صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان تحلیلی از قیام 15 خرداد، عملکرد دولت و رسالت علما و روحانیون
- محل قم، مسجد اعظم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع تحلیلی از قیام 15 خرداد، عملکرد دولت و رسالت علما و روحانیون
-
حضار
حضار:علما، روحانیون، بازاریان، دانشجویان و اقشار مختلف مردم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
اناللّه و انا الیه راجعون
[گریۀ شدید حضار]من تاکنون احساس عجز در صحبتها نکردهام و امروز خودم را عاجز میدانم. عاجز میدانم از اظهار تألمات روحیهای که دارم برای اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ایران خصوصاً، و قضایایی که در این یک سال منحوس پیش آمد؛ خصوصاً قضیۀ مدارس علمی، قضیۀ 15 خرداد. قضیۀ 15 خرداد من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید.
خدا میداند که مرا اوضاع 15 خرداد کوبید[گریۀ شدید حضار]. من حالا که آمدم به اینجا؛ آمدهام از قیطریه؛ مواجه هستم با یک منظرههایی؛ با بچههای کوچک بیپدر[گریۀ شدید حضار]، با مادرهای جوان از دست داده، و مادرهای جوان مرده، با زنهای برادر مرده، با پاهای قطع شده[گریۀ شدید حضار]، با افسردگیها. اینها علامت تمدن آقایان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است؛ افسوس که صدای ما به عالم نمیرسد؛ افسوس که گریههای این مادرهای بچه مرده نمیرسد به دنیا[گریۀ شدید حضار].
ما را کهنهپرست معرفی میکنند، ما را مرتجع معرفی میکنند، علمای اسلام را به ارتجاع سیاه تعبیر میکنند. جراید خارج از ایران، آنهایی که با بودجههای گزاف، برای کوبیدن ما مهیا شدهاند، در خارج ما را مخالف اصلاحات ـ که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است؛ معرفی میکنند؛ مخالف ترقی مملکت معرفی میکنند؛ میگویند آخوندها میخواهند با الاغ باز سوار بشوند از این طرف به آن طرف بروند؛ آخوندها میگویند که برق نمیخواهیم؛ آخوندها میگویند طیاره نمیخواهیم؛ اینها مرتجع هستند؛ اینها میخواهند به قرون وسطی برگردند.آخوندها با این سیاهروزیهایی که نصیب مملکت است، مخالفند؛ این کهنهپرستی است؟ علمای اعلام با این زدنها، کشتنها، قلدریها، دیکتاتوریها، استبدادها مخالفند؛ این کهنهپرستی است؟ علمای اسلام در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و برای ملت آزادی گرفتند، قوانین جعل کردند، قوانینی که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است؛ این را با خونهای خودشان، با زجرهایی که کشیدند، با بیچارگیهایی که متوجه به آنها شد، گرفتند؛ این آخوندها مرتجع هستند؟
امروز هم، روحانیت قیام کرده است، نهضت کرده است؛ ملت به تَبَع روحانیت نهضت کرده است؛ ملتهای اسلام بیدار شدهاند، نهضت کردهاند؛ خواستههای روحانیت عمل به قوانین اسلام است؛ این ارتجاع است؟ رسول اکرم مرتجع بود؟ قوانین آسمانی، قوانین الهی، که ما برای آن اینقدر اهانت میشویم، اینقدر زجر میکشیم، دعوت به عمل کردن به قوانین آسمانی ارتجاع است؟ خدای تبارک و تعالی مرتجع است؟ جبرئیل امین، واسطۀ وحی الهی، مرتجع است؟ پیغمبر اکرم مرتجع است؟ ائمۀ هُدی مرتجع هستند؟ علمای از صدر اسلام تا امروز که از خودشان چیزی ندارند؛ آنها قوانین اسلام را، قوانین وحی را به مردم ابلاغ میکنند؛ ابلاغ قوانین الهی ارتجاع است؟
شما اگر چنانچه به احکام اسلام اعتقاد دارید، این احکام اسلام. اسلامْ انسان را آزاد
خلق کرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نوامیسش خلق فرموده است. امر فرموده است، مسلط است انسان؛ آزاد است انسان؛ هر انسانی در مسکن آزاد است؛ در مشروب و مأکول ـ آنچه خلاف قوانین الهیه نباشد ـ آزاد است؛ در مشی آزاد است. حکم اسلام است که اگر کسی حمله برد به منزل کسی، برای آن کسی که مورد حمله واقع شده است جایز است کشتن او. اسلام اینقدر با آزادیها موافق است؛ اسلام، ارتجاع سیاه است؟ علمای اسلام که از خودشان چیزی ندارند، ما که خودمان حرفی نداریم، ما هر چه میگوییم «قالَ رسولُاللّه» میگوییم، رسولاللّه هم «قالَاللّه» میفرماید. اگر ما مرتجعیم، معلوم میشود رسولاللّه مرتجع است؛ اگر شما ما را مرتجع میدانید، ما را کهنهپرست میدانید ـ مردک امروز هم باز دست از حرفش برنمیدارد ـ اگر ما را کهنهپرست میدانید، ما که از خودمان حرفی نداریم، ما میگوییم «قالاللّهُ تعالی»، ما میگوییم «قالَ رسولُاللّه»؛ پس شما رسولاللّه را کهنهپرست میدانید، اُف بر این تجدد!
و اگر چنانچه قوانین را قبول دارید، اگر اسلام را قبول دارید (که ما تَبَع او هستیم و اسلام سرمنشأ همۀ آزادیها، همۀ آزادگیها، همۀ بزرگیها، همۀ آقاییها، همۀ استقلالها هست)[اگر]اسلام را قبول دارید، این احکام اسلام کجایش ارتجاع است؟ بفرمایید کجای احکام اسلام را آقایان ارتجاع سیاه میدانند؟ بفرمایند بیایند تفاهم کنند. آخر اینکه تو[1]بروی آنجا برای خودت صحبت بکنی و هر جا پیش میآید یک صحبتی بکنی و: «خیر؛ کهنهپرستی را ما میکوبیم، چطور میکنیم»، رجز بخوانی، اینکه نمیشود. خوب بیا بنشین بگو: آقا، اینکه پیغمبر فرموده است، این ارتجاع سیاه است؛ تا ما ببینیم که شما درست میفرمایید؟ تا ما اثبات کنیم نخیر، ارتجاع نیست.
