعی است که در ایران هست؟ این چه آزادی است که اعطا فرموده‏اند آزادی را؟! مگر آزادی اعطا شدنی است؟! خود این کلمه جرم است. کلمۀ اینکه «اعطا کردیم آزادی را» این جرم است. آزادی مال مردم هست، قانون آزادی داده، خدا آزادی داده به مردم، اسلام آزادی داده، قانون اساسی آزادی داده به مردم. «اعطا
کردیم» چه غلطی است؟ به تو چه که اعطا بکنی؟ تو چه کاره هستی اصلش؟ «اعطا کردیم آزادی را بر مردم»! آزادی اعطایی این است که می‏بینید. آزادی اعطایی که آزادی ـ حقیقتاً ـ نیست، این است که می‏بینید. برای این است که مردم را اغفال کنند.

امریکا، مجرم اول؛ شاه، مجرم دوم

اینها نشستند و یک دسته‏ای را، شاید یک دسته‏ای را درست کرده‏اند که اینها از دار ودستۀ خودشان است؛ گاهی وقتها یک چیزی بنویسند، یک کلمه‏ای بنویسند و افهام کنند که نه، آزاد است، قلم آزاد است، قلمها آزادند. البته در بین اینهایی که می‏نویسند عدۀ شریفی هستند از همۀ طبقات که می‏نویسند، که الآن با همۀ خطراتی که هست، هم در قم یک عدۀ کثیری از فضلا و از مدرسین ـ ایّدهم‏اللّه‏ ـهست که می‏نویسند فجایع را و همۀ مطالب را تقریباً می‏نویسند و منتشر می‏کنند و امضا می‏کنند، و هم در جناحهای سیاسی و حزبی هست که می‏نویسند، منتشر می‏کنند، مطالب را می‏گویند، با جرأت مطالب را می‏گویند ولو اینکه مورد اهانت و خطر واقع می‏شوند. البته در اینها، در بین این جناحهای ـ به‏اصطلاح ـ سیاسی گاهی هم اشخاصی پیدا می‏شوند و بعید هم نیست که خود دار و دستۀ آنها باشند و مطلب را می‏خواهند منحرف کنند از مجرم اصلی به این پایینها، به دولت مثلاً. آنها الآن از خدا می‏خواهند که انسان هرچه می‏گوید، از دولت بگوید! اعلیحضرت را کنار بگذارند، مجرم اساسی و اصلی را کنار بگذارند. هرچه می‏خواهند از دولت بگویند. یکوقتی که ما می‏خواستیم یک صحبتی بکنیم، یک نفر را فرستادند که شما از امریکایی‏ها صحبت نکنید ولو از شاه هم بگویید مانعی نیست. من گفتم ما همۀ اشکالمان در امریکایی‏هاست، همۀ گرفتاری که ما داریم از دست امریکا داریم. ما آن مجرم اصلی را بگذاریم و برویم سراغ اینهایی که تَبَع هستند و آلت هستند؟ حالا در ایران البته، مجرم دست دوم ـ مجرم دست اول عبارت از امریکاست ـ مجرم دست دوم عبارت از این شاه است. ما حالا[گرفتار]این مجرمی که دست دوم است و دیگران هیچ دیگر؛ یا دیگران جوری نیستند که چیزی باشند: نه نخست وزیرش قابل ذکر است، و نه وزرایش و نه وکلایش؛ هیچ کدام اینها قابل ذکر ـ اصلاً ـ نیستند. خودش هم
قابل ذکر نیست لکن چه بکنیم گرفتار شدیم ما. الآن علمای ایران گرفتارند. آقا، ملت ایران الآن گرفتارند. نفس نمی‏گذارند بکشند. الآن خیابانهای ایران از کماندوها پر است. از قراری که برای ما نقل کردند، همین دو ـ سه روز پیش از این کسانی آمده بودند
[گفتند]: کماندوها در خانۀ آقایان هستند، در بین مردم هستند، قبل از این هم مسلسل بود و تانک بود و از آن حرفها. چه شده است؟ این ملت چه کرده؟ غیر از این است که می‏گوید بگذارید ما نفس بکشیم؟

زاغه‏نشینها در پایتخت «تمدن بزرگ»

