صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان پیام غدیر، ولایت و حکومت
- محل تهران، حسینیۀ جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع پیام غدیر، ولایت و حکومت
-
حضار
حضار: خامنهای، سید علی (رئیس جمهور) ـ موسوی، میرحسین (نخستوزیر) ـ هاشمی رفسنجانی، اکبر (رئیس مجلس شورای اسلامی) ـ مسئولان کشوری و لشکری ـ روحانیون ـ مسئولان ستادهای پشتیبانی کشور
بسم اللّه الرحمن الرحیم
امیدوارم انشاءاللّه، این عید مبارک به همۀ ملتهای مظلوم و بخصوص به ملت شریف ما مبارک باشد. خداوند انشاءاللّه که با عنایات خاصۀ خود نظری به این ملت بزرگ که باید گفت پرچمدار اسلام در این عصر هستند، به اینها عنایت خاصی بفرماید و آنها را از عنایات خاصۀ خود نصیب بزرگ عنایت بفرماید.
من دربارۀ شخصیت حضرت امیر چه میتوانم بگویم و کی چه میتواند بگوید. ابعاد مختلفهای که این شخصیت بزرگ دارد، به گفتگوی ماها و به سنجش بشری در نمیآید. کسی که انسان کامل است و مظهر جمیع اسماء و صفات حق تعالی است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالی باید هزار تا باشد و ما از عهدۀ بیان حتی یکیاش نمیتوانیم برآییم. این شخصیت که جامع تضاد است، امور متضاده در او جمع است، کسی نمیتواند در حول و حوش او سخن بگوید؛ از این جهت، من در این موضوع بهتر میدانم که ساکت باشم. لکن مسئلهای را که بهتر است ما بگوییم، انحرافاتی است که برای ملتها و خصوصاً، برای شیعیان این حضرت پیش آمده است در طول تاریخ و دستهایی که این انحرافات را از اول به وجود آوردهاند و توطئههایی که بوده است در طول تاریخ و اخیراً در این سالهای اخیر، سدههای اخیر پیش آمده است، آنها را عرض
کنم.
مسئلۀ غدیر، مسئلهای نیست که بنفسه برای حضرت امیر یک مسئلهای پیش بیاورد، حضرت امیر مسئلۀ غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همۀ جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد؛ آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول اللّه کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد مأمور میکند رسولاللّه را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد؛ مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود. و اینکه در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر ازش تجلیل کردهاند، نه از باب اینکه حکومت یک مسئلهای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس میگوید که «به قدر این کفش بیقیمت هم پیش من نیست»[1]آنکه هست اقامۀ عدل است. آن چیزی که حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ و اولاد او میتوانستند در صورتی که فرصت بهشان بدهند، اقامۀ عدل را به آنطوری که خدای تبارک و تعالی رضا دارد انجام بدهند، اینها هستند، لکن فرصت نیافتند. زنده نگهداشتن این عید نه برای این است که چراغانی بشود و قصیدهخوانی بشود و مداحی بشود، اینها خوب است، اما مسئله این نیست. مسئله این است که به ما یاد بدهند که چطور باید تبعیت کنیم، به ما یاد بدهند که غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همۀ اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر در این حکومت پیش گرفته است باید روش ملتها و دستاندرکاران باشد. قضیۀ غدیر، قضیۀ جعل حکومت است، این است که قابل نصب است و الاّ مقامات معنوی قابل نصب نیست یک چیزی نیست که با نصب آن
مقام پیدا بشود؛ لکن آن مقامات معنوی که بوده است و آن جامعیتی که برای آن بزرگوار بوده است، اسباب این شده است که او را به حکومت نصب کنند و لهذا، میبینیم که در عرض صوم و صلوة و امثال اینها میآورد و ولایت مجری اینهاست. ولایتی که در حدیث غدیر است به معنای حکومت است، نه به معنای مقام معنوی. و حضرت امیر را همان طوری که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن ـ در روایات است این ـ نازل شده است به منازل مختلف، کلیاتش سبع و الی سبعین و الی زیادتر، تا حالا رسیده است به دست ماها به صورت یک مکتوب، حضرت امیر هم اینطور است، رسول خدا هم اینطور است. مراحل طی شده است، تنزل پیدا کرده است. از وجود مطلق تنزل پیدا کرده است، از وجود جامع تنزل پیدا کرده است و آمده است پایین تا رسیده است به عالم طبیعت، در عالم طبیعت این وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولیای بزرگ خدا. بنابراین، اینکه حدیث غدیر را ما حساب کنیم که میخواهد یک معنویتی را برای حضرت امیر یا یک شأنی برای حضرت امیر درست کند نیست. حضرت امیر است که غدیر را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست که اسباب این شده است که خدای تبارک و تعالی او را حاکم قرار بدهد.
