صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان تهذیب نفوس و توجه به معنویات
  • محل تهران، حسینیه جماران
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع تهذیب نفوس و توجه به معنویات
  • حضار حضار: مسئولین جمهوری اسلامی و مقامات لشکری و کشوری[237]و اقشار مختلف مردم

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

غایت کمال، ادراک عجز از عبادت خداوند

متقابلاً این عید سعید را به همۀ آقایانی که حاضر هستند و به همۀ ملتهای مظلوم جهان تبریک عرض می‏کنم. من بعید نمی‏دانم که بعد از ماه مبارک که مسلمین به ضیافة‏اللّه‏ دعوت شده‏اند و دورۀ ضیافت را گذراندند، عید برای همین مسئله باشد، برای ضیافة‏اللّه‏ باشد.

از سیدابن طاووس ـ رضوان اللّه‏ علیه ـ نقل شده است که ایشان روز بلوغشان که اجازه یافتند به محضر خدای تبارک و تعالی عبادت کنند، جشن گرفتند. و ما اگر نبود امر خدای تبارک و تعالی نمی‏دانم که چطور به خودمان جرئت می‏دادیم که مدح کنیم خدا را،
ستایش کنیم.

شما ملاحظه بفرمایید که نماز که در رأس همۀ عبادات واقع است، وضع نماز چطور است، با تکبیر شروع می‏شود و بعد هم با سه دفعه تکبیر به آخر می‏رسد، و محتوای نماز هم تکبیر است و تسبیح است و تحمید. این برای این است که شاید به ما بفهماند، به همۀ بشر بفهماند که در همان اولی که می‏خواهید در بزرگترین عبادات خدا واقع بشوید، وارد بشوید، توجه کنید که خدای تبارک و تعالی، اکبر از این است که شما عبادتش بکنید. در هر بندی از بندها یا تسبیح شده یا تکبیر. تسبیح برای این است که خدا منزه تر است از اینکه شما او را عبادت کنید، در عین حالی که تحمید می‏کنید و اجازه تحمید داده است مع ذلک تسبیح می‏کند او را و تکبیر می‏کند او را. وارد نماز می‏شوید تکبیر می‏گویید، وارد حمد می‏شوید، حمد را مختص به خدا می‏دانید؛ و ادراک این مطلب و ذوق این مطلب که حمد مختص به خداست، گمان نکنم که برای کسی جز اینکه خدا مقرر فرموده است، واضح شده باشد که اصل تحمید برای غیرخدا واقع نمی‏شود. حتی شما که از یک گل تعریف می‏کنید، از یک سیب تمجید می‏کنید، این تمجید خداست؛ سیب خودش چیزی نیست. و شما که از یک انسان کامل تعریف می‏کنید این حمد خداست.

انسان چیزی نیست حتی انبیا. غایت کمال انسانها بر این بوده است که بفهمند عاجزند، ادراک کنند که عاجزند که عبادت خدا بکنند. آن که در رأس سلسله انبیا و اولیا بوده است اقرار می‏کند که ما نشناختیم تو را ـ و صحیح هم هست ـ و عبادت هم نکردیم[1]ـ آن هم صحیح است ـ برای اینکه، عبادت فرع معرفت است. این معرفت به حد انسانی است، آن قدری که حد انسانیت است اینها معرفت دارند و بزرگترینشان هم پیغمبر اکرم است. اما معرفت اللّه‏ زاید بر این مقدار است که حد انسانی باشد؛ او خودش فقط می‏تواند بفهمد، بشناسد خود را و خود تحمید کند خود را. و اگر اجازه نبود که انسان وارد بشود در عبادات، همۀ عبادات، انسان خجالت می‏کشید که بایستد در مقابل خدا و بخواهد در
مقابل خدا او را تمجید کند. انسان کوچکتر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را تحمید کند، تمجید کند؛ این ادعاست. تحمید و تمجید، ادعای این است که من شناختم، و انسان عاجز است از اینکه بشناسد، لکن چاره نیست چون خود گفته است، خود او امر فرموده است، و چون او امر فرموده است، همه باید اطاعت کنند، ولو آنکه قاصر هستند از اینکه تحمید کنند خدا را، تنزیه کنند خدا را. هرجا تکبیر آمده، دنبالش تنزیه هم در نماز اینطور است، سبحان اللّه‏ می‏گوید بعد اللّه‏ اکبر. اول تنزیه می‏کند خدا را، بعد تحمید می‏کند، بعد تکبیر می‏کند، که حمد خدا در بین یک تنزیه و یک تکبیر واقع می‏شود. می‏خواهید رکوع بروید تکبیر می‏کنید، تکبیر می‏گویید. از رکوع برمی‏خیزید تکبیر می‏گویید، در رکوع تنزیه می‏کنید. وقتی وارد به سجود می‏خواهید بشوید باز تکبیر می‏گویید، در سجود تنزیه می‏کنید، بعد از سجود تکبیر می‏گویید، باز تکبیر می‏گویید و وارد سجود می‏شوید و تنزیه می‏کنید؛ همه‏اش برای این است که بفهماند که مسئله بالاتر از این مسائل است. منزه است از اینکه تو تکبیر کنی، تکبیر می‏گویید، تنزیه می‏کند او را از اینکه تکبیر بگویید برایش. تنزیه می‏کنید، تکبیر می‏کند او را که تنزیه اش کنید. نماز وضعش اینطوری است و عبادات دیگر. و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، باید بگویم انسان، آن که حظ ضعیفی از معرفت دارد، جرئت به اینکه بایستد و عبادت کند خدا را نداشت. لکن او جرئت داده است.