این آقای «دروازۀ تمدن بزرگ» ملاحظه نکرده خود تهران را، این محله‏های تهران را؟ آنطوری که آقایان نوشته‏اند چهل و چند منطقه هست که در این چهل و چند منطقه این زاغه‏نشینها، این چادرنشینها، اینهایی که خانه ندارند اصلاً، یا زیرِ زمین یک سوراخی پیدا کرده‏اند و بیچاره‏ها مثل حیوانات زندگی می‏کنند، یا یک چادری درست کرده‏اند؛ مناطق زیادی، چهل و چند منطقه را اسم بردند، محالّشان را ذکر کرده‏اند، الآن پیش من است صورتش. این آقای تمدن بزرگ نگاه نکرده است به این تهران که چهل و چند منطقه، بیچاره یعنی[محرومند]از همۀ چیزهایی که آثار تمدن است: آب ندارند، برق ندارند، اسفالت و اینها که دیگر هیچ ندارند، هیچ چیز ندارند بیچاره‏ها. اینها را از دهات بیرون کرده‏اند و اراضی دهات را گرفتند برای خودشان، و اینها آمده‏اند در تهران. تهرانش اینطور است که چهل و چند منطقه، اینها از چادرنشینها و زاغه‏نشینهایی که با فلاکت، با زحمت دارند زندگی می‏کنند، با بیچارگی دارند زندگی می‏کنند، نوشته است که اینها وقتی آب برای خودشان می‏خواهند تهیه کنند، از یک محلی که[از]محل خودشان قریب صد پله یا بیشتر تا محل آب هست، این زنهای بیچاره باید بیایند سر آن فشاری آب بردارند. کوزه را از این پله‏ها... شما فکر کنید زمستان ایران را، از این پله‏ها باید پایین بروند، چقدر زمین می‏خورند، چقدر بیچارگی می‏کشند تا یک خرده‏ای آب ببرند برای بچه‏هایشان. این آقای تمدن بزرگ کجاست که اینها را ببیند؟ اینها را نمی‏داند یا چشمهایش را هم می‏گذارد که نداند؟ همین دو ـ سه روز، همین سه ـ چهار روز پیش از این در
مشهد،رفته در حرم مطهر سالوسیهایش را کرده و بعد هم آمده برای این بیچاره‏هایی که خودشان جمع کردند آنجا ـ یک عده‏ای بیچاره را ـ نطق کرده تمدن بزرگ، گفته ما بعد از چند سال دیگر به کجا خواهیم رسید؛ و در بین فرمایشاتشان فرموده‏اند که بعد از چند سال دیگر جمعیت ایران 65 میلیون نفر می‏شود و نفت هم نیست. آقا نفت را چه کسی دارد از بین می‏برد؟ هی می‏گوید نفت نیست؛ نفت هست، تو داری نفت را از بین می‏بری، تو داری نفت را به حلقوم امریکا و دیگران می‏کنی؛ نه اینکه نفت نیست. ما مخازنْ زیاد داریم؛ شما دارید این مخازن را از دست می‏دهید تا بعد از چند سال دیگر نفتش از بین برود و مردم بیچاره بشوند. بعد ایشان می‏خواهند از انرژی خورشید استفاده کنند! آقا چرا ... این حرفها چیست می‏زنی؟ آخر خجالت بکش! تو از انرژی خورشید می‏خواهی استفاده کنی؟! بعدها دیگر استفاده از نفت لازم نیست؟! ما از جاهای دیگر استفاده
[می‏کنیم]؟! آخر این حرفها را برای کی می‏زنی؟ خوب پس بگو توی رادیو نگویند این را. برای همان رعیتها بگویند، دیگر توی رادیو نگویند که مردم بشنوند، حتی نجف هم بشنود این را، اروپا هم بشنود این را و بخندد! این زاغه‏نشینهای ما؛ که در تهرانش چهل و چند منطقه را نوشتند پیش ما آوردند؛ الآن موجود است پیش من مناطقش با اسم و رسم: تهران و از حضرت عبدالعظیم تا شمیران گرفته. این ـ حومۀ اینها ـ همه‏اش تهران است، جاهای دیگر از تهران بهتر است. جاهای دیگر[هم]هست که بعض از آقایان که آمدند پیش من، بعضی از محترمین تجار که آمدند پیش من گفتند اجازه بدهید که ما این سهم امامی که بدهکار هستیم از خودمان هم رویش بگذاریم یک آب‏انبار درست کنیم برای این بیچاره‏ها که زنهایشان باید از یک فرسخی ـ ظاهراً تعبیرش این بود ـ که از یک فرسخی باید آب بروند پیدا کنند بیاورند برای خانه‏شان و بچه‏هایشان را سیراب کنند. ما هم اجازه دادیم، و حالا آب انبار را درست کردند یا نکردند من دیگر نمی‏دانم. همۀ مناطق اینطوری است. شما خیال می‏کنید که بله، یک عدۀ وابسته و ـ عرض می‏کنم ـ پیوسته‏ای هستند در تهران که یک سر و صدا و یک شلوغی و چیزهایی هست از خارج و داخل. و اینها، اینها را وقتی بعضی غافلها می‏روند می‏بینند خیال می‏کنند که ایرانْ آباد
است. دیگر
الحمدللّه‏ همه اتومبیل دارند، همه پارک دارند، همه چه. آقا، اینها دار و دستۀ خود همینها هستند و این چپاولگرهایی که دارند مردم را غارت می‏کنند. کیْ مردم عادی اینطور هستند؟ زاغه‏نشینها را بروید ببینید، چادرنشینها را بروید ببینید، بروید جنوب شهر را[ببینید]. حتی شمال شهر هم هست؛ اینطور است. در خیابان آیزنهاور[2]هم یکی از مناطقی است که چادرنشین یا زاغه‏نشین دارد. بروید نگاه کنید اینها را بعد بگویید که ترقی کرده است و ما نزدیکیم که به دروازۀ تمدن بزرگ برسیم و خیر، همین روزها دیگر جشنش را هم خواهیم گرفت!

