صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان لزوم حفظ استقلال و اجتناب از خودباختگی در سفارتخانهها و نمایندگیها
- محل قم
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع لزوم حفظ استقلال و اجتناب از خودباختگی در سفارتخانهها و نمایندگیها
-
حضار
حضار: یزدی، ابراهیم (وزیر امور خارجه) و سفیران جدید سفارتخانههای ایران در کشورهای خارج
بسم اللّه الرحمن الرحیم
آنچه که به نظر من مهم است این است که در زمان این پدر و پسر نالایق ـ بیشتر در ایران واقع شده است این است که ـ با تبلیغات دامنهدار هر طرفی اینها کاری کردند که ـ مهم این است که محتوای ما را از ما گرفتند و ما را همچو مؤمن به غرب کردند که حاضر نیستیم غیر از مطالب غرب چیزی را قبول بکنیم: جوانهای ما تقریباً خیلیهایشان اینطور شدند که از یک ایرانی متحول شدند به غربی. و این یک خطری است برای یک کشوری که اصلاً خودش را دیگر قبول نداشته باشد؛ ... اجنبی را قبول داشته باشد به جای خود. یک کس دیگر نشسته باشد و، با اصطلاح شما، مغزشویی شده. آنها را شستشوی مغزی دادند و آن ملیت خودشان را، اسلامیت خودشان را شستهاند به جای آن غرب را نشاندند. به حیثی که ما اگر چیزی هم خودمان داشته باشیم، باز دستمان را دراز میکنیم پیش غرب. مثلاً ما میدانیم که مهندسینی داریم که میتوانند اسفالت کنند، میتوانند عمارت بسازند، میتوانند ـ عرض بکنم که ـ راهسازی کنند، معذلک وقتی که صحبت میشود، یک معمار غربی باید بیاید و عمل کند. ما طبیب داریم؛ ولی وقتی که یک نفر مریض میشود، باید بفرستیم به خارج؛ با اینکه طبیب در میان ما هست. طوری ما را الآن تحقیر کردند اینها و ما را میان تهی کردند که ما باورمان آمده است که ما هیچی نداریم و آنها همه چیز دارند، در صورتی که ما راجع به همین پیشرفتهایی که اینها کردهاند، باید
بنشینیم حساب کنیم ببینیم که آیا این پیشرفتها رو به تمدن دارد میرود، یا رو به توحش دارد میرود؟ من تعبیرم این است که امریکا و سایر این دُوَل غربی و شرقی اینها ترقیاتی کردهاند به این معنا که انسانها را دارند حیوان درنده بار میآورند، تمام این کارها که کردهاند برای درندگی است، ملتشان را نمیگویم؛ دولتها را میگویم. تمام افکار متوجه این شده است که یک چیزی درست کنند که کوبندگیاش از آن سابق بیشتر باشد! همین پریروز بود که روزنامه من دیدم که فلان چیز را درست کردهاند که پنج مرتبه بالاتر از آن بمبی بوده است که در ژاپن ریختند و دویست هزار نفر را کشتهاند! دنبال این هستند که یک آلت قتاله درست کنند، یعنی دنبال این هستند یک حیواناتی درست کنند که این حیوانات درنده باشند، بدتر از حیوانات درندۀ قبلی. تمدن نیست. رو به توحش دارد میرود. غرب دارد رو به توحش، دارد میسازد یک مردمی را که بریزند به جان هم و با چنگ و دندان هم را پاره کنند! برخلاف تمدن که مکتبهای الهی میخواهند انسان درست کنند که همه در کنار هم آسوده و آرام باشند، مکتبهای اینها همهاش دنبال این معناست که باید این آنجا را بگیرد و آنجا را بگیرد، بزند، بکشد، چه بکند.