مسئله، مسئلۀ حکومت است، مسئله، مسئلۀ سیاست است، حکومتْ عِدْلِ[2]سیاست است، تمام معنای سیاست است. خدای تبارک و تعالی این حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیر واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست. این سیاست و این حکومتی که عجین با سیاست است، در روز عید غدیر برای حضرت امیر ثابت شد. اینکه در روایات هست کهبُنِیَ الاسلامُ عَلی خَمْس[3]این ولایت، ولایت کلی امامت نیست. آن امامتی که هیچ عملی
مقبول نیست، قبول نمیشود، الاّ به اعتقاد به امامت، این معنایش این حکومت نیست. خوب، ما بسیاری از ائمهمان حکومت نداشتند. ما الآن معتقدیم که حضرت امیر در یک برهه از زمان به حکومت رسید، حضرت امام حسن هم یک مدت بسیار بسیار کمی به حکومت رسید، باقی ائمه حکومت نداشتند. آنکه خدای تبارک و تعالی جعل کرد و دنبالش هم برای ائمۀ هدی جعل شده است، حکومت است؛ لکن نگذاشتند که این حکومت ثمر پیدا بکند. بنابراین، حکومت را خدا جعل کرده است برای حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ این حکومت یعنی سیاست، یعنی عجین با سیاست. از اعوجاجهایی که پیدا شده است معالأسف، این است که، یعنی اعوجاج زیاد پیدا شده اما بزرگترینش این است که دستهایی از زمان سابق از زمان خلفای اموی و خلفای عباسی ـ علیهم لعنة اللّهـ از آن زمان دستهایی پیدا شده است که بگویند که دین علیحده از مسائل است و سیاست علی حده از حکومت است. هرچه طرف پایین آمده است، این قوت گرفته است تا وقتی بازیگرهای دنیا که دیدند باید دین را یک چیز تعبدی قرار داد. این بازیگرها آمدند و این طور کردند که ماها هم باورمان آمده بود که دین چکار دارد به سیاست، سیاست مال امپراتورها. این معنایش این است که تخطئه کنیم خدا را و رسول خدا را و امیرالمؤمنین را، برای اینکه حکومت سیاست است، حکومت که دعا خواندن نیست، حکومت که نماز نیست، حکومت روزه نیست. حکومت، حکومت عدل، اسباب این میشود که اینها اقامه بشود، اما خود حکومت یک دستگاه سیاسی است. آن که میگوید دین از سیاست جداست، تکذیب خدا را کرده است، تکذیب رسول خدا را کرده است، تکذیب ائمۀ هدی را کرده است.
و اینکه این قدر صدای غدیر بلند شده است و این قدر برای غدیر ارج قائل شدهاند ـ و ارج هم دارد ـ برای این است که با اقامۀ ولایت یعنی با رسیدن حکومت به دست صاحب حق، همۀ این مسائل حل میشود، همۀ انحرافات از بین میرود. اگر حکومت عدل بپا شود، اگر گذاشته بودند که حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ حکومتی را که میخواهد بپا کند، تمام انحرافات از بین میرفت و محیط یک محیط صحیح و سالم
میشد که آن وقت مجال برای همۀ اشخاص که دارای افکار هستند، عرفا که دارای افکار هستند، حکما که دارای افکار هستند، فقها، همه برای آنها مجال هم پیدا بشود. از این جهت، اسلامبُنِیَ عَلی خَمْس، نه معنایش آن است که ولایت در عرض این است، ولایت اصلش مسئلۀ حکومت است، حکومت هم اینطوری است، حکومت حتی از فروع هم نیست.