تنزل معارف و حقایق برای فهم بیشتر

همان طوری که متنزل کرده است همۀ معارف را تا رسانده است به اینجا؛ قرآن را نازلش کرده، پشت ستارهایی، اَستاری[2]پشت سر هم هی وارد کرده، نازل کرده، نازل کرده تا رسانده اش به یک الفاظی که موافق با فهم بشر باشد، و آن هم این الفاظ باز موافق با فهم بشر نیست. همان اولی که شروع می‏کند قرآن به فاتحة الکتاب، همان اول که حمد را مختص به او می‏کند، همان اول به انسان می‏فهماند که عاجزی از اینکه بفهمی. همۀ
محامد مال اوست، کسی لایق حمد نیست، کسی تحمید نمی‏شود. اصلش بعضی عقیده دارند که
وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ[3]قضای تکوینی است، قضای خداست بر اینکه غیر خدا عبادت نشود. گمان می‏کنند بت را سجده می‏کنند، گمان می‏کنند انسان را مدح می‏کنند، گمان می‏کنند که خورشید را مدح می‏کنند. همۀ مدحها از اوست، همه هم مدح او می‏کنند و خود نمی‏فهمند. و گرفتاریهای انسان در آن عالم هم برای همین نفهمی است، برای همین سِتاری است که بین انسان و حقایق هست. و اگر انسان یک قدری نظر کند ولو به همین عالم مادی، به همین دستگاهی که در عالم ماده هست، تا آن‏اندازه‏ای که انسان دستش به آن رسیده است و آن قدری که دست نرسیده است، میلیاردهااندازه هست که دستش به او نرسیده.