ملی کردن، سرپوشی بر غارت ذخایر کشور

این از این طرف. این زاغه‏نشینهای ما و این بدبختهایی که در ایران هست. از آن طرف، با اسم ملی کردن جنگلها، ملی کردن مراتع، ملی کردن آبها، ملی کردن رودخانه‏ها، آبهای زیرزمینی، تمام جاهای خوب را به شرکتهای بزرگ امریکایی یا صهیونیستی یا انگلیسی دادند. دشتهایی برای مرتع جوری بوده است که می‏گویند که ـ نوشتند، الآن نوشته‏اش پیش من است ـ نوشتند که وقتی که شوهر ملکۀ انگلستان آمد، رفت از دشتِ اَرْژَن[3]، فقط ملاحظه کرد آنجا را گفت که بهترین جایی است، که در دنیا بهترین مرتع است از برای دامپروری هر جور دامی. این را ملی کردند، و بعد هم به انگلیسها دادند. و الآن هم ـ آنطور که به من نوشتند، الآن نوشته موجود است ـ بعد هم، ملکۀ انگلستان با یک عده از ثروتمندهای آنجا و شرکتهای آنجا، آنجا را دارند چه می‏کنند برای دامپروری که گوشت درست کنند. حالا برای خارج درست کنند یا به ما هم یک مقدارش را بدهند، خدا می‏داند. دشت عمران، که اطراف قزوین است، می‏گویند بهترین جاست از برای زراعت. تمام مردم آنجا را از آنجا کوچ دادند و آوردند بیرون، دادند دست یهودیها، صهیونیستها؛ دادند دست آنها. آنها الآن دارند آنجا استفاده می‏کنند؛ شرکتهای امریکایی و صهیونیستی دارند در آنجا بهره‏برداری می‏کنند. و این
زمینها، که بهترین زمینهاست از برای کشت و زرع، در دست آنهاست؛ و این ملت بیچاره گرسنه مانده است، بیچاره مانده است و نمی‏داند چه بکند. این «تمدن بزرگ» ماست! مردم نان ندارند بخورند، آقا می‏فرمایند تمدن! ما در تمدن بزرگ! می‏خواهیم شما را به تمدن بزرگ برسانیم! دشت مغان از دشتهایی است که باز ملی کردند و مردمش را بیرون کردند، و دامدارها از بین رفتند. این را هم دادند دست یک دستۀ دیگری. این سد دز را که هفتصد میلیون برای ساختنش است و یک میلیارد و دویست میلیون دلار ـ یا تومان ـ هم خرج کردند برای کانالی که آب برسانند به آنجا، این هم در تقدیم اعلیحضرت است و دار و دستۀ او. صد و پنجاه روستا از بین رفت. اینها را از بین بردند و اینجاها را ملی کردند، یعنی برای همۀ ملت؛ لکن مال خود اعلیحضرت و دار و دستۀ او. اینها چیزهایی است که نوشتند و گفتند و شواهد هست بر آن.