آن چیزی که برای ائمۀ ما قبل از غدیر و قبل از همه چیزها بوده است، این یک مقامی است که مقام ولایت کلی است که آن امامت است که در روایت هست کهالْحَسَنُ وَ الْحُسَین امامان قاما اَوْ قَعَدا[4]وقتی قعد است که امام نیست. امام به معنای حکومت نیست، آن یک امام دیگری است و آن مسئلۀ دیگری است. آن مسئله، مسئلهای است که اگر او را کسی قبول نداشته باشد اگر آن ولایت کلی را قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامی شیعه هم بجا بیاورید باطل است، این غیر حکومت است آن در عرض اینها نیست، آن از اصول مذهب است، آنی است که اعتقاد به او لازم است و از اصول مذهب است. و انحرافی که پیدا شده است ـ علاوه بر همۀ انحرافات ـ همین انحراف است که ما باور کردیم که سیاست به ما چه ربط دارد. غدیر آمده است که بفهماند که سیاست به همه مربوط است، در هر عصری باید حکومتی باشد با سیاست، منتها سیاست عادلانه که بتواند به واسطۀ آن سیاست اقامۀ صلوة کند، اقامۀ صوم کند، اقامۀ حج کند، اقامۀ همۀ معارف را بکند و راه را باز بگذارد برای اینکه صاحب افکار، یعنی آرام کند که صاحب افکار، افکارشان را با دلگرمی و با آرامش ارائه بدهند. بنابراین، اینطور نیست که ما خیال کنیم که ولایتی که در اینجا میگویند، آن امامت است و امامت هم در عرض فروع دین است، نخیر؛ این ولایت عبارت از حکومت است، حکومت مجری اینهاست، در عرض هم به آن معنا نیست، مجری این مسائل دیگر است. این انحرافات خیلی زیاد است، نمیشود همهاش را احصاء کرد.
خیال کردند یک دستۀ زیادی که معنای عرفان عبارت از این است که انسان یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید و یک سری حرکت بدهد و یک رقصی بکند و اینها، این معنی عرفان است؟! مرتبۀ اعلای عرفان را امام علی ـ سلاماللّه علیه ـ داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار. خیال میکردند که کسی که عارف است باید دیگر بکلی کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی بشود و یک قدری چه بکند و دکانداری. امیرالمؤمنین در عین حالی که اعرف خلق اللّه بعد از رسول اللّه در این امت، اعرف خلقاللّه به حق تعالی بود معذلک، نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد، هیچ وقت هم حلقۀ ذکر نداشت، مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود. یا خیال میشود که کسی که اهل سلوک است، اهل سلوک باید به مردم دیگر کار نداشته باشد، در شهر هر چه میخواهد بگذرد، من اهل سلوکم، بروم یک گوشهای بنشینم و وِرد بگویم و سلوک به قول خودش پیدا کند. این سلوک در انبیا زیادتر از دیگران بوده است، در اولیا زیادتر از دیگران بوده است، لکن نرفتند تو خانهشان بنشینند و بگویند که ما اهل سلوکیم و چکار داریم که به ملت چه میگذرد هر که هر کاری میخواهد بکند. اگر بنا باشد که اهل سلوک بروند کنار بنشینند، پس باید انبیا هم همین کار را بکنند و نکردند. موسی بن عمران اهل سلوک بود، ولی معذلک، رفت سراغ فرعون و آن کارها را کرد، ابراهیم هم همین طور، رسول خدا هم که همه میدانیم. رسول خدایی که سالهای طولانی در سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد، یک حکومت سیاسی ایجاد کرد برای اینکه، عدالت ایجاد بشود. تبع ایجاد عدالت فرصت پیدا میشود برای اینکه هر کس هر چیزی دارد بیاورد. وقتی که آشفته است نمیتوانند، در یک محیط آشفته نمیشود که اهل عرفان، عرفانشان را عرضه کنند، اهل فلسفه، فلسفهشان را، اهل فقه، فقهشان را، لکن وقتی حکومت یک حکومت عدل الهی شد و عدالت را جاری کرد و نگذاشت که فرصت طلبها به مقاصد خودشان برسند، یک محیط آرام پیدا میشود، در این محیط آرام همه چیز پیدا میشود. بنابراین، «ما نُودِی بِشِیءٍ
مِثْلَ ما نُودِیَ بِالوِلایَه» برای اینکه حکومت است. به هیچ چیز مثل این امر سیاسی دعوت نشده است و این امر سیاسی بوده است، زمان پیغمبر بوده است، زمان امیرالمؤمنین بوده است، بعدها هم اگر یک فرصت پیدا میشد، آنها هم داشتند این معنا را. انحرافات زیاد شده است. بعضی از اهل علم خودمان هم همین معانی را دارند: «لباس جندی حرام است، لباس شهرت است، به عدالت مضر است». حضرت امیر عادل نبوده؟! حضرت سید الشهدا هم عادل نبوده؟! حضرت امام حسن هم عادل نبوده؟! پیغمبر اکرم هم عادل نبوده؟! برای اینکه لباس جندی داشتند! اینها را تزریق کردند به ما، به ما آن طور دستهای توطئهگر تزریق کردند که ماها هم باورمان آمده است. تو چکار داری به اینکه چه میگذرد! تو مشغول درست باش! تو مشغول فقهت باش! تو مشغول فلسفهات باش! تو مشغول عرفانت باش! چکار داری که چه میگذرد! در آن وقت، اوایلی که این مسائل پیش آمد، یکی از رفقای ما که بسیار خوب بود، بسیار مرد صالحی بود و اهل کار هم بود، لکن من وقتی یک قضیه را صحبت کردم که در این قضیه ما باید تحقیق کنیم، گفت به ما چکار دارد، حاصل امر سیاسی است به ما چکار دارد! این طور تزریق شده بود که یک مرد عالم روشنفکر متوجه به مسائل، این طور میگوید که به ما چکار دارد. پیغمبر هم میگفت سیاست به ما چکار دارد؟ امیرالمؤمنین هم که حکومت داشت، میگفت سیاست... حکومتی داشت برای ذکر گفتن و برای قرآن خواندن و برای نماز خواندن و همین دیگر؟! حکومت بود، ولایت بود و تجهیز جیوش بود ـ عرض میکنم ـ حکومتها در نصب کردن اینها بود، همهاش سیاست است اینها.
آنی که میگوید که آخوند چکار دارد به سیاست، آنی که با آخوند خوب نیست، این با اسلام بد است. میخواهد آخوند را کنار بگذارد ـ که میتواند یک کاری توی مردم انجام بدهد ـ و هر کاری دلشان میخواهد بکنند و لهذا، این طور شد. البته علمای ما در طول تاریخ این طور نبود که منعزل از سیاست باشند. مسئلۀ مشروطیت یک مسئلۀ سیاسی بود و بزرگان علمای ما درش دخالت داشتند، تأسیسش کردند. مسئلۀ تحریم تنباکو یک مسئلۀ سیاسی بود و میرزای شیرازی ـ رَحِمَه اللّه ـ این معنا را انجام داد. در زمانهای اخیر
هم مدرس، کاشانی، اینها مردم سیاسی بودند و مشغول کار بودند، اما به قدری قدرت داشت این دست قوی توطئه گر که نمیشد از فکر حتی اهل علم محترم هم بیرون کرد به اینکه نه، مسئله این طور نیست، مسئلۀ حکومت در زمان پیغمبر بوده و سیاست هم بوده در زمان امیرالمؤمنین بوده و سیاست هم بوده، و اینکه همه نقل کردهاند و این قدر غدیر را بزرگ کردهاند، برای اینکه به ما بفهمانند، تعلیم بدهند به ما که این طوری باید باشد.
