صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان توطئههای کارتر و آمادگی ملت برای مقابله با آن
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع توطئههای کارتر و آمادگی ملت برای مقابله با آن
-
حضار
حضار: پاسداران مسجد حضرت ابوالفضل تهران، ستاد تبلیغات اسلامی بابل
بسماللّه الرحمن الرحیم
از خواهران و برادران محترم که از تهران و از بابل تشریف آوردند که از نزدیک با هم صحبت کنیم متشکرم. و از اینکه همه شماها، چه خواهرها و چه برادرها، مجهز هستید برای خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی مباهات میکنم. اسلام مال همه است. مال شخصی دون شخصی نیست. اسلام مال همه بشر است نه مال همۀ مسلمین. اسلام آمده است که بشر را از ضلالت به راه مستقیم هدایت ببرد. و اسلام مثل مکتبهای دیگر نیست که فقط برای یک حکومت مادی و دنیایی برنامه داشته باشد.
تمام حکومتهای بشری، تمام سیستمهای غیرتوحیدی برنامهشان همین است که در اینجا؛ در این دنیا یک کارهایی بکنند. آنهایی که فرض کنید خوب هم هستند یک نظم دنیایی ایجاد کنند. و اکثراً که منحرف هستند برای این است که سلطهجویی کنند و دیگران را تحت سلطۀ خودشان بیاورند و استثمار کنند.
الآن نمیتوانید در تمام حکومتها پیدا کنید یک حکومتی که روی عدالت ولو در همان حیطهای که خودش دارد رفتار کند. کم است. کم میتوانید سراغ کنید یک حکومتی که حکومت عدل باشد ولو راجع به همین نظم دنیا. ادعا زیاد است. ادعای اینکه میخواهیم برای عدالت عمل بکنیم زیاد است. شما هم گوشتان پر شده است از این حرفهایی که محمدرضا میگفت که عدالت اجتماعی، عدالت اجتماعی. دائماً از عدالت اجتماعی و از ترقیات این مملکت گوش ماها را و شماها را پر کرده بود. مملکت
به «دروازۀ تمدن بزرگ» رسیده، و یا همین چند وقت دیگر همه در «تمدن بزرگ» وارد میشویم و ایران میشود مثل یک مملکت پیشرفت کرده، و ترقیاتش چه خواهد شد و چه خواهد شد. ادعا زیاد است. اما وقتی همین صاحب ادعایی که مال اینجا بود معلوم شد حالش، فهمیدند و فهمیدیم که این آدم نه اینکه میخواست این ملت را به تمدن برساند، بلکه میخواست این ملت به عقب برگردد، و نگذارد جلو برود یک قدم، مأمور این کار بود. و خدمتش[را]هم تا بود خوب انجام داد. یعنی همۀ دستگاهها را فلج کرد.
شما ملاحظه کردید که چه هیاهویی اینها درست کردند. برای اصلاحات ارضی چه بساطی درآوردند. در تمام مملکت ما برای اصلاحات ارضی برنامه این بود که با این اسم اصلاحات ارضی، کشاورزی را زمین بزنند که ما الآن برای گندممان هم محتاجیم به اینکه از کشورهای دیگر وارد کنیم. چه هیاهویی اینها درست کردند برای اینکه «آزادزنان» و «آزادمردان»! چه بساطی خودشان و آن انگلهایی که در مجالس شورای سلطنتی نه ملی و سنا، مأمورهای سازمان امنیت و مأمورهای خود این شاه چه هیاهویی درست کردند، برای اینکه دیگر مملکت ما آزاد شد! آزادزنان و آزادمردان و شما در طول سلطنت این پدر و پسر و خصوصاً پسر که یک یادگار خلفی بود برای آن پدر و از او هم جلو افتاد. شما دیدید در طول تصدی این دو تا جنایتکار، آزادی برای هیچ کس نبود. هیچ کس آزاد نبود که یک کلمه حقی بگوید. آزادی در آن جهت بود که آزاد کنند تا هر فحشایی میخواهند ایجاد کنند برای عقب راندن نیروی جوانهای ما. اینها آن قدر که به نیروی انسانی این کشور ضرر زدند به آن ذخایر آن قدر ضرر نزدند. انسانها را فلج کردند. جوانهای ما را از بین بردند. جوانهای ما که باید خدمت بکنند به این کشور، کشاندند به یک جاهایی که در آنجاها جز اینکه افکارشان فلج بشود و نتوانند خدمت بکنند به این مملکت، چیز دیگری نبود. تمام مراکز فحشا را اینها درش را باز کردند و با بوق و کرنا ترویج کردند و کمک کردند که این جوانهای ما بروند در این مراکز فحشا و فلج بشوند.