ما باید حالا که یک همچو انقلابی پیش آمد، یک همچو نهضتی پیش آمد، و ایران، این طبقۀ متوسط و پایینی اثبات کرد که یک استقلالی دارد، باید همۀ ما دنبال اینها باشیم و این استقلال فکری را حفظ کنیم. آقایان حالا دارند تشریف میبرند به ممالک خارج و بیشترش به ممالک غرب است، این جهت در نظرشان باشد که آن خودباختگیها را که دولت سابق و دولتهای سابق داشتند و «چشم»گو بودند، هر چه آنها میگویند قبول بکنند، آن را دیگر نداشته باشید. همان طوری که ایشان[1]سفیر امریکا را رد کرد و هیچ کاری هم نمیشود بکنند، نمیتوانند بکنند؛ شما هم وقتی که تشریف میبرید در سفارتخانههایتان، در محل...، میبینید یک انسان متحول از آن... بشود آنطوری که شاه
«بله قربانگو» بود و من این را مکرر گفتهام ـ و از بس متأثرم باز هم پیش شما عرض میکنم ـ که من وقتی عکس شاه را پهلوی جانسون[2]دیدم، که جانسون عینکش را برداشته و از این طرف دارد چشمهایش آنطور میکند و نگاه میکند و به او نگاه نمیکند، و او آن طرف میز، او سرجای خودش ایستاده بود، او آن طرف میز او ایستاده بود، مثل یک بچه مکتبی که ایستاده پیش معلمش[کرنش]میکند، من همچو متأثر شدم که ما در چه حالی هستیم که این «شخص اول» مملکت ما بهاصطلاح هست، در مقابل او اینطوری ایستاده و آن هم اینطور بیاعتنا چشمهایش را آن طرف[کرده[3]] و در روزنامه انداخته بود. و گمان میکنم این عکس را تحمیل هم گمان میکنم کرده بودند که در روزنامههای ایران منعکس بشود. این جور نباشید.
ما الآن یک مملکتی هستیم که مستقلیم؛ کسی در امور ما دخالت نمیتواند بکند، شما هم الآن نماینده هستید از یک مملکتی که مستقل است؛ ما احتیاج اصلاً نداریم. آنها به ما محتاجند؛ ما احتیاجی به آنها نداریم. آنجا که میروید با کمال استقلال عمل کنید. اینطور نباشد که آنجا وقتی شما رفتید باز همان حرفهای سابق باشد و همان چیزهایی که سابق آنها میآمدند. شاه به صراحتِ بیان گفت که لیست وکلا را میفرستادند پیش دولتها، و آنها لازم بود که همینها را تعیین بکنند! میگفت ـ میخواست خودش را تأیید بکند، تکذیب پدرش را میکرد! ـ که لیست را تا حالا اینطور میدادند. تکذیب چند سال قبل خودش را هم میکرد که خیر، حالا دیگر آنطور نیست! و حال اینکه همان وقت هم اینطور بود. لکن خوب، دستور بود که اینجوری بگوید. این جور نباشد که هرچه آنها به ما بگویند قبول بکنیم. نخیر. شما باید مستقل باشید و شجاع باشید. مملکت شما یک کاری کرد که دنیا را متحیر کرد. الآن هم شما رفتید آنجا میبینید که چه جور به شما احترام
خواهند گذاشت، ملت احترام خواهد گذاشت، لکن آنها ممکن است بخواهند باز سوءاستفاده بکنند. محکم بایستید در مقابلشان. مسائل را به طور جدی و به طور اینکه یک ابرقدرت با یک ابرقدرت دارد صحبت میکند؛ نه یک ضعیف با یک قوی. ما الآن هیچ ضعفی از خودمان نشان نمیتوانیم بدهیم، و نمیدهیم و ابرقدرتها هم کنار زدهایم؛ و خودمان هم مستقل داریم کار خودمان را انجام میدهیم. شما هم الآن از طرف یک دولتی که ابرقدرتها را کنار گذاشته و خودش جایشان نشسته و خودش در حکومت نشسته و استقلال دارد. یک حکومت اسلامی است. به عنوان اسلام مستقل است؛ اسلامی که هفتصد سال تقریباً تمام قارۀ آسیا و بسیاری از جاهای اروپا تحت سلطهاش بوده است. در هر صورت، و مهمتر از این، اینکه این جهت اسلامیت را نگه بدارید. آنکه این نهضت را پیش برد قدرت اسلام بود. نه ما بودیم؛ نه شما بودید؛ نه دولت بود؛ نه جبههها بودند؛ نه نهضتها بودند؛ نه عرض بکنم که احزاب بودند، هیچیک از اینها. نه بازار بود. همۀ اینها وقتی آن روح اسلام آمد در آنها، این