ما میگوییم آقا، غلام حلقه به گوش دیگران نباشید؛ ما عزت و شرف شما را
میخواهیم؛ ما به شماها نصیحت میکنیم که آقا، شما دولت اسلام هستید؛ هیأت حاکمه بر مسلمین، به اصطلاح، هستید؛ شما عزیز باشید؛ آقا باشید؛ بزرگ باشید؛ استقلال را حفظ کنید؛ تبعیت را دست بردارید، دستتان را برای چهار دلار دراز نکنید؛ هر جلسهای شما تشکیل میدهید، هی میگویید دلار بده! ما با این چیزها مخالفیم. اگر این ارتجاع است، ما مرتجعیم؛ و اگر آن تمدن است شما متمدنید. اگر به قوانین اسلام، شما اعتقاد دارید، این قوانین اسلام؛ و اگر به قوانین اساسی، به قانون اساسی شما اتکا دارید، قانون اساسی مردم را آزادی داده است در مسکن، در کارهای خودش، در مالش، در جانش، آزادی داده است؛ از این زورگوییها قانون منع کرده است. ما میگوییم شما آقا بیایید به قانون عمل کنید. میگذاریم قانون را زمین؛ شما یک نمایندهای بفرستید، ما هم یک نمایندهای میفرستیم؛ قانون اساسی را میگذاریم زمین؛ شما که میگویید ما قانونی هستیم، دموکرات هستیم، شما که میگویید که ما جلو رفته هستیم، مترقی هستیم، این قانون اساسی ماست؛ میگذاریم زمین. به قانون اساسی عمل کنید، اگر ما حرفی زدیم. به این متمم قانون اساسی، شما عمل کنید که علمای اسلام در صدر مشروطیت جان دادند برای گرفتن این، و رفع کردن اسارت ملتها؛ شما بنشینید به این قانون اساسی عمل کنید. قانون اساسی مطبوعات را آزاد کرده است، شما آزاد میکنید؟ ما مرتجعیم که میگوییم بگذارید به قانون اساسی عمل بشود، بگذارید مطبوعات آزاد باشد، بگذارید که این مطبوعات رو عقیدۀ خودش[ان بنویسند؛]همهشان خبیث هستند، لکن با جمیع خباثتشان باز نمیخواهند اینقدر سمپاشی کنند.
خوب شما آقایان، ملت ایران، روزنامۀ اطلاعات را، سرمقالۀ روزنامۀ اطلاعات سه شنبه را، سه شنبه 18 فروردین را ملاحظه فرمودید. ملاحظه فرمودید که اینها چه نقشهای کشیده بودند و کشیدهاند. اینها دیدند که با زور و با قلدری و با سرنیزه و با 15 خرداد فراهم کردن و با مدرسۀ فیضیه خراب کردن و با مدرسۀ طالبیه خراب کردن و با اهانت به علمای اسلام کردن و با تبعید کردن و با اخراج کردن و با حبس کردن و اینها، هر
چه کردند، گندش بالا آمد، اینقدر بالا آمد که او[2]هم فهمید؛ همه فهمیدند. و دیدند که خیلی بد شد، دنیا اعتراض کرد. 15 خرداد روی دولتها را سیاه کرد. ما نمیخواستیم اینقدر روسیاهی بار بیاید. 15 خرداد ننگی بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ ضبط میکند این را. خودهاشان هم گفتند که 15 خرداد ننگ بود، من هم میگویم ننگ بود، لکن نکته را نگفتند؛ من نکته را میگویم. ننگ بود که مسلسلها را، تانکها را، توپها را، تفنگها را از مال این ملت فقیر به دست آوردند و به روی این ملت فقیر بستند؛ پایمال کردند این بیچارهها را. از این ننگ بالاتر آیا میشود که انسان، یک ملتی را اینطور پایمال کند؟ این بیچارهها چه کرده بودند آقا آخر؟ چه کرده بودند؟
ما یک سلسله نصایح کردیم؛ نصیحت که اینقدر بساط نداشت. ما یک مطالب منطقی 0داریم؛ قانونی داریم آقا ... قانون اساسی را شما قبول ندارید؟ پس بگویند آقای دولت[3]بروند در مجلس بگویند ما قانون اساسی را قبول نداریم. خوب باز آن وقت برگردند به قهقرا، هر جا میخواهند. ما که میگوییم به قانون اساسی عمل کنید، ما مرتجعیم[یا]شمایی که دسته جمعی مردم را حبس میکنید، تبعید میکنید؟ سلولهایشما پر است از حبسیها، از علما، از اساتید، از محترمین، از متدینین. بندر عباس پر است از تبعیدشدگان؛ برای اینکه اینها میگفتند که آقا، خوب ما نمیخواهیم اسیر باشیم، اسیر استعمار باشیم.
آخر چه میگویند به ما؟ ما مرتجعیم که میگوییم به قانون اساسی عمل کنید؟ قانون اساسی را بگذارید زمین، همهمان عمل کنیم؛ این را که قبول دارید. ما میگوییم به دین عمل بکنید، شما میگویید که پیغمبر اکرم مرتجع است، نَعوذُبِاللّه. در لفظ نمیگویید، معنایش این است. قانون اساسی را که قبول دارید ولو در آن وقتها زمزمه میکردند که
مال پنجاه سال پیش از این است و فلان؛ قانون اساسی که دیگر قضیۀ پنجاه سال پیش از این ندارد ـ قانون اساسی که میگوید ملتها باید آزاد باشند؛ ملت ایران باید مردمش آزاد باشند؛ مطبوعات باید آزاد باشد؛ هیچ کس حق ندارد جلو قلم را بگیرد.
شما دیدید که روزنامۀ اطلاعات در روز سهشنبه هجدهم فروردین نوشت که روحانیین بحمداللّه خیلی جای خوشوقتی است، بعضی مجلات هم نوشته بودند، لکن این بیشتر منتشر میشود، جای خوشوقتی است که مقامات روحانی با دولت موافقت کردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض کردند که آقا این روحانی را معرفی کنید؛ این خمینی است؟ تا ما بگوییم عَلَیْهِ اللعنة. سایر علمای اسلامند؟ خوب معرفی کنید؛ دست بگذارید رویش. علمای طراز او ل ما چند نفر در اینجا هستند، خداوند همه را حفظ کند[آمین حضار]؛ در تهران هستند، خداوند حفظشان کند[آمین حضار]؛ در مشهد هستند، خداوند حفظشان کند[آمین حضار]؛ در نجف هستند، خداوند حفظشان کند[آمین حضار]؛ در سایر بلاد مسلمین هستند، خدا همه را تأیید کند[آمین حضار]. این علمای اسلام؛ این علمای اسلام در ماورای جو هستند؟ اینهایی که با شما یک قرارداد سری کردهاند، خوب اسم ببرید. آقا، اگر مردی اسم ببر؛ بگو که خمینی، توی حبس ما رفتیم پیش او، و او گفت که بر گذشتهها صلوات! خمینی غلط میکند همچو حرفی میزند خلاف دین اسلام؛ خمینی میتواند تفاهم کند با ظلم؟ غلط میکند. خمینی آنجا هم که بود، تو حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ میکرد، میتواند حفظ نکند؟ اسلامی که پیغمبر اسلام اینقدر زحمتش را کشیده است؛ ائمۀ هُدی اینقدر خون دلش را خوردهاند؛ علمای اسلام اینقدر زحمت کشیدهاند؛ خمینی و امثال خمینی میتوانند که یک چیزی بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ خمینی را از جامعه بیرون میکنیم.
