صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان وضع اقلیتها در حکومت اسلامی ـ صدور انقلاب ـ محاکمه شاه
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع وضع اقلیتها در حکومت اسلامی ـ صدور انقلاب ـ محاکمه شاه
-
حضار
مصاحبهکننده: خبرنگاران مسلمان مقیم انگلستان، خبرنگاران آفریقایی و آسیایی
سؤال:[وضع اقلیتها در حکومت اسلامی چگونه است و آیا با داشتن اقلیتهای متعدد در کشور، حکومت به شکل فدرال در یک دولت مرکزی با قدرت، ترجیح نخواهد داشت؟]
جواب:بسماللّه الرحمن الرحیم. اقلیتها یک وقت گفته میشود به اقلیتهای مذهبی که در ایران این اقلیتها هست. آنها با سایر افراد ایران در همه چیز مشترک و حقوقشان به حسب قوانین داده میشود. و در حکومت اسلامی آنها در رفاه و آسایش و آزادی هستند. و یک وقت گفته میشود و مراد این است که طوایفی که در ایران هستند، مثل کرد و لر و ترک و فارس و بلوچ و امثال اینها. این را البته من میل ندارم که اسمش را اقلیتها بگذارند. برای اینکه این کانّه یک جدایی بین برادرها از آن فهمیده میشود و در اسلام همچو جدایی ابداً مطرح نیست. جدایی نیست ما بین دو تا مسلمی که با دو زبان صحبت میکنند. مسلمی که عرب است، مسلمی که عجم است. این مسائل بسیار محتمل است که از دستهایی که میخواهند ممالک اسلامی با هم وحدت پیدا نکنند پیش آمده است. قضیۀ عرب را پیش کشیدهاند و عجم را. در داخل ممالک، قضیۀ کرد را و عرب را، و فارس را. در مملکت ما قضیۀ کرد و عرب و لر و ترکمن و بلوچ و امثال اینها را پیش کشیدهاند مخالفین ما که دارای مطالعات زیادی در این مملکتها هستند. اینها به آنجا رسیدند که چنانچه اسلام به آن طوری که هست پیاده بشود و آن طوری که اسلام دعوت کرده است تحقق پیدا بکند، تمام این قدرتهایی که در عالم هستند، اینها منعزل میشوند. و قدرت بالاتر از همۀ قدرتها به دست مسلمین که جمعیتشان اکثر هم هست، ذخایرشان بیشتر هم هست میافتد. از این جهت در یک سطح وسیعی اینها بین عرب این ناحیه، ترک آن ناحیه،
فارس این ناحیه، اینها جدایی میخواهند بیندازند و لهذا برخلاف منطق اسلام، این ملیتها پانایرانیسم، پان ترکیسم، از این ایسمها درست میکنند. و مقصد آنها این است که اینجا اسلام و منطق اسلام نباشد. و ملیتها را پیش بکشند و جدا کنند اسلام را، بعض طایفهاش را از طایفه دیگر. اقلیتهای مثلاً کرد و ترک و کذا اصل قاعدهاش این است که در ایران مطرح نباشد اینکه این اقلیتی است، آن یک اقلیتی است، این یک اکثریتی است. مگر اینها از هم جدا هستند؟ اخوت اسلامیشان مگر یکی نیست؟ و علاوه، من یک مطلب دیگری هم باید تذکر دهم و آن اینکه این حرف را که پیش آمده است: کردها میگویند که حق کردستان را بدهید. فرض کنید که بلوچ هم میگویند حق بلوچ را بدهید و همینطور، این برای این است که فرم حکومتهایی که در ایران حکومت کردند یک حکومت ظالمانه بوده است. و چون این حکومتها اکثراً یا دائماً از یک قشر بودند، فارس مثلاً بودند، از این جهت به حوائجی که باید به کرد بدهند نمیدادند یا کم میدادند. حاجتهای بلوچ را برنمیآوردند یا کم برمیآوردند. و همینطور بختیاری و همینطور سایر قشرها. آنها رژیمهای غیراسلامی بودند. رژیم شاهنشاهی یک رژیم طاغوتی غیر اسلامی بود. از این جهت این اختلافات در بطن کشور پیدا شد و این تبعیضها هم معالأسف پیدا شد.
اگر حکومت اسلامی به آن طور که خدای تبارک و تعالی مقرر فرمودهاست شرایط حاکم را، شرایط مأمورین دولت را، کیفیت حکومت را آن طوری که در اسلام مقرر است، همانطوری که در صدر اسلام بود که حکومت نسبت به تمام افراد به یک نظر و قانون نسبت به تمام افراد یک طور جریان دارد، حکومتی که رئیس حکومت را به دادگاه میخواهد و میرود به دادگاه. در زمان علی بنابیطالب ـ سلاماللّه علیه ـ که اختلافی بین ایشان و یک نفر از افراد ذمّی، یهودی پیدا شد، همان قاضی که خود ایشان تعیین کرده بودند، احضار کرد حضرت را. حاکم وقت را احضار کرد، ولیّامر وقت را احضار کرد. ایشان هم رفتند. وقتی هم رفتند آنجا قاضی میخواست یک احترامی بگذارد. حتی به اینکه کنیۀ حضرت را ذکر کند. به حسب نقل، این است که ایشان گفتند نه. قاضی باید
نسبت به همه علیالسّوا باشد، نظرش یک جور باشد. از آداب قضای اسلامی یکی این است که وقتی نگاه هم میخواهد بکند به طرفین، یکی را بیشتر نگاه نکند از دیگری، علیالسّوا باشد. در نشستن جوری نباشد که یکی بالاتر بنشیند، یکی پائینتر بنشیند. اگر یک همچو حکومت اسلامی که در آرزوی ماست، آمال ماست، آمال اسلام است، آمال ائمۀ اسلام و خلفای اسلام از اول بوده است، اگر یک همچو حکومتی پیدا بشود، من مطمئنم که این صحبتهای حق من و حق تو از بین خواهد رفت. برای اینکه همه یک روالاند. همه یک جور حق دارند. حق ندارد حاکم و ولیّامر در وقت، یک ناحیه را بیشتر به آن توجه بکند تا ناحیۀ دیگر. حق ندارد یک طرف از کشور را زیادتر از طرف دیگر کشور آباد کند. حق ندارد حتی یک جایی را کمتر از جای دیگر فرض کنید که خیابانکشی کند یا اسفالت کند. اگر یک همچو حکومتی که آرزوی ماست پیدا بشود، گمان نکنم که نه کرد و نه ترک و نه فارس و نه عرب ونه سایرین این مسائل را پیش بیاورند. این مسائل از اینجا پیش آمده است که دولتها اسلامی نبودند، اجحاف میکردند. وقتی بین تهران و پاوه فرق نباشد، بین اصفهان با ترکمن، محل ترکمنها فرقی نباشد در حکومت کردن، در قضاوت کردن، در اجرای قوانین، در اجرای برنامهها، آنوقت چه نظری دیگر هست به اینکه، ما محل دست خودمان باشد یا دست آنها باشد. این حرفها از آنجا پیدا شده است که ظلم شده است به آنها. حالا چون این حرفها پیدا شده است، خوب ناچار ما هم تا یک حکومت اسلامی به همان معنایی که میخواهیم پیش نیاید، برای اینکه آقایان خیال نکنند که بنای بر این است که خیر، یک حکومت مرکزی هر کاری دلش میخواهد بکند، با هر قشری هر کاری میخواهد بکند، ما هم بنای بر این داریم که امور هر طرفی، هر جایی، خود اهالی آنجا، خود آن کسانی که در آنجا قرار داده میشوند، امور آنجا را خود آنها راجع به امور تعمیر و راجع به امور زراعت و راجع به امور مثلاً شهرداری و راجع به تعیین مثلاً بعض از اجزا اینها خودشان تعیین کنند. و من به همه دارم عرض میکنم این را، تا آنوقتی که حکومت اسلامی آن طور که دلمان میخواهد حاصل نشده است، شما میل دارید و ما هم تقدیم میکنیم.
ولی بدانید آن روزی که حکومت اسلامی پیداشد، کردها هم میگویند هر که میخواهد بیاید. فارسها هم میگویند هر که میخواهد حاکم بشود. عرب هم همین را میگوید. همه همین را میگویند. آیا در صدر اسلام اصلاً این مطرح بوده است که یک جایی خودشان برای خودشان تعیین کنند کسی را؟ نبوده، برای اینکه اجحاف نبوده. بنا نبوده است که یک حاکمی وقتی که حکومت میکند، یک جایی را از جای دیگر فرق بگذارد، مگر آنوقت که انحراف پیدا شد. اگر یک همچو حکومتی ما فرض کنیم در یک کشوری پیدا شد که نظر حاکم به حسب تکلیف الهی، مکلف است به طور تکلیف الهی، موظف است به حسب قانون که همۀ اهل کشور را با یک نظر نگاه کند، تمام اهل کشور را برادر خودش بداند، در اجرای قانون مابین حاکم و محکوم یک جور باشد، در پروژههایی که درست میکنند برای تعمیرات، برای هر چیزی، همه جا مثل هم باشد، به عدالت باشد، آیا آن روز هم باز فرض کنید که کردستان میگوید که برای ما خودمان چه باشد؟ آنها برای اینکه ناراحتی دیدند این حرف را میزنند. آن روزی که حکومت اسلامی به آن طوری که ما میخواهیم، خدا میخواهد، تحقق پیدا کند، همه برادر با هم هستند و کرد بیاید تهران حاکم باشد مانعی ندارد. فارس برود کردستان حاکم باشد، پیش آنها مانعی ندارد. و همۀ اینها برای این است که اینها ناراحتی دیدند از حکومتهای سابق. حکومت اسلام را ندیدند چه جوری است مسّش نکردند حکومت اسلام را. حرفش شنیده شده است. بلکه حرفش هم این آخری شنیده شده، لکن حرفش هم نبوده است. چون این را احساس نکردند که حکومت اسلامی چی هست. از این جهت این حرفها پیش آمده است. ما هم حالا حرفهای آنها را به آن طوری که مخالف با استقلال کشور نباشد، مخالف با مصالح مملکت نباشد مضایقه نداریم. ما که نمیخواهیم حکومت بکنیم. ما نظر به این نداریم که اجحاف بکنیم. حکومت بکنیم. اسلام حکومت طرح پیشش نیست. اسلام اخوت است. آن صدر اسلام، آن شخصهای اول هم با آخر آنها مثل هم بودند. یک طور زندگی میکردند. خلیفۀ ثانی وقتی که در یک سفری رفت برای یکی از کشورهایی که تحت سلطهاش بود، نزدیک آنجا که رسیده بودند نوبت غلامش بود که
سوار بشود و خلیفه پیاده افسار را بگیرد. این طور نقل میکنند. وقتی وارد شهر شدند، این طوری وارد شهر شدند. خلیفه افسار شتر را گرفته بود داشت میبرد و آن غلام هم سوار شتر شده بود. اگر یک همچو حکومتی پیدا بشود که در صدر اسلام به واسطۀ قدرت اسلام و به واسطۀ قوه اسلام بوده است این مسائل، دیگر کسی آرزوی این را میکند که من از اهل خودم؟ اصلاً دیگر خودی باقی میماند که خودم و اجنبی؟! بومی و اجنبی؟! اصلاً این مسئله طرح میشود در اسلام که یکی بومی است یکی غیربومی؟! بومی و غیربومی دیگر در کار نیست. همه اسلام است و همه مسلمیناند و همه برادرند و همه مثل هم هستند. آن بیاید در این شهر و این برود در آن شهر، هیچ فرقی در اسلام نیست. در اسلام نه این طور نژاد و تعصب نژادی هست و نه اختلافاتی که در جاها و رژیمهای دیگری هست، هست. و من امیدوارم که چنانچه اسلام آن طور که خواست اسلام است تحقق پیدا بکند، تمام این حرفها از بین برود. و ببینند اساس نداشته است، آنوقت ما هم خجلت پیداکنیم که چرا ما گفتیم فارس و آن هم خجلت بکشد چرا گفتیم ترک. مگر مامسلمان نیستیم؟ مگر مااهل یک کشور نیستیم؟ اهل یک ملت نیستیم؟ برادر نیستیم؟ برادر که دیگر نباید بگوید که من بومی هستم و تو غریبه. اینها برای این است که نشده تا حالا اسلام. نتوانستند تا حالا اسلام را متحققش کنند روی یک حکومت اسلامی، روی عدل اسلامی، روی برنامۀ اسلامی. تا نشده، خوب این مسائل هست و ما هم همین مسائل را آنطور که دلخواه همه ملت هست عمل میکنیم. اختصاصی هم ندارد به کرد و ترک و ـ عرض میکنم که ـ بختیاری. همه جا همین جور است. برای اینکه همه برادرندکه ایشان طرح کردند که بهتر این است که مثل، مثلاً آلمان باشد و فدرال باشد، اصلاً این صحبت پیش نمیآید در اسلام. همه با هماند، قضیۀ قدرت نیست که، قدرتنمایی نیست در اسلام که بخواهند قدرت به دست بیاورند. حکومت اسلامی حکومتی نیست که بخواهد قدرت بهدست بیاورد. و این قدرتش زیادتر باشد و آن قدرتش کمتر. یک حکومت خاصی است که اگر پیدا شد آنوقت میبینید چی هست.
ــ[گفته میشود که انقلاب اسلامی ایران به خارج هم صادر میشود. ولی بعضاً دولتهای اسلامی موافق
نیستند و حتی مخالف هم هستند. ولی دنیای اسلام تأیید خودش را کرده. آیابه نظر حضرتعالی این علامتی نیست برای ایجاد یک امت قوی اسلامی در سراسر جهان؟]
ــما امید این را داریم. اسلام برای یک کشور، برای چند کشور، برای یک طایفه، حتی برای مسلمین نیست. اسلام برای بشر آمده است. خطابهای اسلام «یا ایهاالناس» است. گاهی «یا ایّهاالمؤمنون» و یا «یاایهاالناس» است. و همۀ بشر را اسلام میخواهد زیر پوشش عدل خودش قرار بدهد. حکومتها معالأسف توجه ندارند به اینکه در زیر سایۀ اسلام، زیر بیرق اسلام همۀ مسائل کشورهایشان حل میشود. بعضی از این حکومتها هستند که ترجیح میدهند که زیر سلطۀ مثلاً کارتر باشند و به اسلام گرایش پیدا نکنند. برای این است که شناخت اسلام راندارند. اینها از اولی که متولد شدند، در یک محیط که از اسلام خیلی خبر نبوده است زندگی کردند، و بعد هم هر کدام توانستند رفتند به خارج، به اروپا، به امریکا و آنجا هم تحصیلاتشان را کردند و بیخبر از احکام اسلام و اسلام. حکومت اسلام به گوششان نخورده است تا بدانند چی هست. اگر هم یک وقت به گوششان خورده نتوانستند بفهمند که حکومت اسلامی چی هست و آیا اسلام چنانچه به آنطوری که هست تحقق پیدا بکند، این آیا برای آنها ضرر دارد؟ این مطلب اصلاً طرح نشده تا حالا پیششان که بتوانند بفهمند که اسلام برایشان مفید است یا ضرر دارد. اگر اینها بفهمند اسلام را و بدانند که اسلام برای همهشان مفید است، بلکه اگر بشر بفهمد که حکومت اسلام برای همه مفید است، ما امید این را داریم که همه گرایش پیدا بکنند به اسلام، حکومتها هم گرایش پیدا بکنند.
الآن حکومتها از باب اینکه اجنبی هستند از ملتهایشان اکثراً، و توجه به ملتهایشان ندارند، برخلاف موازین اسلام، ملت از حکومت جداست. حکومت از ملت جداست. حکومتها بعضیها از بعضی جدا هستند و دشمن با هم هستند. برخلاف موازین اسلام اینها خیال این معنا را میکنند که ماباید قدرتمان در اینجا چه باشد که یک قدرت دیگری که یک جای دیگر است بکوبیم آن را. نمیدانند که اسلام آمده است این بتها را بشکند. آمده است این قدرتها را بشکند. یک طرز حکومت الهی پیدا بشود که برای همه مفید
باشد. اگر این را حکومتها هم ادراک بکنند، بفهمند که اسلام وضعش چطوری است، به نظر میرسد که گرایش پیدا بکنند. بله، ممکن است که یک کسی هم از بس هوای نفس دارد با عدالت هم مخالف باشد. نخواهد عدالت اصلش در دنیا پیدا بشود. چنانچه حریف ما الآن در امریکا اینطوری است که با عدالت اصلش مخالف است. با حقوق بشر مخالف است. میگوید حقوق بشر! ادعا زیاد است، لکن وقتی که انسان بررسی میکند در حالاتشان ، بررسی میکند در برنامههایشان، میبیند که آن قضیۀ سازمان حقوق بشر و ـ نمیدانم ـ شورای امنیت و اینها یک چیزهایی است که قدرتمندان درست کردند که این ضعفا را هر کاری میخواهند بکنند. و هر بلایی میخواهند سرشان درآورند. و بعد آنهایی که آنجا نشستهاند به اسم حقوق بشر و چه، وقتی که مطالبشان آنجا برود آنها را محکوم کنند و آنها را حاکم کنند.
الآن قضیۀ ایران مطرح هست و شما و همه، همۀ ملتها بلکه دولتها هم میدانند این را. میدانند این مطلب را که به سر این ملت از دست این آدم خائن چه آمده است. با این ملت این چه کرده است. همه چیز این ملت را از بین برده است. حالا رفته است در آنجا. بردهاند او را در آنجا. یا برای توطئه یا برای معالجه پناه دادهاند و ما از آنها میخواهیم که خوب، این مجرم ماست. به حسب همۀ قوانین عالم، به حسب عقل، به حسب قوانین، یک کسی که به یک ملتی ظلم کرده و مال یک ملتی را از بین برده و هدر داده و تمام حیثیت یک ملت را از بین برده است، این را بدهید اینجا ما محاکمهاش میخواهیم بکنیم، حالا ملاحظه خواهید کرد که هر جا که یک جمعیتی باشد، یک سازمانی باشد، سازمان بینالمللی ـ نمیدانم ـ شورای امنیت، سازمان حقوق بشر، هر جایی یک همچو جمعیتی باشد، ما را محکوم میکنند. الآن شما ملاحظه میکنید و همه دیدند و شواهد و پروندهها بیرون آمده است که این محلی که اسمش را گذاشتهاند سفارت، این اصلاً سفارت نبوده از اول معلوم میشود سفارت نداشتهاند اینها. یک جایی محل جاسوسی بوده است، اسم سفارت هم رویش گذاشتهاند. یک محل جاسوسی و یک عدهای که شغل جاسوسی دارند در اینجا هستند. اشخاصی که متخصص هستند در جاسوسی و در
امثال ذلک اینجا هستند. حالا شما خواهید دید که این جاسوسها را، همان اشخاصی که در اینجا جمع شدهاند و سازمان ملل را درست کردهاند و اجتماع در این معنا و شورای امنیت و اینها، راجع به اینها،اینها را به عنوان دیپلماتها دارند جا میزنند. آنها هم تأییدشان میکنند و ما هم همه جا محکوم. ضعیف همیشه محکوم است. ضعیف محکوم سرنیزه است. محکوم قلمهایی هست که این قلمها از سرنیزه بدتر است. محکوم این است که ابرقدرتها هر چه دلشان میخواهد بگویند و هرکاری میخواهند سر این ضعفا، این ممالک ضعیف بیاورند و آنها هم صحه بگذارند. شما در این قصۀ ما، در این مصیبت مملکت ما و ملت ما و ملت اسلام خواهید دید که همۀ سازمانها با ما مخالفت میکنند. آن روزی که خواستند که وزیرخارجۀ اینجا برود به آنجا برای نمیدانم چه، ما دیدیم که رفتن ایشان صحه گذاشتن به یک چیزی است که برخلاف مصلحت اسلام است. برخلاف مصلحت مسلمین است. از این جهت نگذاشتیم برود. اگر رفته بود، ما را محکوم میکردند با دست خودمان. ما را محکوم میکردند با کسی که خود ما فرستادیم آنجا و ، ما نمیخواهیم. وقتی که بناست ما محکوم باشیم چرا خودمان، خودمان را محکوم کنیم؟ بگذارید دنیا بداندکه یک دستۀ دیگر، یک دستۀ دیگر را دارند محکوم میکنند و یک سازمانهایی هم هست که مال آنهاست، آنها حق وتو دارند و بزرگها هر جایی که برخلاف مصلحت آنها باشد وتومیکنند و ماها هیچ حقی نداریم جز اینکه مصیبت بکشیم و صدایمان در نیاید. بنابراین اینطور سازمانها و اینطور بساط مسئلهای نیست که ما بتوانیم قبولشان بکنیم و بتوانیم به آنجا یک نمایندهای بفرستیم. و ما از اول اعلام میکنیم که به حسب نظر شورای امنیت و سازمان بینالمللی، ما محکوم هستیم. نظرهای آنها ما را محکوم میکند برای اینکه نظرهای آنها همان نظر سرنیزه است. یک جا سرنیزه است و یک جا قلم است، این قلم از سر نیزه بدتراست. بنابراین نمیدانم حالا تتمۀ سؤال ایشان چه بود. لکن مصیبتهای ما اینقدر است که ما از جواب سؤالها هم یک وقت غفلت میکنیم. این بود که میگویند آیا قدرتهای اسلامی به هم پیوند دارند؟ ما امید این را داریم که این نهضت ایران روشن کند مسائل را به همۀ ملتها و روشن کرده
است نسبت به ملتها. ملتها الآن با ما هستند. اگر سرنیزه را ازاین ملتهابردارند، از عراق بردارند، از ـ نمیدانم ـ ترکیه بردارند، از جاهای دیگر بردارند، همه یکصدا با ما موافقند. سرنیزه جلو را گرفته است. منتها ایران سرنیزه را شکست. ایران ایستاد. ملت ضعیف ایستاد در مقابل قدرتهای قوی و این سرنیزههای اینها را شکست و خودشان را هم بیرون کرد. ملتهای دیگر هم اگر بیدار بشوند، بتوانند که دولتها را همراه کنند، دولتها نصایح ما را بشنوند که با ملتها یکی باشید، ملتها و دولتها سر جا هستند و اسلام، همه با هم میشوند و اگر نشنوند، همان سرنوشتی که برای محمدرضا بود برای دیگران هم همین هست. یکی، چهار روز زودتر، یکی، چهار روز دیرتر. و ما امید این را داریم که یک قدرت اسلامی، قدرت عدل، قدرتی که در پناه عدل باشد، نه در پناه سرنیزه، نه در پناه ـ نمیدانم ـ توپ و تانک، یک همچو قدرتی پیدا بشود و تمام بشر با هم باشند. به ما این وعده را دادهاند که در یک وقتی که امام زمان ـ سلاماللّه علیه ـ ظهور کند، این اختلافات از بین میرود و همه برادروار با هم هستند. دیگر زورمند و ـ عرض میکنم که ـ زورکشی در کار نمیماند. ما امیدواریم یک قدری از این مطلب را، یک ورقی از این مطلب را، بتوانیم آنقدری که قدرت داریم اجرا کنیم. و ما امیدواریم که ملتها که با ما هستند، دولتها هم با ما بشوند ، و صلاح خودشان هم این معناست که با ما بشوند و امیدوار این معنا هستیم. انشاءاللّه.
ــ[شاه مخلوع گفته که اگر قرار باشد او را محاکمه کنند، هفت نفر از آخرین رؤسای جمهور هم باید محاکمه بشوند. از طرف دیگر، مطبوعات غرب خواستهاند که جریان استرداد شاه را یک حس انتقامجویی تلقی کنند. لطفاً بفرمایید هدف از استرداد و محاکمۀ شاه مخلوع چیست؟]
ــشاه این یک کلمهاش درست است. ولو هیچ وقت بنا نداشت که یک حرف حسابی بزند، ولی این یک کلمهاش درست است که اگر ایشان محاکمه بشود، رؤسای جمهوری هم باید محاکمه بشوند. و ما قبل از محاکمۀ ایشان، محاکمه آنها را میکنیم. البته ما همچو قدرتی نداریم که بفرستیم و نیکسون رابیاوریم اینجا یا کارتر را بیاوریم اینجا. قدرت ما نداریم، اما قدرت این را داریم که اینجا خودمان محاکمهاش کنیم، محاکمۀ غیابی. ما عدهای از اشخاصی که کارشناسند، عدهای از اشخاصی که قوانین بینالمللی را میدانند،
اشخاص منصف، یک دادگاه بینالمللی اینجاما درست میکنیم اگر بتوانیم ـ اگر گوش به حرفمان ندادند، خوب چه بکنیم ـ و محاکمه میکنیم اینها را. و این متوقف به این نیست که شاه را محاکمه کنیم. این حرفش هم این تکهاش درست نیست که «اگر من را محاکمه کنند»، نه، دو تا مجرم هستید که یکیتان از دیگری مجرمتر. یعنی آنی که امر به تو کرده و الزام کرده تو را به این کار، او پیش ما مجرمتر است. تو آلت فعل بودی. آنها فعل را به توسط تو، کارها را به توسط تو انجام دادند و ما آن مجرم بالاتر را عبارت از رؤسای جمهور میدانیم و آنها را باید محاکمه کنیم. اگر میتوانستیم، میرفتیم همهشان را میآوردیم اینجا و مینشاندیم و محاکمهشان میکردیم. محاکمۀ عدالت. و اگر واقعاً اینها وجدان دارند، همانطوری که قصه را برای شما نقل کردم که یک قاضی که از طرف خود حضرت امیر تعیین شده بود، حضرت امیر را احضار میکند و آن هم میرود، برای اینکه عدل است میخواهند بروند، خلاف دین نمیخواهند کاری بکنند. اگر اینها وجدانشان بیدار باشد و منقلب نشده باشند از آن وجدان انسانی به یک وجدان دیگری ، ما اگر احضارشان کنیم که ما میخواهیم به طور عادلانه با شما رفتار کنیم. میگویید که از خودمان هم باشد، از خودتان هم باشد. بیایید اینجا ما محاکمه کنیم ما البته شاه را باید اینجا محاکمه کنیم لکن میخواهید هم آنجا ما بفرستیم شما را محاکمه کنند. اگر وجدانشان بیدار باشد قبول میکنند. لکن ما همچو امیدی نداریم. اما این را ما میتوانیم که در اینجا غیاباً آنها را محاکمه کنیم. و این موقوف به این هم نیست که شاه را محاکمه کنیم. شاه باید اینجا بیاید محاکمه بشود. برای اینکه جرمهای او اینجا موجود است. و ماآن جرمهای موجود اینجا را نمیتوانیم نقلش بدهیم به آنجا. جرمهای آنها هم همینطور است که اینجاست و قابل نقل نیست. لکن ما به آنها نمیتوانیم یک همچو تحمیلی بکنیم. زورمان به آنها نمیرسد. و اگر توانستیم آن یک مجمعی که میخواهیم، درست بکنیم برای محاکمه و برای اینکه بررسی کنند به اوضاع ما، به این جنایاتی که به ما شده بررسی بشود ببینند ما چه میگوییم. و نمیگذارند که صدای ما به دنیا برسد. حالا من هم نمیدانم که شماها میتوانید برسانید یا نمیتوانید. یا وقتی بروید آنجا صدای ما را
نمیگذارند به دنیا برسد. ملت امریکا اصلاً مطلع نیست که ما چه میگوییم. بعضیشان شاید اسم ایران را نشنیده باشند. وقتی که اینطور باشد و نگذارند حرف ما به جامعۀ امریکا برسد، خوب آنوقت امریکاییهاخیال میکنند که ما یک دسته دیپلمات را گرفتیم اینجا و داریم هر روز هم کتکشان میزنیم و سرنیزه هم بالای سرشان نگه داشتیم که نمیگذاریم نفس بکشند و نمیگذاریم حمام بروند و نمیگذاریم غذا بخورند و از این حرفهایی که تبلیغات آنها، قلم دست دشمن است. میگویند که شیطان را یک وقت کسی خواب دید. دید چه صورت خوشگلی دارد، گفت، آخر این که تو هستی با آنی که به ما نشان میدهند دوتاست. آن یک جور دیگراست، تو یک جور دیگری، گفت قلم دست دشمن است. الآن قلم مطبوعات خارج، قلم دشمنهاست که از سرنیزهها برای بشر بدتر است. وقتی قلم دست آنهاست هر چه میخواهند میگویند. خوب، در یکی از حرفهایشان هم نوشته بودند که خمینی پستان زنها را دارد میبرد. شما الآن نشستید اینجا میبینید خمینی یک طلبۀ ضعیفی است.اینجا نشسته با شماصحبت میکند و مردم هم به او علاقه دارند چون نوکر خودشان هست. آدم به نوکرش، به خادمش علاقه دارد. نه پستانی بریده شده و نه کسی چیزی شده. اینها فقط دیدند که هویدا را اینجا گرفتند و اعدامش کردند. هویدا را خیال کردند که جامعۀ زن است و این را که اعدام کردند، پستان بریدن است !! نه، مسائل این نیست. دست خود آنهاست هر چه دلشان میخواهد بگویند. شما که شاهد مسائل هستید بروید شهادت خودتان را بدهید که وضع ما اینطوری است. نه ما میخواهیم یک حکومتی داشته باشیم. اگر میخواستیم حکومتی داشته باشیم که اینطوری تو این اتاق نبودیم. تو آن اتاقهایی بودیم که آقای کارتر بودند. تو آن عمارتهایی که آنها هستند. تو کاخ سفید بودیم. ما این مسائل پیشمان مطرح نیست. ما میخواهیم یک حکومت عدلی در دنیا پیدا بشود و این مجرمهایی که به ما جرم کردند مال ما را، مال ملت ما را بردند و هدر دادند و نیروی انسانی ما را هدر دادند. اینها بیایند اینجا تا ما محاکمهشان کنیم. و آقای کارتر که مایل نیست، با هر قیمتی هست نمیگذارد که شاه بیاید. حق دارد. اگر شاید من هم بودم همین کار را میکردم. برای اینکه یک کسی که
کلید جرمش را شاه میتواند باز کند، چطور بگذارد بیاید اینجا؟ کلید جرم این، جرمهای این و خیانتها و جنایتهایی که به ملت ما کردند دست اوست. اگر او بیاید اینجا و از او بپرسند و ـ عرض بکنم که ـ در بازپرسی بخواهد جواب بدهد، او هم آن مجرم اصلی را خواهد گفت. قبلاً هم گفته است. قبلاً هم خود همین آقای محمدرضا گفته است که اینها میفرستادند و تعیین میکردند وکلا را. آن لیستش را به ما میدادند. وقتی لیست را به ما می دادند ما تعیین میکردیم همانها را. خوب، یک همچو جرم به این بزرگی را این قبلاً اقرار کرده، گفته این معنا راکه این، هم جرم خودش و هم جرم رؤسای جمهور است. اینها یکی از جرمهای کوچکش است که ایشان گفته است و الاّ جرمها اینقدر زیاد است، پروندهها اینقدر زیاد است، مظلومها اینقدر در اینجا زیادند که به این زودیها ما نمیتوانیم این جرمهای آن را بشماریم و این مظلومین را نمیتوانیم که تظلمشان را به دنیا برسانیم.
ــ[دانشجویانی که سفارت را اشغال کردهاند خودشان را پیرو خط امام میدانند. با وجود این به نظر خارجیها این خود دانشجویان هستند که سیاست خارجی ایران را هدایت میکنند. در این باره حضرتعالی چه نظری دارید؟ آقای قطبزاده در این مورد چه کاری انجام میدهند؟]
ــاگر مقصود این است که سیاست خارجی را دارند اینها هدایت میکنند، این یک افترایی است که میزنید به آنها. اینطور نیست و اگر مقصود این است که این کاری را که اینها مطلع شدند به اینکه اینجا محل جاسوسی بوده است و روی حس انسانیت خودشان برای حمایت از مظلومها رفتند آنجا را گرفتند. اگر مقصود از سیاست خارجی این معناست که اینها را گرفتند و حالا میگویند که بیایید مجرم ما را بدهید تا اینکه ما آنها را رها کنیم یا محاکمهشان بکنیم، اگر سیاست این است، آنها کردند و همه ملت هم موافقند. وزیر خارجه و تمام ملت و دولت همه با این موافقند اگر باز رسیده باشد فریاد این ملت به آنها میبینید که اقشار ملت همیشه دنبال این قضیه هستند. و اعلامیههایشان و فریادهایشان و پیادهرویهایشان و راهپیماییشان همه دنبال تأیید این مطلب است و چرا تأیید نکنند؟ برای اینکه یک جایی است که محل توطئه است. مردم جوانهایشان را دادند. مردم
خانههایشان را سوزاندند. خراب کردند. همه چیزشان را دادند برای اینکه یک حکومت اسلامی پیدا بشود. حالا احساس میکنند که یک جایی درست شده است برای توطئه. روابط مابین ریشهها با دولت امریکا بلکه محل جاسوسی برای منطقه در اینجا هست. اصلاً ما اینجا را سفارتخانه نمیدانیم. ما اینها را اجزای سفارتخانه نمیدانیم. اینجا جاسوسخانه است و آنها هم جاسوس هستند. این همه فریادی هم که قشرهای مختلفی که در خارج هستند دارند میزنند که همه رأی به این میدهند که اینها باید رها بشوند برای اینکه اینها اشخاصی هستند، اجزای سفارتخانه هستند، مأمورین کذا هستند. ماهمۀ اینها را منکر هستیم و میگوییم بیایید ببینید. دعوت میکنیم از این قشرهای مختلف که بیایید ببینید که وضع اینجا، وضع سفارتخانه است؟ سفارت ما را در امریکا ببینید. سفارت امریکا را در اینجا ببینید. سفارت سایر مملکتهارا ببینید. سفارت ایشان[را]هم ببینید. ببینید این سفارتخانه اصل اسمش هست تا شماهامیگویید سفارتخانه را گرفتید؟ و اینها مأمور دیپلمات هستند که شما میگویید که دیپلماتها را گرفتید؟ یا نه اینجا محل جاسوسی است لیسالاّ. و اینها هم جاسوس هستند و اصلاً ربطی به سفارت و سفارتخانه ندارد. ادعای ما این است. اینها هم که رفتند و آنجا را گرفتند نمیخواهند که وزارت خارجه را اداره کنند. اینها در یک قضیۀ جزئیه و آن اینکه مجرم خودشان را یافتند و محل جرمش[را]هم یافتند، رفتند گرفتند آنجا را. همۀ ما هم موافقیم با آنها.
ــ[اگر حکومت اسلامی بخواهد به این ترتیبی که هست پیش برود طبیعی است که اکثریتی از کشورهای جهان با او مخالف خواهندبود و جز با دشمنی رفتار نخواهند کرد. بنابراین اساس روابط خارجی شما و دوستانتان به چه شکل است و آیا شما به دوستانی نیازمند هستید در روابط خارجی یا خیر؟]
ــاگر خارجیها بتوانند بفهمند، ادراک کنند مسائل ما را، همانطور که ملتها وقتی ادراک کردند و ادراک میکنند با ما موافقند. دولتها هم اگر ادراک کنند که ما چه میگوییم با ما موافقند. اگر مقصود از روابط آن روابطی است که تا حالا بین ایران و امریکا بوده است، در زمان شاه سابق بین ایران و امریکا بوده است، این روابط نبوده است. این یک آقایی بوده با نوکرش هر کاری میخواسته، هر امری که میکرده عمل میکرده. ما چنانچه
بخواهیم اسلام را پیش ببریم دیگر نباید نوکر باشیم. اگر نوکر نباشیم رابطهاش را با ما قطع میکند. ما از خدا میخواهیم که رابطه قطع بشود. ما ذلت را نخواهیم پذیرفت برای خاطر اینکه یک رابطه با یک ابرقدرت داشته باشیم. شرافتی نیست رابطه داشتن با امثال امریکا. دولت امریکا یک شرافت انسانی معالأسف الآن ندارد که ما بخواهیم به واسطۀ آن شرافت انسانیاش با آن رابطه داشته باشیم. دولت امریکا این است که دارید میبینید که مظلوم را در هر جا پیدا میکند پوست میکند. هر جا بتواند میرود و بمب سرشان میریزد. هر چه بتواند ذخایر ملتها را میبرد. مابخواهیم روابط با اینها داشته باشیم؟ بهتر این است که ما با اینها روابط نداشته باشیم. بهتر این است با آنهایی که میخواهند ما را بچاپند رابطه نداشته باشیم تا یک وقتی که به خود بیایند و بفهمند شرق هم هست در عالم. آن روزی که بفهمند که شرق هم یک جایی هست که تمدن از او پیش آنها رفته است و معالأسف خود شرق هم خودش را گم کرده است، آن روز ما روابط ممکن است پیدا بکنیم. روابطی که متقابل باشد با هم. متعادل باشد با هم. و الاّ رابطهای که اینطور باشد که سابق بود و آنطور باشد که اینها دلشان میخواهد، ما همچو رابطهای را میخواهیم چه بکنیم؟ چه فایدهای برای ما دارد که رابطه داشته باشیم و آن وقت محلی که باید سفارت باشد این وضع را داشته باشد؟ روابط ما این است که اجازه بدهیم به اسم سفارتخانه محل جاسوسی درست بکنند. و این خونهایی که ما دادیم هدر برود و باز محمدرضا را بیاورند اینجا!! چون خودش حالا مفلوک است، پسرش را! یک نقشهای که میگویند دارند این است که در خواب دارد آقای کارتر برای خودش نقشه میکشد که با بختیار آنجاست و آن هم آنجا و بعضی از اشخاص هم اینجا و روابط هم اینجا دارند با آنها. معالأسف تو مغزشان دارند یک همچو نقشهای میکشند، تخیلاتی میکنند برای خودشان. لکن مطلب از اینها گذشته است. دیگر حنای اینها رنگی ندارد. نه حنای آقای کارتر رنگ دارد و نه حنای آنهایی که در اینجا دلشان میخواهد آنها بیایند و دوباره اینجا همان بساط پیدا بشود و همان قضایا تجدید بشود. اینها دیگر نمیشود. میگویند که ما با دنیا رابطه داشته باشیم، رابطۀ متقابل و دوستی باشد، ما باید باهمۀ دنیا روابط داشته باشیم. اگر
اینطور رابطه باشد، ما هرگز نمیخواهیم که رابطه با اینها داشته باشیم. نه با اینها، نه با هر کس که بخواهد تحمیل به ما بکند. دول اسلامی با ما روابط دارند آن هم تا حدی که روی مصالح اسلامی، روی مصالح مسلمین باشد ما با آنها روابط داریم. سایر دول غیراسلامی هم هر کدامشان با ما بخواهند با عدالت رفتار بکنند، ما را به حساب بیاورند، ما را بدانند که یک ملت هستیم، یک دولت داریم، یک ملت هستیم، یک رژیم هست در اینجا، این را بفهمند و از آن سواری که هستند پیاده بشوند یک قدری با هم راه برویم. اگر پیاده شد آقای کارتر از آن عرشی که دارد. آمد روی زمین نشست. با ما زمین نشینها تفاهم کرد. ما هم با او تفاهم میکنیم و به استثنای اینکه آن ظلمهایی که به ما کرده است باید جبران بکند. با ملت امریکا که هیچ[اختلافی]نداریم. هیچ اختلافی نیست بین ملتها با هم. دولتی که بعد پیش میآید، تفاهم کند با ما. اینطور نباشد که من در کاخ سفید نشستم وشما در کوخ نشستید و کاخنشین با کوخنشین باید ارباب و رعیت باشد. اگر این کلمه را بردارند و ما را همانطور که هستیم بفهمند، ادراک کنند ما ها را، ما با آنها چرا رابطه نداشته باشیم؟ با دولت امریکا هم رابطه پیدا میکنیم. با همه جا. و امااگر وضع اینطور باشد، ما میخواهیم چه کنیم که پیشقدم بشویم برای اینکه نوکری کنیم؟! پیشقدم بشویم برای اینکه هم نوکری کنیم هم همه چیزمان را تقدیم کنیم؟! آنوقت نوکر که میگرفتند یک اجرتی به او میدادند. اینها نوکر میگیرند و همه چیزش را هم میگیرند. ما میخواهیم چه کنیم با اینها رابطه داشته باشیم؟ هیچ لازم نیست رابطه داشته باشیم.
ــ[بعد از تصویب قانون اساسی شکلی از حکومت که مطرح شده دو شکل است. یکی اینکه یک حکومتی با استبداد روحانیت بر سر کار میآید و یا اینکه یک حکومتی که روحانیت در آن نقش فرعی دارد روی کار میآید. این دو تا شکلی است که در جهان مطرح است. نظر حضرتعالی چیست در این مورد؟]
ــجهان، اسلام را نمیدانند یعنی چه. آن جهانی که شما میگویید، یک جهان جاهل هست به اسلام. اینها نمیدانند که حکومت اسلامی میآید برای اینکه دیکتاتوری نباشد. نه در شهر خودش، در مملکت خودش نباشد، در امریکا هم نباشد. حکومت اسلام یک
حکومتی است که برای از بین بردن دیکتاتوری میآید. آن کسی که اسلام قرار داده برای حکومت، آن کسی است که با دیکتاتوری به حسب مذهبش مخالف است. مذهبش حکم میکند به اینکه دیکتاتوری نباید باشد. اینها خیال میکنند که همچو که گفتند فقیه عادل عالم مطلع بر موازین غیرجائر ملتفت کذا، باید فلان مقام را، قضاوت را تعیین کند. باید اگر مردم تعیین کردند یک رئیسی را برای کشور، آن هم اجازه بدهد. این میشود دیکتاتوری!! اما چنانچه یک نفر آدم ظالم جائر دیکتاتور همه چیز بیاید، نه این دیکتاتوری نیست!! فرق فقط این است که معلوم میشود با علم مخالفند. با عدالت مخالفند اینهایی که با حکومت فقیه مخالفند. با اینکه الآن هم در قانون اساسی که درست کردند قضیۀ حکومتی نیست در کار. اصلاً اسلام حکومت ندارد. اسلام اینطور نیست یک حاکمی مثل آقای هیتلر داشته باشد آنجا. مثل آقای کارتر که نظیر هیتلر است داشته باشد آنجا و سرکوبی کند همه را و بزند و بکوبد. اصلاً این چیزها در اسلام مطرح نیست. اسلام که فقیه عادل مطلع دلسوز برای ملت راقرار میدهد که این نظارت کند یا فرض کنید حکومت کند، برای این است که جلو بگیرد از غیر عادل. غیر عادل نیاید و مردم را بچاپد. از صدر اسلام تا حالا شما ملاحظه کنید که آن حکومتهای صدر اسلام مثل علیبن ابیطالب ـ سلاماللّه علیه ـ چه جور بود. یک حکومت اسلامی روی عدالت. بعدش افتاد دست بنیامیه و بنیعباس و حکومتهای جائر دیگر و شاهنشاهی و امثال ذلک. مسلمین اینجاها را هم گرفتند و بعد شاهنشاهی شد و نتوانستند مسلمین اسلام را درست پیاده کنند و حکومت اسلامی را، نشد. اسلام غریب است الآن، اسلام غریب است. همانطور که غربا را نمیشناسند، یک غریبی وارد یک شهری بشود مردمش نمیشناسند، اسلام الآن غریب است توی ملتها. نمیشناسند اسلام را. چون نمیشناسند اسلام را، احکام اسلام را هم نمیدانند، اسلامشناسهای ماهم اسلام رانمیشناسند. نمیشناسند این چی هست. وقتی نشناختند خیال میکنند که چنانچه حکومت فقیه باشد، حکومت دیکتاتوری است و اگر فقیه در کار نباشد، دیگر هر که میخواهد باشد. اگر شمر هم باشد این آقایان اشکالی به آن ندارند. فقط فقیه را بهش اشکال دارند. اشکال هم
برای این است که از اسلام میترسند. از اسلام ترس دارند. اسلام نمیگذارد این حیثیت فاسدها را باقی باشد. اینها میترسند از آن. بعضیها هم گول خوردند. بعضیها متعمدند در این امر. بعضیها هم گول خوردند. و الاّ حکومت اسلامی مثل حکومت علیبن ابیطالب دیکتاتوری تویش نیست. حکومتی است که به عدل است. حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است. آنها نمیتوانستند مثل او زندگی کنند. او نان جو هم سیر نمیخورد. یک لقمه، دو تا لقمه برمیداشت بایک خرده نمک میخورد. این حکومت اصلاً میتواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا اینکه بخواهد دیکتاتوری بکند برای او. حکمفرمایی اصلاً در اسلام نیست. حکمفرمایی اصلاً در کار نیست. پیغمبر اسلام که رأس مسلمین و اسلام بود وقتی که در یک مجلسی نشسته بودند تو مسجد روی آن حصیرها ـ معلوم نیست حصیر حسابی هم داشته باشد ـ آنجا نشسته بودند، دور هم که نشسته بودند، عربهایی که خارج بودند و نمیشناختند پیغمبر را میآمدند میگفتند که کدام یکی محمد هستید. نمیشناختند. برای اینکه حتی یک همچون چیزی هم زیر پیغمبر نبود. حالا ما اشراف هستیم. یک همچو حکومتی که بنا باشد اینطوری باشد، یک خانۀ گلی داشته باشد، یک گلیم هم حتی نداشته باشد، یک حکومتی که یک پوست میگویند داشته است که روزها علوفه شترش را حضرت امیر رویش میریخته، شبها زیر خودش وفاطمه میانداخته و میخوابیده رویش، اینکه دیکتاتوری نمیتواند باشد. اینهایی که میگویند دیکتاتوری، اسلام را نمیفهمند چی هست. فقیه اسلام را نمیدانند. خیال میکنند ما، هر فقیه، هر فقیه، هر چه هم فاسد باشد این حکومت، فقیه اگر پایش را اینطور بگذارد، اگر یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط است. مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هر کس؟ اینها که میگویند که دیکتاتوری پیش میآید ـ نمیدانم ـ این مسائل پیش میآید، اینها نمیدانند که حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری نیست. مذهب مقابل اینها ایستاده. اسلام مقابل دیکتاتورها ایستاده. و ما میخواهیم که فقیه باشد که جلوی دیکتاتورها را بگیرد. نگذارد رئیس جمهور دیکتاتوری کند. نگذارد
نخستوزیر دیکتاتوری کند. نگذارد رئیس مثلاً لشکر دیکتاتوری بکند. نگذارد رئیس ژاندارمری دیکتاتوری بکند. نه اینکه بخواهیم دیکتاتوری درست کنیم. فقیه میخواهد چه کند دیکتاتوری را؟! کسی که زندگی عادی دارد و نمیخواهد این مسائل را، دیکتاتوری برای چه میخواهد بکند؟ حکمفرمایی در کار نیست در اسلام. علاوه حالا در این قانون اساسی که اینقدر احتیاط کاری هم شده، آقایان هم اینقدر احتیاط کاری کردهاند که یک دفعه مردم بیایند خودشان تعیین کنند یک خبرههایی را، این دیکتاتوری است؟! این خبرهها را یکی بیاید بگوید که در یک شهری از این شهرها یک کسی فشار آورد روی مردم که بیایید به این شخص رأی بدهید. حتی تبلیغات هم نشد. مردم اینها را میشناختند. مردم میدانستند اینها را. اگر صد دفعۀ دیگر ما بخواهیم خبرگان تعیین کنیم، یا خود این آقایان تعیین میشوند یا یکی مثل اینها. مردم با رأی آزاد، من گمان ندارم در هیچ جای دنیا اینطور واقع شده باشد. اینطور رأی داده باشند. مردم اینطور عاشقانه رأی داده باشند به یک مطلبی. همین جمهوری اسلامیاش را آنطور عاشقانه رأی دادند و آنطور اکثریت. در زمان شاه سابق که یادتان هست شما، اینها یک رفراندمی میخواستند بکنند. من ازقم فرستادم ببینم که وضعش چه جوری است. اینها آمدند گفتند بیش از دو هزار نفر نمیتوانند تهیه کنند. معذلک گفتند «همۀ ملت» برای اینکه 6 میلیون رأی داد گفتند 6 میلیون رأی. دروغ میگفتند. 6 میلیون رأی دروغی را آنها میگفتند همۀ ملت. حالا ما یکجا بیست میلیون رأی داشتیم. یک جا هم که یک دستهای نیامدند و قهر کردند از باب اینکه آنها هم نمیدانستند که ماچه میخواهیم بگوییم، قهر کردند رفتند کنار نشستند. معذلک 16 میلیون جمعیت تقریباً رأی داد و 90 درصد مردم گفتند ما رأی میدهیم. بعدها آنها هم گله خواهند کرد که چرا ما را نگذاشتند رأی بدهیم. شاید آنها هم همین رأی را بدهند و باز بشود بیست و چند میلیون.
