صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان تهذیب نفوس و توجه به معنویات
- محل تهران، حسینیه جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع تهذیب نفوس و توجه به معنویات
-
حضار
حضار: مسئولین جمهوری اسلامی و مقامات لشکری و کشوری[237]و اقشار مختلف مردم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
متقابلاً این عید سعید را به همۀ آقایانی که حاضر هستند و به همۀ ملتهای مظلوم جهان تبریک عرض میکنم. من بعید نمیدانم که بعد از ماه مبارک که مسلمین به ضیافةاللّه دعوت شدهاند و دورۀ ضیافت را گذراندند، عید برای همین مسئله باشد، برای ضیافةاللّه باشد.
از سیدابن طاووس ـ رضوان اللّه علیه ـ نقل شده است که ایشان روز بلوغشان که اجازه یافتند به محضر خدای تبارک و تعالی عبادت کنند، جشن گرفتند. و ما اگر نبود امر خدای تبارک و تعالی نمیدانم که چطور به خودمان جرئت میدادیم که مدح کنیم خدا را،
ستایش کنیم.
شما ملاحظه بفرمایید که نماز که در رأس همۀ عبادات واقع است، وضع نماز چطور است، با تکبیر شروع میشود و بعد هم با سه دفعه تکبیر به آخر میرسد، و محتوای نماز هم تکبیر است و تسبیح است و تحمید. این برای این است که شاید به ما بفهماند، به همۀ بشر بفهماند که در همان اولی که میخواهید در بزرگترین عبادات خدا واقع بشوید، وارد بشوید، توجه کنید که خدای تبارک و تعالی، اکبر از این است که شما عبادتش بکنید. در هر بندی از بندها یا تسبیح شده یا تکبیر. تسبیح برای این است که خدا منزه تر است از اینکه شما او را عبادت کنید، در عین حالی که تحمید میکنید و اجازه تحمید داده است مع ذلک تسبیح میکند او را و تکبیر میکند او را. وارد نماز میشوید تکبیر میگویید، وارد حمد میشوید، حمد را مختص به خدا میدانید؛ و ادراک این مطلب و ذوق این مطلب که حمد مختص به خداست، گمان نکنم که برای کسی جز اینکه خدا مقرر فرموده است، واضح شده باشد که اصل تحمید برای غیرخدا واقع نمیشود. حتی شما که از یک گل تعریف میکنید، از یک سیب تمجید میکنید، این تمجید خداست؛ سیب خودش چیزی نیست. و شما که از یک انسان کامل تعریف میکنید این حمد خداست.
انسان چیزی نیست حتی انبیا. غایت کمال انسانها بر این بوده است که بفهمند عاجزند، ادراک کنند که عاجزند که عبادت خدا بکنند. آن که در رأس سلسله انبیا و اولیا بوده است اقرار میکند که ما نشناختیم تو را ـ و صحیح هم هست ـ و عبادت هم نکردیم[1]ـ آن هم صحیح است ـ برای اینکه، عبادت فرع معرفت است. این معرفت به حد انسانی است، آن قدری که حد انسانیت است اینها معرفت دارند و بزرگترینشان هم پیغمبر اکرم است. اما معرفت اللّه زاید بر این مقدار است که حد انسانی باشد؛ او خودش فقط میتواند بفهمد، بشناسد خود را و خود تحمید کند خود را. و اگر اجازه نبود که انسان وارد بشود در عبادات، همۀ عبادات، انسان خجالت میکشید که بایستد در مقابل خدا و بخواهد در