اینها نقشۀ این را کشیدهاند که علمای اسلام را به مردم معرفی کنند به اینکه اینها هم
مثل ما میمانند. خودشان مرفوض[4]جامعه هستند، میخواهند ما را هم مرفوض کنند. جامعه خودشان را نمیپذیرد، میخواهند ما را هم بگویند نمیپذیریم. میخواهند ما را با این نقشۀ مشئوم، منفور جامعه کنند ... با سر صبر و راحت، تبعیت از اربابها، تبعیتْ کاش از ارباب، تبعیت از اسرائیل کنند. وا مصیبت! مگر من میتوانم با این یک مجلس، دو مجلس، چهار تا مجلس، مفاسد این مملکت را بگویم. من امروز حالم هم خوب نیست. دیشب خوابم هم خیلی کم بود. معذلک، خوب، یک مطالب کلیاتی باید گفته بشود. ما حق دفاع از خودمان نداریم؟
رفتند پیش مدیر اطلاعات که آقا کی به شما این مطلب را گفته است؟ خوب بگویید تا ما بفهمیم که این روحانی کیست؟ این روحانی سازمانی[5]کیست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دین اسلام؟ خوب بگویید. بیچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اینجا؛ به فلان بگویید ببخشید، چه و چه؛ از این حرفها، یک شرح مفصلی؛ و من سرمقالهام حاضر است. سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود که من این را نوشتهام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آوردهاند، دادهاند که این را باید بنویسی؛ «باید» است، من چه بکنم؟ من یک تکلیفی برای او معین میکنم، یک مطلبی برای خودمان میگویم. اگر چنانچه مدیر اطلاعات یک آدمی است که متأسف است از این تحمیلات، شما خوب دیگر بحمداللّه متمولی، احتیاج نداری، دست از روزنامهنگاریت بردار، بشو وزیر. الحمدللّه اینجا همه وزیر میشوند[خندۀ حضار]. خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل میکنند؛ مردم نمیکنند خوب؛ وکیلت میکنند؛ لازم نیست مردم[بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت میکنند؛ منتصبت میکنند؛ بشو سناتور. منتصبت میکنند؛ اگر تو از این معنا عار داری که یک چیزی را بر تو
تحمیل کنند، خوب آسان است این؛ روزنامهنگاری را که الزام نمیکنند که شما روزنامهنگار باشید، دست از روزنامهتان بردارید، بروید یک شغل بهتری. از آن طرف من به او پیغام دادم که باید این درست بشود؛ باید این تکذیب بشود. از قراری که دیشب باز یک کسی آمده بود گفت که او تعریف کرده است که من نمیتوانم با ملت مواجه بشوم؛ نمیتوانم با روحانیت مواجه بشوم؛ فکری بکنید من یک سوژهای درست میکنم که تکذیب بشود؛ دستگاه گفته این دلیل بر سستی کار ماست. خوب، ما مرتجعیم یا شما؟
یک دروغی را آخر ما که مرده نیستیم که شما نسبت به ما میدهید؛ ما یک جمعیت کثیری بحمداللّه از علما داریم؛ ما مراجع بزرگ داریم؛ ما مراجع بزرگ عالیالشأن داریم؛ ما علما داریم در بلاد؛ ما فضلا داریم در حوزهها؛ ما مدرسین بزرگ داریم در حوزهها؛ ما طلاب و فضلای علوم دینیه داریم؛ اینها که نمینشینند که گوش کنند که کسی در روزنامۀ کثیرالانتشارش یک دروغ شاخداری بنویسد: «بحمداللّه موافقت کردند»؛ خوب ما داد میکنیم، فریاد میکنیم، نمیگذارند منعکس بشود. خوب آقا! آقایی[6]که دیروز گفتی که ـ یا دیشب گفتی که ـ کهنهپرستی را جلو میگیریم، این کهنهپرستی نیست که شما جلوی مطبوعات را میگیرید؟ تحمیل میکنید به روزنامۀ اطلاعات؟ سند داریم. دیگر اینکه یک چیز دروغی نیست که آقایان بگویند که افترا بستید؛ نوشتۀ شما سنجاق در دفتر روزنامۀ اطلاعات است که شما گفتهاید باید این را بنویسید، و نگذاشتید تکذیب کند.
ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسی عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را ارتجاع میدانید، به قانون اساسی عمل کنید. خوب بگذارید بنویسند.[مدیر اطلاعات]به دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پیغام دادم که من از آن آدمها نیستم که اگر یک
حکمی کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه میافتم دنبالش. اگر من خدای نخواسته، یکوقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا میکند که یک حرفی بزنم، میزنم و دنبالش راه میافتم و از هیچ چیز نمیترسم بحمداللّه تعالی. واللّه، تا حالا نترسیدهام[ابراز احساسات حضار]. آن روز هم که میبردندم، آنها میترسیدند؛ من آنها را تسلیت میدادم که نترسید.[خندۀ حضار]
آخر اگر ما برای مقصد اسلامی، برای مقصدی که انبیا خودشان را به آب و آتش زدند، اولیای عظام خودشان را به کشتن دادند، علمای بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بریدند، حبس کردند، تبعید کردند، حبسهای طولانی کردند، اگر چنانچه ما برای مقاصد اسلام بترسیم، دین نداریم. دیندار هم برای اینکه خرقه را از این عالم خالی کند میترسد؟ اگر ما ماورای این عالم را اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا کشته بشویم و برویم در صف شهدا. بترسیم؟ از چه چیز بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر این عالم جایی ندارد. خدای تبارک و تعالی وعده کرده به ما که یک جای خوب دارید، اگر چنانچه به دین من رفتار کنید؛ و ما امیدوارم که رفتار کنیم؛ امید دارم که رفتار کنیم. ما از چه بترسیم؟ چه ترسی ما داریم از شماها؟ شما آن آخر امر این است که ما را اعدام کنید؛ اول زندگی راحت ماست؛ از این کثافتکاریها بیرون میرویم؛ از این رنج و مِحَن خلاص میشویم. آقای ما فرموده:واللّهِ، لاَبْنُ اَبیطالبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدْیِ اُمِّه[7]. خوب ایشان فرمودهاند، ما البته نمیتوانیم همچو دعویها بکنیم، لکن ما شیعۀ او هستیم. ما اگر از مرگ بترسیم، معنایش این است که ماوراء الطبیعه قبول نیست.
ما که میگوییم که مطبوعات آزاد باشند، ما کهنهپرستیم؟ آقایان که الزام میکنند که در مطبوعات این نوشته بشود، آنها مترقیاند؟ خوب ما صدایمان از این بلندگو تا آنجا میرسد، آنها صدایشان از اینجا تا امریکا میرسد. هر جا دلار میگیرند صدایشان هم
آنجا میرسد. مال این ملت را خرج میکنند در مطبوعات خارجیه؛ مطبوعاتی که در خارج هست بر ضد روحانیت، بر ضد اسلام، بر ضد ملیت، بر ضد همه چیز ما مقالات مینویسند. به من میرسید این مطالب. اینها خطا کردند مرا رها کردند؛ اشتباه کردند. به آنها هم گفتم آنجا؛ گفتم اگر میخواهید همان رویّه را داشته باشید بگذارید من اینجا باشم، صلاح است؛ دوباره هیاهو در نیاورید. حالا هم دارم میگویم آقا! ما مرتجع نیستیم به این معنا که شما میگویید؛ ما با آثار تمدن مخالف نیستیم؛ اسلام با آثار تمدن مخالف نیست.