ما الآن مبتلای به جنگیم. یک دستهای در همین قضیه هم دارند اشکالتراشی میکنند، نه یک اشخاصی باشند که حالا تأثیری داشته باشند، اما هستند. هستند اشخاصی که میگویند که بیایید صلح بکنیم، بیایید یک سازشی بکنیم. ما از تاریخ باید این امور را یاد بگیریم؛ به حضرت امیر تحمیل کردند، مقدسین تحمیل کردند، آنهایی که جبههشان داغ داشت و اضر[5]مردماند بر مسلمین، آنها تحمیل کردند به حضرت امیر حکمیت را و تحمیل کردند آنکه حَکَم باید بشود، بعد که حضرت امیر با فشار اینها نتوانست، میخواستند بکشندش اگر نکند؛ برای اینکه آنها[پیشنهاد]کرده بودند که چه باید چه بشود؛ «حَکَم قرار بدهید، قرآن است، قرآن است این». این ابتلا را حضرت امیر داشت، الآن نظیر او را ما داریم. اینکه میگویند، این ور و آن ور میافتند که بگذارید یک حکمیتی پیدا بشود، بیایند حکم، حکم پیدا بشود که کارها را انجام بدهد، تشخیص بدهد که کی چی است، دنیا نمیداند که کی متجاوز است؟! ما از آن قضیه باید عبرت بگیریم و زیر بار حکمیت[نرویم]. ما در این هفت سالی که بوده است فهمیدیم که این حکمها کیها هستند و اینهایی که میخواهند صلح ایجاد کنند کیها هستند. قصۀ امام حسن و قضیۀ صلح، این هم صلح تحمیلی بود؛ برای اینکه امام حسن، دوستان خودش، یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند، او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند، صلح کرد؛ صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که حالا به ما میخواهند بگویند، این
است. بعد از اینکه صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و گفت که تمام حرفهایی که گفتم، من قرار دادم، زیر پایم؛ مثل پاره کردن این مردیکه آن قراردادها را. آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمؤمنین واقع شد و هر دویش به دست اشخاص حیلهگر درست شد، این ما را هدایت میکند به اینکه نه زیر بار صلح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی. ما باید خودمان به حسب رأی خودمان، به حسب رأی ملتمان، آن طوری که الآن همۀ ملت دارند میگویند، ما باید این جنگ را ادامه بدهیم تا وقتی که انشاءاللّه پیروزی حاصل بشود و نزدیک است انشاءاللّه، منتها اگر بخواهد ملت ما نزدیکتر بشود این پیروزی، زیاد نزدیک بشود ـ که به صلاح ملت ماست و به صلاح ملت عراق است و به صلاح منطقه است ـ باید مجهز بشود، باید در این برهۀ زمان به تمام معنا مجهز بشود برای جبههها.
آقایان گفتند که در بسیاری از جاها در کشور یک چیزهایی هست که ابزاری است برای جهاد سازندگی، برای جبهه، و زیادی است آنجا. من عرض میکنم که اگر یک ابزاری در یک جایی زیادی است و تشخیص دادند فرمانداران، استانداران و ائمۀ جمعه تشخیص دادند که این در اینجا دیگر اضافه است، زیادی است، لازم نیست اینجا، لازم است که برای جبهه برود. اگر بخواهید که کشورتان آباد بشود، کشورتان اسلامی بشود و زود بشود، طولانی نشود، باید مجهز بشوید و با همۀ قوا مجهز بشوید تا اینکه کلک این مرد را بکنید. در آن اوایل گفته شد به اینکه سیلی خواهد خورد صدام، صدام سیلی را خورده، الآن گیج است، الآن نمیداند چه میکند. واقعاً نمیداند الآن چه میکند، از یک طرف اشتلم میکند، از یک طرف التماس میکند، از یک طرف گدایی میکند، این الآن در حال گیجی است. و من خوف این را دارم که اگر این دیوانه بشود، بیشتر از این که الآن هست اگر به واسطۀ شکست دیوانه بشود، به کشور عراق یک طور صدماتی وارد کند، بگوید حالا که من غرق شدم، بگذار همه غرق بشوند، یک همچو موجودی است این. من خوف این را دارم که به اعتاب عالیات هم این تجاوز کند و خداوند انشاءاللّه، مهلتش ندهد. باید کاری کرد که یک سیلی دیگری بخورد و برود سراغ کارش، یا خودکشی کند
یا فرار کند از اینجا به یک جای دیگری و برود دنبال کارهایی که هست.
