صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان مأموریت رضاخان در دینزدایی ـ سیاسی بودن احکام اسلام ـ بیان آثار و برکات جنگ و فرمان شکست حصر آبادان
- محل تهران، حسینیۀ جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع مأموریت رضاخان در دینزدایی ـ سیاسی بودن احکام اسلام ـ بیان آثار و برکات جنگ و فرمان شکست حصر آبادان
-
حضار
حضار: واعظان و خطیبان مذهبی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
از آقایان که تشریف آوردهاند در این هوای سرد و در این محل حقیر تشکر میکنم. سلامت و سعادت همه را از خدای تبارک و تعالی خواستارم. من یک نکتهای باید عرض کنم: ما باید از این کارشناسهای قدرتهای بزرگ بعض مطالب را یاد بگیریم. اینها از طول مدتی که شاید قریب بیش از سیصد سال است در این ممالک راه پیدا کردند، همه چیز این ممالک را، خصوصاً آنهایی که مورد اهمیت است خیلی برای آنها، مثل ایران، مطالعه کردهاند. هر چه ما داریم از داراییهای زیرزمینی و از داراییهای روی زمینی و از چیزهایی که در رِقای[1]یک کشور دخالت دارد مثل فرهنگ، اقتصاد، امثال ذلک، اینها مطالعه کردهاند و مطالعاتشان بیشتر از ماست. اینها در آن وقتی که این وسایل نقلیۀ فعلی نبوده است، میآمدند در ایران و با کاروانها راه میافتادند، سوار شتر میشدند و گردش میکردند اطراف ایران و تمام بیابانهایی که در ایران بود مطالعه میکردند و جاهایی که احتمال ذخایر بود عکسبرداری میکردند؛ کشف میکردند. همۀ این چیزهایی که ما در زیرزمین داریم، آنها از ما بهتر مطلعند. در مسائل فرهنگی و سیاسی هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ایلات عشایر اطراف ایران؛ همه جا. آنقدری که آنها مطالعه کردهاند در
روحیات عشایر و مسائلی به دست آوردهاند، ماها آنقدر مطالعه نکردهایم. مطالعاتی که اینها از شهرهای ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقاید ما و گرایشهای ما، آنها مطالعه کردهاند، بسیار است. ما باید ببینیم که اینها بعد از مطالعات زیادی که کردند که میخواهند برای خودشان، میخواستند و میخواهند بهرهبرداری کنند، آنها چه چیز را موافق با مصلحت خودشان و بهرهبرداری خودشان میدانستند و چه چیز را و چه گروه را مخالف میدانستند. آنها کدام دستهجات را مخالف سلطۀ خودشان بر شرق و خصوصاً ایران، که یک ویژگی خاصی دارد، کدام گروه را مخالف با این سلطه میدانستند و کدام گروه یا گروهها را مخالف نمیدانستند یا موافق میدانستند.
ما از وقتی که رضاخان کودتا کرد و آمد ایران ـ که من یادم است ـ مطالعه کنیم آن مسائلی که در ایران واقع شد و انگلیسها اول او را آوردند و به قدرت رساندند تا وقتی که محمدرضا به جای او آمد ـ و نمیتوانیم بگوییم کدام خبیثتر بودند، لکن خباثت دومی اثراتش برای ما زیادتر بود، که دومی را متّفقین تحمیل کردند و خود محمدرضا هم در کتابش نوشت. حالا شاید نباشد در آن کتاب. اگر کسی آن چاپ اولش را داشته باشد، نوشت که اینها صلاحِ هم دیدند که ما باشیم. من باشم در اینجا حکومت کنم ـ ما مطالعه کنیم از آنوقت تا زمانی که این آدم رفت، ببینیم که اینها با چه گروههایی مبارزه کردهاند و با چه گروههایی مصالحه و سازش. رضاخان اول که آمد، ما شک نداریم که یک آدم عامی بود و آنها فهمیده بودند که یک آدم قدرتمندی است و جسوری است و کار از او میآید. آنها این را آوردند، این هم در رادیو دهلی ـ شماها که یادتان نیست، شاید آنهایی که سنّشان بالا باشد یادشان هست، که در رادیوی دهلی ـ گفتند که ـ رادیو دهلی از انگلیسها بود آنوقت که ـ رضاخان را ما آوردیم روی کار و بعد از اینکه مخالفت کرد و با آلمانها ـ مثلاً ـ یک رفت و آمدی داشت، ما او را بیرون بردیم.
این یک آدمی بود، که با مطالعات، آنها ادراک کردند که یک آدم قلدری است و
شعور سیاسی هم ندارد آنقدرها؛ این را خوب میشود آلت دست قرار داد. آوردند و کودتا کردند و آنوقت اشخاص زیادی را از همۀ طوایف گرفتند و ابتدای امر وجب به وجب، به نظر میرسد که روی یک نقشهای که آنها برایش میدادند، عمل میکرد. ابتدائاً شروع کرد به ریاکاری و مجالس روضه میرفت و خودشان مجلس روضه بپا میکردند و از قراری که آنوقت میگفتند، در همۀ تکیههای تهران هم آنوقت میگفتند پابرهنه میرود. همه جا میرفت و با مردم خوش و بش میکرد و این کارها را میکرد تا آنوقتی که قدرت دستش آمد و محکم شد پایش. ببینیم که در آن وقتی که قدرت دستش آمد با کی و با چه گروهی مخالفتش زیاد بود و با چه طرحهایی مخالفتش زیاد.
این را بسیاری البته یادشان است که شروع کرد؛ مخالفت با روحانیون با اسم اینکه میخواهیم اصلاح بکنیم، چه بکنیم. مجلسی در شاید جاهای دیگر و در مدرسۀ فیضیه، که ما شاهدش بودیم، مجلس امتحان درست کردند و اشخاصی که مال خودشان بود، میآمد آنجا برای امتحان و اینها به خیال اینکه، تبلیغاتشان این بود که ما میخواهیم این اشخاصی که صحیحند و اهل علم صحیح هستند، از آنهایی که نه، لیاقت این لباس را ندارند، میخواهیم تمیز بدهیم. حتی بعضی از آقایان محترم قم هم این معنا را باور کرده بودند. خدا رحمت کند مرحوم آقای فیض[2]را، به من فرمودند که ـ در مدرسۀ فیضیه، که ـ خوب، اینکه بدکاری نیست که اینها بیایند خوبها را از بدها جدا کنند. من به ایشان عرض کردم که بله، اینها میخواهند خوبها را از بدها جدا کنند که خوبها را از بین ببرند، نه بدها را. و همینطور هم شد. ابتدا برای این معنا آمدند و چه تلخیها بر ماها گذشت از این امتحان و از این بساط. بعد هم با یک بهانۀ دیگر شروع کردند به اینکه باید ملت لباس واحد داشته باشد و عمامهها را از سرها برداشتند و آنقدر خرابکاری کردند که روی تاریخ را سیاه کردند. البته اینها یک مسائل طولانی است که شاید تاریخ، حالا که
میتوانند، بنویسند اشخاصی که اطلاع دارند.
بعد هم یا در همان وقتها هم، مجالس روضه را با کمال جدّیت منع کردند که شاید در شهرها، یک مجالس علنی که مثل مجالس متعارف، آن وقتها بپا نبود. من در قم یادم است که یکی از آقایان، بینالطلوعین ـ قبل از طلوع فجر ـ یک مجلس چند نفری داشت و قبل از طلوع آفتاب هم متفرّق میشدند و گمانم این است که همین مجلس را هم آمدند جلویش را گرفتند. این دو جناح ـ که هر دوش از جناح روحانی است ـ جناح روحانیت و جناح خطبا ـ این دو راه، دو جهت وجهۀ نظر آنها بود و به هر دو حمله کردند، عمامهها را از سر آنها برداشتند. یکی از کسانی که در قم مشغول این خرابکاری بود، یک روز گفت که در تمام ایران، شش نفر باید عمامهای باشد، و حال آنکه آن هم دروغ میگفت. اگر میتوانستند، یک نفر هم نمیگذاشتند باشد. این حملهای که اینها کردند به روحانیت و حملهای که کردند به مجالس تعزیه، ما از آن میفهمیم که این دو جناح در نظر آنها، مخالفتشان با ابرقدرتها و این معنا که اینها مانع از آن مقاصدی که آنها دارند، بیشتر. این دو جناح بیشتر بوده و لهذا، بیشتر مورد آزار واقع شدهاند.
بعد هم که قضیۀ کشف حجاب به آن فضاحت و به آن رسوایی را درست کردند. آن هم روی همین بود که اینهایی که علاقه به اسلام داشتند و علاقه به دیانت و احکام دیانت داشتند، اینها را سرکوب کنند و خدا میداند که درکشف حجاب، چه جنایتهایی اینها کردند، حتی بهعلمای بزرگ هم پیشنهاد میکردند که شما مجلس بگیرید با خانمهایتان؛ با زنهایتان بیایید در مجلس برای اینکه فرمودهاند. نقل کردند که یکیشان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی گفته بود که فرمودهاند که شما باید در آن مجلسی که مختلط است شرکت کنید. ایشان فرموده بودند: فلان خوردند. او گفته بود که آن بالاییها گفتهاند. گفته بود: من هم همان بالاییها را میگویم. بله، اینها میخواستند با ارعاب و هو و جنجال، کار را انجام بدهند. لهذا، به ایشان هیچ تعرّضی نکردند. هر کدام ضعیف بودند و ضعیف
القلب بودند، شرکت میکردند و هر کدام قوی بودند، نمیکردند. ما باید از اینها عبرت بگیریم، از این مسائل. با تبلیغات مختلف، نه همان با زور، با تبلیغات مختلف، این مسائلی که داشتند و آن مطالبی را که خودشان مطالعه کرده بودند و موانع را پیدا کرده بودند با تبلیغات دامنهدار از هر نحو، قلمها و نطقها و روزنامهها و همه چیز به کار میافتاد؛ برای اینکه، این مسائل را به ثمر برسانند و موفق هم ابتدا شدند، بهطوری که این را من کراراً گفتهام: مرحوم آقای آشیخ عباس تهرانی[3]ـ رحمهاللّهـ گفتند که من اراک بودم و میخواستم بیایم به قم یا به تهران میخواستم بروم، از اراک میخواستم بیایم. خواستم اتومبیل بگیرم، آن شوفر اتومبیل گفت که ما عهد کردیم، قرار دادیم با خودمان که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش را، یکی هم آخوندها را. در اثر تبلیغاتی که کرده بودند، شعرهای شاعرشان را که لابد بعضی شنیدهاند که «تا آخوند و قجر در این مملکت است، این ننگ را کشور دارا به کجا ببرد»! این را آن خبیث خدانشناس[4]در شعرش گفت.
شعرا شعر گفتند، مجالس درست کردند، محافل درست کردند، تبلیغات کردند؛ هر طور توانستند با هر شیوهای، این روحانیون را و این متدیّنین را کوبیدند و مقصود اصلی این بود که اسلام را از بین ببرند. آنها میفهمیدند که تا اسلام قدرت دارد در یک کشوری، نمیتوانند آنها آنطور که میخواهند سلطه پیدا کنند. باید اسلام را و مظاهر اسلام را و احکام اسلام را اینها از بین ببرند تا موفق بشوند به آن مقاصدی که دارند. لهذا، مطالعه میکردند چه چیز برای اسلام بیشتر میتواند خدمت بکند، قدرت اسلام را بهتر میتواند حفظ بکند، آن را بیشتر میکوبیدند و کدام احکام اسلام بیشتر پیش مردم ـ مثلاً ـ رایج است و بیشتر علاقه به آن دارند، آن را بیشتر میخواستند از بین ببرند.
ما باید توجه به این معنا داشته باشیم. ما باید گمان نکنیم که مسائل ایران ختم شده
است، تمام شده است. هم مسائل فرهنگیاش تمام نشده است و هم سایر مسائل. شما هیچ وقت خوف از این نداشته باشید که مثلاً، دولت غاصب عراق حمله کرده است و دارد مثلاً، کارهای خلاف میکند. از اینها هیچ وقت خوف نداشته باشید. اینها نمیتوانند کاری انجام بدهند. شما از این خوف داشته باشید که همان نقشههایی که قبل از انقلاب اینها داشتند، در زمان رضاخان و محمدرضا خان داشتند، حالا بیشتر داشته باشند. آنها قبلاً از باب اینکه بهطور ذهنی و علمی، یافته بودند که اسلام اگر رواج داشته باشد و مظاهر اسلام رواج داشته باشد، نمیگذارد که ما استفادههایمان را بکنیم، حالا که عیناً سیلی را خوردند و مشاهده کردند قدرت اسلام را در یک ملت سی و چند میلیونی و اسلام، که دارای یک میلیارد جمعیت است، اینها ملاحظه میکنند که بعد از آنکه سی و چند میلیونشان به ما اینطور کردند، پس وقتی که یک میلیارد جمعیت دنیا، که قریب به یک میلیارد مسلم دارد، اگر اینها همه مثل ایران بشوند، ما چه خواهیم کرد؟
امروز نقشه دقیقتر از آن وقت است. امروز طرحهایی که اینها میخواهند پیاده کنند از آن وقت شدیدتر است و ما باید بیشتر چشم و گوشمان را باز کنیم. شما امروز هم میبینید که چهار نفر، ده نفر روحانی که با کمال صداقت دارند خدمت به این انقلاب میکنند، از هرگوشه صدا میشود که حکومت آخوندی! این زمزمهها تازه کمکم همان نقشههای سابق است. آن وقت هم یکدفعه نشد. ابتدا کمکم، یکییکی، دوتا دوتا اهل علم بلاد را، اهل منبر بلاد را انتقاد کردند؛ گفتند، گفتند، روزنامهها بعد شروع کردند و نطقها و مجالس و اینها درست کردند و بعد هم کار خودشان را انجام دادند. حالا هم این نقشه هست در کار.
در آن وقت، یکی از حرفها که هی رایج بود، میگفتند: «ملتِ گریه»؛ برای اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. اینکه همۀ مجالس روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسی که خودش در مجالس روضه میرفت و آن بازیها را در میآورد،
قضیۀ مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر میفهمیدند و آن را میخواستند از بین ببرند؟ قضیۀ عمامه و کلاه بود یا از عمامه یک چیز دیگری آنها میفهمیدند و روی آن میزان عمامه را با آن مخالفت میکردند؟ آنها فهمیده بودند که از این عمامه یک کاری میآید که نمیگذارد اینها این را که میخواهند، عمل کنند و از این مجالس عزاداری یک کاری میآید که نمیگذارد اینها کارشان را انجام بدهند.
وقتی یک ملت در ماه محرم، سرتاسر یک مملکت، یک مطلب را میگویند، شما انگیزه این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم برای سیدالشهدا. نه سیدالشهدا احتیاج به این گریهها دارد و نه این گریهها خودش ـ فی نفسه ـ کاری از آن میآید، لکن این مجلسها مردم را همچو مجتمع میکنند و یک وجهه میدهند، سی میلیون، سی و پنج میلیون جمعیت در دو ماه محرّم و خصوصاً دهۀ عاشورا، یک وجهه، طرف یک راه میروند. اینها را در این ماه محرّم، خطبا و علما در سرتاسر کشور میتوانند بسیج کنند برای یک مسئله. این جنبۀ سیاسی این مجالس بالاتر از همۀ جنبههای دیگری که هست. بیخود بعضی از ائمۀ ما نمیفرمایند که برای من در منابر روضه بخوانند. بیخود نمیگویند ائمۀ ما به اینکه هر کس که بگرید، بگریاند یا صورت گریه، گریه کردن به خودش[بگیرد]اجرش فلان فلان است. مسئله، مسئلۀ گریه نیست. مسئله، مسئلۀ تباکی نیست. مسئله، مسئلۀ سیاسی است که ائمۀ ما با همان دید الهی که داشتند، میخواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند از راههای مختلف. اینها را یکپارچه کنند تا آسیبپذیر نباشند.
مسائل اسلام، مسائل سیاسی است و سیاستش غلبه دارد بر چیزهای دیگرش. اجتماعاتی که اسلام بعضیاش را فرض کرده است، واجب کرده است و بعضیاش را بهطور استحباب و مبالغه در استحبابش کرده است اینها یک مسائل سیاسی است، قضیۀ مکّه یک مسئلۀ[سیاسی است.]اجتماع در مکّه در این محافل مختلف با آن یکپارچگی
مردم، که از همۀ بلاد مسلمین واجب شده است که بیایند در آنجا، بروند چه بکنند، چه بکنند[سیاسی است.]خدا که احتیاج به عبادت من و تو ندارد. خدای تبارک و تعالی میخواهد که مردم را مجتمع کند، واجب کرده است اینها را که جمع بشوند در آنجا و مسائل اسلام را طرح کنند و حل کنند.
معالأسف، در اثر بیاطلاعی ماها، در مکّه مجتمع میشوند، لکن به مسائل خودشان درست نمیرسند. حالا اخیراً یک قدری بهتر شده است، لکن اگر مسلمین در یک همچو مجلس بزرگی ـ که از تمام دنیا مجتمع شده است و هیچ قدرتی نمیتواند اینطور مجلس را درست بکند، دولتها هر چه زحمت بکشند یک عدهای از مملکت خودشان را میتوانند یک جایی جمع کنند یا از چند تا مملکت ـ خدای تبارک و تعالی مردم را، مؤثرها را برایشان فرض کرده است که مجتمع بشوند در آن مجالسی که در مکّه هست و همه با هم آنجا جمع بشوند.
نکتۀ سیاسی این اجتماع این است که اولاً، خودشان مطلع بشوند از حالات هم، تفاهم کنند با هم، برادر باشند با هم، برادری کنند با هم و مسائل بلاد خودشان، ممالک خودشان را طرح کنند در آنجا و چارهجویی کنند برای مسائل خودشان. ما اگر، همین حج را به آن معنایی که روح حج اقتضا میکند، عمل میکردیم، این گرفتاریهای زیادی که برای مسلمانها پیش آمده است، پیش نمیآمد.
اگر دولتهای اسلامی واقعاً به خود میآمدند، توجه میکردند که یک همچو محفل بزرگی، که خدای تبارک و تعالی بر ما لازم کرده است، بر عددی از ما الزام کرده است و بر همه مستحب کرده است که آنجا برویم، این دولتها وسایلش را فراهم میکردند و ملتهایی که میرفتند آنجا با دست باز با هم ملاقات میکردند، با هم دردهای بلاد خودشان را[در]میان میگذاشتند، گرفتاریهایی که از قدرتهای بزرگ برای آنها پیش میآمد و پیش میآید، طرح میکردند، گفتگو میکردند و برمیگشتند به محالّ خودشان
و تبلیغ میکردند مسائل را اگر دولتها، دولتهایی بودند که توجه داشتند به این مسائل و نمیخواستند که زیر بار قدرتهای بزرگ باشند و میفهمیدند لذت اینکه یک حکومت بر یک جامعۀ بیدار از یک حکومت بر یک جامعهای که هیچ خبر از هیچ چیز ندارد بهتر است، از زیر بار بیرون آمدن از ابرقدرتها، ولو هر جور مصیبت هم برای ملتهای ما داشته باشد، بهتر است از اینکه ما در کاخهای بزرگ و در خانههای چه و کذا و اتومبیلهای کذا باشیم و نوکر باشیم اگر اینها این را میفهمیدند، دست از این کارها برمیداشتند و با ملتها همصدا میشدند و وسایل را فراهم میکردند و این محفل بزرگ حج را نه اینطوری که حالا هست، درست بهجا میآوردند و خودشان هم میآمدند در آن محافل و مینشستند و مسائلشان را حل میکردند، آنوقت اسلام یک قدرتی میشد که هیچ قدرتی مقابل او نبود. این یک راه هست که مردم را، همۀ مردم را سالی یک دفعه همۀ بلاد را دعوت کردند وللّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیْتِ[5]هر کس بتواند باید برود.
یک راه دیگر این نماز عید و اجتماعات در عید است، در سالی دو مرتبه. این هم یک مسئلهای است که در بلاد باید مجتمع میشدند، میشوند و باز مسائل، مسائل سیاسی است. نماز جمعه در هر هفته یک دفعه، آن اجتماعات بزرگ بشود و بررسی بشود در هر جا راجع به مسائل روز که بحمداللّه، این مسئله در این سالها شده است و امید است که بیشتر بشود و آقایان هم باید تبلیغ کنند که این مجالس بهتر بشود و مجالس جماعت است که مردم در هر روز مجتمع بشوند در مساجد، نه همان مجتمع بشوند، بگذارند این پیرمردها و از کار افتادهها بروند. نه، مساجد باید مجتمع بشود از جوانها.
اگر ما بفهمیم که این اجتماعات چه فوایدی دارد و اگر بفهمیم که اجتماعاتی که اسلام برای ما دستور داده و فراهم کرده است، چه مسائل سیاسی را حل میکند، چه گرفتاریها را حل میکند، اینطور بیحال نبودیم که مساجدمان مرکز بشود برای چند نفر پیرزن و پیرمرد. وقتی جماعت برود و اشخاص مؤثر بروند، مردم بروند، همه بروند آنجا مجتمع
بشوندو در آنجا خطیب برایشان مسائل روز را بگوید و مسائلی که، مشکلاتی که دارند بکوید، این حل میکند مطالب را. همین ماه محرم و ماه رمضان ، محرم و صفر و ماه رمضان آنقدر برکاتی که بر این سه ماه مرتب است، نمیشود انسان احصا کند. این اجتماع عاشورا و این برگزاری عزای شهید، بزرگتر شهید عالَم، این آنقدر برکات دارد. همان وقتی هم که این مسائل سیاسی در آن طرح نمیشد، آنقدر برکات داشت برای ملتها که قابل احصا نبود.
الآن بیشتر ما احتیاج داریم به این مجالس. تو گوش شما نخوانند به اینکه این مجلسها[را]بگذاریم حالا و مجالس روضه را؛ خرجهایی که میکنیم حالا نکنیم وخرج ـ مثلاً ـ این جنگزدهها بکنیم؛ نه، مسئله اینطور نیست. خرج جنگزدهها را باید بکنیم. ملت ما باید کسانی که در جنگ آنطور لطمهها را دیدند، جوانهایی که در جنگ آنطور فداکاری میکنند، قدردانی کنند، و کسانی که از منزلهای خودشان دور شدند، باید پذیرایی از آنها بکنیم. یک وظیفۀ انسانی، وظیفۀ الهی است، نه به معنای اینکه ما حالا کارهای دیگرمان را رها کنیم، به این کار فقط بچسبیم. همه را باید ما بگیریم.
امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر احتیاج داریم از سابق. این اجتماع سرتاسری کشور، این دستهجات سرتاسری کشور، امروز دیگر یک رنگ سیاسی پیدا کرده است و حق هم همین است. اگر ما سی و چند میلیون جمعیت در این دهۀ محرّم، که وسیلهشان را خدا برای ما فراهم کرده است و آنقدر ائمۀ اطهار راجع به اینطور امور سفارش فرمودهاند و آنطور ثوابها را خدای تبارک و تعالی برایش مرتب فرموده است، اگر 35 میلیون جمعیت در این ماه محرّم، در این دهۀ محرّم، اجتماعات داشته باشند، خطبا هم بروند مسائل روز را برایشان بگویند و تعزیه بگویند و گریه بکنند برای سیدالشهدا، این یک شعاری است؛ یک شعار الهی است.
«امروز دیگر ما انقلاب کردهایم، روضه دیگر لازم نیست» از غلطهایی است که تو
دهنها انداختهاند؛ مثل این است که بگوییم امروز ما انقلاب کردهایم، دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم. انقلاب برای این است. انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعایر اسلام را بمیرانیم. زنده نگهداشتن عاشورا یک مسئلۀ بسیار مهم سیاسی ـ عبادی است. عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد[ه]، یک مسئلۀ سیاسی است؛ یک مسئلهای است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد.
ما از این اجتماعات استفاده میکنیم. ما از آن «اللّهاکبر»ها، ملت ما از آن «اللّهاکبر»ها استفاده کرد. آن «اللّهاکبر»ها را باید حفظ بکنیم . این مظاهر و شعائر و اموری که در اسلام در آن سفارش شده باید فکر کنید که اینها یک مسئله سطحی نبوده است که میخواستند جمع بشوند و گریه کنند، خیر.
ما ملت گریه سیاسی هستیم، ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان میدهیم و خرد میکنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است.
چطور شد که اینها در زمان رضاخان یک محفلی جمع شدند برای شکست ایران از اسلام گریه کردند؟ اگر گریه اشکال داشت، چطور اینها گریه کردند؟ اینها میخواستند که مجوس را و آن ملت و ملیتی که خودشان در نظر است، احیا کنند. لهذا در آن محفل حرفها زده شد و گریهها شد برای اینکه چرا مجوس از اسلام شکست خورده است. آن افکار پوسیده الآن هم در مغزهای بعضیها هست. اینها نمیخواهند که شما برای یک شهید اسلام گریه کنید. اگر چنانچه برای شکست اسلام گریه کنید آنها میگویند: نه،گریه چیز خوبی است. اینها نمیخواهند که شما برای کسی که همه چیزش را برای اسلام داد، اینها نمیخواهند شما زنده نگهدارید یک واقعهای را که قدرتهای بزرگ را آن واقعه کوبید و در اثر او، شما هم اگر بشوید، میکوبید. اینها نمیخواهند این مسائل واقع بشود. معالأسف، تبلیغ میکنند این منحرفین؛ اینهایی که مأمورند که اینجور تبلیغات را بکنند و جوانهای ما بعضیشان باورشان میآید. باید جوانهای ما بدانند که هر نحو تبلیغی که بر ضد یکی از مظاهر اسلامی واقع شد، این تبلیغی است که از جانب بزرگترها و چپاولگرها به دست عمّالشان واقع میشود؛ برای اینکه اسلام را بکوبند.
این جوانهای ما که بحمداللّه، مسلمند و فعّال، باید توجه بکنند به اینکه هر یک از این شعائر اسلامی چه چیزی دارد که اینها با آن مخالفند. چی زیر سر عمامه است که اینها مخالفند و چی زیر سر مجالس عزاست که اینها با آن مخالفند. از این، چه چیزی میآید از مجالس عزا، هماهنگ کردن همۀ ملت. همۀ ملت در یک روزی از منزلها بیرون میریزند و فریاد میزنند. اگر یک وقتی اینها فکر این را کردهاند، اگر یک وقتی خطبایی که در بین اینها هستند و علمایی که در بین اینها هستند، با هم قرار دادند که در این روز، اینها را منسجم بر ضد یک قدرتی بکنند، چه خواهد شد؟ اینها از این میترسند. با گریه، شما هی بنشینید گریه کنید، اما نفت را به ما بدهید، ما اشکال نداریم! هی مجلس بگیرید، با ما مخالفت نکنید، اشکال ندارد!
اینها از این مجالس، از آن جنبۀ سیاسیاش میترسند. امروز هم مجالس ما تحوّل درش پیدا شده است؛ مثل سابق نیست، متحول شده است. همۀ افراد ملت ما، مجالس ما متحول شده است. لکن گمان نکنند آنهایی که جنبههای سیاسی به نظرشان دارند و مثلاً روشنفکر هستند، به نظرشان که مجالس گریه دیگر چیزی نیست. همین گریههاست که کارها را پیش برده، همین اجتماعات است که مردم را بیدار میکند. ما از این مخالفتهایی که شد در زمان رضاخان و شک نداریم که به دستور بوده ـ خود او خیلی معلوم نبود که اگر دستور ندهند، این حرفها را بزند ـ از این مخالفتهایی که شد، باید عبرت بگیریم؛ ببینیم با مجالس روضه مخالف بودند، معلوم میشود که مجالس روضه با آنها مخالف است؛ با روحانیت مخالف بودند، ببینیم که روحانیت برای آنها مضر است؛ با دانشگاه مخالف بودند، ببینیم که دانشگاه با آنها مخالف است. بودن یک دانشگاه صحیح با آنها مخالف است. بله، آنها دانشگاهی که به دست خودشان درست بشود و همه چیزش را هم خودشان درست بکنند و جوانهایی که از دانشگاه بیرون بیایند همه برای خودشان عمل بکنند، با آن مخالف نیستند. اما امروز با دانشگاه مخالفند. در انقلاب اسلامی، با دانشگاهش مخالفند، با مجالس روضهاش مخالفند، با روحانیاش مخالفند، با جوان متدیّن بازاریاش مخالفند، با همه مخالفند.
امروز مخالفت همه جانبۀ ابرقدرتهاست با این ملت در همۀ مظاهر اسلامیاش و ما باید بیدار باشیم و توجه داشته باشیم. تبلیغات اینها برای ما ضررش بیشتر از جنگهاست. ساده نباید برخورد کرد با این تبلیغات. ما از جنگ چه ترسی داریم؟ یک ملتی که حاضر است برای شهادت و شهادت را فوز عظیم میداند، چه باکی از این مسائل دارد؟ از این، از اینکه باکی نیست. تازه وقتی که یک جنگی شروع میشود، ملت ما بیدار میشود. بیشتر متحرک میشود.
شما ببینید که در این جنگی که به ایران تحمیل کردند و اشخاص خائن به اسلام، مخالف سرسخت با اسلام، این جنگ را بپا کردند، ایران چه جور باز زنده شد، یکپارچه ایران دوباره انقلاب کرد و توجه کرد به یک مقصد؛ سرتاسر ایران. کدام کار ممکن بود که اینطور مردم را بسیج کند؟ این جنگ بود که بسیج کرد. پس[در]جنگ چیزهایی است که ما خیال میکنیم بد است، بعد خوب از کار درمیآید. البته جوانهایی ما از دست دادیم. این اسلام از این جوانها خیلی از دست داده، و ما در این جنگ بیشتر از جنگ صفین تا حالا از دست ندادیم؛ خیلی هم کمتر از اوست، لکن برای اسلام است. وقتی برای اسلام است، ما چه باکی داریم. جنگ برای ما، ما را بیدار کرد. آن رخوت و سستی اگر پیدا میشد، دوباره برگشت به یک قرصی و محکمی.
آن که انسان[را]میترساند این تبلیغاتی است که بیخ گوش اینها، یکی، یکی گفته میشود و بعد یک جمعیتی میشوند و بعد زیادتر. از این شیطنتها باید یک قدری ترسید و توجه به آن کرد. از اینکه مجالس اسلامی را، مجالس عزا را در نظر شما سست میکنند و میروند تو دهات، اینور آنور میافتند که فلانی گفته است که مجالس عزا لازم نیست و شما خدمت کنید به اینها، فلانی چطور همچو حرفی میزند؛ کسی که میداند که مجالس عزا چه جهت سیاسی دارد، چه جهت اسلامی دارد؟ البته باید آنها را هم بررسی کرد و تکلیف است برای دولت و برای ملت؛ برای همه، از خود ما هستند آنها، برادرهای ما هستند. آنها را خانههایشان را خراب کردند و عدهشان، زیادی را کشتند و از بین بردند و اینها هم بیخانمان شدند، آمدند. هر جا آمدند، باید مهمانداری کرد از آنها.
لکن این به آن معنا نیست که ما در آن مسئلهای که همه با هم باید مجتمع بشویم برای کوبیدن ابرقدرتها، از آن مسئله دست برداریم و برویم این کار را بکنیم. نخیر، هر دو را باید بکنیم. مجالس سرجای خودش باید باشد و مجالس عزا باید باشد و اهل منبر باید این شهادت امام حسین ـ سلام اللّه علیه ـ را زنده نگهدارند و ملت باید با همۀ قدرت این شعائر اسلامی را، خصوصاً این را، زنده نگه دارند. با زنده نگه داشتن او، اسلام زنده میشود:اَنا مِنْ حُسَیْن[6]که روایت شده است که پیغمبر فرموده است، این معنایش، معنا این است که حسین مال من است و من هم از او زنده میشوم. از او[نقل]شده است. اینهمه برکات از شهادت ایشان است، با اینکه دشمن میخواست آثار را از بین ببرد؛ آنها درصدد بودند که اصل بنیهاشمی در کار نباشد. «لَعِبَت هاشمُ بالکذا»[7]این حرف بود. آنها میخواستند اصل اسلام را ببرند و یک مملکت عربی درست کنند و این کارشان اسباب این شد که عرب و عجم و همه، همۀ مسلمین توجه پیدا کردند که نه، قضیه، قضیۀ عربیّت و عجمیّت و فارسیّت و اینها نیست، قضیۀ خدا و اسلام است.
این مجالس را حفظ کنید. همۀ مجالسی که اجتماعات دینی است، اجتماعات اسلامی است، اینها اسلام را در قلوب ما زنده نگه میدارد. جماعات را حفظ کنید. جمعه را حفظ کنید. اعیاد اسلامی را، شعایری که در آن هست، حفظ کنید و مجالس عزا را با همان شکوهی که پیشتر انجام میگرفت و بیشتر از او، حفظ کنید و اهل منبر ـ ایّدهم اللّه تعالی ـ کوشش کنند در اینکه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامی و مسائل سیاسی ـ اسلامی. مسائل اجتماعی ـ اسلامی و روضه را دست از آن برندارید که ما با روضه زنده هستیم.
بعضی از امور هست که باید به وسیلۀ آقایان، آقایانی که خطبا هستند و اهل منبر هستند، در سرتاسر کشور تذکر داده بشود به مردم:
یکی همین که گفتم که انشاءاللّه، تذکر داده میشود و انشاءاللّه، مسلمین هم توجه میکنند به آن. یکی اینکه از جنگ خسته نشوند مردم. جنگ یک چیز خوبی است. البته ما پیشقدم نیستیم. برای جنگ ما پیشقدم نیستیم، لکن حالا که به ما تحمیل شده است، این یک آثار بزرگی دارد برای نهضت ما. یکی از آثارش این است که دشمنِ ما را رو سیاه کرد در دنیا. این میخواست که برای خودش یک حیثیتی پیدا بکند و اینکه دشمن اسلام بود و قبل از این هم که هجوم کند به ایران، با عراق آنطور معامله کرد و با علمای عراق آنطور معاملات کرد و با ملت عراق آنطور و با دستهجات برای عاشورا آنطور و برای زائرین کربلا، که برای اربعین میرفتند، آنطور جنایتکارانه عمل کرد. این در دنیا رسوا شد. و حالا هم هر چه میخواهد سالوسی کند و نماز بخواند و اظهار اسلامیت بکند و امثال ذلک، دیگر فایده ندارد. این دیگر نمیتواند با سالوسی، خودش را جا بیندازد. نمیتوانست، لکن شاید بعضیها ـ آنهایی که خارج بودند از عراق ـ باورشان میآمد که این یک آدمی است که میخواهد خدمتی بکند و کذا و این حرفها. حالا معلوم شد که نه، همه فهمیدند که این آدم اینطوری است، وضعش اینطوری است. معلوم شد یک آدمی است که عرب نمیخواهد کار بکند. این خوزستان عربها را غالباً کشتند. اگر ایشان با عرب موافق است، چطور عربکشی میکند؟ برای این هم نبوده است که چند کیلومتر از مملکت ایران را او ادعا دارد. چقدر ضرر کرده در این ملت عراق بیچاره چقدر ضرر کرد در این جنگ! و ملت اسلام چقدر ضرر برد؛ ضرر جانی، ضرر مالی، ضرر حیثیتی او برد!
یکی از مسائلی که باز مرتب شد بر این، اینکه شیاطین فهمیدند قدرت اسلام در ایران چیست و قدرت ارتش ما و پاسدارهای ما ـ که خداوند همه را حفظ کند ـ آنطور نیست که آنها خیال میکردند. خلیجیها هم فهمیدند که نه، مسائل آنطورها نیست و اگر ـ خدای نخواسته ـ یک وقت شیطنت کنند، ممکن است عکسالعمل داشته باشد. دیگران هم
فهمیدند که نه، قدرت اسلام بیش از این مسائل است که اینها خیال میکنند. قدرت اسلام است که یک مملکت را یکپارچه بر ضد آنها به راه میاندازد؛ بسیج میکند. این قدرت اسلام است. این هم یکی از برکاتی بود که از این جنگ تحمیلی برای آنها ننگ بار آورد و برای ملت ما سلحشوری و قدرتمندی و بیداری.
این جنگی که حالا به ما تحمیل شده است برای ما البته یک ضررهایی هم داشته است و برادرهای ما در آنجا و اشخاصی که در آنجا تلف شدند و در خرمشهر و در آبادان و در دزفول و اینها تلف شدند، خساراتی برایشان بار آمده و عدهای زن و بچههایشان هم که سرپرستهای خودشان را از دست ـ مثلاً ـ دادهاند. آنها هم کوچ کردهاند برای بلاد دیگر. باید آقایان به مردم سفارش کنند که اینها برادر ما هستند، اینها در راه اسلام و جنگ در اسلام اینطور آواره شدهاند، اینها را باید مثل خودتان و مثل اولاد خودتان بدانید. اگر بچههای بیسرپرستی هستند و میتواند سرپرستی یکی از اینها را برای خودش نگهدارد و حفظ کند، حفظ کند. دولت باید اینها را با یک ترتیبی، مرتبی، منظمی، محترمانه برای اینها جا تهیه کند؛ برای اینها غذا تهیه کند. اینها آواره شدهاند. نباید فکر این باشیم که ما خودمان هر چه میخواهیم داشته باشیم، دیگران هیچی. نخیر، باید کمک کنند به اینها، ثروتمندها کمک کنند به اینها، برادرهای مؤمن، خواهرها به اینها کمک کنند و اینهایی که در جنگ آسیب دیدهاند اینقدر نگذارند مصیبت بیشتر برایشان بشود و آنها را مثل مهمان عزیز مهمانداری کنند و دولت هم باید جاهایی را برای اینها معیّن کند و آنها را حفاظت کند.
یکی هم اینکه باید دولت ما، ملت ما توجه به این معنا داشته باشد که در یک مملکتی که جنگ در آن هست، ممکن است که یک چیزهایی هم کمبود توی آن باشد. در ایران الحمدللّه، کم است این. اما اینطور نباشد که خودشان کمک کنند، مردمی کمک کنند بر اینکه کمبودی حاصل بشود، هجوم کنند ـ مثلاً ـ به خرید یک چیزی و نگهداری
بخواهند بکنند. گمان نکنند که با این جنگی که آنجا واقع شده است، ایران در مضیقه واقع میشود. نه،ایران در مضیقه واقع نمیشود. شما توجه کنید که مسائل را از راه اسلامی با آن برخورد کنید، از راه انسانی با آن برخورد کنید. اگر مسائل را از راه اسلامیاش ما با آن برخورد کنیم، نمیرسد به اینکه ما بخواهیم یک چیزی را احتکار کنیم یا مثلاً، گرانفروشی کنیم یا رفتار خلاف انسانی بکنیم. وقتی یک جنگی پیش آمد، باید مردم بیشتر به فکر این باشند که ایران را آرام نگهدارند. الحمدللّه، آرام هم هست.اینهایی که جمع میشوند در یک جایی برای خرید یک چیزی ـ که نمیدانم حالا هم هست یا نه، که میشدند قبلاً ـ اینها یک اشخاصی هستند مفسدهجو و میخواهند تضعیف کنند روحیۀ شما را. ما هیچ واقعهای برایمان واقع نشده؛ یک دستهای آمدند در یک گوشهای[از]مملکت ما خرابکاری میکنند. از این دزدها در ایران همیشه بوده. این دزدها خیلی بوده. زمانهای سابق زیاد بود که یک شهری را شلوغ میکردند، یک جایی را میبریدند، از بین میبردند. نباید با اینکه یک شلوغکاری در یک جایی شده است که الآن هم انشاءاللّه از بین میرود.[روحیۀ شما تضعیف شود].
من منتظرم که این حصر آبادان از بین برود. و[هشدار]میدهم به پاسداران، قوای انتظامی و فرماندهان قوای انتظامی که باید این حصر شکسته بشود؛ مسامحه نشود در آن، حتماً باید شکسته بشود. فکر این نباشند که ما اگر اینها هم آمدند، بیرونشان میکنیم. اگر اینها آمدند، خسارات بر ما وارد میکنند. نگذارند اینها بیایند در آبادان وارد بشوند. از خرمشهر اینها را بیرون بکنند. حال تهاجمی بگیرند.
باز توجه داشته باشند به اینکه اینهایی که از فرماندهان و از پاسداران و از سربازان و از ژاندارمری و همۀ اینها در آنجا مشغول هستند، اینها دارند جانفشانی و فداکاری میکنند. اینها همچو نیست که توی خانهای نشسته باشند و راحت باشند؛ اینها هر کدام که رفتند در
این جبههها، فداکاری دارند میکنند. در هر حال، به نظرشان ممکن است که یک وقت ـ مثلاً ـ یک موشک فلان بیاید و اینها را از بین ببرد. باید از اینها قدردانی کنند، تقویت کنند روحیۀ اینها را، ملت باید تقویت کند روحیۀ اینها را. اینها مشغولند، مشغول بررسی هستند، مشغول برنامه ریزی هستند. از یک طرف مسامحه نباید بشود. از یک طرف هم مشغول به کار هستند اینها.
کسانی که اطلاع نظامی ندارند، نباید دخالت کنند در کار نظامی. این مثل این است که ما بگوییم که فلان سرهنگ یک وقت بیاید به ما بخواهد بگوید که فقه اسلام اینطوری است. همین طوری که میبینید بعضیها از قرآن یک آیهای را برمیدارند میخوانند و دنبال او یک مسائلی را میگویند، در صورتی که از قرآن هیچ اطلاعی ندارند و از اسلام هم هیچ اطلاعی ندارند. مایی که از نظام اطلاع نداریم و از جنگ اطلاع نداریم، نباید اظهار نظر بکنیم که خوب است اینجوری بکنند. آخر شما چه میدانید که خوب است اینجوری بکنند؟! من و شما اطلاع از این نداریم. هی برنامه ندهد کسی که ندارد یک اطلاعی را؛ نمیفهمد یک چیزی را، تضعیف نکند روحیۀ سربازهای ما را که با تمام قدرت، همۀ جناحهایشان دارند جانفشانی میکنند و ضربتهای زیاد به آنها زدهاند. شما کنار نشستهاید و میگویید خوب است اینجوری بکنند! آدمی که کنار گود نشسته، خیلی حرفها میتواند بزند. بگذارید که آنها روی نقشههایی که دارند، طوری که میتوانند، عمل بکنند و بحمداللّه، میتوانند و انشاءاللّه، عمل میکنند.
ما هم صبر داریم. اینقدرها بیصبری نکنید. جنگ صفّین هجده ماه طول کشید با آن زحمات، هجده ماه طول کشید با آنهمه رنجهایی که بردند و با آنهمه تلفاتی که دادند. ما تازه دو ماه است، که کمتر از دو ماه است الآن که یک همچو چیزی هست. شمایی که به همۀ ابرقدرتها میگویید «ما ایستادیم و مقابله میکنیم» و مشتتان را گره میکنید که ما امریکا و شوروی و کذا را[شکست میدهیم]، شما باید همچو قدرتمند باشید اگر پشت این خانههایتان هم ـ خدای نخواسته ـ سرباز اجانب آمد، باز هم همان مشت گرهکرده بروید و با هم در بیفتید و جنگ تن به تن بکنید.
شما که یک همچو کار بزرگی را کردید و حالا انگور را خوردید، نمیخواهید تبش را بکنید؟ یک همچو کار بزرگی که اعجاب دنیا را برای شما جلب کرده است، زحمت دارد. حفظ اسلام زحمت دارد. شما برای اسلام از اول قیام کردید و فریاد زدید: ما جمهوری اسلامی میخواهیم. آنها هم همهشان مخالف با جمهوری اسلامیاند. همۀ قدرتها مخالف با جمهوری اسلامیاند. کسی که با همۀ قدرتها درافتاده و بحمداللّه، پیش برده تا حالا، حالا نباید به واسطۀ اینکه یک چیزی واقع میشود، یک شلوغی در یک جایی واقع میشود، این خیال کند که نه، به هم خورد وضع. شما در جنگی که، جنگ داخلی که با محمدرضا و ساواکش داشتید، چقدر شهید دادید! از 15 خرداد به اینور، شاید صدهزار شهید ما داده باشیم یا بیشتر. چقدر هم معلول داریم! حالا ما همۀ این بساطی که تا حالا واقع شده است اینقدرها نیست؛ خیلی چیز کمی است و آنقدری که به آنها ضایعه واقع کردیم، لشکر ما ضایعه واقع کردند، چندین برابر است. محکم باشید آقا! جوانهای ما محکم بایستند!
[یکی از حضار: ما همه سرباز توایم خمینی، گوش به فرمان توایم خمینی]ما همه سرباز خدا هستیم انشاءاللّه. نه تو سرباز منی، نه من سرباز تو. همۀ ما با هم قیام کردیم که اسلام را در اینجا زنده کنیم و انشاءاللّه، به سایر جاها هم صادر کنیم. ما همه برادر با هم هستیم، دوست با هم هستیم و امیدوارم که همۀ ما دوش به دوش هم، هر کس هر مقداری که میتواند، من که یک پیرمرد ضعیف هستم، صحبت بکنم برای شما. آقای فلسفی که پیرمرد قوی انشاءاللّه، هستند، ایشان هم برای شما صحبت بکنند. آقایان اهل منبر هم برای مردم صحبت بکنند. این یک خدمتی است که از ماها برمیآید. ما ان شاءاللّه، انجام بدهیم و امیدوارم که برای خدا باشد. شما هم هر کدام هر کاری ازتان برمیآید انجام بدهید.
جهاد کشاورزها این است که کشاورزیشان را تقویت کنند. امسال شنیدم بعضیها سستی میکنند و این برخلاف مسیر اسلام است. شما پارسال با آن گرفتاریها زیاد کردید
کشتتان را و امسال الحمدللّه، آن گرفتاریها کم است و به شما کمکهایی هم از طرف دولت میشود و باید خودتان به فکر باشید که اگر ابرقدرتها فردا منع کردند همۀ کشورها را که به ما گندم ندهند، خودمان داشته باشیم. خوب، کشاورزها باید به این فکر باشند و کشاورزی خودشان را تقویت کنند و بیشتر کنند و کارها را جوری کنند که ما دیگر محتاج نباشیم در خوردنمان هم به مردم.
من امیدوارم که اشخاصی که تفکر دارند، مغز صنعتی دارند، اینها هم کارها را راه بیندازند و صنعت درست کنند خودشان. شما بدانید که اگر خودتان به فکر بیفتید،[میتوانید]. نگذاشتند شماها به فکر بیفتید، هی آمدند به شما دادند، شما هم تنبل شدید. خودتان به فکر بیفتید که برای خودتان انجام بدهید. کارهای خودتان را میتوانید انجام بدهید. گمان نکنید که ما حتماً باید همه چیزمان را از دیگران بگیریم. نه، شما به فکر این باشید که همه چیزتان را خودتان درست کنید. این ژاپن بود که در سالهای قبل محتاج بود و خودش به فکر افتاد و خودش کارهای خودش را درست کرد و الآن صادر میکند به امریکا هم. آن هندوستان بود که در آن زمان، آنقدر احتیاج داشت، حالا الآن دارد خودش احتیاجات خودش را رفع میکند. مغزهای شما کوچکتر از مغزهای دیگران نیست. شما خودتان به فکر باشید. توجه کنید که کار خودتان را خودتان انجام بدهید.
الآن مهم این است که کشاورزی باید چندین برابر سابق باشد. دولت باید کمک بکند و مردم باید جدّیت بکنند. من امیدوارم که در این سالی که میآید، به کوشش شماها، به کوشش جوانهای ما، کشاورزیهای ما، کارهای کشاورزی ما همچو بشود که ما محتاج نباشیم به دیگران در خوراکمان. همین طور کارخانهها کارها را انجام بدهند، خودشان راه بیندازند کارخانه را. شما خودتان باید انجام بدهید کار خودتان را. هی منتظر این نباشید که یکی دیگر بیاید شما را اداره کند. خودتان اداره کنید خودتان را. من امیدوارم که همۀ این کارها به دست خودتان بشود و هیچ به خودتان خوفی راه ندهید. ما آن قدرتهای بزرگ را هُل دادیم و بیرونشان کردیم و کسی نمیتواند شما را انشاءاللّه، دیگر هُل بدهد از مملکت خودتان.
2 - میرزا محمد فیض قمی متوفای 1329 شمسی از علمای برجسته قم در بدو تأسیس حوزه علمیه.
3 - از مدرسین برجستۀ اخلاق در حوزه علمیه قم و تهران.
4 - عارف قزوینی.
5 - سورۀ آل عمران، آیۀ 97: «و برای خدا، حج آن خانه بر مردم واجب است».
6 - حضرت رسول اکرم ص فرمود: «حُسَیْنٌ مِنّی وَ اَنَا مِن حُسَیْن» حسین از من است و من از حسینم. بحار الانوار، ج43، ص261، ح1.
7 - اصل این بیت چنین است:لَعِبَت هاشِم بالمُلکِ فلا خبرٌ جاءَ و لا وحیٌ نزَلیعنی آل هاشم با سلطنت و ملک بازی کردند و نه خبری از غیب آمد و نه وحی نازل شد. سیرۀ ابنهشام، ج3، ص143 و 144.