اسلام از خدا میخواهد که شما بر همۀ مقدرات عالم حکومت کنید. اسلام آن بود که شمشیر را کشید و تقریباً نصف دنیا یا بیشتر را گرفت؛ با شمشیر گرفت؛ این اسلامْ مرتجع است؟ اسلام آن بود که این ممالکی که شما حالا تحت اسارت او هستید، تحت اسارت آورد. آنها که به احکام اسلام عمل میکردند، فیالجمله البته، حکومتهای اسلامی تا حالا الاّ یکی دو تایشان، به احکام اسلام عمل نکردهاند که معذلک همین که خودشان را زیر بیرق اسلام میدانستند، همین که خودشان را وابسته به اسلام میدانستند، همین که به حَسَب ظاهر به احکام اسلام عمل میکردند، همچو قدرتی پیدا کردند که یک بیست و چند هزار جمعیت عرب، این مملکت به این وسیعی را همچو پایمال کرد، و رفت تا آن آخر برای اینکه متمدنش کند، آدمش کند؛ و کرد. این افکار نورانی که در علمای اعلام ما هست، در مراجع بزرگ ما هست، اینها به واسطۀ نور اسلام است. این افکار نورانی که در رجال عظیمالشأن ما هست، هر جا باشد مال اسلام است. این افکار پوسیدهای که، کهنهپرستیهایی که آقایان دارند، تبعیت از همه، سربسته و دربسته تحویل دادن، همۀ مخازن یک مملکت را تحویل دیگران دادن، این ارتجاع است. روی این ارتجاع، سیاه!
فرستادند، نخستوزیر هم دیشب، دیروز بود ظاهراً، دیروز فرستاد که بله، این عفو از
شماست، اشتباه شده است، خطا شده، یک اشتباهی شده، شما چه بکنید؛ مبادا یکوقتی یک تشنجی بشود، مبادا یکوقتی جور دیگر پیش بیاید، یکوقت چه بشود، چه بشود، ما میخواهیم که چه باشد؛ ما تابعیم. از این مطالبی که همیشه گفته میشود. ما هم گفتیم که خوب حالا خود روزنامۀ اطلاعات که میگوید من بیتقصیرم و شماها این کار را کردهاید، شما هم که آمدید میگویید دیگر، باید او ملتزم بشود و شما هم قول بدهید به اینکه تکرار نشود این مطالب. اگر تکرار بشود مواجهۀ با یک مطلب بدتری خواهد شد. نکنید. اینقدر هی کهنهپرست را به رخ ما نکشید تا ما هم مجبور بشویم که مطلب را همچو بازش کنیم از هم، تا ببینیم که آیا این علمای عظامِ اسلام کهنهپرست هستند یا شماها؟ آنها میگفتند اینقدر تحمیل بر ملت نکنید.
این بیچارههای گدا، این «مملکت مترقی»، که امسال زمستانش دل ما را خون کرد؛ آن اصفهانش، آن همدانش، آن تهرانش، آن قمش، آن جاهای دیگرش. این سرمای کشنده، هیچ فکری کردید برای این بیچارهها؟ به من اطلاع دادهاند که در همدان بیش از دو هزار نفر مردهاند امسال؛ در سرمای چهل و سه درجه و دو درجه؛ شما هیچ فکری برای اینها کردهاید؟ ای «مملکت مترقی»! ای آقایانی که مملکتتان «ترقی» کرده! ما میخواهیم واقعاً مترقی باشد. یک فکری برای این بیچارهها بکنید، هم گرسنگی بخورند هم توسری؟ هم پابرهنه راه بروند و هم شما شلاق تو سرشان بزنید؟ خوب ما میگوییم نکنید اینطور. این ارتجاع است که ما میگوییم که اینقدر فشار به مردم نیاورید؟ اینقدر کتک نزنید؟ اینقدر فحش ندهید؟ اینها ارتجاع است؟ شما که عمال استبداد هستید و دارید با زور و سرنیزه و قلدری و هر جور دلتان میخواهد با این ملت بیچاره عمل میکنید، تمام قوانین را زیر پای خودتان گذاشتهاید، تمام احکام اسلام را به آنها بیاعتنایی میکنید، شما مترقی هستید، ما که میگوییم به احکام اسلام عمل کنید، به قانون اساسی عمل بکنید، ما مرتجعیم؟
میخواهند آقایان ـ خنده دارد واقعاً این حرفها ـ میخواهند آقایان دانشگاه اسلامی تأسیس کنند؛ شنیدهام چندین میلیون هم بودجه برایش درست کردهاند؛ شما اگر برای اسلام دلسوز هستید، خوب این دانشگاه ما، اوناها، آنجاست؛ چرا خرابش میکنید؟ اگر شما واقعاً متوجه شدید که اسلام لازم است بودنش، احکام اسلام باید باقی باشد، علمای اسلام باید باقی باشند، ما به خیر شما هیچ امیدی نداریم بابا، شرّ نرسانید. بگذارید ما برای شما خدمت کنیم؛ بگذارید. ما یک شاهی بودجۀ این مملکت را بحمداللّه، صرف نمیکنیم. ما با این بیچارگی و با این شما، هر کس میخواهد برود[ببیند]، خوب این طلاب علوم دینیۀ اسلام، بروید مکانشان را ببینید؛ بروید زندگی قبلالغارت را ببینید؛ بعد از غارت هم بروید زندگیشان را[ببینید]. چه چیز اینها میخواستند ببرند؟ و الاّ به درد آنها نمیخورد که این گلیم کهنه؛ اینها میخواستند اذیت کنند؛ و الاّ یک گلیم کهنه و یک سماور شکستۀ حلبی به درد اینها میخورد؟ خوب بروید ببینید آقا این ـ ما که مخفی چیزی نداریم ـ این مدارس ما، همه موجود؛ این منازل ما هم همه موجود؛ بیایید ببینید دیگر. اگر شما دیدید که تمام بودجهای که این ملت اسلام، این ملت فقیر، با تمام اخلاص میآید به ما میدهد برای حفظ اساس احکام اسلام، اگر شما دیدید که تمام بودجۀ سال ما به قدر یک مهمانی، یک مهمانی که یک نفر از خارج وارد میشود و دولتها مهمانش میکنند، اگر به قدر یک مهمانی آنها، تمام بودجۀ سال ما بود، بگویید: تف بر شما مرتجعین.
ما میگوییم بودجۀ مملکت را بابا اینقدر خرج نکنید؛ اینقدر مهمانی میکنید چه کنید؟ این ارتجاع است که ما میگوییم که شما آقا باشید؛ اینقدر دست پیش مردم دراز نکنید؛ اینقدر خرج نکنید تا دست دراز کنید؛ خرجهای بیجا. یک سازمانهای عریض و طویل درست کردهاند. شما به احکام اسلام اعتقاد پیدا کنید، ما همه جزو سازمان شما؛
همۀ ملت، همۀ ملت جزو شما. مگر ما به این ملت یک پولی دادهایم که با ما دوستند؟ مگر ما به این ملت یک رشوهای دادهایم که با ما رفیقند، ما را میخواهند؟ اینها فهمیدهاند، اعتقاد به این معنا پیدا کردهاند، که این آقایان، این مراجع بزرگ اسلام، این طلبۀ خمینی، اینها میخواهند مردم را؛ دوست دارند مردم را؛ صلاح حال ملت را میخواهند؛ صلاح حال مملکت را میخواهند؛ این اعتقاد در قلب مردم است؛ انسان هم تابع احساسات قلبش هست؛ همه تبعیت میکنند.