مقابل خدا او را تمجید کند. انسان کوچکتر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را تحمید کند، تمجید کند؛ این ادعاست. تحمید و تمجید، ادعای این است که من شناختم، و انسان عاجز است از اینکه بشناسد، لکن چاره نیست چون خود گفته است، خود او امر فرموده است، و چون او امر فرموده است، همه باید اطاعت کنند، ولو آنکه قاصر هستند از اینکه تحمید کنند خدا را، تنزیه کنند خدا را. هرجا تکبیر آمده، دنبالش تنزیه هم در نماز اینطور است، سبحان اللّه میگوید بعد اللّه اکبر. اول تنزیه میکند خدا را، بعد تحمید میکند، بعد تکبیر میکند، که حمد خدا در بین یک تنزیه و یک تکبیر واقع میشود. میخواهید رکوع بروید تکبیر میکنید، تکبیر میگویید. از رکوع برمیخیزید تکبیر میگویید، در رکوع تنزیه میکنید. وقتی وارد به سجود میخواهید بشوید باز تکبیر میگویید، در سجود تنزیه میکنید، بعد از سجود تکبیر میگویید، باز تکبیر میگویید و وارد سجود میشوید و تنزیه میکنید؛ همهاش برای این است که بفهماند که مسئله بالاتر از این مسائل است. منزه است از اینکه تو تکبیر کنی، تکبیر میگویید، تنزیه میکند او را از اینکه تکبیر بگویید برایش. تنزیه میکنید، تکبیر میکند او را که تنزیه اش کنید. نماز وضعش اینطوری است و عبادات دیگر. و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، باید بگویم انسان، آن که حظ ضعیفی از معرفت دارد، جرئت به اینکه بایستد و عبادت کند خدا را نداشت. لکن او جرئت داده است.
همان طوری که متنزل کرده است همۀ معارف را تا رسانده است به اینجا؛ قرآن را نازلش کرده، پشت ستارهایی، اَستاری[2]پشت سر هم هی وارد کرده، نازل کرده، نازل کرده تا رسانده اش به یک الفاظی که موافق با فهم بشر باشد، و آن هم این الفاظ باز موافق با فهم بشر نیست. همان اولی که شروع میکند قرآن به فاتحة الکتاب، همان اول که حمد را مختص به او میکند، همان اول به انسان میفهماند که عاجزی از اینکه بفهمی. همۀ
محامد مال اوست، کسی لایق حمد نیست، کسی تحمید نمیشود. اصلش بعضی عقیده دارند کهوَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ[3]قضای تکوینی است، قضای خداست بر اینکه غیر خدا عبادت نشود. گمان میکنند بت را سجده میکنند، گمان میکنند انسان را مدح میکنند، گمان میکنند که خورشید را مدح میکنند. همۀ مدحها از اوست، همه هم مدح او میکنند و خود نمیفهمند. و گرفتاریهای انسان در آن عالم هم برای همین نفهمی است، برای همین سِتاری است که بین انسان و حقایق هست. و اگر انسان یک قدری نظر کند ولو به همین عالم مادی، به همین دستگاهی که در عالم ماده هست، تا آناندازهای که انسان دستش به آن رسیده است و آن قدری که دست نرسیده است، میلیاردهااندازه هست که دستش به او نرسیده.