همانجا دفن بشود جوانیشان. جوانی این جوانهای ما را از آنها گرفتند. فلجشان کردند. این خواهرهای محترمی که در دام اینها افتادند و در دام ترویجهای آنها افتادند و در دام تبلیغات آنها افتادند، از آن وظیفۀ انسانیشان سلب شدند. و ملعبۀ دست جنایتکاران شدند. برای اشخاصی که غیرتمندند، اشخاصی که خوی انسانیشان را از دست ندادند یک تأسف همیشگی هست که این محترمات را اینها چه کردند به اسم آزادی.
و شما دیدید که همچو که این ورق برگشت و اینها به همت همۀ قشرهای ملت شکست خورده از اینجا رفتند، این ملت عزیز ما چطور زنده شدند. چطور متبدل شدند به یک موجود دیگر. چطور همهشان مشغول شدند به خدمت. الآن شما در هر جای مملکت که بروید میبینید که مشغولند به خدمت کردن[و]جهاد سازندگی کسی نرفته الزامشان کند. خودشان داوطلب از توی مدارس، از توی جاهای دیگر میروند و خدمت میکنند به مردم. همه جای ایران وقتی میرویم سپاه پاسداران هست. کسی ایجادشان نکرده. خودشان ایجاد شدند. هر جایی، برای هر محلی خود آن محل اقدام کردند. روحانی محل، معتمد محل، روشنفکر محل، اینها اقدام کردند و سپاه درست کردند. کمیته درست کردند. دادگاه درست کردند. مردم خودشان مشغول خدمت به کشورشان شدند.
البته من راجع به این موضوع قبلاً هم عرض کردم، حالا هم باید عرض کنم که شما آقایان که سپاه پاسداران هستید، و خداوند تأییدتان کند انشاءاللّه. و تمام سپاه پاسداران و تمام دادگاهها و تمام کمیتهها و تمام قشرهایی که میخواهند خدمت کنند به این کشور، توجه داشته باشند که همۀ اینها خدمتگزار اسلامند. الآن جمهوری اسلامی است. و شماها از جنود اسلامی هستید. لشکر اسلام هستید. شما کارمند اسلام و کارمند امام زمان هستید. توجه کنید که نبادا یک وقتی یک خطایی بکنید برخلاف مسیر اسلام. برخلاف مسیر جمهوری اسلامی قدمی بردارید. این یک وظیفۀ خطیری است برای همه. برای ما
و برای شما.
روحانیون که نمایندۀ رسول خدا هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته روحانیونی که مدعی این هستند که نمایندۀ امام زمان الآن هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته، از یکیشان یک چیزی صادر بشود که برخلاف اسلام باشد، اینطور نیست که فقط خودش را از بین برده، این حیثیت روحانیت را لکهدار کرده. این یک وظیفۀ بزرگی به عهدهاش هست. روحانی همچو نیست که اگر یک خلافی بکند، بگویند که زید این خلاف را کرده. خلاف روحانی، به اندازهای که سعۀ شعاع نفوذش هست، خطایش خطای بزرگ هست. خطایی است که عفوش در درگاه خدا بسیار مشکل است. برای اینکه این نماینده، یعنی مدعی نمایندگی از طرف امام زمان ـ سلاماللّه علیه ـ و اسلام دارد. نمایندۀ امام زمان اگر خدای نخواسته یک قدمی کج بگذارد این اسباب این میشود که مردم به روحانیت بدبین بشوند. بدبین شدن به روحانیت و شکست روحانیت، شکست اسلام است. آن که حفظ کرده است تا حالا اسلام را، این طبقه بودند. و اگر در این طبقه شخصی، اشخاصی پیدا بشوند که برخلاف مصالح اسلام خدای نخواسته عمل بکند، جرمی است که از آدمکشی بدتر است. جرمی است که از همۀ معاصی بدتر. برای اینکه جرم صادر میشود از کسی که آبروی یک روحانیت را از بین میبرد. مردم را؛ آنهایی که غافل هستند از اسلام، گاهی وقتها برمیگرداند. اینطور نیست که وارد شده است که ـ چنانچه عالم فاسد بشود عالم فاسد میشود. برای اینکه عالم ـ به حسب ظاهر ـ نمایندۀ امام است. و اگر خدای نخواسته یک فسادی در او پیدا بشود، فاسد بشود، قشرهای ملت را فاسد میکند. گاهی عالم را فاسد میکند. و از آن طرف اگر صالح باشد، صالح میکند قشرهای ملت را. صالح میکند عالم را.
