صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان ضرورت تغییر شیوۀ کارِ صاحبان کارخانهها در عصر انقلاب
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع ضرورت تغییر شیوۀ کارِ صاحبان کارخانهها در عصر انقلاب
-
حضار
حضار: صاحبان صنایع و بازاریان تهران
بسماللّه الرحمن الرحیم
من یک کلمه به طور موعظه با شما صحبت میکنم، یک کلمه هم راجع به اساس قضایا که شما میگویید. اینکه به طور موعظه عرض میکنم این است که آقایانِ صاحبِ کارخانهها باید وضعشان را یک قدری از آن رژیم سابق تغییر بدهند؛ برای اینکه در رژیم سابق، که مردم او را رژیم اسلامی نمیدانستند و طاغوتی میدانستند، اگر کاری میشد میگفتند که در رژیم طاغوتی شده است، و اگر یک ناراحتیهایی برای کارگرها پیدا میشد، یا یک تحریکاتی میشد که اینها اعتصاب کنند، شورش کنند، آنها با فشار؛ و اگر ـ چنانچه ـ نوبت به روحانیین هم میرسید با موعظه. اما الآن با آن وقت فرق دارد. الآن همۀ ما این ادعا را داریم که یک مملکت اسلامی است و روی احکام اسلام باید عمل بشود. اگر خدای نخواسته در یک مملکت اسلامی طوری بشود که در کارخانهها و کارگرها به واسطۀ اینکه درست به آنها رسیدگی نمیشود انفجار حاصل بشود، این انفجار از محیط یک مملکتی است که مدّعی اسلام است؛ نه روحانی میتواند این را خاموشش کند، نه کس دیگر. برای اینکه روحانی آن وقت میتواند[کاری]بکند که بگوید خوب یک اشخاصی غیر اسلامی این کارها را کردهاند؛ اما اگر مملکت اسلامی به اینکه اسلامی است یک طوری بشود که انفجار در کارگرها حاصل بشود، این انفجار دیگر قابل کنترل نیست؛ و این یک خطری است که بر همۀ شماها و بر همۀ ما هست و ما را تهدید میکند. از این جهت باید صاحبان کارخانهها توجه به این داشته باشند که با
کارگرها نظیر سابق عمل نکنند. با اینها برادر و دوست باشند، و تا آن حدودی که آنها میخواهند ـ کارگرها همچو نیست که خیلی بلندپرواز باشند؛ اینها یک زندگی میخواهند ـ آقایان کاری بکنند که یک زندگی برای اینها حاصل بشود؛ و جلوگیری بشود از یک انفجاری که قابل کنترل نیست. عرض کردم «انفجار»، اگر یأس از حکومت اسلامی باشد و انفجار پیدا بشود، هیچ چیز نمیتواند جلویش را بگیرد؛ به خلاف آنجایی که انفجار حاصل بشود و پناه به اسلام بخواهند بیاورند. آن قابل کنترل است. اما اگر یک مملکتی اسلامی شد و باز بساط، همان بساط سابق باشد که لفظْ لفظِ اسلامی، عملْ عملِ طاغوتی باشد و خدای نخواسته انفجار حاصل بشود، با این همه تحریکاتی که میبینید الآن هست، توطئههایی که الآن هست، اگر انفجار بشود، انفجار بر ضد اسلام است. یک همچو انفجاری، انفجاری است که از باطن یک مملکتی که مدّعی اسلامی است پیدا شده و مأیوس از اسلام شدهاند، مأیوس از برنامههای اسلام شدهاند؛ یک همچو انفجاری را هیچ کس نمیتواند جلویش را بگیرد. دیگران هم که دامن میزنند و همان مسائل را دارند طرح میکنند که «تغییری نکرده است، یک اسمی تغییر کرده، آن وقت گفتیم حکومت شاهنشاهی، حالا میگویید جمهوری اسلامی. واقع مسائلْ همان مسائل است؛ کارگرها همان کارگرها هستند، کارمندها همان کارمندها هستند، مردم همان مردم، رباخوارها همان رباخوارها هستند، زورگوها همان زورگوها هستند». اگر در یک همچو محیطی خدای نخواسته انفجار حاصل بشود، غیر از انفجارهای دیگر است. دیگر چیزی برای کسی باقی نخواهند گذاشت؛ و لهذا باید خود آقایان در فکر این معنا باشند که یک همچو چیزی نشود. و او به این است که شماها یک قدری پایینتر بیایید، کارگرها را یک قدری بالاتر ببرید. آنها نمیخواهند در عرض شما باشند؛ آنها یک زندگانی میخواهند. شماها که ـ الحمدللّه ـ دارا هستید و دارای کارخانهها هستید و دارای کارمندان زیاد هستید، یک قدری برای مصلحت خودتان و برای اینکه خدای ناخواسته یک وقت انفجاری نشود که همه چیز به باد برود، همه چیز یک کشوری به باد برود، شماها یک مقداری خودتان با دست خودتان به اینها یک کمکهایی بکنید. یک
کارهایی بکنید که آنها ببینند که در این وضعی که حالا شده است به آنها رسیدگی میشود. البته دولت هم رسیدگی میکند، ما هم موعظهشان میکنیم و رسیدگی میکنیم، اما مسئله این است که اینها ببینند که در یک جمهوری اسلامی، این کارگرها ببینند که این اشخاصی که در رأس هستند ـ و آن وقت کارفرما به آنها میگفتند ـ اینها بنا دارند که با اینها یک جور دیگری رفتار کنند. آنی که کمونیست ها یا اشخاص منحرف تبلیغ میکنند، این جور نیست. بنابراین است که با اینهایک طرز بهتری رفتار بشود، به زندگی آنها رسیدگی بشود، به احتیاجات آنها رسیدگی بشود.
این معنا در امروز دیگر عملی نیست که یک دستهای آن بالاها باشند و همۀ چیزهایی را که بخواهند، به طور اعلی تحقق پیدا بکند؛ پارکها و اتومبیلها و بساط. یک دسته هم این زاغهنشینها باشند که اطراف تهراناند، و میبینید آنها را. این نمیشود، این نه منطق اسلامی دارد، نه منطق انصافی دارد، نه صحیح است. و اگر خدای نخواسته اینها صدایشان درآید، دیگر قابل خاموشی نیست. شماها باید یک فکری بکنید برای اینها. شما برای حفظ خودتان، حفظ خانوادهتان، حفظ ثروتتان، حفظ حیثیتتان، خودتان بنشینید با هم تفاهم کنید. دستههای دیگر هم که[پیش]من آمدند ـ از اصفهان یک دستهای آمده بودند ـ من همین حرفهایی که به نظرم میآید به آنها گفتم، که باید یک فکری خودتان بکنید که این تفاوت طبقاتی به اینطور نباشد؛ یک تعدیلی بشود. اسلام تعدیل میخواهد؛ نه جلو سرمایه را میگیرد، و نه میگذارد سرمایه آنطور بشود که یکی صدها میلیارد دلار داشته باشد و برای سگش هم اتومبیل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلک؛ و یکی شب برود پیش بچههایش نان نداشته باشد. نمیشود این؛ این عملی نیست. نه اسلام با این موافق است، نه هیچ انسانی با این موافق است.
این با دست شماها نصفش حل میشود؛ نصفش. اگر نگویم همهاش، نصفش با دست شما حل میشود. یک قسمت دیگرش هم با دولت است که برای اینها خانه
درست بکند، بسازد ـ عرض میکنم که ـ یک زندگی؛ همان قدری که آن بیچارهها میخواهند.
شما خیال نکنید آن کارگرها میگویند ما اتومبیل میخواهیم، ما پارک میخواهیم. این حرفها نیست. آنها یک زندگی میخواهند. میخواهند وقتی بروند منزلشان اگر بچهاش بگوید من کفش ندارم بتواند کفش بخرد برایش. بشرند آنها. ناراحت میشوند. خود شما فکر کنید که خودتان بروید منزل، یک بچۀ عزیز داشته باشید از شما یک چیز بخواهد نداشته باشید، یک وقت ندهید، ناراحتی ندارد؟ یک وقت بخواهید و نداشته باشید به او بدهید، فضلاً از اینکه یک وقت برود منزل، و ببیند که پدرش برایش نان نیاورده! خوب شما فکر این را بکنید. این منطق دیگر درست نمیشود که بگویید که ما اختیار داریم و همه اختیارات را داریم، و ما باید چه باشیم و چه باشیم، و دیگران هیچ! نمیشود این. این من حالا که عرض میکنم از نظرِ جهت سیاسیاش میگویم که جهت سیاسی برای خود کارخانهدارها و برای خود کارفرماها، جهت سیاسی اقتضا میکند که خودشان فکر بکنند و این مسائل را بین خودشان حل کنند. من به آن اصفهانیها هم که آمدند گفتم شما خودتان یک چیزی تشکیل بدهید، یک مجلسی تشکیل بدهید، با هم صحبت بکنید، با هم قرار بدهید که یک کمکهایی بکنید به اینها؛ که اینها دلخوش بشوند به شما، هم کار خوب بکنند برایتان و هم آن انفجاری که احتمال هست، و من ترس از او دارم، آن حاصل نشود. این آن مطلبی است که عرض کردم که به طور موعظه میگویم. و مسئله اساسی است و سبک نگیرید این را. شما حالا ممکن است که خیلی توجه به مسائل نکنید اما یک وقت از دست بگذرد، وقتش بگذرد، و علاج برای هیچ کس ممکن نباشد. نه ما بتوانیم مهارش کنیم و نه شما بتوانید. این یک فکر میخواهد.
اما آنکه راجع به قضایاست. آنی که مربوط به من است، باید صحبت کنم. البته یک چیزهاییش مربوط به دولت است ـ یکی مربوط به وزارت کار است، یکی مربوط به
ـ عرض میکنم ـ جهات دیگر است. و او این است که ما اجازه نخواهیم داد که یک قدم خلاف اسلام بردارند. اسلام، مالکیت را به طور مالکیت مشروع تثبیت کرده، اجازه داده است و کسانی که دارای کارخانهای هستند، صنعتی هستند، آنها اگر به غیر مشروع نباشد، آنها باید باشند سرجایشان. و طرح دولت هم این نیست که صنایع خاص مردم را چه بکنند. دولت هم آن طرحی که حالا دادهاند ـ که من باز درست تمامش را همچو با دقت نگاه نکردم ـ این است که گفتند یک دستهای هستند که اموالشان اموالی بوده است که چه کردهاند و بردهاند و خوردهاند و از بین بردهاند و اموال غیر است و کذا؛ و صاحب کارخانههایی که آنطور هستند، آنها ملی میشود، و این حق است. یک دسته هم آنها هستند که بدهکار به دولت هستند، بیشتر از آن اندازهای که دارند در آنجا. یک دسته اشخاص هستند که به اندازهای نه، بدهکار نیستند؛ خودشان شریکاند. آن شریکشان عبارت از کسی بوده است که مثلاً شاه و امثال اینها بودهاند. یکی هم شریک خاصی داشتهاند. اینها بیایند، شرکتشان محفوظ است. یک دسته هم هستند که خودشان میتوانند اداره کنند، خودشان اداره کنند.
اینجا مملکت کمونیست نیست که دولت، هر چی هست کمونیستی که نیست؛ اینجا دولت اسلامی است. آنقدری که اسلام میشناسد مالکیت را، دولت نمیتواند تخطّی بکند. بخواهد تخطّی بکند کنارش میگذارند. اینطور نیست که شما خیال کنید که بخواهند هرکس هر کارخانهای دارد بگیرند. چنانچه در زمینها گفته بودند که خوب، زمینها را میخواهند بگیرند. مسئله این نبود. زمینْ موات بود؛ زمینِ موات این است که هیچ کسی در این زمین[آبادانی]نکرده. آن وقت این موات را فروخته بودند. همۀ فروش غلط بود. زمین موات را نمیتواند کسی بفروشد. یا یک خطکشی کرده بودند و فروخته بودند. آن هم غلط است. آن موات را میگیرند بلکه ارفاق هم میکنند که اگر خودش بتواند، برود چه بکند. اما زمینی که کسی احیا کرده و مالک هست کی میگیرد او
را؟ کی میتواند بگیرد او را؟ این مسائل مطرح نیست. این مسائل یک مسائل اسلامی است، یک برنامۀ اسلامی است. و تاکنون هم هرچه اینها گفتهاند و طرح دادهاند من ندیدم یک چیزی باشد که خلاف اسلام باشد و بخواهند این را؛ ولی شایعات زیاد است. یک کلمه که گفته میشود که اراضی موات گرفته میشود؛ یکدفعه شایع میشود به اینکه میخواهند خانههای مردم و زمینها را بگیرند از مردم! اما اشخاص غیر مسئول اگر یک حرفی، نطقی بکنند، توی روزنامه یک چیزی بنویسند، اینها میزان نیست. هر وقت خود دولت صحبت کرد، سخنگوی دولت صحبت کرد، او میزان است. روزنامهها خیلی چیزها همین طوری مینویسند یا یک اشخاصی که غیر مسئولاند یک حرفهایی میزنند. این مربوط به دولت و مربوط به اسلام نیست. ما روی خط اسلام باید عمل کنیم. من تا زنده هستم از خط اسلام نمیگذارم دولت خارج بشود. و من امیدوارم خودمان هم خارج نشویم.