شما بیایید نصیحت مرا گوش کنید؛ همان طوری که من به این اشخاصی که میآمدند گفتم این مطلب را ـ کراراً ـ که آقا! تا حالا دیدید شما که با زجر، با کتک، با حبس، با شکنجه، با تبعید، با اهانت، با همۀ این امور، بُردی نکردید؛ دیدید که ملت عصبانی میشود؛ نمیشود یک ملت را تا آخر زیر چکمه نگه داشت؛ این را دیدید؛ بیایید یک قدری تغییر بدهید؛ تجربه بکنید. آخر شما اشخاصی هستید که ادعای عقل میکنید، تجربه کنید، آخر یک دفعه هم آن ورق را پیش بیاورید؛ تلطف کنید به مردم؛ تواضع کنید به مردم. آقا دولت مال مردم است؛ بودجۀ مملکت از جیب مردم است؛ شما نوکر مردم هستید؛ دولتها خدمتگزار مردمند. هی لفظاً نگویید من خدمتگزار، و عملاً تو سر مردم بزنید و این اربابهای بیچارهتان را پایمال کنید. خوب، شما از بودجۀ این مملکت دارید ارتزاق میکنید؛ دارید زندگی مرفه میکنید؛ خوب، زندگی مرفه شما پیشکشتان؛ دارید زندگی میکنید هر چه هم دلتان میخواهد، هر جوری هم دلتان میخواهد زندگی میکنید. ما اصلاً نمیتوانیم تعقل کنیم زندگی اینها را؛ شما خیال میکنید میتوانید بفهمید اینها چه جوری زندگی میکنند؟ اصلاً تعقل نمیتوانیم ما بکنیم، ما در ذهنمان وارد نشده این مطلب که یک طیاره از اینجا برود به هلند و گل بیاورد برای یک مهمانی، سیصد هزار تومان کرایۀ طیاره باشد، اینها چیزهایی است که من شنیدهام. من که خودم طیارهچی نبودم که ببینم. اینها چیزهایی است که معروف است و گفته میشود. ما تعقل
نمیکنیم تعیش اینها را، اینها پیشکش شما. مگر شما از بودجۀ این مملکت، از مال این ملت، از دسترنج این کارگر، از دسترنج این زارع ارتزاق نمیکنید؟ شمایی که اینقدر دلسوزید برای این زارع، دلسوزید برای این کارگر، یک قدری از این طرفِ خودتان یک خرده بلغزد توی این بیچارهها. این زمستان گذشته، با یک میلیون تومان میشد تقریباً نجات داد این بیچارهها را. این یک میلیون تومان مثل یک قطره میمانَد نسبت به دریا. خوب یک قدری هم پخش کنید از این چیزهایی که از این ملت به دست آوردید؛ دیگر محتاج به این خرجهای سازمانهای عریض و طویل نیستید؛ آنها بروند سراغ کارهایشان؛ اینقدر تنپرور نباشند، اینقدر مفتخور نباشند، بروند یک کاری انجام بدهند؛ هی بایستم آنجا و بخورم که نمیشود. شما هم محفوظ میمانید؛ هیچ کس با شما مخالفت آن وقت نمیکند؛ دلها هم پیش شما آن وقت میآید؛ آن وقت همان طور که من اینجا نشستهام و منبر میروم و آقایان گوش میکنند و باورشان میآید، حرفهای شما را هم باورشان میآید. حالا اما هر چه بگویید، میگویند بیخود میگویند. هر چه بگویید، اگر بگویید دو دو تا چهار تاست، میگویند معلوم میشود که این مطلب بدیهی یک اشتباهی توی آن است.
آمد گفت به من که خوب، آن دولت که با شما چه بود و چه بود و چه کرد و چه کرد؛ ما متأسفیم؛ خوب، آن که رفت بحمداللّه، حالا یک دولتی آمده است که این اشخاصش بسیاریشان، پدرانشان روحانی بودهاند و متدینند و کذا و کذا و کذا. گفتم که آقا، نه ما دشمنی با آن دولت داشتیم و نه عقد اخوتی با شما خواندیم؛ ما به اعمالتان نگاه میکنیم؛ ما اینجا مراقبیم؛ اگر اعمال شما تکرار اعمال آنهاست، همان طور که با او مخالف بودیم و هستیم الی یوم القیامة، و رویشان سیاه شد تا آخر، شما هم آن جور خواهید شد. ما همانیم و مخالفت میکنیم؛ و اگر چنانچه رویه را تغییر بدهید، ما همه مسلم هستیم، برادر هستیم. رویه را تغییر بدهید؛ خاضع بشوید نسبت به احکام شرع؛ تصویبنامههای باطل را ـ آنهایی
که مخالف احکام شرع است ـ لغو بکنید؛ خضوع کنید نسبت به احکام شرع، البته این تصویبنامهها را لغو کنید. اینجا میگویم، آنجا گفتم، خاضع بشوید برای احکام شرع. اگر شما هم همان طور که ما همه مسلمان هستیم، شما هم میگویید مسلمان هستید، خاضع هستید برای احکام شرع؛ ما علاوه بر اینکه مخالفت نمیکنیم، پشتیبانی هم ازتان میکنیم. مگر ما میگوییم دولت نباشد؟ ما میگوییم دولت باشد خاضع برای قوانین اسلام، و لااقل برای قانون اساسی خاضع باشد. ما که نمیگوییم دولت نباشد؛ ما که نمیگوییم که میخواهیم یک زندگی ای بکنیم مثل آن کسانی که در هزاران سال پیش بودند، تو غارها زندگی میکردند؛ کدام روحانی به شما این حرف را زده؟ کدام روحانی گفته است که ما با فلان مظاهر تمدن مخالفیم؟ شما پیدا کنید یک روحانی را.
شما مظاهر تمدن را وقتی که در ایران میآید همچو از صورت طبیعی خارجش میکنید، همچو از صورت طبیعی خارجش میکنید که چیز حلال را مبدل به حرام میکنید. این رادیو برای این بساطی است که حالا در ایران مرسوم است؟ این تلویزیون برای این بساطی است که اینها راه انداختهاند؟ در ممالک دیگر هم همین طور است؟ ممالک متمدنه هم استفادهشان از این آلات جدید همین جور است که آقایان اینجا استفاده میکنند؟ تربیت بد در این مملکت است. فرهنگ[8]ما یک فرهنگی نیست که بتواند این مملکت را اداره کند؛ جوان نیرومند قوی که در مقابل استعمار بایستد، دستش را بلند کند، کشته بشود و نجات بدهد ملت را؛ این فرهنگ ما فرهنگی نیست که اینکاره باشد. اینها اعصاب مردم را با این بساطی که در اینجاها راه میاندازند و با این برنامههایی که در رادیو و تلویزیون و اینها هست[ضعیف میکنند]و اَضِفْ إلی ذلک[9]مطبوعات ما و روزنامههای ما و مجلات ما و کتابهایی که منتشر میشود، تمام اینها به دست استعمار
است؛ استعمار است که روزنامهها را اینطور مبتذل میکند تا فکر جوانهای ما را مسموم کند. استعمار است که برنامههای فرهنگی ما را جوری تنظیم میکند که جوان نیرومند در این مملکت نباشد. استعمار است که برنامههای رادیو و تلویزیون را جوری تنظیم میکند که مردم اعصابشان ضعیف بشود؛ قوّت را از دست بدهند؛ نیرومندی را از دست بدهند. اینها استعمار است. ما با این مظاهر استعماری مخالفیم؛ ما مرتجعیم؟ شما مترقی هستید؟ ما حرفهایمان یک حرفهایی است؛ جنگ و بساط ندارد. آقا! بنشینید منطقی صحبت کنید، فحش ندارد که. خوب، بنشین صحبت کن. بفرستید، اشخاص عاقل را بفرستید با ما تفاهم کنند، ببینیم که ما با کجای تمدن مخالفت داریم؛ ما با فسادها مخالفت داریم. ما میگوییم که شما برنامههای اصلاحیتان را اسرائیل برایتان درست میکند؛ ملت اسرائیل. شما وقتی برنامه هم میخواهید درست کنید دستتان را پیش اسرائیل دراز میکنید؛ شما کارشناس نظامی از اسرائیل به این مملکت میآورید؛ شما محصلین را از اینجا به اسرائیل میفرستید؛ ای کاش به جای دیگر میفرستادند؛ به امریکا میفرستادند؛ ای کاش به انگلستان میفرستادند؛ به اسرائیل میفرستید. ما با اینها مخالفیم.
ما میگوییم آقا! جمیع ممالک اسلامی صف کشیدند یک طرف مقابل کفر و اسرائیل، شما و دولت ترکیه هم یک طرف ایستادهاید با اسرائیل موافق. ما میگوییم صلاح نیست این کار. آقا اینقدر با عواطف ملل مخالفت نکنید، واللّه مضر است. تمام مسلمین یک طرف، مملکت ایران هم یک طرف؛ آن وقت ملت ایران آلوده میشود؛ آن وقت برادرهای سنی ما خیال میکنند که شیعهها یهودی پرستند.
ای مردم! ای عالَم! بدانید ملت ما مخالف است با پیمان با اسرائیل. این ملت ما نیست؛ این روحانیت ما نیست؛ دین ما اقتضا میکند که با دشمن اسلام موافقت نکنیم؛ قرآن ما اقتضا میکند که با دشمن اسلام همپیوند نشویم در مقابل صف مسلمین. ما این حرفها را
میزنیم؛ ارتجاع است این؟ آقا بیایید، خوب بیایید بنشینید ببینیم کجای این ارتجاع است. شما که دولت، به قول خودتان، مملکت سابقهدار دو هزار و پانصد ساله دارید و هی مینازید به استخوانهای پوسیدهای که رفتهاند و از بین رفتهاند، و در مقابل اسلام، میخواهید استخوانها را از زیر خاک درآورید، شمایی که اینقدر مینازید به این استخوانهای پوسیده و ملت سابقهدار کذا و کذا، حالا این آخر عمری آمدهاید با اسرائیل همپیوند[شدهاید]؟ در مقابل احکام اسلام، در مقابل مسلمین؟ ما وقتی میگوییم که با اسرائیل[همپیمان]نشوید، حالا ما پیوند کردیم با کذا و «جوجو» آمده و چی آورده؟[10]تف بر این منطق! سیاه باد رویتان! ما این حرفها را میزنیم؛ کجای این، کجای این کهنهپرستی است که مردک میگوید کهنهپرستی. کجای این کهنهپرستی است؟
ما در اعلا مرتبۀ تمدن هستیم؛ اسلام در اعلا مرتبۀ تمدن است؛ مراجع عالیقدر اسلام در اعلا مرتبۀ تمدن هستند. خوب، بروید ببینید آنها[را]، اینجا موجودند، مشهد موجود است، تهران موجود است، نجف موجود است، بروند ببینند، کدام اینها مرتجع هستند؟ آقایان خودشان با طیاره اینجا و آنجا میروند، بعد میگویند با الاغ ملت برود؟ مگر امسال نبود یکی از مراجع با طیاره رفت به مشهد؟ مگر سایر مراجع با اتومبیل راه نمیروند؟ امسال هم مراجع راه افتادند، همه مجتمع شدند ـ که بعد تشکرش را عرض میکنم ـ همه مجتمع شدند در تهران؛ اینها با الاغ رفتند؟ اینها مخالفند با آثار تمدن؟
ما میگوییم نکنید اینطور. خوب، ما همه از هم هستیم؛ اولاد یک خانواده هستیم، اهل یک مملکت هستیم، چرا ما را میخواهید بشکنید؟ ما مجاناً پشتوانۀ این مملکت هستیم، هیچ هم تحمیل بر بودجۀ شما نداریم. میسازیم؛ میسازیم با این کتکها، با این
حبسها، با این زجرها، با این اهانتها، با این فحشها و برای این مملکت یک استوانهای هستیم؛ ایستادهایم اینجا. اگر خدای نخواسته یک چیزی، یک خطری برای این مملکت پیش بیاید، ما ایستادهایم در مقابلش و نمیترسیم.
این آقایانی که میگویند که ما مملکت را میخواهیم حفظ کنیم، ما چطور هستیم و کذا هستیم، شما یادتان نیست که وقتی که متفقین آمدند اینجا، چطور فرار کردند این بیچارهها از تهران تا به یزد. اگر یک آخوند پیدا کردید فرار کرده، یک آخوند، یک آخوند. آن روز که در بالای تهران طیارهها راه افتاده بود و مردم را میترساندند، من تهران بودم؛ خدا رحمت کند مرحوم آقاشیخ حسین قمی ـ رضواناللّه علیه ـ با ایشان در آن میدان شاپور، آنجاها بودیم؛ ایشان سبیلش را چاق کرده بود[11]با کمال طمأنینه، اصلش کأنه خبری نیست من هم مثل او، هیچ ابداً، کأنه خبری نیست. این بیچارهها، این نظامیهایی که میگویند اینقدر ما کذا هستیم و کذا هستیم و برای مملکت چه میکنیم، اینها وقتی که پای استفاده و پای بردن منافع و پای زورگویی هست، اینطورند. خدا نکند که یک روزی یک ورقی برگردد؛ اول کسی که فرار کند همین نشاندارها هستند، و ما هستیم الحمدللّه اینجا تا آخرش؛ مگر اینها بیایند بگیرند ما را ببرند، ما باز هستیم.
این دانشگاه اسلامی که آقایان میخواهند درست کنند نه اینکه خیال کنید با اسلام آشتی کردهاند، خیر، قضیۀ قرآنی است که سر نیزه کردند در مقابل امیرالمؤمنین ـ سلاماللّه علیه ـ با حربۀ قرآن معاویه، امیرالمؤمنین را شکست داد؛ با حربۀ قرآن، و الاّ چند دقیقۀ دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنیامیه نمیماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند[که]ما مُسْلم، شما هم مُسلم، أشهد أن لا اله الااللّه؛ این قرآن. این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق، که امام را نشناخته بود[ند]، هر چه حضرت امیر
گفت: آقا صبر کنید،[گفتند:]خیر نمیشود، قرآن، الحکمللّه، نمیشود، نمیشود، نمیشود. میخواستند بکشند حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارجْ اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالای نیزهها کردند که «اَلْحَکَمُ بَیننا وَ بَینکمْ کتابُاللّه؛ اَلْحَکَمُ کتابُاللّه».[12]حضرت[پیغام]فرستاد به اصحابش که جنگ میکردند که آقا برگردید. گفت: آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده. حضرت فرمود: میکشند اینها مرا؛ ریختهاند دورم؛ شمشیرها کشیدهاند؛ اگر نیایید میکشند. با قرآن، اسلام را شکست دادند.