15 خرداد باید زنده بماند

ما یک همچو زندگی‏ای داریم. ما یک همچو تمدن بزرگی داریم که قبل از آمدنِ «15خرداد» جوانهای ما را می‏گیرند حبس می‏کنند. قانون جنگل هم معلوم نیست این جور باشد، مغول هم که این جور نبوده؛ آنها هم که «یاسا» داشتند، قانون داشتند به چه قانونی باید گرفت فلان را، به چه قانونی باید کشت فلان را، به چه قانونی باید چه کرد. شما که مردم را می‏کشید، بی‏قانون می‏روید منزل علمای اسلام. تا یک کسی بلند می‏شود که ما کاری نکردیم، بعد مردِکه می‏زند می‏کشدش، یکی هم نیست که بگوید چرا!

15 خردادی که ... جنایاتی که این مرد در 15 خرداد کرد معلوم نیست در تاریخ نظیرش اتفاق افتاده باشد، الاّ نادر. مردم بیگناه را همین طور درو کردند. اشخاصی که دیده بودند می‏گفتند ـ می‏گفتند که ـ همین طور می‏آمدند، این کامیونها می‏آمدند، این زره‏پوشها همین طور مردم را درو می‏کردند و می‏ریختند توی خیابانها. این 15 خرداد را نمی‏گذارند یک کسی آه بکشد برای آن. لکن ملت ایران نباید این 15 خرداد را از یاد ببرند. این 15 خرداد باید زنده بماند. یک جنایتی است، آثارش باید محو نشود. حالا بحمداللّه‏ به‏دست خودشان یک قدری دارد زنده می‏شود؛ برای اینکه همین جلوگیری و
همین آدم‏گیری و همینها زنده می‏کند 15 خرداد را. ملت ایران نباید 15 خرداد را از یاد ببرند. و نباید هیچ یک از این جنایاتی که از 15 خرداد به این طرف شده است (و جلوترش به دست پدر این شده است) نباید ملت ایران اینها را از یاد ببرد؛ اینها باید سرلوحۀ قضایای آنها باشد، برای اینکه مبدأ تفکر باشد، باید سران قوم تفکر کنند در این امور؛ 15 خرداد را باید حفظش کنند. می‏توانند، با جار و جنجال و هیاهو و تظاهرات؛
[اگر]نمی‏توانند، با مقاومت منفی و بیرون نیامدن از منازل. اگر می‏بینند که اینها مثل گرگ به جان مردم افتادند و جوانهای آنها را می‏خواهند بکشند، در منازل بمانند؛ یک روز ـ تنفراً از این رژیم و از این آدم، اعتراضاً بر این آدم ـ در منزل بمانند؛ اگر[هم]می‏توانند،تظاهر کنند. اما از یاد نباید برد؛ باید این زنده باشد، و ان شاءاللّه‏ از یاد هم نمی‏برند. دنبال این مطلب، آنی که مهم است این است که باید تمام جناحها، تمام جناحهایی که در ایران هست، از جناح مرجعیت و عِلمیت تا جناح ارتش، تا جناح بازاری، تا فرهنگستانی، تا دبیرستانی، تا دانشگاهی، تا بیابان‏نشین‏ها، تا کوخ‏نشینها، تمام اینها باید تفکر کنند و مورد تفکر خودشان قرار بدهند.