کارها انجام گرفت. آن روحی که الآن هم یک قدری فرض کنید دارد سست میشود، مکرر پیش من آمدهاند، جوانها قسم دادهاند به من که شما دعا کنید ما شهید بشویم؛ حالا هم دارند میگویند. حالا که دیگر قضیۀ میدان جنگی نیست، الآن هم به من میآیند میگویند که شما دعا کنید ما شهید بشویم. این تحول اسباب این شد که ما پیش بردیم. شما این جهت ایمان و اسلام را حفظ کنید. در سفارتخانههایتان رنگ اسلامی بدهید؛ نترسید از اینکه بگویند اینها ـ عرض بکنم ـ عقبافتادهاند. آنها عقبافتادهاند! آنها که دارند مردم را میکِشند به عصر حجر عقبافتادهاند؛ نه ما که میخواهیم مردم را بکِشیم به تمدن، به تمدن به معنای واقعیاش. نترسید از حرفهایی که اینها میزنند. هیچ قدرتی در مقابل قدرت اسلام نیست. همین قدرت است که یک عدۀ کمی غلبه کرد بر یک عدۀ زیادی؛ بر قدرتهای زیاد. سفارتخانههایتان را، اداراتتان که در آنجا دارید، همه را اسلامی کنید؛ آن جهات غربیاش را اصلاح کنید. هرچه جهت اسلامیاش[را تقویت]بکنید، آنها بیشتر از شما حساب میبرند. هرچه طرف غرب بروید، آنها از شما... شما این مطلب را که از یک
مملکت اسلامی رفتهاید، با یک حال اسلامی رفتهاید، و مسائل را اسلامی میخواهید حل بکنید، این مطلب را در همه جا که هستید در نظر داشته باشید. بعد از چند دفعه تجربه کنید ببینید احترام بیشتر خواهد شد. وقتی دیدند شما یک ایدهای دارید که سر آن ایده باقی هستید و پافشاری دارید میکنید، آنها هم با شما... میشوند.
اگر شما یک قدم کنار بروید، یک قدم عقب بروید، آنها جلوتر میآیند. وضع همین است. یک قدم شما عقب بروید، آنها یک قدم جلوتر میآیند؛ بیشتر از شما توقع دارند.
مجالستان را هم مجالس اسلامی کنید ـ عرض میکنم که ـ سفارتخانههایتان[را]سفارتخانۀ اسلامی کنید. همۀ جهات را[اسلامی]بکنید. اسم خدا را بالای آنجا بنویسید. «بسماللّه الرحمن الرحیم» را بنویسید. در کاغذهایتان «بسماللّه الرحمن الرحیم» باشد. خوف نکنید از اینکه به ما میگویند چی، همین تعلیمات آنهاست که ما را غربزده کرده که میترسیم که «بسماللّه الرحمن الرحیم» را بنویسیم روی کاغذهایمان. من این را به آقایان هم گفتم که این را رسمیاش بکنند که «بسماللّه الرحمن الرحیم» در همۀ کاغذها باشد. این دولت عراق با اینکه سرانشان اعتقاد به این مسائل اصلش، شاید بسیاریشان، نداشته باشند؛ لکن در کاغذهایشان «بسماللّه الرحمن الرحیم» همه هست؛ همۀ کاغذها را. وقتی هم که صحبت میخواهند بکنند، همان جا که مینشینند «بسماللّه الرحمن الرحیم» میگویند و صحبت میکنند. از «بسماللّه الرحمن الرحیم» نترسید؛ شیطان میترسد! شما «مَلَـک» هستید، انشاءاللّه!
در هر صورت، آنکه من زیاد به نظرم اهمیت دارد، این است که آقایان از غرب نترسید. اینقدر ما را که ترساندهاند. در غرب هم خبری نیست. نترسید. عرض میکنم، خودتان مستقل. و عرض بکنم، اسلامی و مطالب اسلامی؛ مجالس اسلامی، آن جور مجالسی که آن طاغوت داشت نداشته باشید. آن مهمانیهای کذا را نکنید. مهمانی اگر کردید ساده باشد. وقتی ساده باشد، عرض میکنم که مراسم دینیاش محفوظ باشد، و
امثال ذلک، جهات سیاسیاش هم آقای دکتر و خود شما بهتر اطلاع دارید؛ هیچی هم من نمیگویم.
و من دعا میکنم به همۀ شما. انشاءاللّه خداوند همۀ شما را حفظ کند، و همۀ ما را آشنای به وظایفمان بکند، که یک مملکتی که حالا دست شما آقایان و ما افتاده است، بتوانیم آن را درست ادارهاش کنیم. بعد نگویند که اینها نتوانستند. حالا که نتوانستند قیم میخواهند؛ و ما قیمشان باید باشیم! این جور نباشد.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته