صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان استقلال فکری و فرهنگی ـ نقش اسلام در حرکتهای رهایی بخش
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع استقلال فکری و فرهنگی ـ نقش اسلام در حرکتهای رهایی بخش
-
حضار
حضار: آقای موسی زرگر (وزیر بهداری و بهزیستی)، معاونان و مسئولان وزارتخانه
بسم اللّه الرحمن الرحیم
مملکتی که باید گفت دو هزار و پانصد سال و لااقل پنجاه سال که ما شاهدش بودیم و دیدیم که چه کردند با مردم و چه کردند با کشور و چه کردند با خزانههای کشور و چه کردند با انسانها ـ که اینها ـ خزائنِ اول «انسان» است. و در طول این مدت نگذاشتند که یک رشد صحیحی جوانهای ما بکنند، آنها را عقب نگه داشتند. برنامههای تحصیلیشان برنامههایی است که به ثمر نمیرسد، حتی آنهایی که در خارج هم میروند و تحصیل میکنند، باز تحصیلی که برای این ممالک طرح میشود غیر از تحصیلی است که برای خودشان هست و لهذا اجازه نمیدهند که در آنجا فعالیتی بکنند، میگویند باید بروید در مملکت خودتان و معالأسف دارو هم داروهایی که میخواهند آزمایش کنند میفرستند پیش ما. همانطوری که این جا اگر بخواهند آزمایش کنند، با خرگوش یا با موش آزمایش میکنند، آنها ما را این طور حساب کردند و ما را همچه تربیت کردند. در این مدتهای طولانی که اعتقادمان این شده است که غیر از غرب چیزی در کار نیست به نظر ما. ما متحول شدیم به یک موجود غربزده، یک موجود غربی! یعنی مغزها یک مغزهای غربی تقریباً شده است و لهذا حالا که مملکت مامیخواهداستقلالی پیدا کند، مبدأ همۀ استقلالها این است که اول فکرش را مستقل کند یعنی آن وابستگی فکری که الآن هست که خودشان را هیچ حساب میکنند و آنهارا همه چیز، همچه که یک جنسیاسمانگلیسی رویش باشد هجوم میکنند به خریدن، دوایی اگر از خارج بیاید
مشابه آن را همین جا درست بکنند یا بهترش را، لکن از خارج که بیاید توجه میکنند به اینکه آن را بخرند. دواهایی که خودشان درست میکنند اسم فرنگی رویش میگذارند، برای اینکه بازار این جور شده؛ یعنی بازار غربزده است. اجناسی که خودِ کارخانههای ما درست میکنند در حاشیهاش به زبان لاتین مینویسند که این فاستونی انگلیسی است! بازار ما هم یک بازار غربزده شده است یعنی توجه به این شده است که هر چه از غرب میآید خوب است، ما خودمان چیزی نداریم! فرهنگمان هم که همینطور شده است و فرهنگی که برای ما درست کردند یک فرهنگ غربی بوده است. و ما در فرهنگ هم غربزده هستیم.
ما اگر بخواهیم مستقل باشیم باید اول افکارمان را مستقل کنیم، یعنی از آزادی فکری[آغاز کنیم]یک آزادی خارجی هست که کسی به آن تعرضی نکند، حالا یک همچه آزادیی هست، اگر بگذارند. اما آزادی فکری این است که انسان در فکرش آزاد و بدون اینکه متمایل به یک طرف باشد فکر کند، در مسائل علمی هم همینطور است. مسائل علمی را اگر چنانچه انسان آزاد فکر کند یک طور برداشت میکند، اگر چنانچه ذهنش متوجه باشد، انگل باشد نسبت به این قضیه، یک جور دیگر فکر میکند، یک جور دیگر برداشت میکند. برداشتهای علمی ما هم الآن آزاد نیست، ما باید افکارمان را آزاد کنیم تا برداشتهای علمیمان آزاد باشد. ما باید بفهمیم این را که ما خودمان فرهنگ داریم، یک فرهنگ غنی داریم، و فرهنگمان از خارج بهتر است و ما باید کوشش کنیم به اینکه بنای بر این الآن بگذاریم، همه بنای بر این بگذاریم که خودمان را از غیر منفصل کنیم، مستقل کنیم. اگر این بنا را الآن نگذاریم و باز در نظر ما این باشد که هر چه از اروپا آمد او درست است، هر فکری که از اروپا آمد آن درست است[استقلال به دست نمیآید]افکاری که الآن در اروپاست شکست خورده، حالا که آمده اینجا و صادرش کردند به اینجا، اینجا بهش توجه کردند. یک افکاری هست که در اروپا شکست خورده است، از بین رفته
است یک وقتی[رواج پیدا]کرد و بعد فهمیدند بیخود است. آنهایی که مدعی همان مسائل بودند، مدعی بودند به اینکه مثلاً باید با مردم برادر بود، با مردم[مساوی]بود، خودشان برخلاف میکردند، خودشان خلاف آن چیزی که میگفتند میکردند و مکتبهایی که عرضه داشتند به مردم، این مکتبها در مکتبهای فکری و عقلی که اصلاً از اول[ارزشی]نداشتند، در مکتبهای اقتصادی هم معلوم شد که درست نبوده است، الآن درست نبودنش با اینکه ثابت شده، حالا نوبت رسیده به جوانهای ما و به شرق، از آنجا آمده به شرق، در شرق حالا اول این است که خیال کنند حالا مکتبی است، یک چیزی است[دایماً]دنبال این میروند.
این یک وابستگی فکری است که انسان از مکتب خودش دست بردارد برود سراغ مکتب دیگران. از اقتصاد خودش دست بردارد برود سراغ اقتصاد دیگران، اقتصاد خودش را اصلاً نظر نکند، نفهمد که چیست، مثلاً اقتصاد اسلامی چیست اینها اصلاً نمیدانند، ازشان بپرسید که اقتصاد در اسلام چیست اصلاً نمیدانند. در عین حالی که این را نمیدانند رفتند سراغ اقتصاد مارکسیست! در صورتی که آن در خارج شکست خورده است. و هکذا ما الآن جمعیتی هستیم که از حبس بیرون آمدیم؛ از آن حبسهای طول پنجاه سال. حالا ما بیرون آمدیم. دَرِ حبس باز شده است و ما آمدیم بیرون. لکن از این حبس که بیرون آمدیم، باز یک گرفتاریهای زیاد دیگری داریم که در رأس همۀ گرفتاریها همین گرفتاری فکری است. این را باید اساتید دانشگاه، معلمین، آموزگارها بچههای ما را از این انگل بودن و از این افکار بیرون بیاورند، آنها که خودشان مبتلا به آن افکار نیستند، آنها که هستند که نمیتوانند. همۀ بساطی که الآن در ایران هست بساطی است که[هنوز]اسلامی نیست.
البته جمهوری اسلامی تصویب شده است. قانون این جمهوری هم تصویب شد. این
هر دوشان با آرای کمنظیر این[ملت]تصویب شده. اما مقصد که این نبوده است که ما یک پرچم جمهوری پیدا بکنیم و یک تمبر جمهوری و یک[عنوان جمهوری اسلامی]مقصد که این نبوده. مقصد این بوده است که جمهوری اسلامی، یعنی سرتاسر مملکت اسلامی باشد. مردم رأی دادند به جمهوری اسلامی، سرتاسر باید اسلام باشد و کارشناسهای اسلامی باید اسلام را معرفی کنند. ادارات باید ادارات اسلامی بشود. هر جا که هست من جمله همین بهداری. بهداری که یکی از مؤسسات بزرگی است که خدمت باید بکند و زیاد میتواند خدمت بکند و خدمت بسیار شریفی است. خوب، این خدمت بسیار شریف باید با ترتیب اسلامی باشد و باید هم اداراتش و هم بیمارستانهایش و هم همه مؤسساتش براساس اسلام باشد. یعنی نمیشود انسان بگوید که ما مسلم هستیم وقتی که برویم در مؤسساتشان ببینیم که بویی از اسلام نیست. ما بگوییم ما به جمهوری اسلامی رأی دادیم و مملکت ما جمهوری اسلامی است، لکن برویم تو بازارش، ببینیم[هنوز]ربا هست. و برویم توی اداراتش ببینیم[هنوز]رشوه است. برویم در فلان جا ببینیم کمکاری و بیکاری و ـ عرض میکنم ـ هرزهروی و این طور چیزها. این نمیشود. این تناقض است مابین جمهوری اسلامی و عمل. ما باید کوشش کنیم که این مملکت را مملکت اسلامی کنیم و اسلام است که میتواند ما را نجات بدهد از این بساطی که سر ما درآوردند و اسلام بود که ما را نجات داد از این سلسلۀ کثیف و از این دستهای پلیدی که دنبال آن بودند.
اگر بنا بود اسلام را ما برمیداشتیم یک چیز دیگر میآوردیم، یک حزب میخواستیم درست کنیم نمیتوانستیم[پیروز شویم]. چقدر حزبها از سر اول مشروطه تا آخر آمدند، لکن چون اسلام دنبالش نبود[پیدرپی]شکست بعد از شکست[خوردند]اصلاً کامیابی از اول نبود، برای اینکه ملت مسلم است. البته معلوم است ملت مسلم است دنبال این است که کی صدای اسلام را بلند کند. هر کس صدای اسلام را بلند کند مردم با
او موافقاند.
اگر ما این کلمۀ «جمهوری اسلامی» را برداشته بودیم و میگفتیم «جمهوری» نمیتوانستیم مردم را در میدان بیاوریم. مردم برای «جمهوری» هیچ وقت جانشان را نمیدهند، مردم برای شکم جانشان را نمیدهند، مردم برای آزادی نمیخواهند خودشان بمیرند که من آزاد بشوم. اینها حرف است. آنی که میتواند مردم را بسیج کند آن اعتقاد به این است که غیر از این عالم یک جای دیگر هست بهتر از اینجا. همانطوری که از صدر اسلام این عقیده مردم را یک جمعیت کمی را برد و تا امپراتوری آن روز که از همه امپراتوریهای عالم[بزرگتر بود]این دو امپراتوری روم و ایران را یک عدۀ معدود عرب با نداشتن هیچ ساز و برگ جنگی هر چندتایشان یک شتر، یک شمشیر، در بعضی جنگها نداشتند چیزی بخورند، روزه میگرفتند، بعضی وقتها یک دانۀ خرما در یک شبانهروز، در بعضی جاها یک خرما را این دهنش میگذاشت و بعد درمیآورد دهن او میگذاشت و بعد درمیآورد دهن او میگذاشت. یک همچه جمعیتی بر دو امپراتوری به آن بزرگی غلبه کردند. این غلبه برای چی بود؛ این غلبۀ ایمان بود، و الاّ شمشیر آنها در مقابل آن تجهیزاتی که آنها داشتند که چیزی نبود. آن وقت تجهیزات ایران و روم خیلی زیاد بوده، هیچ ربطی به حالا نداشته، تجهیزات عجیب بوده آن وقت. لکن در مقابل آنها این عده با ایمان رفتند جلو، یعنی این عده میگفتند ما اگر بکشیم آنها را بهشت میرویم، اگر کشته هم بشویم بهشت میرویم. این منطق اینها را پیروز کرد. این منطق در ایران پیدا شد. این منطق در این چند سالی که[دایماً]صحبت شد و[روشنگری]شد، و همۀ قشرها زحمت کشیدند متحول شدند مردم از آن. حالات نفسانی که داشتند به یک حالت اسلامی فکر میکردند مثل صدر اسلام. الآن هم[هنوز]هر چند روز یک دفعه یکی دو نفر میآیند به من میگویند شما دعا کنید ما شهید بشویم. من دعا میکنم که خدا پیروزتان کند.
این روحیه وقتی پیدا شد در یک جمعیت آنوقت میتواند با مشتش برود طرف تانک. برای اینکه از مردن دیگر نمیترسد. ترس نیست پیش آن. این روحیه پیدا شد و
هستش انشاءاللّه. الحمدللّه هستش به همان قوت، الآن هستش.
آن چند وقت که قضیۀ انتخابات شهرداری و شورای شهرها آمد در کار، و آن شوراهای شهر حالا چه شد نمیدانم. سستی کردند. آنهایی که مخالف اسلام بودند، گفتند شکست خوردند، تمام شد مسائل. شروع کردند به صحبتها کردن و شادمانیها کردن که اسلام شکست خورد. وقتی قضیۀ امریکا آمد دیدند که نه باز زنده است. باز مردم زندهاند. و در مقابل یک همچه قدرتی ایستادند و فریاد دارند میزنند. بعد که این رفراندم آمد آنها عقیدهشان این بود که در رفراندم، اینجا دیگر چیزی نخواهد شد. برای اینکه سابقش هم آن مال شوراهای شهر نشد. خیال کردند این هم آن است. وقتی این را دیدند که تقریباً صد در صد، نود در صد پیروز شده حالا به دست و پا افتادند. حالا فهمیدند آنهایی که با امریکاییها موافقاند و سر و سری دارند، حالا فهمیدند که اینکه پیروز شد، باید چه بکنیم. حالا دیگر دنبال یک نقشههای دیگرند، تا ببینیم چه بشود. و هر قدمی که ما پیش میرویم باز هستند. ما الآن منتظر این هم هستیم که باز بعدها در تعیین رئیس جمهور باز همین مسائل پیش بیاید، در تعیین وکلای مردم باز همین مسائل پیش بیاید، باز مبتلای به این مسائل هستیم ما.
لکن ما متکی به خدا هستیم و میخواهیم برای خدا کار بکنیم میخواهیم اسلام را در ایران متحققش کنیم. نه در ایران در همه جا، در هر جا انسان هست. باید مسلم باشد. انشاءاللّه. آرزوی ما این است. مثل اینکه آرزوی انبیا هم این بوده که همۀ بشر مسلمان باشند، یعنی توحیدی باشند، و به انبیایشان معتقد باشند. راه بهشت را پیدا بکنند. پیغمبر اکرم در نقل است که دیدند که در جنگی یک دسته را گرفتند و بستند دارند میآورند، اسیر کردند. فرمود که من دارم با غل و زنجیر مردم را به بهشت میبرم. میخواهم ببرمشان به بهشت، حاضر نیستند. مسئله این است که خیال نشود که اسلام میخواسته
کشورگشایی بکند، مثل مثلاً آقای کارتر که میخواهند کشورگشایی بکنند، اسلام هم این است، خیر اصلاً مطرح نیست پیش اسلام کشورگشایی. اسلام میخواهد انسان درست کند. میبیند که انسانها هدر دارند میروند ممالک دیگر دارند انسانها را هدر میدهند. و این مکتب است که انسان درست میکند. انسان را به صراط مستقیم میبرد.
نه[تنها]اسلام، هر نبیای در عالم که آمده برای این آمده است که انسانها را نجات بدهد از شرّ این طاغوتها. حضرت موسی یک نفر شبان بود و ـ عرض میکنم ـ از این طبقۀ مستضعفین بود از همین طبقه بود و قیام کرد و همین طبقۀ مستضعفین را شوراند بر فرعون و فرعون را از بین بردش. پیغمبر هم از همین مستضعفین،[از]اشخاصی بود که اینها را کوچک میشمردند. از همین جمعیت بود. ایشان هم قیام کرد و همین مستضعفین را، همین درجۀ سه به اصطلاح، اینها را که درجه اول هستند، اینها را دور خودش جمع کرد و به آنها تعلیم کرد و فهماند که قضیه چیست. همینها قیام کردند و اول جزیرةالعرب را از این طاغیها پاک کردند و بعد هم آمدند سراغ رم و سراغ ایران و آنها را هم شکست دادند. نمیخواستند که ایران بگیرند. میخواستند افراد را نجات بدهند از شیاطین انسی و از شیاطین جنی. اصلاً بنابراین بود. پیغمبر غصه میخورد برای اینکه مسلمان نمیشوند اینها. در قرآن هست که تو مثل اینکه مثلاً جانت را میخواهی ـ قریب به این مضمون ـ از دست بدهی که اینها مسلمان نمیشوند. غصه میخورد برای مردم[1]. علاقه داشت به مردم. علاقه به بشر داشت. میخواست بشر را نجات بدهد. نمیخواست که بشر راهی برود که فاسد بشود و فاسد کند همه را.
ملت ما هم الآن که ایستاده میخواهد خودش را نجات بدهد. بعد هم قدم قدم دیگران را انشاءاللّه نجات بدهد. و باورشان نمیآید اینها که ممکن است جمعیتی هم
اعتقاد به خدا داشته باشد و خیلی اهمیت ندهند به این مسائل مادی و به این مکتبهای مادی، باورشان اصلش نمیآید. آقای کارتر باورش نمیآید که یک کسی برای بشر دلش بسوزد. خودش میگوید که من محمدرضا را برای «بشردوستی» نگه داشتم آنجا، بشردوستی را ببینید! یک آدم برای بشردوستی محمدرضای جانی پنجاه ساله را نگه داشته و همین بشردوستی اقتضا کرده است ـ امروز خواندم در روزنامه، در دیروز بود، کی بود ـ که محاصرۀ اقتصادی ایران، حصر اقتصادی در دست طرح است. ایشان میخواهد که مملکتی را، ملتی را از گرسنگی بکشد از باب انسان دوستیاش! از بس انسان دوست است! آن جانی که این قدر انسانها را کشته و آن قدر انسانها را از همه چیز ساقط کرده، برده نگه داشته. حالا یک مملکت را یک روز میگوید ما محاصره اقتصادی میکنیم. معناش این است که ما همچه محاصره میکنیم که شما از گرسنگی بمیرید. از بشردوستیاش! یک روز هم میگوید که ما میآییم دخالت نظامی میکنیم که بکشیم و بزنیم و[از بین ببریم]و از بس که انساندوست است! ویتنام هم همین بود. انساندوستی ایشان بود، و سایر جاها هم همین مسائل است. اینها باورشان نمیآید که انسان را باید دوست داشت. باورشان نمیآید. هر چی میخواهند برای خودشان. الآن این آدم دارد دست و پا میکند برای چند سال دیگر که میخواهد رئیس جمهور بشود. یک چند سالۀ دیگر دلش میخواهد که رئیس جمهور بشود، این الآن تمام نظرش به آن است. فوج فوج آدم کشته بشود ابداً به فکرش نمیآید که این یک[مسئله غیر انسانی]هست. همۀ مملکت هم به باد فنا برود آن به ریاست جمهورش برسد، هر چی میخواهد بشود.
لکن ما به او[2]اعلام میکنیم که اصلاً دنیا یک جور دیگر شده. غیر آن وقت است دنیا. تحولی پیدا کرده. مستضعفین قیام کردند. در مقابل سیل مستضعفین نمیشود کسی
نمیتواند قیام بکند.
مردم قیام کردند، نه ملت ما، ملتها، ملتهای دیگر بیدار شدند. مشغولاند. کمکم شروع میکنند. کمکم درست میشود مسائل. نمیشود دیگر آنطوری که سابق فکر میکردند، حالا فکر بکنند. الآن ما میبینیم که از کی این مسائل مطرح بود که مردم مخالفت بکنند با رئیس جمهور امریکا. این مسائل اصلاً طرح نبود در اینجا. الآن میبینید در اینجا مردم عادی فریاد میزنند: «مرگ بر کارتر». و انشاءاللّه «مرگ بر کارتر».
ما امیدواریم که همه چیزمان متحول بشود. در زیر سایۀ اسلام و پرچم اسلام همه چیز میتوانیم پیدا بکنیم. همۀ آزادیها، همه نحوه استقلال، هر طوری بخواهید بکنید در اسلام هست. استقلال فکری، استقلال فرهنگی، استقلال اقتصادی، همه چیزش در اسلام هست. و من امیدوارم که بتوانند همه قشرها که این مسائل را هر کس در محل خودش پیاده بکند. و همه باید خدمت بکنیم. امروز یک وظیفه است برای همۀ ما که به این مملکت خدمت بکنیم. مملکتی که دست ما نبود حالا رسیده دست ما. باید طوری عمل بکنیم که خیال نکنند ما نمیتوانیم مملکتمان را اداره بکنیم. الحمدللّه میتوانیم اداره بکنیم.
و این انقلابی که ما کردیم از همه انقلابهایی که در عالم شده بهتر است. من دیروز میخواندم یک ورقهای آورده بودند. فلان جا قتلهایش یک میلیون و پانصد هزار، فلان جا یک میلیون و چند صد، فلان جا دو میلیون حبسیاش، چند میلیون،[...]یک ورقهای چاپ کرده بودند، شاید دیده باشید که این ممالکی که اسم برده بود اینها را نوشته بود که چقدر کشته شدند. چقدر در حبس رفتند. اینجا الحمدللّه بعد از[انقلاب]یک نفر کشته نشد، به این معنا که این ملت ما یک کسی را گرفته باشد کشته باشد بیخودی نیست. دنبال این انقلاب همۀ دروازهها باز بود. همۀ اشخاص آزاد بودند. و یک دسته از اشخاصی که خیانت کرده بودند به این مملکت، کشته بودند مردم را، آزار کرده بودند، اینها را گرفتند
و محاکمه کردند و بعد از محاکمه هم[اعدام]کردند.
و انساندوستی آقای کارتر یا دیگران این بوده است که برای «نصیری» و برای «هویدا» هیاهو کردند. لکن بیست و چند سال که اینها مردم را آن قدر اذیت کردند، آنقدر کشتار کردند، یک کلمه در آنجا نبود. در این حقوق بشر، و در این سازمانهای کذا، و سازمان ملل، در این شورای امنیت، و اینها یک کلمه راجع به این کشتاری که اینها کردند نبوده است. اگر بعضی نویسندههای شرافتمند در خارج نوشتند خارج از این جمعیت بودند. این جمعیتها هیچ همچو چیزی نبوده. اما وقتی «هویدا» از بین رفته ببینید چه میکنند. حالایی که شاه در آنجاست ببینید چقدر طرفداری میکنند.
حالا که چند تا جاسوس در اینجا هست[میگویند]این مخالف با قوانین بینالمللی است! قوانین بینالمللی قوانینی است که میگوید کسی که مأمور، یعنی که از بلاد دیگر مأمورین دیپلماتی باشند، و یک مرکزی باشد، سفارت باشد، اینها مأمورند. اما یک مرکزی که اصلاً از[عرف دیپلماسی]خبری نیست، اصلاً بساط اینجا آن طوری که اینها رفتند و دیدند و عکسبرداری کردند، بساط اینجا بساط جاسوسی بوده، و بساط توطئه بوده. افرادش هم افراد توطئهگر بودند و جاسوس بودند، مجرم بودند در مملکت ما. باید در همین مملکت اینها به مسائلشان رسیدگی بشود و ما رسیدگی میکنیم انشاءاللّه به جرایم اینها. و به جرایم کارتر و به جرایم نیکسون، و به جرایم جانسون، و به جرایم روزولت[3]و امثال اینها ما رسیدگی میکنیم.
ما یک ملت ضعیفی هستیم، اما منطقمان قوی هست. ما با منطق قوی داریم صحبت میکنیم. تفنگ میخواهند بکشند، ما هم تا آخر جانمان میزنیم. محاصرۀ اقتصادی میکنند، ما هم میتوانیم مقاومت کنیم. علاوه[دیگر کشورها]گوش به حرفشان نمیدهند. خود مملکت امریکا هم گوش به این حرف نمیدهند. میگویند این صحیح
نیست که ما محاصرۀ اقتصادی بکنیم. ممالک دیگر هم که نوکر آقای کارتر نیستند. آقای کارتر همچه باد به دماغش افکنده که خیال میکند به مجرد اینکه یک کلمه گفت دیگر در عالم همه تابع هستند. خیر، اشتباه میفرمایند. و ایشان در ریاست جمهورشان راجع به این قضیۀ ایران شکست خواهند خورد و باید تجدیدنظر بکنند.
انشاءاللّه همه موفق باشید. خداوند همهتان را حفظ کند. خداوند همۀ شما را حفظ بکند و موفق باشید.