من در جوانی در یکی از شهرهای اینجا وقتی که رفتم دیدم که ـ محلات، محلات
معروف رفتم دیدم که ـ مردم اینجا صالحاند. فرق دارند با جاهای دیگر. خوباند مردمشان. کم در آنها پیدا میشود که منحرف باشد. بعد که توجه پیدا کردم دیدم که عالم آنجا ـ آن وقتی که من بودم ـ عالم آنجا عالم خوب، علمای آنجا علمایی بودند که خیلی خوب بودند. مردم چشمشان و گوششان و همه هوششان توجه دارد به اینکه این آقا! این امام جماعت، این چه جور است. اگر این امام جماعت و آقا، آقای وارستهای باشد، توجه به دنیا نداشته باشد، توجه به خدا داشته باشد، مردم تبعیت از او میکنند. از این جهت یک تکلیف زاید بر همۀ تکالیف به عهدۀ طبقۀ روحانیین است. این از روحانیین. شماها هم که حالا وارد شدید در همان کاری که روحانیین میخواهند بکنند و میکردند، آنها خدمت میکردند، شما هم دارید خدمت میکنید به اسلام. شما سپاه پاسداران اسلام هستید. اینها هم سپاه پاسداران اسلامند. همه با هم یک کار را انجام میدهید. پستهاتان اختلاف دارد. شما هم همین طور هستید. خیال نکنید که اگر خدای نخواسته یک کار خلافی بکنید این فقط میگویند که این آدم این کار را کرده. میگویند سپاه پاسداران این جوری. سپاه پاسداران چهاند. سپاه پاسداران اسلامند. آنهایی که غرضمندند، آنهایی که میخواهند یک نقطه ضعفی پیدا بکنند، آنها شروع میکنند به تبلیغات که رژیم سابق رفت، یک رژیمی آمد، این هم مثل آن، این هم بدتر از آن. این اسباب این میشود که رژیم ما بد معرفی بشود. معرفیاش کنند به اینکه رژیم فاسدی است.
این همه زحمت کشیدید شماها. خداوند همهتان را حفظ کند. و این همه زن و مرد این کشور و خصوصاً این خانمها که در صف اول بودند، در این نهضت. و آن قدر زحمت کشیدند برای اینکه اسلام تحقق پیدا بکند. همه نظرشان به این بود که یک جمهوری اسلامی، یک عدل الهی پیدا بشود. اگر خدای نخواسته از ما و از شما یک مطلبی درست بشود و ظاهر بشود که برخلاف عدالت اسلامی بوده، برخلاف احکام اسلام بوده است، آنهایی که نشستهاند و دارند نگاه میکنند به شماها، که یک خدشهای
پیدا بکنند و این را بردارند زیادش کنند و بگویند. اینها نمیگویند که این آقای حسن و این آقای حسین بد کرده. اینها میگویند که سپاه پاسداران این جور. آنهایی هم که صالح هستند، برای خاطر یک عملی که انجام میگیرد، آنها هم در ردیف اینها حسابش میکنند. اسباب این میشود که بروند از اینجا بالاتر، بگویند جمهوری اسلامی اینطوری است. اسباب این میشود یک قدم بالاتر بروند، بگویند اسلام همین است. عرضه کنند.
