صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان توطئۀ امریکا، ایجاد آسیب از درون انقلاب ـ تبیین وظیفه ملت
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع توطئۀ امریکا، ایجاد آسیب از درون انقلاب ـ تبیین وظیفه ملت
-
حضار
حضار: دانشجویان پیرو خط امام مستقر در لانۀ جاسوسی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
خداوند شما جوانها را که متعهد به اسلام و در خدمت اسلام هستید، حفظ کند و توفیق شما را هر چه بیشتر برای رسیدن به هدفهای اسلامی[افزون کند]. آنچه که من میفهمم و احتمال زیاد میدهم این است که امریکا نه دخالت نظامی در ایران میخواهد بکند و نه حصر اقتصادی. اگر هم حصر اقتصادی بکند، ناجح[1]نمیشود. خودش هم میداند. لکن از راه اساسیتر پیش آمده، و آن راه این است که ما را از باطن خودمان آسیبپذیر کند و ما را بگنداند از باطن خودمان. از اول هم اینها بناشان بر همین معناست. شاید در انقلابهایی که واقع میشود آنهایی که میخواهند نفع ببرند یا ضرری کشیدند که میخواهند جبران کنند، نقشههایشان این باشد که خود انقلاب را در باطن خودش آسیب برسانند.
الآن همۀ دستها در کار این معنا هست. شاید این صحبتهایی که در خارج میکنند به اینکه ما دخالت نظامی میکنیم، یا حصر اقتصادی میکنیم، شاید برای این معنا باشد که اذهان ما را منصرف کنند به آن طرف، و از آن چیزی که در کشور خودمان دارد میگذرد غافل کنند. شما غافل از این شیاطین نباشید که اینها مطالعه کرده هستند. ماها تازه وارد این
میدانها شدیم. شماها تازه وارد این میدانها شدید. و به حسب آن حس انسانی هم که دارید آن شیطنتهایی که اینها در آن هستند کمتر وارد هستید. اینها مطالعه کردند، نه ده سال و نه صد سال، در طول تاریخی که راه پیدا کردند به شرق، مطالعه کردند. نه مطالعه فقط کشورها را، یعنی مخازن اینجاها را، این هم یک مطالعۀ طولانی بر آن شده است. قبل از اینکه این اتومبیل و طیاره و اینطور مسائل پیدا بشود، اینها کارشناسهاشان را میفرستادند در شرق و وجب به وجب مثلاً این مملکتها را گردش میکردند. با شتر میرفتند این بیابانها را؛ با قافلهها میرفتند این بیابانها را گردش میکردند و هر جایی که یک چیزی پیدا میشد یادداشت میکردند. نقشه برمیداشتند. این یک سری کارشان بود که بفهمند در کشور شما چه دارد. مخازن شما چی هست. این مالِ حالا نیست. این مالِ از سابق که راه باز کردند دنبال این قضیه هستند. و یک مطلب دیگری که شاید به آن بسیار اهمیت میدادند این بود که مطالعه در حال مردم ایران بکنند یا مردم شرق بکنند. حالا ما ایران مورد بحثمان است. این عشایر ایران، عشایر بختیاری، عشایر خوزستان ـ خیلی عشایر دارد ایران ـ توی این عشایر، اشخاصی میفرستادند برای مطالعه که اینها چه جور وضعی دارند. چطور میشود اینها را تحریک کرد. چطور میشود اینها را از تحرک بازداشت. این[ها]مطالعات طولانی کردند در این باب و در افراد دیگر، غیرعشایر. مطالعات دارند، احزاب را چه جوری باید درستش کرد و چه جوری به جان هم انداخت. مطالعات اینها زیاد است. و ما باید الآن تمام توجهمان را به این مطلب[بکنیم]که اینها الآن نقشۀ این معنا را دارند طرح میکنند و مشغول این معنا هستند که در خود ایران افراد را، جمعیتها را به جان هم بریزند و بعد منعکس کنند به اینکه این ایران، یک جمعیتی هستند که نظمی تو[ی]آنها نیست، حکومتی ندارند. الآن اگر ملاحظه کرده باشید این روزنامههای خارج را ـ که ماحصلش پیش من میآید هم خود آنها، و روزنامهنویسهاشان، هم اینهایی که مربوط به آن دستگاه سابق بودند، این مسائل را هی میگویند، الآن معلوم نیست که مرکز قدرت کجا هست. الآن معلوم نیست که ایران چه، کی ایران را دارد تنظیم میکند امورش را. کی دارد این قافله را میبرد؟ هی اول به طور
تردید، معلوم نیست قضیه چیست. بعد هم اینکه، یک مملکتی هست که این همین چند روز، همین چند وقت نفسهای آخرش را دارد میکشد. بختیار در یکی از نوشتههایی که، شاید دیشب من دیدم یا صبح دیدم، که دارد که «خمینی دارد آن نفسهای آخر را میکشد و این کشور چه میشود». اینها بنای این دارند که در باطن خود ما، با دست خود مردم، خود اینجا یک صورتی را پیش بیاورند. یک حالی را پیش بیاورند، و آن حال اینکه منعکس کنند در خارج که هیچ نظامی در ایران حکمفرما نیست. هیچی نیست در هیچ جای ایران. در ارتش ایران نظام نیست. در پاسبانهای ایران نظام نیست. در ژاندارمری نظام نیست. در هیچ جا یک نظمی تو[ی]کار نیست، که روی این زمینه اگر یکوقتی بخواهند که دخالت نظامی بکنند، موجه باشد. یعنی به این معنا که بگویند که یک مملکتی است که آزادی برایشان زود است. حالا اینها رشد اینکه آزادی را قبول کنند، ندارند. استقلال هم برایشان زود است. به مردم خارج با قلمهای مسموم هم که دارند هی اضافهاش میکنند که ببینند، آزادی داده شده است به این مملکت و هرج و مرج در مملکت هست، الآن همه چیزش به هم ریخته است، و بعد موجه بشود این. برای اینکه اگر یکوقتی یک دخالتی بخواهند بکنند، در خارج بگویند که خوب، یک ملتی بوده است که باید حفظش کرد، و این ملت که باید حفظش کرد، نظم ندارد. با بینظمی دارد تباه میشود. ما سرپرستی میخواهیم بکنیم از این ملت. رشد ندارد، محتاج به قَیم است.
ملت ما امروز باید فکر این مطلب باشند و قویاً فکر این مطلب باشند. از خارج نترسید تا داخل یک آسیبی نبیند، از خارج نباید ترسید. از داخل بترسید.
شما ببینید در هر قدمی که برداشتیم و ملت برداشت برای تحکیم حکومت، در آن قدم شروع شد به مخالفت. میخواستند مردم رأی بدهند برای جمهوری اسلامی، برای مردم بود، مردم میخواستند[رأی]بدهند، یک دستهای که میخواستند نشود این مطلب، افتادند به این طرف و آن طرف، برای اینکه جلوگیری کنند از جمهوری اسلامی.
حتی بعضی از صندوقها را شکستند. بعضی جاها را آتش زدند با قوای خودشان. با اسلحه جلوگیری کردند از رأی دادن. آن قدم را ملت پیش برد و آنها مفتضح شدند، ولی دست برنداشتند.
بعد که بنا بود که قانون اساسی تدوین بشود، آنهایی که ارباب قلم بودند با قلم شروع کردند اشکال تراشی که نه حالا، چی هست. بعضیها میگفتند همان قانون سابق باشد. بعضی میگفتند خوب، آن قانون باشد، بعضی از موادش را تغییر بدهیم. و برای تعیین خبرگان کارشکنی شروع کردند. بعد که مجلس درست شد، باز این قدم هم ملت پیش رفت و خبرگان خودش را تعیین کرد. در طول مدتی که آنها مشغول بودند به بررسی قانون اساسی، اینها هم مشغول بودند به اینکه اشکال کنند این ملی نیست. یک چیزی که خود ملت تعیین کرده، این را میگفتند ملی نیست. باید حتماً موافق میل یک اقلیتی باشد تا ملی بشود. همین طور تا آن وقتی که بنا بود رأی بدهند مردم به خود قانون اساسی، شروع کردند باز کارشکنی. کارشکنیها از اطراف. حالا که میخواهد ملت رأی بدهد به قانون، به رئیس جمهور، حالا میبینند این قدم هم اگر پیش برود، یک قدم دیگر هم پیش برود، استقرار حکومت زیادتر میشود، شروع کردند به کارشکنی. غائلهای در تبریز، یک غائله در قم، در تهران، در همه جا. میخواهند نگذارند که این جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند. منتها از اول شروع کردند، و اینها همینطور قدم[به]قدم. هر قدمی ملت پیش برد آنها قدم بعد را شروع کردند. مأیوس نشدند.
الآن هم مأیوس نیستند، آنها که نگذارند این رئیس جمهور که، مردم خودشان باید تعیین کنند، نگذارند تعیین بشود. 124 نفر بیایند و داوطلب بشوند برای رئیس جمهور، معلوم است معنایش چیست. 124 نفری که مردم اکثرشان را نمیشناسند. شاید ده تاشان را بیشتر مردم نشناسند. تویشان اشخاصی که بی عقل هم هست، میگویند هست. من نمیدانم، اما میگویند اشخاص منحرف هم هست. این برای چی. صد و بیست و چند
نفر کاندیدا، واقعاً اینها اعتقادشان است؟ احتمال این را میدهند که پیش ببرند؟ احتمال میدهند که یک جمعیت زیادی به آنها رأی بدهد نه ، میخواهند اخلال کنند. اخلال است. این خود اخلال است. یک مملکتی، صدو چند نفری رئیس جمهور میخواهند بشوند. صدو چند نفر آدمی که بعضیهاشان مثل اینکه مثلاً، بار فروشند. یک همچو مسائلی تو آن هست. من نمیدانم. درست نمیشناسم من. این خودش یک نحوه اخلالی است که در یک کشوری، صد و بیست و چند نفر، اینها داوطلب بشوند، برای اینکه میخواهم رئیس جمهور بشوم و بعد هم خواهید دید که در این مثلاً تبلیغاتی که باید بکنند، خواهید دید که چه گروههایی تبلیغات میکنند. نه از باب اینکه برسند به رئیسجمهور. از باب اینکه نگذارند رئیسجمهوری پیدا بشود، و لااقل اخلال کنند به اندازهای که منعکس کنند در خارج که اینها یک همچو جمعیتی، ایران یک همچو کشوری هست.
صد و بیست و چند نفر میخواهند رئیسجمهور بشوند و همه هم به جان هم ریختند. و بعد هم خواهید دید که اینها چه بساطی سر هم درمیآورند. اینها همه اخلالگری هست، و ما از این مسائل، شاید اکثر جوانهای ما از این مسائل غافل باشند. و بعد خدا میداند که در قضیۀ مجلس شورا چه خواهد شد. و مانده آنکه بدتر از همه است برای اینکه، حدود مثلاً فرض کنید، دویست نفر میخواهد وکیل بشود. این شاید چندین هزار نفر خودشان را منتخب کنند. رئیس[جمهور بشوند]، میخواهند نگذارند یک مطلبی بشود. یکوقت این بود که ـ یک اشخاصی ـ ما مواجه با یک اشخاصی بودیم که اینها واقعاً راه را، راه ما را راه صحیح نمیدانستند. خودشان یک راه صحیحی داشتند. خوب، یک چیزی بود. مینشستند صحبت میکردند که این راه درست است یا آن درست. یکوقت این است که قضیه این نیست. قضیه این است که اینها از یک نقطه میترسند و آن اسلام است و از یک جمعیت میترسند. آنهایی که به اسلام اعتقاد دارند، آنهایی که در راه اسلام فعالیت میکنند. این سیلی که این ابرقدرتها از ایران خوردند، از اول عمرشان تا حالا نخورده بودند این سیلی را.
جنگ جهانی، جنگ بود بین دو تا قدرت بزرگ. یک قدرت این طرف بود، یک عدهای از دولتها این طرف بودند. یک قدرت آنطور آن طرف بود و یک عدهای از قدرتمندها آنجا با توپ و تفنگ و چیزهایی که آن وقت بود به جان هم ریختند. هم در جنگ اول، من هر دویش را یادم است، و شماها نبودید. آن وقتها هم در جنگ اینطور بود که دو تا قدرت بودند که مقابل هم ایستاده بودند، و زدند تو سر هم تا یکی غلبه کرد. هم در جنگ دوم که باز دو تا قدرت با هم، یعنی دو گروه از قدرت با هم اختلاف کردند و زدند هم را و از بین بردند. ایران قضیه این نبود که دو گروه قدرتمند مقابل هم ایستاده باشند. یک گروه بودند. یعنی یک جمعیتی بودند، یک دولتهایی بودند، همۀ قدرتها دست آن بود. شاه مخلوع بود با تمام قدرت. امریکا دنبالش، شوروی دنبالش و سایر کشورها و معالأسف کشورهای اسلامی.
من در پاریس که بودم مواجه بودم با این مسائل. از همه بیشتر امریکا دنبالۀ مطلب بود که آن وقتی که آن مردک[2]بود، آن مخلوع بود. آن وقت اصرار داشتند، بعدش که جانشین بدتر از خودش[3]تقریباً بود، آن وقت دنبال میکردند که اخیراً میگفتند نروید شما ایران. ایران الآن زود است بروید. دشمنهای ما برای ما صلاحدید میکردند که شما صلاحتان نیست حالا بروید ایران. اینها از این قدرت ملت که، ملتی که ابزار جنگی نداشت و تعلیمات نظامی هم نداشت. این طرف تعلیمات نظامی نداشتند. یک دسته بازاری بودند. یک گروه زیاد بانوان بودند. یک گروه زیاد جوانها بودند. دانشگاهی بود. بازاری بود. چه بود که اینها هیچ کدامشان تعلیمات نظامی ندیده بودند. طرف ما تعلیمات نظامی داشتند. ماها این طرف هیچ ابزار جنگی نداشتیم. حالا چهار تا تفنگ، جزء غنایمی است که شما از آنها گرفتید، و الاّ دست شما نبود. چیزی که با آتش زدن مثلاً لاستیک، خوب این در مقابل مسلسل و توپ چیزی میشد. البته مسئله این است که خدا
خواست. آن نصرتهای الهی را ما از آن غافلیم. در همین قضایا، چون یک ملتی بود مظلوم، و یک ملتی بود که قیام کرده بود برای خدا، فریاد میزد ما جمهوری اسلامی میخواهیم، فریاد میزد که ما ظلم نمیخواهیم، خدا تأیید کرد این ملت را. یعنی یک نصرتهایی به این ملت عنایت کرد که در تاریخ، مگر در صدر اسلام، دیگر نبود. یک[همچو]ملتی. همۀ قدرتها دست او، دست طرف مقابل، لکن یا بترسد استعمال کند، یا وقتی فرمان بدهد، از او فرمان نبرند. خدا یک ترسی در دل اینها انداخت که همان ترس اسباب این شد که برای ما یک نصرتی حاصل شد، یک نصرتی بود خودش.
گاهی لشکر اسلام را با همین رعب، رعب میانداختند در دل آنها. منتشر میشد توی لشکر که این عربها آدم میخورند. این رعبی در دل اینها میافتاد که نتوانند مقابله کنند. این در این قضیهای که برای ملت ما اتفاق افتاد، این مسئله بود که خدا تأیید کرد این ملت را، و هیچکس غیر خدا نبود که کاری انجام بتواند بدهد. آن بود این اجتماع در یک مطلب، سی و چند میلیون جمعیت همه یک مطلب بگویند، همه یک راه بروند، مگر این میشود، کسی بتواند یک همچو کاری بکند. مگر با تبلیغات میشود این کار را کرد. انسان بیست سال تبلیغ میکند، یک بازار تهران را نمیتواند قبضه کند. در چند وقت، چند وقت کم تقریباً یکدفعه ما دیدیم که سرتاسر ایران حرفهاشان یک چیز است.
من پاریس که بودم یک کسی آمد از ایران پیش من. ـ حالا هم یادم نیست کی است ـ گفت که من رفتم به اطراف، در ایران که بودم، دهات آن جاپلق و کمره[4]و آنجاها که من اطلاع ازشان دارم، حتی یک جایی را گفت که من آنجا را خودم رفتهام، یک دِه، یک دِه نه، یک قلعهای بود، یک قلعۀ توی کوهی است، گفت که همه جای آنجاها که ما رفتیم صبح که میشد، آخوندش[توی[5]] ده جلو میافتاد و مردم ده هم دنبالش تظاهر
میکردند. و به من گفت من رفتم در آن قلعۀ حسن فلک،[6]که یک قلعۀ کوچکی است. رفتم آنجا دیدم آنها همان را میگویند که تهران میگویند. من در پاریس امیدوار شدم به اینکه ما انشاءاللّه پیروز هستیم. وقتی بنا شد یک ملت اینطوری قیام بکند، این یک دست غیبی تو[ی]کار است. این نمیشود که با تبلیغ و با صحبت، و آخوند منبر برود یک چیزی بگوید، نمیشود. این یک قضیهای بود که خدا خواست و ما پیروز شدیم بحمداللّه. و امیدوارم که پیروز هم بشویم تا آخر. لکن این توجه باید برای ملت ما باشد که اینها مهمشان این است که در همین داخل ما را آسیب بزنند،[7]آسیببردار کنند. این یک نقشه بود که قم و تبریز با هم شروع کردند. نقشه است این، که به همان وضعی که قم شروع کرد ، به همان وضع تبریز شروع کرد، و در همان ساعت قبل از ظهر روز جمعه در اینجا به یک وضع خاصی شروع شد به اخلالگری، و در تبریز همان وقت با همین وضع خاص، یعنی مثل اینکه همین یک گروه بودند دو تا شدند. یک دستهاش آنجا، یک دستهاش اینجا. به همین وضع آنجا شروع شد، که معلوم است یک توطئهای بوده است که خوب دارند اینها و الآن هم در تبریز همین هستش. الآن هم به من اطلاع دادند که دارند باز مجهز میشوند اینها. میخواهند که نگذارند یک استقراری در این مملکت پیدا بشود تا منعکس بشود به خارج که اینها قابل این نیستند که آزادی داده بشود. و ما باید با تمام کوششمان، کوشش کنیم که این نقشه را خنثی کنیم. یعنی هر که در هر جا هست خوب کار کند. اسلامی کار کند. اتکایش به اسلام باشد. شما در همان محلی که هستید،اسلامی کار کنید. این خواهرها در هر جا که هستند، اسلامی کار کنند. کشاورزها در محل خودشان اسلامی کار کنند. وقتی بنا شد همه جا اسلامی کار کنند نظم پیدا میشود. انتظام پیدا میشود. اگر در ارتش به طور اسلامی عمل بشود، در ژاندارمری، در شهربانی، در پاسدارها، در همه جا به یک نظم کار بشود، به یکجور کار بشود، کار پیش
میرود. الآن مملکت شما فعلاً احتیاج دارد که همان نهضتی که اول داشتید، و هیچکدام فکر آن چیزهایی که خودتان میخواستید نبودید. آن وقتی که در خیابان میرفتید و فریاد میزدید «اللّهاکبر» و باید برود این رژیم، ابداً به فکر این نبودید که ناهارمان امروز چیه. یا منزل ما امروز چه جوری است. هیچ به فکر این نبودید. این معلوم است اگر بودید نمیشد اینطور. بعد که ـ دنبال هر انقلابی این هست ـ بعد که رسیدید به یک قدم، پیروزی به نظرتان آمد که ما حالا پیروزیم الحمدللّه. حالا که پیروزیم برگشتید به وضع خودتان. ببینیم وضعمان چه جوری است.[به]وضع خودتان برگشتید دیدید که خوب، نابسامانی هست. اینها شروع کردند به ایجاد ناراحتی. در این موقع ایجاد ناراحتی کردن[د]. هی رفتند پیش کارخانهدارها که ببینید به شما حقوق چند میرسد. به آنها زیادتر میرسد. خانۀ شما چطور است. خانۀ آنها چطور است. رفتند تو کشاورزها همینطور. رفتند تو دبیرستان و در جاهای دیگر همینطور. هر جا توانستند رفتند. حالایی که دنبال انقلاب است و ناراضی شروع میشود ناراضی را دامن زدند. زیادش کنند و حالا هم مشغولند به همین امر.
الآن وظیفۀ ملت ما، هر که در هر جا هست، این است که همان نهضتی که از اول بود، که متوجه به این نبود که من حالا چی دارم یا چی ندارم، همان را ادامه بدهد تا وقتی مستقر بشود حکومت. الآن بین راهی هستیم و متزلزل . ما که نرسیدیم به نقطۀ اعلی. ما الآن رسیدیم به جایی که بعضی از ابزار حکومتی درست شده. قانون اساسیاش رأی داده شده است. اصل جمهوری اسلامی رأی داده شده. اما، ما، نه رئیسجمهوری داریم، نه مجلسی داریم. مجلس باید همۀ کارها را انجام بدهد. استقرار ندارد الآن مملکتمان. باید ما کاری بکنیم که با همان نهضتی که تا حالا آمدیم، این را نگهش داریم تا بتوانیم ما این مراحل بعد را با سلامت طی بکنیم. اگر بنا باشد که از حالا شروع کنیم به اختلاف سر رئیس جمهور و سر ـ عرض بکنم که ـ آنهایی که باید در مجلس بروند و
منتخب بشوند وکلا، اگر ما شروع کنیم به اختلافات و یک اختلافات دامنهداری که در یک حکومتهای مثلاً که بوده است، هم بوده این اختلافات و حالا که یک حکومت مستقری نیست، چند صد مقابل آن وقت خواهد شد و زمینه هم معلوم است. از صد وبیست وچند نفر کاندیدای رئیس جمهور ـ عرض میکنم ـ زمینه معلوم است که میخواهند چه بکنند. اگر ما غفلت کنیم از مطلب و ندانیم، نفهمیم این معنا را که این توطئه هست، صدو بیست و چند نفر خودشان نرفتند سراغ این کار، صدوبیست و چند نفر را وادار کردند به اینکه بروند و خودشان را منتخب کنند. برای اینکه، شلوغی ایجاد کنند و بعد هم در وکلا خدا میداند چه خواهد شد. اگر ما چشممان را باز نکنیم و هرکس در هرجا هست عملش را اسلامی نکند و نهضتش را هم باز نیمهرس بداند نه رسیدن به آخر، بداند که ما بین راهیم و بین راه باز هم راهزنها هستند. الآن هم همه مشغولند.
باید همۀ جوانها، همه جا در تبلیغاتشان، در گفتارشان، در صحبتهاشان تنبه بدهند مردم را، که آقا با هم بشوید. الحمدللّه هستند. با هم خوب هم هستند. لکن باید زیادترش کرد. باید کاری کرد که آنها طمعشان را ببُرند از اینکه این مملکت را میتوانند باز ببلعند. آنها الآن باز طمع دارند و از رو نمیروند. لکن ما باید کاری بکنیم، و همهمان موظفیم که کاری بکنیم که این اجتماعی که بود، و این وحدت کلمهای که بود، و مهمتر، آن ایمانی بود که با آن ایمان پیش بردیم، و پیش بردید شما، آن محفوظ باشد تا انشاءاللّه در همین گرمی و تنور گرم ما این دو تا نان را هم بپزیم. نان رئیس جمهور و نان قضیۀ انتخابات. وقتی این دو تا هم از این تنور درآمد آن وقت باقیاش دیگر آسان هست ان شاءاللّه.
خداوند همۀ شما را تأیید کند. موفق باشید و سلامت باشید. من دعا به همهتان میکنم، و امیدوارم که شما هم غافل نباشید از اینکه توجه به خدا داشته باشید. همه چیز از آنجاست. هیچ چیز از ماها نیست. هر چه هست از اوست. به او متوسل بشوید و به پیش بروید انشاءاللّه.