لسان قرآن را ببینید کهزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ[4]بعکس هیأت بطلمیوس[5]، سماء دنیا، یعنی همین کهکشانی هم که شما می‏بینید؛ همۀ اینها آسمان پایین است، سماء دنیا است. آن پایین‏ترها، آسمانها و این کهکشانها آن قدری‏اش که پیدا شده است یعنی زینت شده است، آنها دارای میلیونها شمس و بالاتر است، و فوق اینها میلیاردها کهکشان، و میلیاردها چیز و ماورا آنها هم خدا می‏داند. این عالم ماده است که تاکنون بشر دستش به آن[نرسیده]، نه در طرف اوجش، نه در طرف حضیضش، راجع به ذرات، آن مقدار کمی که دستش رسیده آن است که با این آلات می‏تواند ذرات کوچک را ببیند، اما آن کوچکترها را دیگر باز نفهمیده است. ظهور ضعف انسان در خود نمایی و مقام پرستی و انسان چقدر ضعیف است که خیال می‏کند در این دنیاکه هست و در این شهر که هست و در این کشور که هست حالا باید خودنمایی کند. چقدر انسان باید جاهل باشد که این چیزها را مقام بداند، و چقدر ضعیف النفس باشد که این حکومت را، حکومتها را یک
مقام بداند. و این مقامات، چه مقامات روحانی، چه مقامات غیر روحانی، آنهایی که دارای مقام‏ها بودند، آنها وقتی که ما ادعیه شان را ملاحظه می‏کنیم می‏بینیم که بیشتر از ما عجز دارند، برای اینکه آنها فهمیده‏اند. شما وقتی دعای کمیل را بخوانید، مناجات شعبانیه را بخوانید و ادعیۀ دیگری که وارد شده است از معصومین ـ علیهم السلام ـ مطالعه کنید، می‏بینید که لسان آنها غیرلسان معمولی ماهاست که چنانچه یک مسئلۀ فقهی را بدانیم خیال می‏کنیم کاری شده است، اگر یک کشوری را در تحت سلطه بیاوریم خیال کنیم یک مطلبی شده است، اگر یک مقام معنوی را به دست بیاوریم خیال کنیم به مقامی رسیده‏ایم. آنهایی که به آن مقامهایی که دست دیگران از آن کوتاه است رسیده‏اند، وقتی انسان گفتارشان را ملاحظه می‏کند می‏بیند که از سر تا ته‏اش عجز می‏ریزد، عاجزند و باید هم باشند. نرسیده‏اند و هرگز نخواهند رسید لکن ملزمیم که دعا بکنیم، امر کرده است دعا بکنیم، امر کرده است تحمید بکنیم، امر کرده است تسبیح بکنید. امر کرده است نماز بخوانید.

بعثت انبیا، تجلی معنویات و رهایی انسان از اسارت

انبیا هم که مبعوث شدند، برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند به اینکه چیزی نیستیم، و علاوه بر آن، مردم را، ضعفا را از تحت سلطۀ استکبار بیرون بیاورند. از اول انبیا این دو شغل را داشته‏اند، شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج کنند، از اسارت خودش خارج کنند ـ که شیطان بزرگ است ـ و مردم و ضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند؛ این دو شغل، شغل انبیاست. وقتی انسان حضرت موسی را، حضرت ابراهیم را ملاحظه می‏کند، و چیزهایی که از اینها در قرآن نقل شده است، می‏بیند که اینها همین دو سمت را داشتند، یکی دعوت مردم به توحید و یکی نجات بیچاره‏ها از تحت ستم. اگر در تعلیمات حضرت عیسی ـ سلام اللّه‏ علیه ـ در این امر کم است حضرت عیسی کم عمر کرد و کم تماس پیدا کرد با مردم، والاّ شیوۀ او هم همان شیوۀ حضرت موسی است و همۀ انبیا. و بالاترین آنها
که رسول خدا ـ صلی اللّه‏ علیه وآله وسلم ـ است این دو شیوه را به‏عیان در قرآن و سنت در عمل خود رسول اللّه‏ می‏بینیم. قرآن دعوت به معنویات تا حدی که بشر می‏تواند به او برسد و فوق او
[کرده]و بعد هم اقامۀ عدل. پیغمبر هم و سایر کسانی که لسان وحی بودند، آنها هم این دو رویه را داشتند. خود پیغمبر هم عملش اینطور بود، تا آن روزی که حکومت تشکیل نداده بود، معنویات را تقویت می‏کرد. به مجرد اینکه توانست حکومت تشکیل بدهد علاوه بر معنویات اقامۀ عدل کرد، حکومت تشکیل داد و این مستمندان را از زیر بار ستمگران تا آن قدر که اقتضا داشت وقت، نجات داد. و این سیرۀ مستمرۀ انبیا، باید کسانی که خودشان را تابع انبیا می‏دانند این سیرۀ مستمره باقی باشد. هم جهات معنوی که اشخاصی که با معنویات آشنا هستند، آنها باید تقویت بکنند و همۀ مردم را، خود مردم هم همین طور، جهات معنویات را تقویت بکنند و هم آن مسئلۀ دوم که اقامۀ عدل است. حکومت اسلام باید اقامۀ عدل بکند، در عین حالی که معنویات را تصحیح می‏کند و ترویج می‏کند. و ما اگر تابع اسلام هستیم و تابع انبیا هستیم این سیرۀ مستمرۀ انبیا بوده است، و اگر تا ابد هم فرض کنید انبیا بیایند باز همین است، باز جهات معنوی بشر تا آن‏اندازه‏ای که بشر لایق است، و ادامۀ اقامه عدل در بین بشر و کوتاه کردن دست ستمکاران؛ و ما باید این دو امر راتقویت کنیم.

تقویت دولت اسلامی جهت اقامه عدل

ما باید دولت اسلامی‏را، همۀ مردم، همۀ انسان‏ها دولت اسلامی‏را تقویت کنند تا بتواند اقامه عدل بکند، و دولت باید جهات معنوی را هم در نظر بگیرد، یعنی چون تابع اسلام است باید روی رویۀ اسلام باشد. روی رویۀ اسلام به همان دو معنا، به همان دو راهی که اسلام دارد، حفظ معنویات و تقویت معنویات مردم و اقامۀ عدل بینشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان. حالا این فرق نمی‏کند چه مظلومانی باشند که از دولتها ظلم می‏کشند یا مظلومانی باشند که از اربابها ظلم می‏کشند. اسلام برای این دو جهت آمده است و ما تابع اسلامیم، و باید این دوجهت را حفظ کنیم. مقررات اسلامی‏را به حد
اعلای خودش، که اگر مقررات اسلامی‏به حد اعلای خودش حفظ بشود، این دو مقصد که مقصد همۀ انبیا است تحقق پیدا می‏کند، مقصد روحانیت مردم و مقصد اقامه عدل در بین جامعه. و باید از آن کسی که در رأس واقع هست تا آن اشخاصی که قوای ثلاثه را تشکیل می‏دهند، و چه آن اشخاصی که در خارج از اینها هستند لکن تعهد به اسلام دارند، باید اینها همه با هم این بار را بردارند، اختلاف بین شان نباید باشد. مقصد واحد است و همه باید در این مقصد واحد شرکت کنند. ملت باید در این مقصد شرکت کند، دولت باید در این مقصد شرکت کند، مجلس و قوۀ قضائیه، در این مقصد باید همه شرکت کنند، علمای بلاد هر جا هستند در این مقصد باید شرکت کنند.

جاه‏طلبی نتیجه مهذب نشدن نفوس

مقصد این است که اسلام جریان پیدا بکند، مقصد این نیست که من اجرایش کنم. از چیزهایی که انسان مبتلا به آن هست این شیطنت‏های باطنی که انسان به آن مبتلا هست این است که، دلش می‏خواهد خودش متصدی امر باشد. جریان امر اگر به دست دیگری بهتر واقع بشود، این ناراحت است، می‏گوید من خوب است باشم. این از شیطنت‏های باطنی انسان است. انسان به صورت مقدس مآبی طرحش می‏کند، من می‏خواهم به این ثواب برسم. اگر حساب کند پیش خودش که همان ثواب را، بالاترش را به شما می‏دهند، و شما کمک کنید به این کسی که متصدی است و از شما بهتر می‏تواند، راضی نمی‏شوید. مسئله این نیست که ثواب می‏خواهم، مسئله این است که دنیا می‏خواهم. اختلاف اگر بین افراد پیدا می‏شود، جستجو کنند در باطن ذات خودشان ببینند که مسئله، مسئلۀ مصلحت اسلام و مصلحت مسلمین است یا مسئله، مسئلۀ مصلحت خودش هست؟ پای نفس در کار است یا خدا در کار است؟ اگر یک کسی یک مطلبی را بهتر از من می‏تواند انجام بدهد، آیا من خوشحالم به اینکه او متصدی امر بشود یا من ناراحتم؟ اگر یک وزیر بتواند بهتر کار وزیر دیگری را انجام بدهد و کمک کند به او، آیا نفس او اجازه به او می‏دهد؟ اگر برای خداست اجازه باید بدهد. اگر برای خداست نباید بین قشرهای مختلف
اختلافی واقع بشود، و بحمداللّه‏ نیست اختلاف، ان‏شاءاللّه‏. ما باید ید واحده باشیم، همان که تعبیر اسلام است، ید واحده باشیم عَلی مَنْ سِوی.
[6]ید واحده دوتا هم نه، یک دست، یک کار بکنیم، باز اگر دو تا دست گفته بود، این دست، گاهی یک کاری موافق او نمی‏کند. ما باید ید واحده باشیم، ید واحده این است که سرکوب کنید نفس خودتان را، سرکوب کنید آمالی که خیال می‏کنید یک چیزی است. حساب کنید که ما چی هستیم، و این منظومۀ شمسی چی هست و این کهکشان‏ها چی هستند در مقابل عظمت خدا تا بفهمید که ما درگیر یک شیطنت کثیف هستیم، نه یک شیطنتی که باز یک چیزی هست. ما گرفتار یک شیطنت‏هایی در خودمان هستیم که کثافتکاری است و پستی است. و خودتان را نجات بدهید و خودمان را نجات بدهیم. اگر از این بند نجات پیدا بکنید، آن بعدش آسان می‏شود، وحدت آسان می‏شود، اما از این بند باید نجات پیدا بکنیم، از این بند خودخواهی، هر چه هست برای خودم، خود محوری، من، نه غیر. این در همۀ نفوس هست مگر اینکه تهذیب بشود، همۀ نفوس در آنها این مسئله هست که برای اینکه فطرت اللّه‏ هست؛ فطرت اللّه‏ توجه به کمال مطلق است و کمال مطلق را تا ناقص است برای خودش می‏خواهد. قدرت را برای خودش می‏خواهد چون ناقص است، لکن دنبال قدرت اللّه‏ است و نمی‏داند فطرتش توجه به خدا دارد. فطرت توحید است که تمام مردم بر این فطرت هستند، بر این فطرت توحید تمام مردم. و شاید یکی از بزرگترین ادله بر توحید همین فطرت باشد. انسان محال است که برسد به یک جایی از قدرت و بالایش را نخواهد، همیشه دنبال آنی است که ندارد.