در هر صورت انحرافاتی که بعد از غدیر خم پیدا شد و ماها هم غفلت کردیم ـ همه نه ـ بسیاری از ماها، اکثریت شاید غفلت کردند و ما را کنارهگیر کردند، نگذاشتند که در امور مسلمین دخالت بکنیم، اسباب این گرفتاریهایی شده است که الآن در سرتاسر کشورهای اسلامی داریم میبینیم، در همه جا این مسائل هست. باور کردند علمای اهل سنت به اینکه اطاعت از هر قلدری باید کرد، این هم به دست اشخاص قلدر پیدا شده است. امکان دارد یک همچو چیزی که پیغمبر اسلام احکام بفرستدو بگوید از آتاتورک که احکام ما را محو میکند اطاعت کنید؟! این را کدام عقل میپذیرد؟ پیغمبر اسلام احکام بفرستد، خدای تبارک و تعالی احکام بفرستد بگوید که نماز بخوانید، بعدش هم بگوید اطاعت کنید از آتاتورک که میگوید نماز نخوانید! از کدام بشنویم، از خدا یا از آتاتورک؟! این را چه عقلی باور میکند؟ آن اولوالامری که در قرآن وارد شده است، واضح است که کسی است که تِلو[6]رسول خداست، اللّه هست، رسول خدا هست اولوالامر، او باید یک همچو صفاتی داشته باشد. معقول نیست که خدای تبارک و تعالی مردم را وادار کند که از رضاخان که همۀ جهات شرعی و اسلامی را کنار میگذاشت، شما اطاعت کنید؛ دین بفرستد بعد بگوید از کسی که لادین است اطاعت کنید؛ یعنی، شما هم لادین بشوید، میشود این؟! این انحرافاتی است که پیدا شده است و معالأسف، دستهای قویای این انحرافات را ایجاد کردند و ما و دیگران در حال غفلت هستیم. از انحرافات زیادی که دستهای قوی دشمنهای اسلام دست در آن داشتند، همین اختلافاتی است که بین طوایف مختلف هست؛ اختلاف سنی و شیعه، البته سنی و شیعه در بسیاری از عقاید مختلفاند، باید هم باشند. من نمیگویم باید باشند ولی خوب هستند دیگر، آزادند. اما این اسباب این بشود که ما کارشکنی کنیم که نبادا یک وقتی یک کشوری مسلط بشود و
امریکا را بیرون کند، کارشکنی کنیم که نبادا یک وقتی بتوانیم یک نفری که دارد اسلام را به هم میزند، دارد یک کشوری را از بین میبرد، ما بخواهیم او را از بین ببریم، کار شکنی کنیم. بعض آخوندها، آخوندهای درباری، کتاب نوشتند در همین زمان در مکه منتشر کردند؛ باز کتاب تفرقه. اینها نمیدانم چه فکر میکنند، جز این است که اینها نوکر امریکا یا بعض بلاد دیگر هستند که اینها را وادار به این میکنند که یک همچو مسائلی را بگویند و تفرقه ایجاد کنند؟ در بین خود ما هم خوب، تفرقه هایی هست؛ این شیخی است و آن صوفی است و آن اخباری است و آن اصولی است. و عقاید مختلف اسباب اختلافات خارجی چرا بشود؟ چرا در این امری که همه مشترک هستیم با هم نباشیم؟ اینها جوری است که یک تربیتی پیدا شده است به دست این توطئهگرها که از جوانی، از بچگی ما را تربیت کردند به این طور که شماها باید یک طوری کنید که دیگران نباشند، آنها هم یک جور دیگری شما نباشید، همه با هم مختلف، از این اختلاف نتیجهاش را آنها میبرند، عقل چه اقتضا میکند!
من از خدای تبارک و تعالی عاجزانه استدعا میکنم که این جمهوری اسلامی را قدرت عنایت کند و اسلام را در همهجا تقویت کند و مسائل اسلامی را در همه جا تقویت کند، و افکار مختلفی که در این امور هست، خدای تبارک و تعالی این افکار را برگرداند به یک فکر صحیح، به یک فکر اسلامی، به یک فکری که باید مشی کرد به آن طوری که باید اداره کرد یک کشور اسلامی را.
والسلام علیکم و رحمةاللّه