لسان قرآن را ببینید کهزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ[4]بعکس هیأت بطلمیوس[5]، سماء دنیا، یعنی همین کهکشانی هم که شما میبینید؛ همۀ اینها آسمان پایین است، سماء دنیا است. آن پایینترها، آسمانها و این کهکشانها آن قدریاش که پیدا شده است یعنی زینت شده است، آنها دارای میلیونها شمس و بالاتر است، و فوق اینها میلیاردها کهکشان، و میلیاردها چیز و ماورا آنها هم خدا میداند. این عالم ماده است که تاکنون بشر دستش به آن[نرسیده]، نه در طرف اوجش، نه در طرف حضیضش، راجع به ذرات، آن مقدار کمی که دستش رسیده آن است که با این آلات میتواند ذرات کوچک را ببیند، اما آن کوچکترها را دیگر باز نفهمیده است. ظهور ضعف انسان در خود نمایی و مقام پرستی و انسان چقدر ضعیف است که خیال میکند در این دنیاکه هست و در این شهر که هست و در این کشور که هست حالا باید خودنمایی کند. چقدر انسان باید جاهل باشد که این چیزها را مقام بداند، و چقدر ضعیف النفس باشد که این حکومت را، حکومتها را یک
مقام بداند. و این مقامات، چه مقامات روحانی، چه مقامات غیر روحانی، آنهایی که دارای مقامها بودند، آنها وقتی که ما ادعیه شان را ملاحظه میکنیم میبینیم که بیشتر از ما عجز دارند، برای اینکه آنها فهمیدهاند. شما وقتی دعای کمیل را بخوانید، مناجات شعبانیه را بخوانید و ادعیۀ دیگری که وارد شده است از معصومین ـ علیهم السلام ـ مطالعه کنید، میبینید که لسان آنها غیرلسان معمولی ماهاست که چنانچه یک مسئلۀ فقهی را بدانیم خیال میکنیم کاری شده است، اگر یک کشوری را در تحت سلطه بیاوریم خیال کنیم یک مطلبی شده است، اگر یک مقام معنوی را به دست بیاوریم خیال کنیم به مقامی رسیدهایم. آنهایی که به آن مقامهایی که دست دیگران از آن کوتاه است رسیدهاند، وقتی انسان گفتارشان را ملاحظه میکند میبیند که از سر تا تهاش عجز میریزد، عاجزند و باید هم باشند. نرسیدهاند و هرگز نخواهند رسید لکن ملزمیم که دعا بکنیم، امر کرده است دعا بکنیم، امر کرده است تحمید بکنیم، امر کرده است تسبیح بکنید. امر کرده است نماز بخوانید.
انبیا هم که مبعوث شدند، برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند به اینکه چیزی نیستیم، و علاوه بر آن، مردم را، ضعفا را از تحت سلطۀ استکبار بیرون بیاورند. از اول انبیا این دو شغل را داشتهاند، شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج کنند، از اسارت خودش خارج کنند ـ که شیطان بزرگ است ـ و مردم و ضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند؛ این دو شغل، شغل انبیاست. وقتی انسان حضرت موسی را، حضرت ابراهیم را ملاحظه میکند، و چیزهایی که از اینها در قرآن نقل شده است، میبیند که اینها همین دو سمت را داشتند، یکی دعوت مردم به توحید و یکی نجات بیچارهها از تحت ستم. اگر در تعلیمات حضرت عیسی ـ سلام اللّه علیه ـ در این امر کم است حضرت عیسی کم عمر کرد و کم تماس پیدا کرد با مردم، والاّ شیوۀ او هم همان شیوۀ حضرت موسی است و همۀ انبیا. و بالاترین آنها
که رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله وسلم ـ است این دو شیوه را بهعیان در قرآن و سنت در عمل خود رسول اللّه میبینیم. قرآن دعوت به معنویات تا حدی که بشر میتواند به او برسد و فوق او[کرده]و بعد هم اقامۀ عدل. پیغمبر هم و سایر کسانی که لسان وحی بودند، آنها هم این دو رویه را داشتند. خود پیغمبر هم عملش اینطور بود، تا آن روزی که حکومت تشکیل نداده بود، معنویات را تقویت میکرد. به مجرد اینکه توانست حکومت تشکیل بدهد علاوه بر معنویات اقامۀ عدل کرد، حکومت تشکیل داد و این مستمندان را از زیر بار ستمگران تا آن قدر که اقتضا داشت وقت، نجات داد. و این سیرۀ مستمرۀ انبیا، باید کسانی که خودشان را تابع انبیا میدانند این سیرۀ مستمره باقی باشد. هم جهات معنوی که اشخاصی که با معنویات آشنا هستند، آنها باید تقویت بکنند و همۀ مردم را، خود مردم هم همین طور، جهات معنویات را تقویت بکنند و هم آن مسئلۀ دوم که اقامۀ عدل است. حکومت اسلام باید اقامۀ عدل بکند، در عین حالی که معنویات را تصحیح میکند و ترویج میکند. و ما اگر تابع اسلام هستیم و تابع انبیا هستیم این سیرۀ مستمرۀ انبیا بوده است، و اگر تا ابد هم فرض کنید انبیا بیایند باز همین است، باز جهات معنوی بشر تا آناندازهای که بشر لایق است، و ادامۀ اقامه عدل در بین بشر و کوتاه کردن دست ستمکاران؛ و ما باید این دو امر راتقویت کنیم.
ما باید دولت اسلامیرا، همۀ مردم، همۀ انسانها دولت اسلامیرا تقویت کنند تا بتواند اقامه عدل بکند، و دولت باید جهات معنوی را هم در نظر بگیرد، یعنی چون تابع اسلام است باید روی رویۀ اسلام باشد. روی رویۀ اسلام به همان دو معنا، به همان دو راهی که اسلام دارد، حفظ معنویات و تقویت معنویات مردم و اقامۀ عدل بینشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان. حالا این فرق نمیکند چه مظلومانی باشند که از دولتها ظلم میکشند یا مظلومانی باشند که از اربابها ظلم میکشند. اسلام برای این دو جهت آمده است و ما تابع اسلامیم، و باید این دوجهت را حفظ کنیم. مقررات اسلامیرا به حد
اعلای خودش، که اگر مقررات اسلامیبه حد اعلای خودش حفظ بشود، این دو مقصد که مقصد همۀ انبیا است تحقق پیدا میکند، مقصد روحانیت مردم و مقصد اقامه عدل در بین جامعه. و باید از آن کسی که در رأس واقع هست تا آن اشخاصی که قوای ثلاثه را تشکیل میدهند، و چه آن اشخاصی که در خارج از اینها هستند لکن تعهد به اسلام دارند، باید اینها همه با هم این بار را بردارند، اختلاف بین شان نباید باشد. مقصد واحد است و همه باید در این مقصد واحد شرکت کنند. ملت باید در این مقصد شرکت کند، دولت باید در این مقصد شرکت کند، مجلس و قوۀ قضائیه، در این مقصد باید همه شرکت کنند، علمای بلاد هر جا هستند در این مقصد باید شرکت کنند.
مقصد این است که اسلام جریان پیدا بکند، مقصد این نیست که من اجرایش کنم. از چیزهایی که انسان مبتلا به آن هست این شیطنتهای باطنی که انسان به آن مبتلا هست این است که، دلش میخواهد خودش متصدی امر باشد. جریان امر اگر به دست دیگری بهتر واقع بشود، این ناراحت است، میگوید من خوب است باشم. این از شیطنتهای باطنی انسان است. انسان به صورت مقدس مآبی طرحش میکند، من میخواهم به این ثواب برسم. اگر حساب کند پیش خودش که همان ثواب را، بالاترش را به شما میدهند، و شما کمک کنید به این کسی که متصدی است و از شما بهتر میتواند، راضی نمیشوید. مسئله این نیست که ثواب میخواهم، مسئله این است که دنیا میخواهم. اختلاف اگر بین افراد پیدا میشود، جستجو کنند در باطن ذات خودشان ببینند که مسئله، مسئلۀ مصلحت اسلام و مصلحت مسلمین است یا مسئله، مسئلۀ مصلحت خودش هست؟ پای نفس در کار است یا خدا در کار است؟ اگر یک کسی یک مطلبی را بهتر از من میتواند انجام بدهد، آیا من خوشحالم به اینکه او متصدی امر بشود یا من ناراحتم؟ اگر یک وزیر بتواند بهتر کار وزیر دیگری را انجام بدهد و کمک کند به او، آیا نفس او اجازه به او میدهد؟ اگر برای خداست اجازه باید بدهد. اگر برای خداست نباید بین قشرهای مختلف