سرمایه‏دار هرچه زیادتر سرمایه تهیه کند دنبال این است که اضافه کند و حکومت هر چه سعه داشته باشد حکومتش دنبال این است که توسعه بدهد. و شما می‏بینید که این قدرت‏های بزرگ همین طور هستند، همه اینطورند. منتها آنها یک دامنۀ وسیعی دارد، دیگران یک دامنه کوچکتری دارد. والاّ در همۀ این فطرت هست که تمام این عالم را اگر
تحت سلطۀ شما بیاورند یعنی تمام قوای عالم خاضع شما بشوند و بعد به شما گفته بشود که یک قوای دیگری هم در ماورای اینجا هست آیا می‏خواهی آن هم داشته باشی، محال است بگویید نه، می‏گویید بله. مگر آن که رسیده باشد به معدن کمال، حجاب‏ها را دریده باشد و رسیده باشد به معدن کمال، و او بسیار کم است.

کوشش برای تقویت معنویت و سرکوب نفسانیت

باید ما کوشش کنیم که این معنویت را تقویت کنیم و این نفسانیت را هرچه می‏توانیم سرکوب کنیم. اگر این حل بشود همه چیز حل است. اختلافات روی همین معنا است. هیچ اختلافی در عالم واقع نمی‏شود الا اینکه مبنایش این است. شیطان هم روز اول گفتخَلَقْتَنی مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین[7]من از او بهترم، تخلف خدا را کرد گفت، حاصل، به خدا گفت من بهترم و این ارث شیطانی، ارث است برای همۀ ما. همه آن چیزی را که در خود می‏بینند، آن را بالاتر از دیگران می‏بینند. اگر همان مطلب در دیگری باشد کوچک می‏بینند، وقتی در خودشان هست بزرگ می‏بینند، عیب خودشان را نادیده می‏گیرند، عیب کوچک دیگران را بزرگ می‏شمارند. اینها همان فطرتی است، فطرت الهی است که ما به راه کج کشیده‏ایم او راکُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ[8]مگر اینکهاِلاّ اَنَّ اَبَواهُـ شاید هم ابویه باشد لکن حدیث اینطوری است ـیُهَوِّدانِهِ اَوْ یُنَصِّرانِهِ اَوْ یُمَجِّسانِهِ[9]و همین طور همه چیز، فطرت بر توحید است، لکن وقتی که دست شیطان[به]انسان می‏رسد منحرفش می‏کند.