الآن در خارج همین تبلیغات هست. در خارج آنهایی که منافعشان از دستشان رفته است که نمینشینند نگاه کنند. قدرتهای بزرگ؛ این آقای کارتر نمینشیند که ببینند همۀ منافع مادیاش از دست رفته. حالا شکست سیاسی هم دارد میخورد، یا خورده است. نمینشیند این. این مشغول به توطئه است. مشغول به این است که دست را به دامن این رئیس جمهور، آن رئیس جمهور، این نمیدانم رئیس کذا، این مجلس کذا، آن مجلس کذا، دست را به دامن اینها بیندازد، و اینها را وادار کند به اینکه اینها هم همفکر او بشوند در مخالفت با ایران. برای اینکه الآن یک وحشتی این را برداشته است و اینها را. این تنها نه، همه را، یک وحشتی برداشته است که نبادا یک وقتی اسلام هم تحقق پیدا بکند. نبادا یک وقتی از ایران این صدا بلند شده و این نهضت بلند شده و الآن هم شعاعش رفته است در همه جا، همه جای دنیا الآن حرف این، روزنامهها راجع به ایران، رادیوها، تلویزیونها همه راجع به ایران و راجع به این نهضت دارند بحث میکنند. اینها وحشتشان از این است که نبادا این موج اسلام از اینجا برود به خارج، و یکی یکی ممالک را فتح بکند و اینها را فلج بکند. در دنیا شکستشان بدهد. از این جهت نمینشینند همین طور نگاه کنند الآن. دور افتادند برای اینکه همصدا پیدا بکنند. تا ببینیم دنیا و رؤسای جمهور دنیا و اینها چه میکنند. ممالک دیگر آیا تا چه اندازه نوکر آقای کارتر هستند، و حیثیت خودشان و ملتشان را برای خاطر آقای کارتر از دست میدهند. آقای کارتر برای خاطر
اینکه به خیال خودش یک مفلوکی را، یک مریضی[1]را ببرد و در امریکا حفظش کند، و عرض کنم که، معالجهاش کند، تا اینکه به ملت امریکا و سایر ملتها وفاداری خودش را از آن خائنهایی که برای او خیانت کردند، نشان بدهد و در دورۀ آتیه هم رئیس جمهور بشود، برای خاطر این خودش را رسوا کرد.
الآن هر جا اشخاص دانشمند دنیا، اشخاص متفکر دنیا تقبیح میکنند او را. برای خاطر یک آدمی که این قدر خیانت به یک ملتی کرده است. و حالا ملت میگوید آقا، این جانی که آمده پیش شما و او را پناه دادید، این «پناهندۀ سیاسی» نیست، تا اینکه بگویید پناهندۀ سیاسی را تحویل نمیتوانیم بدهیم. روی قواعد، این یک مجرم است. روی قواعد همۀ عالم یک کسی که به یک ملتی پنجاه سال، و این آدم سی و چند سال، به یک ملتی آن قدر جرم کرده و آن قدر اذیت کرده و آن قدر از این ملت کشته و آن قدر در تاوهها اینها را بو دادند، بعضی از اشخاص را پاهایشان را قطع کردند، جرایم آنها را ما نمیتوانیم، الآن تصورش هم نمیتوانیم بکنیم، که در این حبسهایی که در زیرزمین بوده و دالانهایی[که]یک وقت نشان دادند؛ دالانهایی که از این سازمان جنایتکار امنیت بوده است. در این دالانها به این مردم اسلامی، به این مردم انسانی، به این متفکرین، به این روشنفکرها چه گذشته است. ما نمیتوانیم تصور بکنیم. اینها هم که رفتند و آمدند، شاید برای ما همۀ مسائل را نتوانند بگویند که چه کردند با اینها. ما یک ملتی هستیم که اعلام میکنیم به همۀ دنیا که این قدر جریمه بر ما وارد شده. اموالمان این قدر به غارت رفته و به جیب آقای کارتر و امثالش رفته است به دست این آدم، آن قدر جنایات به این مملکت واقع شده است. این قدر قتل و غارت وارد شده است. ما این را میخواهیم بیاوریم اینجا و محاکمهاش کنیم. ببینیم چرا این کارها را کرده. اساس مطلب این است که کارتر از همین میترسد که نبادا یک وقتی این بیاید و بروز بدهد. میگویند مشغول شدند که این را یک
شستشوی مغزی بدهند. و کاری بکنند که فراموشی برایش بیاید که نتواند دیگر بروز بدهد. مشغول این کارها هستند. از اینها همه کاری میآید. ما نمیتوانیم، اما از اینها همه کاری میآید. هر چه میخواهند شستشو بدهند مغز او را. هر چه میخواهند او را بکشانند به اینکه همه چیز را نسیان بکند. لکن ملت ما که نسیان نمیکند. این ملت ماست. الآن صداشان اینجا بلند شد. این ملتی که الآن دارند فریاد میزنند «مرگ بر امریکا» مقصودشان کارتر است. ملت امریکا که به ما کاری نکرده. ملت امریکا اگر بفهمد مطلب را، اگر بفهمد مطلب را ملت امریکا، به حسب وجدان انسانیاش، با ما موافق است.
اینهایی که مخالفت میکنند، اینها از وجدان انسانی بیروناند. این ابرقدرتها فکر انسان نیستند. یک فکرهای جنونآمیزی در مغز آنها هست که با اسم انساندوستی که میگوید من این مرد را بردم. برای انساندوستی محاصره اقتصادی و دخالت نظامی در یک مملکت سی و پنج میلیونی. انسان که خوب، آن هم یک نفر از اینهاست. دیگر این که از یک جای دیگر نیامده. این هم یک نفر از این افراد اینجاست. شما برای این یک نفر جانی، سی و پنج سال جنایت کن، به اسم دوستی انسان و انساندوستی! سی و پنج میلیون جمعیت از همین جمعیت، نمیتوانم بگویم از این قماش، قماش اینها فرق دارد با او. قماش[او]انسانی نیست. سی و پنج میلیون را میخواهی در فشار اقتصادی قرار بدهی که بمیرند. اگر زورتان برسد، میکنید. اما همچو قدرتی ندارید. شمایی که میگویید ما انساندوستیم، سی و پنج میلیون انسان اینجا هست. این سی و پنج میلیون انسان بمیرند برای یک نفر که شما جنایاتتان معلوم نشود! آقای انساندوست! پنجاه نفر ما، پنجاه هزار نفر ما انسان در امریکا داریم که این دانشجوهای عزیز است. پنجاه هزار نفر دانشجو را بیخود بیخودی میخواهید از امریکا خارجشان کنید. شما، انساندوستید؟! شما مطابق حقوق بینالمللی دارید عمل میکنید! شما بشر خواهید! شما حقوق بشر را مراعات میکنید؟ این سی و پنج میلیون جمعیت اینجا، سی و پنج میلیون بشر اینجا حق ندارند
هیچ. فقط یک نفر مفلوک حق دارد، یک نفر جانی حق دارد. سی و پنج میلیون جمعیت اینجا که بسیارشان روحانی هستند، بسیاریشان تحصیلکرده هستند، همهشان مؤمن و متقی هستند، شما این سی و پنج میلیون جمعیت میگویید اصلاً حقی در دنیا ندارند. فقط حق مال محمدرضاست. حق مال این جانی است. غیر از این است که ما اینطور فکر کنیم که ایشان نه برای این است که یک حس انساندوستیاش او را وادار کرده به این معنا. برای اینکه این برخلاف حس انساندوستی است. اینها نیست مسئله.
مسئله این است که بد تشخیص داده. روی آن تشخیص بدش، مثل اینکه لج کرده. از اول بد تشخیص داده. میگویند هم تحمیلش کردند. تشخیصش از اول برای اینکه موفقیت پیدا کند برای ریاست جمهوری دورۀ بعد. راهش را بد رفته است. راه این نبود که ایشان شاه را بردارد برود آنجا، و بخواهد یک توطئه بکند. یا بگویید بخواهد معالجه بکند. حالا من اطلاعی ندارم. یک عدهای میگویند برای توطئه رفته است. بردند او را آنجا. و یک عدهای هم میگویند که نه این مفلوک است و این مریض است دیگر. سرطان دارد و چه. این، راه را بد رفت. خیال کرد به اینکه حالا هم وضع مثل وضع سابق است، که یک کلمهای القا میکرد به محمدرضا، آن هم تحمیل میکرد به ملت. ملت هم حرف نمیزد. وضع آن وقت اینطور بود. تا گفته میشد که تو باید این کار را بکنی، مأموری که این کار را بکنی، آن هم میآمد آنجا، و به وسیلۀ این عمالش آن کار را تحمیل میکرد به مردم. مردم هم یک وضعی پیدا کرده بودند که تسلیم بودند.
