صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان منطق حقوق بشر کارتر ـ سرپوشی بر ادامۀ جنایات شاه ـ لزوم اعتصاب کارکنان شرکت نفت
- محل پاریس، نوفل لوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع منطق حقوق بشر کارتر ـ سرپوشی بر ادامۀ جنایات شاه ـ لزوم اعتصاب کارکنان شرکت نفت
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
در جنگ صفین وقتی که عمار یاسر برای خاطر جنگ با معاویه در رکاب امیرالمؤمنین کشته شد، بین لشکر معاویه حرف واقع شد که پیغمبر به عمار فرمودند که تو را فرقۀ یاغی و باغی شهید میکنند[1]و حالا لشکر معاویه شهید کرده است عمار یاسر را، پس باید فرقۀ یاغی و طاغی همین معاویه و لشکر او باشند. معاویه گفت که نه، این را امیرالمؤمنین کشته برای اینکه او فرستاده او را به جنگ، و وقتی که او فرستاد به جنگ پس امیرالمؤمنین او را کشته است؛ پس فرقۀ باغیه عبارت از آن دسته هستند! منطق کارتر همین منطق معاویه است که گفته است به اینکه اینها مردم را به کشتن میدهند ـ یعنی علمای اسلام مردم را به کشتن میدهند. حالا باید ما حساب این را با ایشان بکنیم ببینیم که آیا این منطق ایشان همان منطق معاویه است یا یک قدری هم بدتر، یا یک منطق صحیحی است.
در ایران از اول محرّم مردم شروع کردند به ـ ضمن عزاداریهایی که کردند ـ اظهار انزجار از حکومت شاه؛ و در تاسوعا و عاشورا با کمال آرامش مردم پیادهروی کردند و سلطنت محمدرضا شاه را نفی کردند. ایشان میگوید که مردم همچو اختیاری نداشتند؛
این اسباب این شده است که شاه امر کرده است که روز بعدش مردم را بکشند! این تظاهرات آرام که مردم کردند و سرنوشت خودشان را در این روز تعیین کردند، این آیا مطابق منطق آقای کارتر نیست؟ و این را یک امر انحرافی ایشان تلقی میکنند که مردم یک مملکتی ـ تمام مردم یک مملکتی ـ نسبت به سرنوشت خودشان حق ندارند؟! آن «اعلامیۀ حقوق بشر» در منطق آقای کارتر این است که بشر همچو حقی ندارد که سرنوشت خودش را تعیین کند؟ ایشان از اعلامیۀ حقوق بشر که خودشان هم امضا کردند اینطور فهمیدند که آزادند مردم؛ اول چیزی که برای انسان هست آزادی در بیان است، آزادی در تعیین سرنوشت خودش است؛ آیا ایشان از اعلامیۀ حقوق بشر این را فهمیدهاند که نه، هیچ کس آزاد نیست در این معنا؟! یا در خصوص ایران ایشان این نظر را دارند که هرکس هم که آزاد باشد لکن ایران دیگر آزاد نیست؟! چنانچه در بعضی از حرفها میگویند گفته است که آنجا که پای منافع ماها در کار است، دیگر صحبت از آزادی و حقوق بشر نیست! دیگر آنجا نباید ما از حقوق بشر بحث بکنیم؛ ایران یک جایی است که سوقالجیشی است، وضع سوقالجیشی نسبت به مملکت ما دارد، دیگر اینجا جای این نیست که ما صحبت آزادی بشر را بکنیم و حقوق بشر را بکنیم! این منطق صحیح هست در نظر دنیا؟ در نظر عُقلای دنیا که یک مملکتی چون منفعت به ایشان میرساند، چون مملکت امریکا از این منفعت میبرد، پس اینها دیگر آزاد نیستند؟ اینها باید دستشان را روی هم بگذارند تا هرچه منافع دارند، هرچه ذخایر دارند، امریکا و امثال امریکا ببرند؟!