اگر این حکومت اسلامی‏دست مثلاً یک دسته دیگری بود می‏گفتند خیلی خوب است، حالا که نیست دست آنها می‏گویند خیلی بد است. اگر این قوۀ قضایی که این قدر خدمت کرده است، دست یک دسته دیگری بود می‏گفتند خیلی ما خدمت کردیم، حالا که دست آنها نیست می‏گویند این قوه قضایی نیست، این ظلم است، نه عدل. این برای
همان است که باطن ذات انسان تهذیب نشده که عدل را برای عدل بخواهد، نه برای خود. و ما اگر عدل هم بخواهیم، برای خودمان می‏خواهیم خودمان را نباید بازی بدهیم. ما هر چی می‏خواهیم برای خودمان می‏خواهیم. ما عدل را برای عدلش دوست نداریم، اگر این عدل برای ما جاری بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستیم. اگر یک ظلمی به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستیم. همۀ اینها ریشه اش در خود انسان است، اگر این ریشه کنده بشود و لااقل تضعیف بشود، کارها حل می‏شود، همه با هم دوست می‏شوند، ایراد به هم نمی‏گیرند، کمک هم می‏کنند. اگر یک کسی قیام به یک امری کرد، دیگران زیر بغلش را می‏گیرند، وقتی می‏بینند می‏خواهد یک کاری بکند. اگر یک ارگانی یک تصمیم مثبتی بگیرد، دیگران که می‏بینند این خوب است می‏روند دنبالش. و اگر آن ریشۀ فاسد در قلب انسان باشد صددرصد هم عدل بداند می‏گوید این درست نیست. آن ریشۀ فاسد منحرف می‏کند انسان را.

اسلام خیرخواه تمامی‏ملتها

ملت ایران باید توجه کند به اینکه واقع شده است در یک عصری که انحراف در همۀ عالم هست. این انحراف همیشه هم بوده است، لکن اینطوری که الآن انحراف افزایش پیدا کرده است، در سایر عصرها به این افزایش نبوده، برای اینکه، آلات این قدر نبوده، ابزار کار این قدر نبوده. الآن ابزار کار به‏اندازه‏ای رسیده است که قدرت‏ها می‏توانند اگر از ترس دیگری نباشد دنیا را به آتش بزنند، و این آتشی است که افروخته شده است، و باید به برکت ملت‏ها این آتش فرو بنشیند. ملتها باید توجه بکنند به اینکه قدرت‏های بزرگ آنها را برای خودشان می‏خواهند. قدرت‏های بزرگ این کسانی که همه چیزشان را تقدیم به آنها می‏کنند به نظر سنگ استنجاء نگاه می‏کنند که بعد که مطلب تمام شد دورش می‏اندازند. اینها نمی‏فهمند به اینکه خیر آنها را آنها نمی‏خواهند، آنها خیرخودشان را می‏خواهند. آن که خیر همه را می‏خواهد اسلام است. آن که می‏خواهد خیر در دنیا تحقق پیدا کند، آن اسلام است و آن مکتب صحیح انبیا، مکتبی که منحرف
نشده باشد. از این جهت بازی می‏خورند یا برای هوای نفسی که دارند، برای این چند روزی که می‏خواهند سلطنت کنند، این چند روزی که می‏خواهند امارت کنند، برای این چند روز همه چیز خودشان را از دست می‏دهند؛ نوکری بی شرافت یک کسی می‏کنند تا به ملت‏های خودشان تحمیل کنند و زورگویی کنند، و این اشتباهی است که اینها دارند. اگر همۀ اینها به آغوش اسلام برگردند، اسلام برای همه شان خوب است. و اسلام، هم تربیت باطنی می‏کند و هم حفظ مصالح دنیوی را می‏کند. اگر اینها همه با ملت‏هایشان آشتی کنند، این دشمنی که اینها باملت‏ها دارند هیچ کس باکسی ندارد. بالاتر دشمنی این است که ذخایر آنها را به دشمن‏های آنها می‏دهند، و ابزار کوبندۀ مخرب را با نفت آنها به اختیار دشمن‏ها قرار می‏دهند. این بالاترین دشمنی است که الآن بشر مبتلا به آن هست و ملت‏های مظلوم مبتلای به این هستند و تا ملت‏ها بیدار نشوند و هشیار نشوند کار انجام نمی‏گیرد.