او خیال میکرد حالا هم ملت ما مثل آن وقت است. نمیداند که ملت ما تحول پیدا کرده. یک موجود انسانی به تمام معنا شده. یک موجودی که دفاع میخواهد از خودش بکند. یک موجودی که زیر بار ظلم نمیرود. دستور اسلام این است که نه ظلم بکنید نه زیر بار ظلم بروید. انظلام یعنی زیر بار ظلم رفتن از ظلم کمتر نیست. انظلام به خود ظلم
کردن است. به یک ملت ظلم کردن است. ظلم هم از همین قماش است. هر دویش در اسلام ممنوع است. نه شما حق دارید به کسی ظلم کنید، نه حق دارید که از کسی ظلم بکشید. ما دیگر ملتمان این است که نمیخواهند از تو ظلم بکشند. نمیخواهند. رؤسای جمهوری امریکا که تا حالا به ما ظلم کردند و به وسیلۀ عمالشان همه چیز ما را از بین بردند و بالاتر از همه نیروی انسانی ما را عقب راندند، ما از این به بعد نمیخواهیم این ظلم را بکشیم. ما میخواهیم این آدم بیاید اینجا و محاکمهاش بکنیم. خودش مطرح نیست. خودش یک آدم نیست. آن وقت هم که بود آدم نبود. خودش مطرح نیست. ما میخواهیم چه کنیم یک مفلوکی بیاید اینجا. و عاشق جمالش که مردم نیستند! ما میخواهیم این آدم بیاید اینجا محاکمهاش کنند و پروندههای قطوری که از او هست ارائه بدهند. و این همه معلول و این همه ناقصالعضوی که به وسیلۀ او شده است، ما ارائه بدهیم به عالم. آقا وضع ما این است. وضع ملت ما در این سی و چند ساله حکومت، این است. وضعمان این است که جوانهای ما، این پیرزنها را بیاوریم که جوانهایشان را از دست دادند. عکس جوانهاشان را نشان بدهند که اینها آنهایند که در «سینما رکس[2]» مثلاً از بین رفتند.
امروز، الآن یک پیرمردی آمده بود که چهار تا یا پنج تا شش تا از اولادهای من در آنجا بودند. خوب ما این را میخواهیم بگوییم. این آقای انساندوست این را برده نگه داشته. نه اینکه انسان را میخواهد نگه دارد. آن خوب، انسان نیست که نگهش دارد. این نه این است که برای انساندوستی این کارها را دارد میکند. این خوف این را دارد که نبادا تحویل اینجا بدهند و مشت رئیس جمهور امریکا باز بشود که در آتیه نتواند دیگر رئیس جمهور بشود. یعنی قلمِ «نه» روی او امریکا بکشد که شما دیگر لایق رئیس جمهوری
نیستید. ملتش بفهمند که رؤسای جمهوری اینها چه میکردند با مردم. با دنیا چه کردند. ملتها که اینطور نیستند که افکارشان مسموم شده باشد مثل این رؤسا. ملتها افکارشان محفوظ است. مگر آنهایی که دوروبر اینها جمعاند. اینها خوف این معنا را دارند. اگر ملت ما از اول گفته بود که محمدرضا را آنجا نگه داشتید بکشیدش، میکشتندش. همچو آنها باکی از کشته شدن ندارند.
شما خیال میکنید که برای این پنجاه نفر که در اینجا هستند، پنجاه و چند نفر جاسوسی که در اینجا هستند، اینها دلشان سوخته؟ و انساندوستیشان و حب به اهل ملتشان اسباب این شده. شما مطمئن باشید که مسئله این نیست. اینها فوج فوج سربازهای خودشان برای اینکه خدمت به آنها بکنند میفرستند به جبههها که اینها بریزند در جبههها، بکشند و کشته بشوند. هزاران افراد را از خود ملتشان به کشتن میدهند. برای اینکه یک صدایی در خود امریکا پیدا بشود که این رئیس جمهور ما چه آدم کذایی است. وضع این[ها]روحیۀ اینها اینطوری است. اینها وضع روحشان ـ روح ـ الآن دیگر آن روح اولی که فطرت انسانی یا فطرت اولی است، اینها از دست دادند. همه انسانها به فطرت صحیح موجود میشوند. لکن بعد در محیطها، در تربیتها در اینطور چیزها عوض میشوند. اینها عوض شدند. از آن فطرت اولیشان عوض شدند. اینها برای خاطر این پنجاه و چند نفر که در اینجا حبسند، یعنی حبس هم خوب در محلشان هست، همان جایی که زندگی میکردند حالا هم همان جوری دارند زندگی میکنند. آنطور هم که تا حالا به من اطلاع دادند، و من همیشه سفارششان کردم، در کمال رفاه هم هستند. منتها آنها سر و صدا بلند کردند که اینها چطور و کذا. بعضی از اینها هم که رفتند آنجا گفتند نه، مسائل این نیست. نه برای خاطر این پنجاه و چند نفرشان دست و پا میکنند. همه تشبثش این است که رئیس جمهور بشود. اصلاً تمام نظرش به آنجاست. و من به او قول میدهم که نشود انشاءاللّه، رئیس جمهور شدن راه دارد.