مگر میشود با دانشگاه اسلامی، اسلام را شکست داد. مگر ما میگذاریم شما «دانشگاه اسلامی» درست کنید. ما تفسیق میکنیم آنکه وارد بشود در آن دانشگاه؛ بین ملت از بین خواهد رفت. مگر اینها میتوانند که اسلام و مسلمین و علمای اسلام را تحت وزارت فرهنگ قرار بدهند؟ غلط میکند آن وزارت فرهنگی که دخالت در امر دیانت و اسلام میکند. مگر ما میگذاریم این مطالب بشود. مگر خمینی بمیرد؛ نعوذباللّه مراجع اسلام هم خدای نخواسته، از بین بروند. وقتی رفتیم ما دیگر تکلیفی نداریم، لکن ملت اسلام هست؛ ملت اسلام باز زنده است؛ الآن زندگی[را]از سر گرفته است، «بارَک اللّهُ فیکم»![13]
ملت اسلام دیگر بیدار شد؛ دیگر نمینشیند؛ اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمیگردد. اشتباه نکنید، اگر خمینی هم با شما سازش کند ملت اسلام با شما سازش نمیکند. اشتباه نکنید، ما به همان سنگری که بودیم، هستیم. با تمام تصویبنامههای مخالف اسلام که گذشته است، مخالفیم؛ با تمام زورگوییها مخالفیم؛ با تمام فشارهایی که
بر ملت میآید، مخالفیم؛ با تمام حبسیهایی که بیجهت حبس کردهاند، با حبس کردن آنها مخالفیم. ما مرتجع هستیم که میگوییم: بابا بیچارهها را در بندرعباس، آخر چه کردند این بیچارهها که اعدام کردید؟ چه کردند اینها که در بندرعباس فرستادید؟ چه کردند اینها را که در حبس قرار دادید؟ این بیچارهها جز اینکه گفتند: بابا به قانون عمل کنید؛ بیایید همهمان، بزرگهایشان گفتند به قانون، این بیچارهها، کوچکترها هم، که خوب به تَبَع مسلمین و به تَبَع اسلام، فرض کنید یک کلمه هم گفته باشند؛ حالا این یک کلمه گفتهاند، باید تا آخر عمر این بیچاره در بندرعباس[به]سر ببرد؟
آقا یک قدری اصلاح کنید خودتان را؛ یک قدری از این حال ارتجاع بیرون بیایید؛ یک قدری از این حال بربریت بیرون بیایید؛ یک قدری از این کارهای قرون وسطایی دست بردارید؛ اینقدر مرتجع نباشید؛ متمدن باشید؛ مترقی باشید. مملکت را مترقی[کنید]، احترام به افراد مملکت بگذارید؛ مردم را اینقدر بیچاره بار نیاورید، دانشگاههایتان جوری نشود که برنامههایش جوانهای ما را بد بار بیاورند. جوانهای ما را مبارز بار بیاورید؛ جوانهای ما را جوری بار بیاورید که در مقابل استعمار ایستادگی کنند. مای مرتجع اینها را میگوییم.
اگر ما مرتجعیم بفرمایید. شمای مترقی دارید دسته دسته این بیچارهها را، این جوانهای ما را از بین میبرید. مدارستان، یک مدارس صحیحی نیست که انسان بتواند به آنها اطمینان داشته باشد؛ برنامههایتان یک برنامههای استعماری است؛ همهاش بازی؛ همهاش فوتبال؛ همهاش چه. سایر ممالک هم اینطوری است؟ پس این اتمها را کی درست کرده است؟ پس این طیارهها را کی درست کرده؟ «مملکت مترقی»! لوله، همین قم، همین قم؛ این لولهای که برای آب در قم درست کردهاند؛ چون ایران درست کرده،
قابل استعمال نیست. «مملکت مترقی»! تو از لولهنگ[14]سازی هم باز بالا نرفتی. رزمآرا گفت: ما غیر لولهنگ سازی چیزی بلد نیستیم. کشتندش. این «مملکت مترقی»! این مملکت مترقی که الآن نسبت به هر چیزش احتیاج دارد به خارج؟ از اسرائیل کارشناس میآورد، ای وای! به اسرائیل میفرستد که یاد بگیرند. شهرداریها از قم امسال رفتهاند؛ از قم اشخاصی رفتهاند؛ یعنی فرستادهاند آنها را که بروند ـ مثل اینکه در روزنامۀ استوار[15]هم بود این ـ که بروند در آنجا چیز یاد بگیرند. من نمیدانم از یهودیها میخواهند چه چیز یاد[بگیرند]؟ از آنها تقلب باید یاد بگیرند؛ از آنها باید خدعه و فریب یاد بگیرند. چه چیز میخواهند یاد بگیرند؟ این «مملکت مترقی»! چه میگویی؟ چه میگویید شماها؟ مگر با الفاظ میشود؟ مگر با چهار تا زن فرستادن[به]مجلس، ترقی حاصل میشود؟ مگر مردها که تا حالا بودند ترقی برای شما درست کردند تا زنهایتان ترقی[درست کنند]؟ ما میگوییم اینها را فرستادن در این مراکز جز فساد چیزی نیست. شما بعد تجربه کنید ببینید بعد از ده سال، بیست سال، سی سال دیگر، اینها را بفرستید، به خیال خودتان، ببینید اگر شما جز فساد چیز دیگری دیدید؟ ما با ترقی زنان مخالف نیستیم، با این فحشا مخالفیم، با این کارهای غلط مخالفیم.
مگر مردها آزادند که زنها میخواهند آزاد باشند؟ «آزادْ مرد» و «آزادْ زن» با لفظ درست میشود؟ مردها آزادند؟ در این مملکت الآن مردها آزادند؟ در چه چیز آزادند؟
و من عاجزم از اینکه تشکر کنم از جمیع ملتهای مسلمین، اسلام؛ تشکر کنم از ملت بزرگ ایران، جمیع اصناف، جمیع طبقات، اینهایی که با ما همکاری کردند، اینهایی که در غم ما غم خوردند. تشکر بزرگ کنم از مراجع تقلید عظیمالشأن؛ زحمت کشیدند، تهران رفتند، اهانتها دیدند در آنجا؛ زحمتها کشیدند در آنجا. مراجع بزرگ از بلاد جمع شدند در مرکز؛ از مشهد تشریف آوردند؛ از اهواز تشریف آوردند؛ از قم اعاظم ما تشریف بردند؛ مراجع ما تشریف بردند؛ نجف همراهی کرد؛ قم، آن کسی هم که اینجا
بود همراهی میکرد.[16]همه، همه با هم دست دادند به هم؛ فهماندند به اینکه ما ملت زنده هستیم؛ ما برای آزادی این ملت به همه جور حاضریم؛ یکیمان حبس میرود؛ یکیمان زجر میکشد؛ یکیمان اهانت میشود؛ یکیمان فحش میخورد؛ ما به همه چیزش حاضریم. حالا هم همین مراجع عظام تشریف دارند ـ کثّراللّه امثالهم؛ همان مراجع نجف تشریف دارند ـ کثّراللّه امثالهم؛ همان مراجع تهران و مشهد تشریف دارند ـ کثراللّه امثالهم. اسلام این نیست که یک فرد داشته باشد، دو فرد داشته باشد، همه سرباز اسلامند؛ همه سربازان اسلامند؛ همۀ علما جاننثار اسلامند؛ نمیشود نباشند؛ همه هستند الحمدللّه. همه دست به هم دادهاند، چه آنکه صلاح دیده است که به ملایمت کار را انجام بدهد، چه آنکه صلاح دیده است با حدتْ کار را انجام بدهد؛ همۀ اینها از ما هستند. من لسانم ضعیف است که تشکر کنم از این افراد برجسته، از این علمای بزرگ؛ من نمیتوانم تشکر کنم؛ خدای تبارک و تعالی آنها را حفظ کند[آمین حضار]؛ خدای تبارک و تعالی سایۀ آنها را بر سر ما و مسلمین مستدام بدارد[آمین حضار]. ما همه یک هستیم؛ یک؛ افرادْ زیاد، لکن آرا واحد؛ یک هستیم؛ همه یک هستیم. گمان نکند که کسی گمان نکند که، بشود با پخش یک چیزهای مسموم بتواند که بین علمای اسلام جدایی بیندازد؛ هیچ امکان ندارد این مطلب؛ ما همه با هم هستیم؛ ما برای ذَبّ[17]از اسلام و ذبّ از ایران و ذبّ از استقلال ایران و ذبّ از کیان اسلام، همه یک هستیم، یک حلقوم داریم. گمان نشود که خدای نخواسته، بچهها خیال کنند که اختلافی در کار هست.