نفسانیت منشأ مخالفت‏ها و کارشکنیها

لکن ما باید از خودمان شروع کنیم، اگر ما خودمان را اصلاح کنیم قهراً آن مقصدی که ما داریم، در دنیا هم صدور پیدا می‏کند، چنانچه پیدا کرده است. اگر خدای نخواسته، ماهواهای نفسانی مان اسباب این بشود که گله‏ها به شکایت‏ها، شکایت‏ها به مخالفت‏ها برسد، آن روزی است که عزای همۀ کشور را باید بگیریم و گناهش گردن ماست که نفسانیت خودمان را زیر پا نگذاشتیم. همه با هم باشید، همۀ دنیا بر خلاف شما هستند الا بسیار کم. اگر همۀ شما با هم نباشید و از باطن بپوسید، شک نکنید که بعد از چندی همان مسائل سابق به یک صورت بدتری پیش خواهد آمد؛ همان اسلام شاهنشاهی دوباره برمی‏گردد. آنها می‏دانند که باید بگویند اسلام، امریکا هم برای اسلام دلش می‏سوزد، اما اسلام امریکایی در زمان شاه هم بود، اسلام امریکایی بود، کسی حق نداشت دخالت در هیچ امری بکند. اسلام امریکایی این بود که مُلاّها باید بروند درسشان را بخوانند، چکار دارند به سیاست. با صراحت لهجه می‏گفتند. از بس تزریق شده بود در این مغزها
باورشان آمده بود که ما باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم، چکار داریم به اینکه به ملت چه می‏گذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت با قیصر
[10]است به ما چه ربطی دارد. و یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی می‏آید؟ حضرت صاحب می‏آید معصیت را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید. این دسته بندی‏ها را برای خاطر خدا اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملی هستید، این دسته بندی‏ها را بردارید و در این موجی که الآن این ملت را به پیش دارد می‏برد، در این موج خودتان را وارد کنید، و برخلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست.

بحمداللّه‏ کشور ایران در عین حالی که آن همه مواجه با مخالفت‏ها است، چه در سطح خارج و چه گاهی در داخل، دارد راه خودش را قویاً طی می‏کند. دولت با تمام قدرت دارد کاری که برای خداست طی می‏کند. قوۀ قضایی با تمام قدرت دارد دستگاه قضایی را اصلاح می‏کند. مجلس با تمام قدرت دارد کارهایی که به عهدۀ اوست انجام می‏دهد. ملت هم باید همۀ اینها را تقویت کند.