حالا ما فرض هم میکنیم تو چهار سال دیگر هم، پنج سال دیگر هم بخواهی رئیس جمهور بشوی. آخر ارزش دارد که یک انسانی، یک ملتی را، ملت دویست و چند میلیون جمعیتی را در نظر مردم اینطور جلوه بدهد. ارزش دارد؟ برای چهار پنج سال دیگر جنایت کردن. خوب، ریاست کردن اینها، همان جنایت کردن است. ارزش دارد برای ریاست کردن که مساوی با جنایتکاری است پنج سال. اینکه این قدر یک ملت امریکا را که آنها تقصیری در این باب ندارند، این قدر آنها را آلوده کند. و مردم دنیا را به ملت امریکا بدبین کند. تو خدمتگزار به ملت خودت هستی! تو اگر خدمتگزار به ملتت بودی، میگفتی خوب این جنایت کرده. ما این جنایتکار را میدهیم دست کسانی که به آنها جنایت کرده است. این خدمتگزاری بود. این آبرویی بود. همۀ ملت ایران برای تو هورا میکشیدند. اما حالا چه شده؟ حالا تو را یک جنایتکار، بدتر از آن جنایتکار میدانند. حالا مشت باز شده دیگر. و تو را یک آدمی میدانند که داری ملت خودت را هم به باد میدهی. ارزش دارد؟ اگر فرض کنیم تو رئیس جمهور هم بشوی. این ارزش دارد که انسان به این قدر جنایات خودش به پنج سال. حالا این شاه، شاه مخلوع از باب اینکه به قول خودش شاه بود میگفت من تا آخر عمرم شاهم. جنایات که میکرد میگفت: ارزش دارد، من تا آخر عمرم هستم. نمیدانست که خدا نمیخواهد. اما شما رئیس جمهوری. رئیس جمهور پنج سالهاید، شش ساله. یک همچو چیزی نیست. بعدش باید بروی. تا آخر هم که دیگر نوبت شما نمیرسد. رقبای شما هستند در این جورها. معلوم نیست، تو برای توهّم اینکه برسی به این مقام. الآن برای توهّم. الآن که تو نمیدانی تو میشوی یا آن چند نفر دیگری که کاندیدا هستند. تو سر هم دارید میزنید. شما برای خاطر توهّم اینکه من در پنج سال دیگر، شش سال دیگر، مشغول به این ریاست، و نمیدانم این بساط باشم، این را برای توهّم این داری ملت خودت را از دست میدهی. داری ملت خودت را و همه شئون امریکا را در نظر شرق فاسد جلوه میدهی. این ارزش دارد که برای یک توهّم، آدم این کار را بکند. این عقل اقتضا میکند که
انسان برای توهّم اینکه شاید برسم به آنجا، اینقدر جنایت فعلی بکند. اینها اینطورند وضعشان.
و ما امروز مبتلای با یک همچو انسانها یا آدمها یا موجوداتی هستیم که باید همۀ ملت ما با آن مبارزه کند. و ما نمیترسیم از اینکه در اقتصاد ما را منزوی کند. یا فرض کنید که دخالت نظامی. ما از این چیزها نمیترسیم. ما قبل از این حرفها، شاید شما هیچ کدامتان یادتان نباشد، همۀ این شلوغیها که حالا میبینید بود. ما شاهدش بودیم. ما در همان محلی که بودیم، یعنی خمین که بودیم سنگربندی میکردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازۀ بچگیام. بچه شانزده، هفده ساله. ما تفنگ دستمان بود. تعلم تفنگ هم میکردیم. من بلدم الآن تفنگاندازی را. این اخوی ما بزرگتر از ما بود. ایشان تفنگانداز است. منتها حالا پیرمرد است. ما سنگر میرفتیم و با این اشراری که بودند و حمله میکردند و میخواستند بگیرند و چپاول بکنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود. قبل از این رضا خان بود. هرج و مرج و دولت مرکزی هم بدون قدرت. و همه جا. کاشان و این حدود قم و کاشان دست نایب حسین کاشی بود؛ «نایب حسین»[3]و پسرش.[به]آن حدود ما هم حمله میکردند «زلقی[4]»ها و نمیدانم اینها حمله میکردند. و یک دفعه هم آمدند یک محلهای از خمین را گرفتند. و مردم با آنها معارضه کردند. و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آنها بودیم که به اندازهای که میتوانستیم حرکت بکنیم.