وحدت، تکلیف الهی

و سران قوم باید روابط داشته باشند با هم، متفرق نباید باشند. امروز روزی نیست که شماها با تفرقه کار انجام بدهید. اگر چنانچه تفرقه داشته باشید، تا آخر همین هستید و از همین بدتر. تکلیف است، تکلیف الهی است، باید با هم باشید. باید این جناحها روابط زیرزمینی باهم داشته باشند بزرگانشان. باید آشکارا نباشد، زیرزمینی باشد روابطشان اما روابط داشته باشند که اگر یکوقتی بنا شد صحبت کنند، همه صحبت کنند. اگر یکوقتی بنا شد که هَجْمه کنند، همه هجمه کنند. اگر یکوقتی بنا شد ساکت باشند، همه ساکت باشند. دست واحد باشند، نه متفرقات. آن یکی حزب بخواهد درست کند، آن یکی ـ مثلاً فرض کنید ـ چه درست کند، این صحیح نیست. ما همه باید ید واحد باشیم، مسلمین باید ید واحد باشند. اگر مسلمین ید واحد باشند، کسی نمی‏تواند مقابل این جمعیت قیام کند؛ هیچ غلطی نمی‏توانند بکنند. نه اینها، ممالک بزرگ هم غلطی نمی‏توانند بکنند اگر اینها
ید واحد باشند. لکن آنها تفرقه می‏اندازند و ما هم باور می‏کنیم. باید این باورها را کنار گذاشت.

باید این ظاهرالصلاح بودن اینها را کنار گذاشت. باید این سالوسی که هر سال یک دفعه یا دو دفعه به مشهد می‏رود و مقابل حضرت می‏ایستد، باید دید حضرت چه می‏گوید به این آدم. خدا می‏داند اگر حضرت زنده بود او را راهش نمی‏داد توی حرمش. مگر می‏شود یک فاسق فاجر را حضرت رضا راه بدهد؟ یک آدم قاتل جانی را راه بدهد؟ لکن حالا ایشان که نیستند، یک آخوندی هم می‏برند تعریف می‏کند و هیاهو می‏کند و اینها و مردم همه به اعلیحضرت چه دارند و فلان. و خودش هم رفته در یک جای دیگر ببین چه کرده! چه حرفها زده!

باید روابط باشد؛ باید کارهای شما روی روابط و ضوابط باشد. باید روی یک برنامه باشد کارهای مسلمین. باید احزاب با هم دست به هم بدهند. این حزب کذا، آن حزب کذا، آن حزب چه، هر که برای خودش کار بکند، نباشد. باید انگشت روی جانی بگذارند؛ اگر می‏شود به صراحت، اگر نمی‏شود با تلویح؛ و اگر هم نمی‏شود، جنایت را به کس دیگر متوجه نکنند؛ همین بگویند جنایت هست. «دولت این کار را کرد.» دولت چیست؟ «شهربانی این کار را کرده.» شهربانی چیست، بیچاره؟ همین دیروز، پریروز ـ دیروز بود که بعضی آقایان آمده بودند، گفتند که هفده نفر از این ـ حالا یا صاحب منصب بودند یا هم صاحب‏منصب[و]هم کسان دیگری ـ که آوردند به قم برای جنایت، هفده نفرشان قایم شدند. و از قرار مذکور این گردشی که کردند در قم و تفتیشی که از همه جا کردند، برای پیدا کردن این مسلحین[بوده است]. اینها با اسلحه قایم شدند.

الآن در ارتش هم همین طور است. شما خیال می‏کنید ارتش دلِ‏خوش دارد از اینها؟ کسی که زمام همۀ ارتش را بدهد به دست چهار نفر امریکایی، مستشار امریکایی که همۀ جهات در دست آنها باشد، این بیچاره‏ها همه در تحت فشار باشند، اینها دلِ خوش دارند؟ مگر اصلاً غیرتمند نباشند؛ و الاّ اگر کسی غیرتمند باشد دلِ خوش نمی‏تواند
داشته باشد. نباید اینها هم ساکت باشند. اینها هم روابط باید داشته
[باشند].