وجود انحرافات و تلاش برای رفع آنها

پشتیبان مجلس، پشتیبان قوه قضایی، پشتیبان دولت یعنی پشتیبان اسلام، اینها برای اسلام دارند خدمت می‏کنند. در زمان حضرت امیر ـ سلام اللّه‏ علیه ـ هم انحرافات بوده است، انحرافات جزیی بوده است. زمان خود پیغمبر اکرم هم انحرافات بوده است، شما اگر قرآن را توجه بکنید می‏بینید که چقدر از همان مردم شکایت شده است. اختلافات، یعنی انحرافات یک چیزی نیست که مال حالا باشد لکن، مقایسه باید کرد بین انحرافات قبل از این جمهوری اسلامی‏و انحرافات حالا. می‏گویند خوب است که به اسم اسلام نباشد. به اسم اسلام نباشد که وقتی اسلام نباشد با یک اردنگی همه را بیرون می‏کنند. چرا به اسم اسلام نباشد؟ مگر اسلام جز این می‏خواهد که قوۀ قضایی‏اش خوب باشد، قوانین
اسلامی‏اش هم عمل بشود. اینها دارند زحمت می‏کشند برای این، حالا یک جایی هم خلاف واقع می‏شود، کجاست که، زمان پیغمبر مگر واقع نمی‏شد؟ زمان حضرت امیر واقع نمی‏شد؟ مگر مردم با حضرت امام حسن چه کردند؟ همان اصحاب چه کردند با او؟ ملت ایران بهترند یا آنها؟ اسلام در حالا بهتر است یا آنوقتی که آنها با اسم اسلام پیغمبر را آن طور اذیت می‏کردند و اولاد پیغمبر را آن طور کشتند با اسم اسلام؟ چرا باید عقده‏های قلبی انسان را منحرف کند و هواهای نفسانی همه چیز را کنار بگذارد و فقط عیوب را نگاه کند؟ آن هم یک عیب را که ببیند بگوید اصلاً عالم به هم خورد، تمام شد اسلام تمام شد. اگر یک قاضی یک جایی انحراف پیدا کرد بگویند نخیر دیگر اصل اسلام تمام شد، این اسلام به درد نمی‏خورد. آن اسلامی‏به درد می‏خورد که سرتاسر خیابان‏هایش فحشا بود، فحشای علنی؟! به او راضی هستند، به این راضی نیستند. اگر مهلت داده بود خدا به اینها، خدا می‏داند که با اسلام می‏خواستند چه بکنند. اسم اسلام، اما اسلام را چه جوری معرفی کنند. اسلامی‏که با مشروبات مخالف نیست، اسلامی‏که با حدود شرعیه هم سروکار ندارد، نباید جاری بشود، اسلامی‏که با مراکز فحشا هم نباید دخالت بکند، اسلام شاهنشاهی این بود دیگر. اسلام بود اما مراکز فحشا سرتاسر ایران پر بود، اسلام بود اما مراکز فساد سرتاسر ایران پر بود، اسلام بود اما فحش به اسلام می‏دادند، فحش به پیغمبر اسلام دادند و کسی آن وقت نگفت چرا، زمان رضاشاه ملعون و این زمان بدتر از او شده بود. اینها شیطان تر بودند از او و اگر چنانچه مهلت پیدا کرده بودند اینها، خدا می‏داند که این ملت را به کجا می‏رساندند و این جوان‏های ما را به کجا می‏رساندند. امروز بحمداللّه‏ همه چیز صحیح است. دولت دارد زحمت می‏کشد؛ کمبود هست اما کمبودی که اینجا هست همه جای دنیا هست. با این همه فشاری که به این ملت هست و به این دولت هست و با این همه کارشکنی‏هایی که از همۀ جا نسبت به ایران هست مع ذلک ایران سرپای خودش ایستاده است و دارد با قدرت پیش می‏برد و مسائل را حل می‏کند، و ملت بدانند که باید صبر بکنند در مسائل مشکل و کمک کنند. بخواهید عزیز باشید، بخواهید زیردست نباشید، بخواهید یک امریکایی نیاید به شما حکومت
کند و بخواهید عزت خودتان را و اسلام را حفظ کنید، باید یک مقدار از آن زحمت‏هایی که پیغمبر اسلام تحمل کرد شما هم تحمل کنید. یک مقدار از آن زحمت‏هایی که علی بن ابیطالب ـ سلام اللّه‏ علیه ـ تحمل کرد شما هم تحمل کنید. شما هم شیعه او و امت او هستید. کمک کنید به این دولت و کمک کنید به این کشور و به این اسلامی‏که در کشور شما پای مبارکش را گذاشت. خداوند به همۀ شما توفیق عنایت کند و همۀ ما به خواست‏های خدای تبارک و تعالی خاضع باشیم و عمل به دستوراتشان بکنیم.

والسلام علیکم و رحمة اللّه‏

 

1 ـ اشاره است به حدیث نبوی: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ، و ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ». بحارالأنوار، ج 68، ص 23. 
2 ـ جمع سَتْر؛ پوشش. 
3 ـ سوره إسراء، آیه 23: «و خدای تو حکم فرموده که جز او هیچ کس را نپرستید».
4 ـ سوره صافات، آیه 6: «ما نزدیکترین آسمان را به زینت ستارگان آراستیم».
5 ـ بطلمیوس از دانشمندان بزرگ که در قرن دوم قبل از میلاد در اسکندریه متولد شد. وی معتقد بود که زمین ساکن است و سایر کواکب و اجرام سماوی بر گرد آن حرکت می‏کنند و این نظریه بطلمیوس به نام او مشهور است. 
6 ـ بر کسانی که بیگانه‏اند. 
7 ـ سوره اعراف، آیه 12: «مرا از آتش و او را از خاک آفریده‏ای».
8 ـ «هر زاده شده‏ای بر اساس فطرت پاک زاده می‏شود». عوالی اللآلی، ج 1، ص 35، ح 18.
9 ـ «مگر اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی می‏گردانند». 
10 ـ پادشاه.