و شماها سرگرم کارتان باشید. لکن آن مطلبی را که به شما گفتم خیلی در نظر داشته باشید، خیلی توجه داشته باشید. شما فکر بکنید اینها فرزندان خودتان هستند. شما فکر کنید که یک فرزندی دارید، برود منزل برای بچهاش نان نداشته باشد به شما چه میگذرد، فکر این را بکنید. یک قدری افکارتان را بیاورید توی این جمعیتی که زیردستتان هست؛ توی این جمعیتی که زاغهنشین هستند؛ توی این جمعیتی که هیچی ندارند. البته دولت هم مشغول است لکن بیانصاف ها این قدر خرابی کردهاند و رفتهاند که به این زودی نمیشود اصلاحش کرد. هر جا شما دست بگذارید خرابی است. هر چی توانستند بانک ها را چاپیدند و رفتند، به عنوان قرض. الآن این چیزهایی که اینها گذاشتهاند، از قبیل عمارات و اینطور چیزهایی که گذاشتهاند، همهاش را قرض کردهاند و بردهاند؛ که باید قرض آنها را بدهند. اینطور نیست که این ثروتها را ما ـ ابتدائاً خیال میکردیم خوب، برای اصلاح حال فقرا همینی که اینها گذاشتند کافی است. ما همینها را
«بنیاد مستضعفین» درست کردیم... بعد که رسیدگی کردند دیدند چی! آنقدری که اینها چاپیدند و رفتند ـ و این اخیراً قرض کردند، و همچو که فهمیدند امکان دارد که بروند، قرض کردند از همۀ بانک ها با هر طوری که توانستند و چاپیدند و بردند ـ این بنیاد مستضعفین هم آنقدرها سرمایه دیگر ندارد. معلوم شد اینطورها نیست که ما خیال میکردیم که کافی است برای ما. ما باید دستمان را باز پیش ملت دراز کنیم؛ برای اینکه این مستضعفین و این بیچارهها و این زاغهنشینها را نجاتشان بدهیم، باید به ملت رجوع کنیم و ملت این کارها را بکند.
همهمان یعنی با هم، همهمان رویهمرفته دست به هم بدهیم که یک وضع متوسطی برای اینها حاصل بشود، که نه بیانصافی باشد نسبت به برادرهای همنوع شما. اینها را برادر خودتان حساب کنید. کارگرها، کارگردان ها را نوکر حساب نکنید؛ برادر حساب کنید، فرزند حساب بکنید. حوایجشان را ببینید چه[است]، برای اولادتان حوایجی اگر داشته باشد، هرچه بتوانید برمیآورید. اینها آنقدرها نمیخواهند. آنقدری که یک زندگی متوسطی، همچو نباشد که هرچه را دست بگذارد نداشته باشد! این اسباب این میشود که خدای نخواسته یک وقت غیر آنطوری که ما فکر میکنیم بشود.
خداوند انشاءاللّه همۀ شما را حفظ کند و همهتان در فکر این باشید که این مملکت را راهش بیندازید. شما خیال کنید دولت تنها بتواند، نمیتواند. مسئله این نیست که دولت بتواند کار بکند؛ یک قشر از مردم بتوانند؛ نمیتوانند. باید هرکس در هر جا هست مشغول بشود به خدمت تا اینکه بشود این کار را انجام بدهیم. من که اینجا نشستهام و یک طلبه هستم به اندازۀ طلبهای به مردم سفارش کنم، چه بکنم و شما که صاحب کارخانه هستید، و خداوند به شما عنایت کرده است شما هم به اندازۀ خودتان کار را انجام بدهید؛ کشاورزان هم به اندازۀ خود. هرکس در آن محیطی که هست آنجا را درست بکند.
انشاءاللّه بلکه ایران به دست همه درست بشود، و دوباره چپاولگران نیایند همه چیز شما را ببرند؛ هرچه نتیجۀ عملتان است چپاولگران به صورتهای مختلف و به جهات مختلف ببرند. این بسته به این است که خود ما قیام کنیم، و گمان نکنیم که مطلبْ دیگر تمام است. نخیر، مطلب تمام نیست. الآن ساختن بدتر از سابق است. سابق برای بیرون کردن آنها خیلی مؤونه نمیخواست؛ یعنی جز مؤونۀ مشت و فریاد! اما حالا محتاج به عمل است و همه عمل بکنند. و همه برای خدا عمل بکنند. خداوند انشاءاللّه همه شما را موفق کند.