آیا اینکه ایشان میگوید که اینها مردم را به کشتن دادند، آیا این تظاهر آرامی که مردم در این دو روز کردند یعنی هیچ شلوغی نکردند و به دنیا ثابت کردند که ایران میتواند کنترل خودش را در اختیار بگیرد و سرنوشت خودش را به طور عُقَلایی به طور صحیح تعیین کند، خوب این موجب این شد که فردا شبِ یازدهم ـ از شب یازدهم شروع شد ـ
شروع شد به کشتار مردم؛ اینجا چه باعث شده است که مردم کشتار شدند؟ خوب باز در جنگ صفین این مطلب پیش میآید که خوب او آمده به جنگ و اینها هم رفتند به جنگ و آنها اینها را کشتند. حالا معاویه میتواند یک همچو مغلطهای بکند که آن کسی که این را فرستاده به جنگ، این کشته او را. خوب این منطق معاویه است! این یک مغلطهای است که کرده است معاویه. اینجا از او هم بدتر است برای اینکه اینجا به جنگی نرفته بودند! اینها در خیابانهای تهران و در خیابانهای سایر شهرها راه افتاده بودند و میگفتند که ما شاه را نمیخواهیم؛ این جنگ است؟ آیا کسی بگوید که سرنوشت مملکت من با دست خود من هست[جنگ است؟]، حقوق بشر برای ما،[و]همۀ عالم این مطلب را قائل هستند که هر بشری نسبت به سرنوشت خودش آزاد است، میتواند رأی آزاد بدهد؛ هر مملکتی[بخواهد]سلطان اگر داشته باشد تعیین کند، رئیس جمهور اگر بخواهد داشته باشد تعیین کند، حکومت بخواهد تعیین کند برای مملکتش، هر شکلی که این افراد مملکت بخواهند اداره بشوند، به حَسَب حقوق بشر آن شکل باید مُمضی[2]باشد؛ همۀ دولتها هم باید او را تصدیقش بکنند. خوب همین مطلب بود، دیگر بیشتر از این که چیزی نبود؟! روز دهم و نهم، روز تاسوعا و عاشورا غیر از این مطلب چیزی نبود، که همۀ روزنامهنویسها، همۀ مجله نویسها این را دیدند؛ اینهایی که رفتند در ایران و تماشا کردند این مسائلی که در ایران واقع شد، همه دیدند که یک مملکتی است که اهالیاش با آرامش، چندین میلیون جمعیت در سرتاسر مملکت با آرامش راه افتادند مرد و زن و بزرگ و کوچک توی خیابانها، و حرفشان این بوده است که ما این شاه را نمیخواهیم. ما فرض میکنیم که شاه خیلی هم مرد صالحی ـ فرض کنید ـ باشد، خیلی هم آدم صحیحی باشد، خیلی هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتی مردم یک خدمتگزاری را نخواستند باید کنار برود. ما فرض میکنیم اینطور که خیر ایشان مصالح مملکت را ملاحظه کرده است، ایشان میخواهد آزادی بدهد، ایشان میخواهد مملکت را مستقل
کند، ایشان میخواهد مملکت را به تمدن نو برساند، همۀ اینها را ما فرض میکنیم صحیح، میخواهد یک همچو کارهایی را بکند لکن اهالی مملکت ـ میخواهند ـ میگویند ما این را نمیخواهیم که سلطان ما باشد؛ سرنوشت اهالی مملکت با خودشان است؛ ما همچوخدمتگزاری را نمیخواهیم؛ ایشان بروند کنار، ما خودمان یک خدمتگزار دیگر جایش میگذاریم. ما فرض میکنیم اگر ایشان آن هم بود، آنطور هم بود، مثل سایرِ مثلاً انسانها یک انسانیتی داشت، باز هم اهالی یک مملکت حق داشتند به اینکه بگویند که ما این خدمتگزار را، این آدم بسیار صالح خوب را که میخواهد مملکت ما را بهشت برین بکند، ما نمیخواهیم ایشان بهشت برین کند مملکتمان را! حق ندارند این را بگویند؟ حقوق بشر این نیست که هرکسی، هر بشری حق دارد که سرنوشت خودش را خودش تعیین کند؟ اینها میخواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعیین کنند و این آقای خدمتگزار را نمیخواهند. این در صورتی بود که ایشان خدمتگزار بود؛ و اما اگر چنانچه یک شخصی باشد که خدمتگزار دیگران است، برای خاطر دیگران این مملکت خودش را به باد فنا داده، به تباهی کشیده، یک آدمی است که همه چیز ما را از دست داده و برده است از بین، همۀ منافعی که در این مملکت قابل این است که برده بشود و مردم از آن استفاده بکنند، خود ملت از آن استفاده بکند، ایشان یا خورده است یا داده به دیگران خوردهاند؛ یا خودش در بانکهای خارج جمع کرده و مثل پدرش که جواهرات ایران را برداشت و رفت منتها انگلیسها از او گرفتند بین راه و بردند، یا خودش برده است و پولهای ایران را، این شصت هزار نفری که میگویند که جزء اشخاصی است که به او مربوط هستند و از رفقایش هستند و از فامیلش هستند و از اینها هستند، به اینها داده خوردهاند، و یا به اربابها داده خوردهاند، به کارتر و امثال کارتر و به امریکا و به دیگران داده. همۀ منافع ایران را ایشان از بین برده است. الآن شما... اگر حالا برود، ده ـ پانزده سال لازم است تا این مملکت با زحمت اشخاص صالح به پایۀ آن وقت برسد که ایشان نیامده بودند، که رضاشاه هم نیامده بود. این مدتی زحمت لازم دارد. خیال نکنید که حالا یک مملکتی را که این تهی کرده تا رفت بهشت برین بشود. این
خراب کرده همه را. این مملکت را خراب کرده و به شکل یک ویرانه درآورده. الآن نه زراعتی این مملکت ما دارد، نه مراتعش دست مردم است و خودش دارد، نه جنگلهایش دست اینهاست. آبها را از بین بردند؛ این سدهایی که اینها درست کردند همهاش به منافع دیگران بوده. تا بیاید این مملکت دوباره برگردد به حال قبل از آمدن این آقا، مدتها زحمت دارد. مد تها مردم باید خون دل بخورند، جوانهای ما باید زحمت بکشند، متخصصین ما باید زحمت بکشند تا این را از این آشفتگی بیرون بیاورند، تا بعد بشود یک مملکتی که این آشفتگیهایی که الآن دارد ندارد؛ آن وقت نوسازی بخواهند بکنند.
ایشان[3]میفرمایند که این تظاهرات آرامی که کردند که ما شاه را نمیخواهیم، این است که اینها را به کشتن دادند؟! اینها حتماً باید بگویند شاه را میخواهیم تا نکشندشان؟! ایشان میگوید که حرفهایی که میزنند میزانی ندارد و کنترل ندارد! خوب حرف ما این است. ما در مجمع عمومی دنیا حرف خودمان را میگذاریم، حرف ایشان را هم میگذاریم ببینیم کدام اینها میزان ندارد. حرف ما این است که این آدم خودش و پدرش، این سلسله به ما خیانت کرده است، جنایت کرده است، هر روز دارد جنایت میکند. الآن که ما اینجا نشستیم اینها مشغول جنایت هستند، همین الآن، همین الآن مشغولند، همین دیشب و دیروز قم را به آتش کشیدند، همین دو روز، خراسان را، تبریز را، یزد را ـ هر شهری را که شما اسم ببرید ـ اینها یک دستهای آوردند خرابکاری کردند، این آدمی که اینطوری هست، این آدمی که میآید توبه میکند و توبهاش این است، آدمی که میآید به مردم میگوید که نه، کار نداشته باشید، من دیگر اشتباه کردم، اشتباههایم را برمیگردانم، همچو اشتباهی نمیکنم، این کارش این است که دارید میبینید. ایشان نمیداند، آقای کارتر نمیداند کارهای اینها را یا میداند و خودش را به نادانی میزند؟!
خوب ایشان[4]این کارها را دارد میکند، ماها که اهل یک مملکت هستیم، ما هم با سایر مردم این مملکت میگوییم که ما ایشان را نمیخواهیم. ایشان به ما خیانت کرده، ایشان جنایت کرده، ایشان ذخایر ما را به شما و امثال شما داده و ما میخواهیم که خودمان آزاد باشیم، خودمان مستقل باشیم، خودمان مملکتمان را اداره کنیم. این ابهامی در آن هست که ما میخواهیم خودمان اداره کنیم، نمیخواهیم به دست شماها اداره بشود، به دست نوکرهای شما اداره بشود؟! ابهامی در این نیست. آیا حق ندارند اهالی یک مملکتی، آرام این حرف را بزنند که ما نمیخواهیم ایشان را؟! اگر دنبال این معنا که مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما این را نمیخواهیم، و همۀ عالم دیدند که اکثریت قاطع قریب به اتفاق است که ایشان را نمیخواهند، همۀ بازارهای ایران، همۀ مملکت ایران، و شهرستان[های]ایران، همۀ دهات ایران فریاد کردند ما نمیخواهیم شما را. اگر ایشان بعد از این کاری که مردم کردند و این رفراندمی که مردم کردند گفته بود که بسیار خوب نمیخواهید، من میروم یک کس دیگر بیاید، جنگ و نزاع میشد دیگر؟ دعوا داشت دیگر؟ ایشان برخلاف قوانین بینالمللی دنیا عمل کرده است: دنبال این معنی که مردم آرام گفتند ما شما را نمیخواهیم، چماقدار کشیده، ارتشش را و ـ نمیدانم ـ قوای انتظامیاش و همه را وادار کرده به اینکه مردم را بزنند، و به اسم مثلاً چماق بهدستها و... بیایند توی راه، توی شهرها بگویند «جاوید شاه»! خوب این معنا واقع شده است که مردم آرام گفتند نه، و ایشان کتک زده مردم را، ایشان کشته از مردم، ایشان خانههای مردم ریخته، با مسلسل توی خانهها هم حمله کردند، مساجد را آتش زدند، این همه وحشیگری را کردند؛ شما میفرمایید که بعد از همۀ این وحشیگریها شما ایشان را باز پشتیبانی کردید و میگویید آنهایی که میگویند که چرا این کارها میشود، آنهایی که تظاهر آرام کردند، آنها خلاف میگویند! اینها میزان ندارد حرفهایشان! حرف ما این است، حرف شما آن است، کدام میزان ندارد؟ هر عاقلی بشنود این دوتا را، کدام را