و من یک نصیحت میکنم به بچههای طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمدهاند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید اگر چنانچه شَطْر[18]کلمهای به یک نفر از
مراجع اسلام، شطر کلمهای اهانت بکند کسی به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خدای تبارک و تعالی ولایت منقطع میشود. کوچک فرض میکنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض میکنید؟ اگر به واسطۀ بعضی از جهالتها لطمهای بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبید پیش خدای تبارک و تعالی؛ توبهتان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد میشود. اگر کسی به من اهانت کرد، سیلی به صورت من زد، سیلی به صورت اولاد من زد، واللّه تعالی راضی نیستم در مقابل او کسی بایستد دفاع کند؛ راضی نیستم. من میدانم، من میدانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد میخواهند تفرقه مابین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خدای نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوی خودش برسد.
ما خودمان را باید فدا کنیم برای اسلام؛ آمال و آرزویمان را باید فدا کنیم برای اسلام. همۀ مراجع از شصت به آن طرفند؛ در عَشَرۀ مشئومه یا میمونه.[19]اگر برای خدا در این عشره از بین برویم، عشرۀ میمونه است؛ و اگر چنانچه باز به[دنبال]آمال و آرزو باشیم مشئومه. همۀ مراجع از شصت به آن طرف هستند؛ دیگر میشود که این اشخاصی که ریششان را در اسلام سفید کردهاند، اینها خدای نخواسته برخلاف مصالح اسلام عملی بکنند؟ نمیشود آقا. اگر یکوقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچهها و جوانها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعۀ اسلامی است؛ اهانت به یک جامعۀ اسلامی است؛ وَهْن وارد شدن[20]بر یک جامعۀ اسلامی است.
من که اینجا نشستهام دست تمام مراجع را میبوسم؛ تمام مراجع اینجا، نجف، سایر بلاد، مشهد، تهران، هر جا هستند، دست همۀ علمای اسلام را من میبوسم. مقصد بزرگتر
از این است آقا. من دست برادری دراز میکنم به تمام ملتهای اسلام، به تمام مسلمین دنیا؛ در شرق و غرب عالم هر چه مسلم هستند، من از اینجا دست برادری دراز میکنم و دست آنها را میفشارم. ما خاضع هستیم برای همۀ علمای اسلام؛ شما هم باید خاضع باشید؛ همه، همه، همه باید خاضع باشید. این هم امری است که به حضرات آقایان[گفتم]. البته نمیگویم واقعهای هست؛ ان شاءاللّه هیچ ابداً نیست؛ اما جوانند، بچهاند، گاهی وقتها عصبانیتی پیدا میکنند از این امور. آقا ما اهل یک ملت، اهل یک مملکت، اهل یک دیانت، اهل یک بساط ، همه بر خوان نعمت خدای تبارک و تعالی نشستهایم؛ همه باید شکر این نعمت را بگزاریم که یک همچو مراجع بزرگ داریم؛ متشکر باشیم از خدا که یک همچو افراد برجسته داریم؛ قدردانی کنیم از آنها؛ عزت آنها، عزت اسلام است؛ اهانت به آنها اهانت به اسلام است. توجه داشته باشید، مبادا یکوقت خدای نخواسته، یک اهانتی به یک مسلمی، یک اهانتی به یک مرجعی، یک اهانتی به یک مؤمنی بشود که خدای تبارک و تعالی راضی نیست؛ و من میترسم که یکوقت خدای تبارک و تعالی ما را اخذ بکند،اَخْذَ عزیزٍ مُقتدرٍ.[21]
مطالب با این حرفها تمام نمیشود؛ زیاد است حرف و من هم که دیگر قدرتش را ندارم که صحبت بکنم. از این جهت توفیق همۀ علمای اسلام را در خدمت به اسلام از خدای تبارک و تعالی درخواست دارم. خداوند تمام مراجع اسلام را در ظل حمایت خودش حفظ کند. سایۀ تمام مراجع اسلام را بر سر مسلمین و بر سر همۀ ما مستدام بدارد. دیانت اسلام را تقویت کند. دست اشخاصی که به استقلال مملکت ما، به اقتصاد مملکت ما خیانت میکنند قطع کند.
والسلام علیکم
2 ـ شاه.
3 ـ اشاره به رئیس دولت وقت حسنعلی منصور است.
4 ـ مطرود.
5 ـ وابسته به سازمان اطلاعات و امنیت کشور ساواک.
6 ـ شاه.
7 ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 5: «سوگند به خدا علاقۀ پسر ابوطالب به مرگ بیشتر است از علاقۀ طفل به پستان مادرش».
8 ـ وزارت آموزش و پرورش، که در آن زمان «وزارت فرهنگ» خوانده میشد.
9 ـ اضافه کن بر آن.
10 ـ اشاره به توطئۀ رژیم است در اعلام اینکه شخصی به نام «عبدالقیس جوجو» از طرف جمال عبدالناصر برای افراد معینی پول آورده است.
11 ـ سبیل نام نوعی چپق است که بیشتر در عراق متداول بوده است.
12 ـ حَکمْ میان ما و شما کتاب خداست، حَکمْ کتاب خداست.
13 ـ خداوند در میان شما برکت قرار دهد.
14 ـ آفتابه.
15 ـ از روزنامههای محلی قم.
16 ـ آقای گلپایگانی از مراجع تقلید پس از دستگیری امام، همراه دیگر علما و مراجع که به عنوان اعتراض به تهران هجرت کرده بودند نرفتند و در قم ماندند.
17 ـ دفاع.
18 ـ پاره، بخش. در اینجا به معنای کوچکترین.
19 ـ «عَشَرَۀ مشئومه»، دهۀ نامبارک و نامطلوب؛ و «عَشَرَۀ میمونه» دهۀ مسعود و مبارک.
20 ـ سستی.
21 ـ برگرفته از آیۀ 42 سورۀ قمر: «همانند مؤاخذهای در نهایتِ قهر و اقتدار».