انسداد راه آشتی ملت با شاه

بین احزاب و لشکریها، بین لشکریها و روحانیون، همه باید با هم روابط داشته باشند و نقشه بکشند برای زوال این آدم. ملت اسلام و ملت ایران با این آدم آشتی نخواهد کرد. اگر یک کسی بگوید آشتی، این خائن است. آشتی نخواهد کرد با این. نه هیچ ملایی آشتی با این می‏کند، و نه هیچ کاسبی آشتی می‏کند، و نه هیچ مسلمانی آشتی می‏کند. راه آشتی نمانده است. کو؟ چه راهی گذاشتند برایشان؟ این همه جوانان ما را کشتند، باز هم آشتی؟! این همه به مقدسات ما توهین کردند، باز هم آشتی؟! آشتی چیست؟ ما آشتی نداریم. دروغ نسبت می‏دهند به آقایان که گفتند آشتی، دروغ نسبت می‏دهند، کسی آشتی ندارد با اینها. امکان ندارد یک همچو چیزی. یک ملتی که همه چیزش به باد رفته، حیثیت و جهات معنوی و مادی‏اش به باد رفته است، و همه را این آدم به باد داده است، این چطور آشتی بکند با این؟ همان طوری که یکی از بزرگان سیاسیون[4]گفته است که یکی از دو راه دارند مسلمین، ایرانی‏ها: یا آزادی یا بودن این، یا باید اختیار کنند بودن این را و همین طور تا آخر تحت فشار باشند، و یا باید اختیار کنند آزادی را و این را بیرونش کنند. و چون آزادی را حتماً خواهند اختیار کرد، پس این را حتماً ان شاءاللّه‏ خواهند بیرون کرد. تکلیف هست آقا برای همۀ ما. یک چیزی نیست که ... تکلیف است؛ تکلیف الهی است. یک ملتی همه چیزش را دارد از دست می‏دهد و از دست داده است، اهتمام به امور مسلمین از اَوْجَبِ واجبات است. باید شما مهتم به این امر باشید،وَ اِلاّ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.[5]این از اموری است که لازم است بر همۀ ما. ما همه مکلفیم که این کیان اسلام را در ایران حفظ کنیم. این آدم نه با اسلام خوب است و نه با قرآن خوب است و نه با حضرت رضا خوب است. کسی که با اسلام آشنایی داشته باشد، اینطور جسارتها
نمی‏کند. ما همه مکلفیم که بر ضد این قیام کنیم. قیام قلمی، قیام قولی، هر وقت هم شد قیام به سلاح. هر وقتْ وقت پیدا کردیم، اول کسی که سلاح را به دوشش بگیرد خود منم اگر توانستیم، هر وقت هم نتوانستیم، حرف می‏زنیم، صحبت می‏کنیم.

نقشه برای نابودی کشاورزی

بعد از اینکه همۀ حیثیات، همۀ مراتع ما را از بین بردند، قریب چهل هزار ـ نوشته است قریب چهل هزار ـ قنات خشک شده است در ایران برای اینکه این سدها را که بستند یا چه کردند، این قناتها خشک شده است؛ و قهراً وقتی قناتها خشک شد زراعت نمی‏شود؛ وقتی زراعت نشد مردمش کوچ می‏کنند و می‏آیند به فقر و فلاکت در تهران یا در یک شهر دیگری. و تعمد در این کار هست که مردم را جمع کنند در شهرها که مبادا در دهات مخالفت شروع بشود و دهاتْ مشکل است مهارش. آنهایی که یک نحوه شمّ سیاسی دارند، می‏گویند مسئله این است که می‏خواهند کوچ بدهند دهاتیها را، کوهستانیها را، بختیاریها را که در کوهستان هستند ـ عرض می‏کنم که ـ بلوچها که در صحراها و کوهستانها هستند، اینها را می‏خواهند کوچ بدهند به شهرها تا بتوانند کنترل کنند اینها را؛ یعنی هر وقت اینها بخواهد صدایشان در آید، با توپ و تانک بتوانند اینها را کنترل کنند. اما اگر چنانچه در جاهای مرتفعات باشند، آنجا نمی‏شود کنترل کرد. یکوقت می‏بینی تمام قشرها برخلافْ قیام می‏کنند، و آن وقت سرایت می‏کند به همه جا. حالا یا این است نکته‏اش، یا نکتۀ «استفاده» است که همه را به دست چپاولگرهای غرب و شرق بدهند، هر چه هست.