قضیۀ دیکتاتوری نیست. اسلام بنایش بر این نیست که دیکتاتوری کند؛ بنایش بر ظلم نیست. دیکتاتوی یک ظلم بزرگ است برای ملتها. و اسلام جلوی ظلم را گرفته است. قرآن کریم جلوی ظلم را گرفته است. بنابراین، هیچ دیکتاتوری در کار نیست. این قانون
اساسی هم که درست کردند، یک جا گفتند که ملت رأی بدهد و خبرگان را تعیین کنند. ملت رأی دادند خبرگان را، با رأی بسیار زیاد. دو میلیون در تهران برای بعضیشان رأی داده شد. بیشتر یک قدری. و بعد از اینکه خبرگان آمدند و رأی دادند و این قانون را تصویب کردند، باز اکتفا نکردیم گفتیم منتشر میکنیم این قانون را، مردم ببینند، قشرها ببینند. میگذاریم به رأی مردم. به رأی گذاشتند، و مردم نود درصد رأی به این دادند. نه یک کسی به آنها گفت بیایید بزور رأی بدهید؛ نه یک دیکتاتوری در کار بوده بطور آزاد مردم نود درصدشان، یا یک خورده بیشتر، به این قانون اساسی رأی دادند. حالا چهار نفر آدم آمده میخواهند بر تمام شانزده میلیون جمعیت حکومت کنند! ما دیکتاتوری میکنیم یا شما؟ شما به دمکراسی خودتان عمل میکنید، به آن حرفی که دیگران تو دهنتان انداختند عمل میکنید، یا ما که دو دفعه برای مردم[رأی]قرار میدهیم؟ همۀ دنیا یکدفعه است، ما دو دفعه به رأی عمومی مردم قرار میدهیم. این دیکتاتوری است؟ شما که سرنیزه را برداشتید و تفنگها را کشیدید میروید فلان جا تلویزیون آنجا را میگیرید،[1]و میآیند با شماها بیعت میکنند و تلویزیون را میگیرند؛ و ـ عرض میکنم که ـ آن «چریکهای فدایی»، همین اشخاصی که همهتان میشناسید چه اشخاصیاند به شما ملحق میشوند؛و آن «فرقانی» که آقای مطهری را، خدا رحمتش کند، کشته است، و سرلشکر قرنی را کشته است، و آقای هاشمی[2]را تیر زده است و خواسته ترور کند، آقای قاضی[3]را کشته، آن هم به اینها ملحق شده[...]شما بفهمید چه وضعی است این. بدانید که چه کسانی هستند با هم مجتمع شدند. آنها هم که مجتمع شدند یکیش را که دیدید پروندههای او در آمده![4]باقیش هم کمکم شاید پیدا بشود. ممکن است که توی اینها هم یکنفر آدم باشد، اما وضع این طوری است.اگر من نبودم،[اسم]جمهوری
اسلامی رویش نمیگذاشتند. اینها همانی میخواستند که کمونیستها میگفتند: «جمهوری خلق مسلمان»! آنهامیگویند جمهوری مثلاً کرد. جمهوریش مطلق است. آمد یک آقایی اینجا، سلمهاللّه، من به ایشان گفتم این همان است که کمونیستها میخواهند شما هم کمونیستی؟! گفت نه، گفتم پس «اسلام» را پهلویش بگذار. گفتند «جمهوری اسلامی خلق مسلمان»، چه شد که تمام این آقایانی که آنوقت این «جمهوری اسلامی خلق مسلمان» را تأسیس کردند همه با هم کنار رفتند؟[5]قضیۀ چیست؟ چرا نگفتید که اینها چرا کنار رفتند؟ آنها که جرأت نکردند بگویند؛ از سرنیزههاترسیدند؛ از قلمهاترسیدند. چرا نگفتند اینها که به چه علت یک دسته ملا و اهل علم کنار رفتند گفتند که نه ما این را نمیخواهیم، یکدسته دیگر آمدند. در صورتی که آنها انحلالش را[درخواست]کردند، یک دسته آمدند دوباره درست کردند! چه شد که همین آقایان رفتند و با تفنگ و بساط ریختند و تلویزیون راگرفتند و استانداری را گرفتند، قیام کردند برضد حکومت اسلام؛ و بعد هم آنهایی که تأیید کردند اینها راشناخته شدند، آنهایی که رفتند متصل به اینها شدند، چریکهای خلق بودند! همانهایی که شما همه میشناسید. همانهایی که کمونیست هستند. اینها امریکایی هستند باصورت کمونیستی، با دعوی کمونیستی. اینها کمونیست نیستند. کمونیستی که میگوید من میخواهم ملت چه باشد و چه باشد خرمن آتش میزند و خرمن یک پیرمردی را، که یک سال زحمت کشیده، عایلهاش را میخواهد از این اعاشه کند، با یک کبریت آتش میزند. این کمونیست یک آدم شری است از اشرار یا آنهایی که کمونیست اصیلاند همین جورند! اینها که اصلاً اصیل هم نیستند. بنابراین، قضیه اینها نیست. قضیه این است که نمیخواهند اسلام محقق بشود. الآن هم توطئه همین است. همه بدانند اینرا، همۀ قشرهای دنیا و ملتها بدانند، که اینها از اسلام میترسند که اگر اسلام بیاید، دیگر مانمیتوانیم آنطور غارتگریها را بکنیم؛ نمیتوانیم آنطور تعیشها رابکنیم؛ افسارمان همچو باز نیست که هر کاری میخواهیم
بکنیم، ولو بر خلاف ملت باشد. میترسند حالا، وحشتشان زده که ما چه بکنیم، میآیند به قانون اساسی اشکال میکنند! در قانون اساسی اشکالی نیست. اصلاً تعارض و تناقضی نیست. «حاکمیت ملی» الآن یک حاکمیت دو آتشه است. حاکمیت ملی یک دفعه تعیین کرد یکدستهای را که شما بیایید،[باز]دفعۀ دوم آمده گفته است رأی بدهید. و رأی دادند. این «حاکمیت ملی» نیست؟ رأی دادند به قانون اساسی؛ رأی ندادند به قانون اساسیِ تو و من! جز این است که من و شما برخلاف حاکمیت ملی داریم صحبت میکنیم؟ حرفهای ما خلاف حاکمیت ملی است؛ نه این خلاف حاکمیت ملی ماست که یک نفر عادل دانشمند دلسوز ملت، متعهد به اسلام و احکام اسلام، متعهد به اینکه دیکتاتوری فسق است، دیکتاتوری ظلم است، یک همچو آدمی را ما حاکم کرده باشیم بر این ملت. خدمت کردهایم. لکن برای خاطر اینهایی که ایراد میگیرند، ما همانطور که آنها دمکراسی دلشان میخواست، این اسم را خیلی دوست داشتند، ما یکدفعه آنطور کردیم؛ یکدفعه بالاتر از او. دیگر چه دیکتاتوری در کار هست؟ بنابراین، مسئله این است که به حسب قانون اساسی، به فقیه یک اختیاراتی دادند برای جلوگیری از دیکتاتوری؛ برای جلوگیری از اینکه کسی باشد و مملکت را دوباره به هم بزند و باز همان[کار]را بکند. لازم بود که فقیه باشد. هر قضیهای را که مردم قبولش دارند. بسیار خوب، اینهم قضیهای است که رأی مردم است، مردمی است. اگر مردم همه شان یک کسی را گفتند تو این کاره باش، این دیکتاتوری است! اما اگر همۀ مردم گفتند باش، تو گفتی که نباید باشی، این دیکتاتوری نیست! همۀ ملت این را میگویند، تو میگویی نه این نباید باشد! دیکتاتوری نیست؟ همۀ ملت میگویند این دیکتاتوری است. اگر یک همچو چیزی هم نبود، باز خبرگان را تعیین میکنند. و این هم که دیکتاتوری نیست. خبرگان میآیند یک اشخاصی را که دلسوزند برای ملت، فقیهاند، عادلند، صحیحالعملند، خیانت به این ملت نمیکنند، اینها را تعیین میکنند. اینها که نمیخواهند بروند خودشان آنجا مشق بدهند، یا مشق نمیکنند، اینها را تعیین میکنند. اینها که نمیخواهند بروند خودشان آنجامشق بدهند، یا مشق بکنند در ارتش! نمیخواهند که یک حکومت جائر
باشند. اینها برای جلوگیری از دیکتاتوری[آمدهاند.]هیأتی هست، هیأتی که مانع میشود از اینکه اینها دیکتاتوری کنند[6]اختیار را دست اینها دادند که مبادا یک وقتی یک رئیس جمهوری پیدا بشود مثل کارتر! اینها میخواهند نگذارند کارترها و نیکسونها و امثال اینها در اینجا پیدا بشود. برای جلوگیری از اینطور امور است. چرا اینقدر ایراد میگیرند اینها؟ البته یک عقدههایی در کار است که به واسطۀ آن عقدهها این ایرادها پیشآمده. و من امیدوارم که رفع شود این عقدهها انشاءاللّه.
2 ـ آقای اکبر هاشمی رفسنجانی.
3 ـ آقای قاضی طباطبایی.
4 ـ شیخ عزالدین حسینی.
5 ـ اشاره به کنارهگیری عدهای از روحانیون که ابتدا به عضویت حزب خلق مسلمان در آمدند، اما پس از آگاهی از ماهیت آن، از حزب کنار رفتند. بیشتر این عده را روحانیون تبریز تشکیل میدادند.
6 ـ اشاره به تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و انتخاب رهبر یا شورای رهبری.