اختلافی واقع بشود، و بحمداللّه نیست اختلاف، انشاءاللّه. ما باید ید واحده باشیم، همان که تعبیر اسلام است، ید واحده باشیم عَلی مَنْ سِوی.[6]ید واحده دوتا هم نه، یک دست، یک کار بکنیم، باز اگر دو تا دست گفته بود، این دست، گاهی یک کاری موافق او نمیکند. ما باید ید واحده باشیم، ید واحده این است که سرکوب کنید نفس خودتان را، سرکوب کنید آمالی که خیال میکنید یک چیزی است. حساب کنید که ما چی هستیم، و این منظومۀ شمسی چی هست و این کهکشانها چی هستند در مقابل عظمت خدا تا بفهمید که ما درگیر یک شیطنت کثیف هستیم، نه یک شیطنتی که باز یک چیزی هست. ما گرفتار یک شیطنتهایی در خودمان هستیم که کثافتکاری است و پستی است. و خودتان را نجات بدهید و خودمان را نجات بدهیم. اگر از این بند نجات پیدا بکنید، آن بعدش آسان میشود، وحدت آسان میشود، اما از این بند باید نجات پیدا بکنیم، از این بند خودخواهی، هر چه هست برای خودم، خود محوری، من، نه غیر. این در همۀ نفوس هست مگر اینکه تهذیب بشود، همۀ نفوس در آنها این مسئله هست که برای اینکه فطرت اللّه هست؛ فطرت اللّه توجه به کمال مطلق است و کمال مطلق را تا ناقص است برای خودش میخواهد. قدرت را برای خودش میخواهد چون ناقص است، لکن دنبال قدرت اللّه است و نمیداند فطرتش توجه به خدا دارد. فطرت توحید است که تمام مردم بر این فطرت هستند، بر این فطرت توحید تمام مردم. و شاید یکی از بزرگترین ادله بر توحید همین فطرت باشد. انسان محال است که برسد به یک جایی از قدرت و بالایش را نخواهد، همیشه دنبال آنی است که ندارد.
سرمایهدار هرچه زیادتر سرمایه تهیه کند دنبال این است که اضافه کند و حکومت هر چه سعه داشته باشد حکومتش دنبال این است که توسعه بدهد. و شما میبینید که این قدرتهای بزرگ همین طور هستند، همه اینطورند. منتها آنها یک دامنۀ وسیعی دارد، دیگران یک دامنه کوچکتری دارد. والاّ در همۀ این فطرت هست که تمام این عالم را اگر
تحت سلطۀ شما بیاورند یعنی تمام قوای عالم خاضع شما بشوند و بعد به شما گفته بشود که یک قوای دیگری هم در ماورای اینجا هست آیا میخواهی آن هم داشته باشی، محال است بگویید نه، میگویید بله. مگر آن که رسیده باشد به معدن کمال، حجابها را دریده باشد و رسیده باشد به معدن کمال، و او بسیار کم است.
باید ما کوشش کنیم که این معنویت را تقویت کنیم و این نفسانیت را هرچه میتوانیم سرکوب کنیم. اگر این حل بشود همه چیز حل است. اختلافات روی همین معنا است. هیچ اختلافی در عالم واقع نمیشود الا اینکه مبنایش این است. شیطان هم روز اول گفتخَلَقْتَنی مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین[7]من از او بهترم، تخلف خدا را کرد گفت، حاصل، به خدا گفت من بهترم و این ارث شیطانی، ارث است برای همۀ ما. همه آن چیزی را که در خود میبینند، آن را بالاتر از دیگران میبینند. اگر همان مطلب در دیگری باشد کوچک میبینند، وقتی در خودشان هست بزرگ میبینند، عیب خودشان را نادیده میگیرند، عیب کوچک دیگران را بزرگ میشمارند. اینها همان فطرتی است، فطرت الهی است که ما به راه کج کشیدهایم او راکُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ[8]مگر اینکهاِلاّ اَنَّ اَبَواهُـ شاید هم ابویه باشد لکن حدیث اینطوری است ـیُهَوِّدانِهِ اَوْ یُنَصِّرانِهِ اَوْ یُمَجِّسانِهِ[9]و همین طور همه چیز، فطرت بر توحید است، لکن وقتی که دست شیطان[به]انسان میرسد منحرفش میکند.