نمونه‏های بی‏نظیری از جنایت و غارت کشور

الآن وضع ایران یک وضعی است که نظیر نداشته است؛ یعنی اگر از حیث جنایات و آدمکشی و اینها نظیر داشته، از حیث اینکه این جور منافع ایران را به باد داده، شما نمی‏توانید نظیر برایش پیدا کنید. در اعصار سابق برسید، تا هر جا می‏خواهید جلو بروید، یک همچو موردی که تمام مراتع خوب ایران را به غیر داده باشند و به شرکتهای خارجی داده باشند[نمی‏بینید]. تمام شیلات ما را، شیلات ایران را، هم طرف جنوبش را، هم
طرف شمالش را، از دست مردم گرفته‏اند و شرکتهای خارجی دارند اداره می‏کنند. می‏گوید ـ نوشته‏اند ـ هفت هزار نفر در شمال کشته شده است تا شیلات را دولت ملی کرده ـ به اصطلاح خودش ـ و ضبط کرده و داده دست شرکتهای بزرگ. آن نفت ما، آن ماهیگیری و شیلات ما، آن مراتع ما، آن جنگلهای غنی ما. جنگلها را ـ شما خیال کردید ـ ملی کردن یعنی به نفع ملت! این لفظ است. ملی کردن مثل همان دروازۀ تمدنی است که می‏گوید. این هم یک لفظی است که القا می‏کنند، واقعیت ندارد. بعض از جنگلهای بسیار خوبی که چوبش برای همه چیز خوب است به یک شرکت رومانی داده‏اند و آنها دارند می‏خورند.

ادعای «نجات ایران» توسط شاه

ایشان در این نطقش گفته بود که سابقاً ـ پیش از این، یک چند سال پیش از این ـ ایران بین دو منطقۀ روس و انگلیس تقسیم شده بود و ما آمدیم و چه. آخر این حرفها[را]من نمی‏فهمم چطور او شعورش نمی‏رسد! یا می‏رسد و می‏خواهد این چند نفر را اغفال کند. پس چرا توی رادیو می‏گوید: ما ایران را نجات دادیم از این دو منطقه‏ای؟! خوب شما چطور ایران را نجات دادید؟ شما که الآن مراتعتان را، یک مقداری‏اش را خانم انگلیسی[6]با دارودسته‏اش دارند می‏خورند، یک مقداری‏اش را هم که امریکایی‏ها و صهیونیستها دارند می‏خورند، یک مقدارش هم که خودتان و بچه‏ها و زاد و رودتان[7]دارید می‏خورید؛ این چه «ملی» شدنی است؟! این چه نجاتی است که ما همۀ منافع مملکتمان را باید به آنها بدهیم و خودمان خدمتگزار باشیم برای آنها باز؟ ملت ما باید خدمت کنند و همۀ منافع خودشان را، منافعی که از دستشان پیدا می‏شود، از هوششان پیدا می‏شود، تسلیم آنها بکنند؟ «ما نجات دادیم ایران را»! کجا نجات دادید ایران را؟ شما ایران را به باد دادی تا آخر؛ شما فرهنگ ایران را بکلی از بین برده‏اید. ما اگر یک طبیبی
حالا بخواهیم، باید برویم به انگلستان. هی هر چند روز یکدفعه یک نفر راه می‏افتد می‏رود انگلستان برای معالجه. خوب اگر ما طبیب داشتیم چرا انگلستان می‏رفتیم؟ شما دانشگاه را از بین برده‏اید؛ الآن ما دانشگاه نداریم. یک صورتی است و نمی‏گذارید هم حتی این صورت محفوظ بماند. چه بکنند بیچاره دانشگاهیها و استادهای دانشگاه چه بکنند از دست این هیولاها؟ همۀ حیثیات ایران یک حیثیت انگلی شده، تمام حیثیت ایران را این آدم به باد داده و انگل کرده. آنقدر که می‏شده استفاده بشود، داده به شرکتهای بزرگ، و یک قدری هم با اجازۀ آنها خودش و دار و دسته‏اش خورده‏اند؛ و این بیچاره‏هایی که در روستاها بودند ـ و به قول خودش دهقانْ ما درست کردیم ـ این دهقانهای بیچاره را از آنجاها کوچ دادند آوردند. این چادرنشینهای اطراف تهران و آن زاغه‏نشینهای اطراف تهران، همین بیچاره دهقانهایی بودند که دامداری می‏کردند و برای مملکت ایران پشم و روغن و ـ نمی‏دانم ـ گوشت تهیه می‏کردند. همۀ اینها از بین رفته؛ حالا باید همه از خارج بیاید. گوشتش از خارج بیاید، گندمش از خارج بیاید. کشاورزی ما را بکلی از بین برده است، فرهنگ ما را از بین برده، ارتش ما را از بین برده، حیثیت ارتش ما را از بین برده، روحانیت ما را خیال دارد از بین ببرد و موفق نخواهد شد ان شاءاللّه‏.

وحدت کلمه در برکناری شاه

الآن تکلیف همۀ ما مسلمین، وحدت کلمه و اولْ کلام اینکه این نباشد، ما بعد خودمان درست می‏کنیم. در رأس همۀ کلمات، که همه متفق‏الکلمه باید باشند و اگر کسی تخلف کند به اسلام خیانت کرده، این است که این نباید باشد. اگر شما در نوشتۀ یک حزبی دیدید که از آن بیرون می‏آید که ما قانون اساسی را می‏خواهیم، به طور مطلق این را گفتن، معنایش این است که ایشان باید باشد. این خیانت است. باید آنهایی هم که می‏گویند قانون اساسی و حقوق بشر، بگویند قانون اساسی بعد از اصلاح این موادی که با سرنیزه درست شده است. ما شاهد قضیه بودیم که این موادی که درست شد و اینها را به این سلطنت منحوسه رساند، با سرنیزه بود، با سرنیزۀ رضاخان بود. نه اینکه مردم یک
مجلسی درست کردند و یک چیزی و ... مردم اختیاری نداشتند؛ سرنیزه این کارها را کرد. این موادْ موادی است که مقبول ملت نیست؛ و این موادی که حکومتِ اینها را تثبیت کرده باید از بین برود. قانون اساسی با متمم قانون اساسی، با اصلاحاتی که متمم قانون اساسی کرده، ما هم حرفی نداریم اما با اصلاحاتش. آن کسی که بگوید قانون اساسی و تقیید نکند این معنا را که باید اصلاح بشود، ولو به طورابهام که پس از اصلاح،این آدم، بدانید که مشی صحیحی ندارد، یا ملتفت نیست. حالا من که می‏گویم، ملتفت باید بشود.

لزوم ارتباط بین علما و احزاب تا برقراری حکومت اسلامی

ما همه موظفیم که روابط داشته باشیم؛ بین ما و خارج، بین جناحهای داخل و جناحهای خارجی، بین علمای اسلام با سایر علما، عُظَمای مراکز با سایر علمای بلاد، بین علمای اسلام با احزاب. روزی نیست که حزبْ علی_' حده باشد و عالِمْ علی_' حده. حزبْ خودش، هیچ کار ازش نمی‏آید؛ عالم هم احتیاج دارد که احزاب باشند در کار. این دو طایفه هستند که مسلمین را باید با هم، مسلمین ایران را باید با هم جوش بدهند و همه با هم روابط داشته باشند و با صاحب‏منصبان هم باید روابط داشته باشند. ایجاد روابط باید باشد با صاحب‏منصبهایی که شرافتشان از دست نرفته و شریف هستند. زیاد است باز بین اینها؛ زیاد است که خون‏دل می‏خورند بیچاره‏ها از این گرفتاری؛ با آنها هم باید روابط داشته باشند تا یک روزی که بشود قیام بشود و با قیام این آدمْ نباشد، ان شاءاللّه‏ حکومت اسلامی باشد، ان شاءاللّه‏ احکام اسلام جریان پیدا کند. الآن که از احکام اسلام در ایران خبری نیست. طلاقش مطابق احکام اسلام است؟ نکاحش مطابق احکام اسلام است؟ معاملاتش مطابق احکام اسلام[است]؟ چه چیزش اسلام است؟ همین من می‏روم زیارت حضرت رضا؛ درست می‏شود با این! یک ریاکاری کار را درست می‏کند؟! مردم دیگر گول می‏خورند از تو؟! خداوند ان شاءاللّه‏ ایرانی‏ها را بیدار کند و از این بیدارتر؛ حوزه‏های دینی را حفظ کند؛ حوزه‏های اسلامی را حفظ کند. خداوند ان شاءاللّه‏ دست اجانب را از این مملکت کوتاه کند. همۀ ممالک اسلامی را با هم متحد کند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه‏ و برکاته

1 ـ مساوی. 
2 ـ از خیابانهای تهران، بعد از پیروزی انقلاب به نام آزادی خوانده شد.
3 ـ دشتی وسیع از ییلاقات کازرون در استان فارس. 
4 ـ منظور، آقای مهدی بازرگان.
5 ـ اشاره به احادیث باب اهتمام به امور مسلمین. اصول کافی، ج 2، ص 163. 
6 ـ ملکۀ انگلیس.
7 ـ فرزندان.