ما امیدواریم که این ملت ما همه تفنگدار باشند و همه جنگجو. آن قدری که میتوانیم میزنیم. حالا شما فانتوم آوردید ریختید سر ما. هر کاری میخواهید بکنید. ما
را نترسانید از اینکه ما نظامی میآوریم. ما نظامیهای شما را اینجا دفنشان میکنیم. و ما را نترسانید از اینکه به شما برای خاطر انساندوستی گرسنگی میدهیم تا بمیرید. نخیر، اینطور نیست. روزی ما با خداست. و ما قدرت این را داریم که از این زمین خدا روزیمان را بیرون بیاوریم. همۀ کشاورزهای ما انشاءاللّه بیدار شدند و کشاورزیشان را تقویت میکنند. در هر صورت مسئله این است که ما الآن مبتلای به یک همچو قدرتی هستیم. و معالأسف در داخل ما هم جناحهایی هستند دست و پا میکنند که همان مسائل را درست کنند. یعنی دست و پا میکنند که امریکا قدرت پیدا کند. این ننگ را ما کجا باید ببریم که اهالی یک کشوری، افرادی که از همین مملکت است، اینجا زاییده شده و اینجا پرورش پیدا کرده، حالایی که مملکت ما و ملت ما قدرت امریکا را در اینجا شکست داده است، باز روابط با امریکا دارند که برگردانند. ما این ننگ را باید کجا ببریم. این شکایت را پیش کی بکنیم که باز هم در بین جمعیت ما اشخاصی هستند که اخلال میکنند که نمیخواهند جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند. جمهوری اسلامی اگر تحقق پیدا کند دست اربابها کوتاه میشود، نبادا این کار بشود.
از آن روز اولی که ما آمدیم به اینجا و قبلش، اخلال میکردند. قدم به قدم اخلال میکردند. خواستید رأی بدهید، رأی نمیگذاشتند بدهید. یک دستهای نمیگذاشتند. آنجا جلو رفتید و شکست دادید آنها را. بعدش قدم دوم. بعدش راجع به قانون اساسی، چه حرفهای مزخرف زدند. و گفتند و اخلال به اینکه نبادا یک همچه چیزی بشود. بعد مردم رأی دادند. و در این رأی صد در نود از آن رأی سابق بیشتر بود. مردم صدی نود رأی دادند. حالا به دست و پا افتادند که اربابها دارند شکست میخورند، چه بکنیم. باز هیاهو میکنند. میخواهند رأی چند نفر آدم را بر رأی تمام ملت به اسم مصلحت ملت. این همان منطق کارتر است. منطق کارتر این است که ما برای خاطر این انسان داریم سی و پنج میلیون جمعیت را زیر پا له میکنیم. اینها هم برای خاطر چند نفر آدم، برای خاطر
یک عدۀ معدودی یا برای خاطر عشق به امریکا میخواهند نهضت اسلامی ما را شکست بدهند و اسلام را شکست بدهند. تأسف این است. اسلام را میخواهند شکست بدهند. دانسته یا ندانسته. و نمیتوانند. امروز مملکت ما، ملت ما همچو شده است. همچو بیدار شده است و چشمهایش را باز کرده که این توطئهها دیگر فایده ندارد. همۀ این توطئهها را این ملت دفع میکند.
خداوند انشاءاللّه به شما سلامت بدهد. به خواهران من، برادران من. من به همه شما دعا میکنم و تا نفس میکشم خدمت به شما میکنم. خداوند همهتان را انشاءاللّه حفظ کند.
2 ـ سینما رکس آبادان که بیش از چهار صد تن از مردم شهر، هنگام تماشای فیلم بر اثر ایجاد یک حریق گسترده در آتش سوختند و جان سپردند.
3 ـ نایب حسین کاشی یکی از یاغیان معروف منطقه مرکزی بود که سرانجام با ترفند وثوقالدوله همراه با چند تن از پسران و نزدیکانش به تهران آمد و او را دستگیر و اعدام کردند.
4 ـ «زلّقی»ها نیز گروهی از یاغیان اواخر سلسله قاجار و اوایل حکومت رضا خان بودند.