اگر این حکومت اسلامیدست مثلاً یک دسته دیگری بود میگفتند خیلی خوب است، حالا که نیست دست آنها میگویند خیلی بد است. اگر این قوۀ قضایی که این قدر خدمت کرده است، دست یک دسته دیگری بود میگفتند خیلی ما خدمت کردیم، حالا که دست آنها نیست میگویند این قوه قضایی نیست، این ظلم است، نه عدل. این برای
همان است که باطن ذات انسان تهذیب نشده که عدل را برای عدل بخواهد، نه برای خود. و ما اگر عدل هم بخواهیم، برای خودمان میخواهیم خودمان را نباید بازی بدهیم. ما هر چی میخواهیم برای خودمان میخواهیم. ما عدل را برای عدلش دوست نداریم، اگر این عدل برای ما جاری بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستیم. اگر یک ظلمی به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستیم. همۀ اینها ریشه اش در خود انسان است، اگر این ریشه کنده بشود و لااقل تضعیف بشود، کارها حل میشود، همه با هم دوست میشوند، ایراد به هم نمیگیرند، کمک هم میکنند. اگر یک کسی قیام به یک امری کرد، دیگران زیر بغلش را میگیرند، وقتی میبینند میخواهد یک کاری بکند. اگر یک ارگانی یک تصمیم مثبتی بگیرد، دیگران که میبینند این خوب است میروند دنبالش. و اگر آن ریشۀ فاسد در قلب انسان باشد صددرصد هم عدل بداند میگوید این درست نیست. آن ریشۀ فاسد منحرف میکند انسان را.
ملت ایران باید توجه کند به اینکه واقع شده است در یک عصری که انحراف در همۀ عالم هست. این انحراف همیشه هم بوده است، لکن اینطوری که الآن انحراف افزایش پیدا کرده است، در سایر عصرها به این افزایش نبوده، برای اینکه، آلات این قدر نبوده، ابزار کار این قدر نبوده. الآن ابزار کار بهاندازهای رسیده است که قدرتها میتوانند اگر از ترس دیگری نباشد دنیا را به آتش بزنند، و این آتشی است که افروخته شده است، و باید به برکت ملتها این آتش فرو بنشیند. ملتها باید توجه بکنند به اینکه قدرتهای بزرگ آنها را برای خودشان میخواهند. قدرتهای بزرگ این کسانی که همه چیزشان را تقدیم به آنها میکنند به نظر سنگ استنجاء نگاه میکنند که بعد که مطلب تمام شد دورش میاندازند. اینها نمیفهمند به اینکه خیر آنها را آنها نمیخواهند، آنها خیرخودشان را میخواهند. آن که خیر همه را میخواهد اسلام است. آن که میخواهد خیر در دنیا تحقق پیدا کند، آن اسلام است و آن مکتب صحیح انبیا، مکتبی که منحرف
نشده باشد. از این جهت بازی میخورند یا برای هوای نفسی که دارند، برای این چند روزی که میخواهند سلطنت کنند، این چند روزی که میخواهند امارت کنند، برای این چند روز همه چیز خودشان را از دست میدهند؛ نوکری بی شرافت یک کسی میکنند تا به ملتهای خودشان تحمیل کنند و زورگویی کنند، و این اشتباهی است که اینها دارند. اگر همۀ اینها به آغوش اسلام برگردند، اسلام برای همه شان خوب است. و اسلام، هم تربیت باطنی میکند و هم حفظ مصالح دنیوی را میکند. اگر اینها همه با ملتهایشان آشتی کنند، این دشمنی که اینها باملتها دارند هیچ کس باکسی ندارد. بالاتر دشمنی این است که ذخایر آنها را به دشمنهای آنها میدهند، و ابزار کوبندۀ مخرب را با نفت آنها به اختیار دشمنها قرار میدهند. این بالاترین دشمنی است که الآن بشر مبتلا به آن هست و ملتهای مظلوم مبتلای به این هستند و تا ملتها بیدار نشوند و هشیار نشوند کار انجام نمیگیرد.
لکن ما باید از خودمان شروع کنیم، اگر ما خودمان را اصلاح کنیم قهراً آن مقصدی که ما داریم، در دنیا هم صدور پیدا میکند، چنانچه پیدا کرده است. اگر خدای نخواسته، ماهواهای نفسانی مان اسباب این بشود که گلهها به شکایتها، شکایتها به مخالفتها برسد، آن روزی است که عزای همۀ کشور را باید بگیریم و گناهش گردن ماست که نفسانیت خودمان را زیر پا نگذاشتیم. همه با هم باشید، همۀ دنیا بر خلاف شما هستند الا بسیار کم. اگر همۀ شما با هم نباشید و از باطن بپوسید، شک نکنید که بعد از چندی همان مسائل سابق به یک صورت بدتری پیش خواهد آمد؛ همان اسلام شاهنشاهی دوباره برمیگردد. آنها میدانند که باید بگویند اسلام، امریکا هم برای اسلام دلش میسوزد، اما اسلام امریکایی در زمان شاه هم بود، اسلام امریکایی بود، کسی حق نداشت دخالت در هیچ امری بکند. اسلام امریکایی این بود که مُلاّها باید بروند درسشان را بخوانند، چکار دارند به سیاست. با صراحت لهجه میگفتند. از بس تزریق شده بود در این مغزها
باورشان آمده بود که ما باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم، چکار داریم به اینکه به ملت چه میگذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت با قیصر[10]است به ما چه ربطی دارد. و یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی میآید؟ حضرت صاحب میآید معصیت را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید. این دسته بندیها را برای خاطر خدا اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملی هستید، این دسته بندیها را بردارید و در این موجی که الآن این ملت را به پیش دارد میبرد، در این موج خودتان را وارد کنید، و برخلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست.
بحمداللّه کشور ایران در عین حالی که آن همه مواجه با مخالفتها است، چه در سطح خارج و چه گاهی در داخل، دارد راه خودش را قویاً طی میکند. دولت با تمام قدرت دارد کاری که برای خداست طی میکند. قوۀ قضایی با تمام قدرت دارد دستگاه قضایی را اصلاح میکند. مجلس با تمام قدرت دارد کارهایی که به عهدۀ اوست انجام میدهد. ملت هم باید همۀ اینها را تقویت کند.
پشتیبان مجلس، پشتیبان قوه قضایی، پشتیبان دولت یعنی پشتیبان اسلام، اینها برای اسلام دارند خدمت میکنند. در زمان حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ هم انحرافات بوده است، انحرافات جزیی بوده است. زمان خود پیغمبر اکرم هم انحرافات بوده است، شما اگر قرآن را توجه بکنید میبینید که چقدر از همان مردم شکایت شده است. اختلافات، یعنی انحرافات یک چیزی نیست که مال حالا باشد لکن، مقایسه باید کرد بین انحرافات قبل از این جمهوری اسلامیو انحرافات حالا. میگویند خوب است که به اسم اسلام نباشد. به اسم اسلام نباشد که وقتی اسلام نباشد با یک اردنگی همه را بیرون میکنند. چرا به اسم اسلام نباشد؟ مگر اسلام جز این میخواهد که قوۀ قضاییاش خوب باشد، قوانین
اسلامیاش هم عمل بشود. اینها دارند زحمت میکشند برای این، حالا یک جایی هم خلاف واقع میشود، کجاست که، زمان پیغمبر مگر واقع نمیشد؟ زمان حضرت امیر واقع نمیشد؟ مگر مردم با حضرت امام حسن چه کردند؟ همان اصحاب چه کردند با او؟ ملت ایران بهترند یا آنها؟ اسلام در حالا بهتر است یا آنوقتی که آنها با اسم اسلام پیغمبر را آن طور اذیت میکردند و اولاد پیغمبر را آن طور کشتند با اسم اسلام؟ چرا باید عقدههای قلبی انسان را منحرف کند و هواهای نفسانی همه چیز را کنار بگذارد و فقط عیوب را نگاه کند؟ آن هم یک عیب را که ببیند بگوید اصلاً عالم به هم خورد، تمام شد اسلام تمام شد. اگر یک قاضی یک جایی انحراف پیدا کرد بگویند نخیر دیگر اصل اسلام تمام شد، این اسلام به درد نمیخورد. آن اسلامیبه درد میخورد که سرتاسر خیابانهایش فحشا بود، فحشای علنی؟! به او راضی هستند، به این راضی نیستند. اگر مهلت داده بود خدا به اینها، خدا میداند که با اسلام میخواستند چه بکنند. اسم اسلام، اما اسلام را چه جوری معرفی کنند. اسلامیکه با مشروبات مخالف نیست، اسلامیکه با حدود شرعیه هم سروکار ندارد، نباید جاری بشود، اسلامیکه با مراکز فحشا هم نباید دخالت بکند، اسلام شاهنشاهی این بود دیگر. اسلام بود اما مراکز فحشا سرتاسر ایران پر بود، اسلام بود اما مراکز فساد سرتاسر ایران پر بود، اسلام بود اما فحش به اسلام میدادند، فحش به پیغمبر اسلام دادند و کسی آن وقت نگفت چرا، زمان رضاشاه ملعون و این زمان بدتر از او شده بود. اینها شیطان تر بودند از او و اگر چنانچه مهلت پیدا کرده بودند اینها، خدا میداند که این ملت را به کجا میرساندند و این جوانهای ما را به کجا میرساندند. امروز بحمداللّه همه چیز صحیح است. دولت دارد زحمت میکشد؛ کمبود هست اما کمبودی که اینجا هست همه جای دنیا هست. با این همه فشاری که به این ملت هست و به این دولت هست و با این همه کارشکنیهایی که از همۀ جا نسبت به ایران هست مع ذلک ایران سرپای خودش ایستاده است و دارد با قدرت پیش میبرد و مسائل را حل میکند، و ملت بدانند که باید صبر بکنند در مسائل مشکل و کمک کنند. بخواهید عزیز باشید، بخواهید زیردست نباشید، بخواهید یک امریکایی نیاید به شما حکومت
کند و بخواهید عزت خودتان را و اسلام را حفظ کنید، باید یک مقدار از آن زحمتهایی که پیغمبر اسلام تحمل کرد شما هم تحمل کنید. یک مقدار از آن زحمتهایی که علی بن ابیطالب ـ سلام اللّه علیه ـ تحمل کرد شما هم تحمل کنید. شما هم شیعه او و امت او هستید. کمک کنید به این دولت و کمک کنید به این کشور و به این اسلامیکه در کشور شما پای مبارکش را گذاشت. خداوند به همۀ شما توفیق عنایت کند و همۀ ما به خواستهای خدای تبارک و تعالی خاضع باشیم و عمل به دستوراتشان بکنیم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه
2 ـ جمع سَتْر؛ پوشش.
3 ـ سوره إسراء، آیه 23: «و خدای تو حکم فرموده که جز او هیچ کس را نپرستید».
4 ـ سوره صافات، آیه 6: «ما نزدیکترین آسمان را به زینت ستارگان آراستیم».
5 ـ بطلمیوس از دانشمندان بزرگ که در قرن دوم قبل از میلاد در اسکندریه متولد شد. وی معتقد بود که زمین ساکن است و سایر کواکب و اجرام سماوی بر گرد آن حرکت میکنند و این نظریه بطلمیوس به نام او مشهور است.
6 ـ بر کسانی که بیگانهاند.
7 ـ سوره اعراف، آیه 12: «مرا از آتش و او را از خاک آفریدهای».
8 ـ «هر زاده شدهای بر اساس فطرت پاک زاده میشود». عوالی اللآلی، ج 1، ص 35، ح 18.
9 ـ «مگر اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میگردانند».
10 ـ پادشاه.