میگوید بیمیزان است؟ میزانْ حقوق بشری است که حقوق بشر میگوید که همۀ افراد یک ملتی آزادند در اینکه عقاید خودشان را بگویند، در اینکه سرنوشت خودشان را خودشان تعیین بکنند؛ مردم ایران این را میگویند، شما خلاف این را میگویید، کدام یکی مطابق میزان است؟ کدامِ ما بیمیزان صحبت میکنیم؟! شما میگویید که شماها مردم را به کشتن دادید! معاویه هم همین حرف را میزد، منتها او حرفش منطقیتر از شما بود. معاویه هم میگفت که حضرت امیر او[5]را فرستاده جنگ، وقتی فرستاد جنگ ما کشتیمش؛ پس او کشته است. مثل اینکه یک مظلومی توی راه بیاید و داد بزند از ظلم یک کسی، او بکشدش و بعد بگوید نه، این مظلوم خودش خودکشی کرده برای اینکه خوب چرا داد کرد؟! مردم ایران چرا فریاد میزنند؟! بگذار هرچه توسری دارند بخورند و فریاد نکنند! آقای کارتر این را میفرمایند که هرچه توی سرتان زدند، هر کاری کردند اینها، شما حرف نزنید برای اینکه اگر حرف بزنید کشته میشوید! پس خودتان، خودتان را به کشتن دادید! این صحیح است که یک ملتی سی میلیونی، سی و چند میلیونی کتک بخورد، خیانت ببیند، جنایت ببیند، سلب آزادیها را ببیند، اختناقها را ببیند، اگر صدایش درآمد که آقا چرا توی سر من میزنی، میکشند او را؟! پس این تقصیر خودش است که میگوید چرا! این منطق آقا است!
اگر ما گفتیم این نفتها، این نفتهایی را که اینها دارند بیرون میدهند از این مملکت، اینها منفعتش به خود ملت نمیرسد، پس اعتصاب کنید نگذارید این نفتها برود، اگر ما گفتیم نفتها را نگذارید، یعنی تأیید کردیم اعتصاب آنها را، خودشان اعتصاب کردند ما هم تأیید کردیم، حالا هم تأیید میکنیم، اگر ما شرکت نفت را و کارمندان نفت را تأیید کردیم به اینکه این نفتی که ذخیره است برای نسلهای آتیه و ذخیرهای است و مالی است
برای این مملکت، برای حالش، برای آیندهاش، نگذارید این بیخود از دست برود و هیچی دستتان نیاید ـ خوب چند سال میخواهید نفت ایران را بخورید و هیچی ندهید، بس نشده؟ ـ اگر ما یک همچو حرفی بزنیم که مردم اعتصاب کنند، که شرکت نفت اعتصاب کند، کارمندان شرکت نفت اعتصاب کنند، به اعتصابشان ادامه بدهند که این ثروت خداداد ملت از دست ملت نرود و هیچی به جیبش نیاید، این یک حرف غیرمنطقی است؟! چون به شما میرسد از این جهت دیگر حقوق بشر معنا ندارد؟! چون نفت به شماها میرسد و عوضش هم نمیدهید، به جای اینکه بدهید عوضش را در مملکت ما پایگاه درست میکنید در مقابل شوروی؛ اگر ما بگوییم این اعتصاب صحیح است، مقدس است این اعتصاب، واجب است این اعتصاب، این حرف غیر منطقی است یا شمایی که میگویید که نگویید این حرفها را؟! مبادا یک حرفی بزنید که نفتها نیاید توی جیب ما! شما میزان دارد حرفتان یا ما میزان دارد حرفمان؟ ما یک حرف صحیحی[میزنیم]که همۀ عقلا قبول میکنند، که یک ثروتی است مال خودمان و شما دارید مجان میبرید؛ پولْ شما نمیدهید به ما. شما میبرید این را، اسلحه میدهید که برای خودتان پایگاه درست کند اینجا! یک نوکر اینجا گذاشتید برای این کار. این بیمیزان است این حرف؟!
از قراری که بعض علمای قم رفتند به آبادان و آنجا بررسی کردند، این ششصدهزار بشکهای که خارج میشود، آنطور گفته شده است که اینها به اسرائیل فرستاده میشود. یک مقدار از اینها اعتصاب نکردند، و ششصدهزار بشکه در مقابل ده میلیونی ـ که پیشتر میگویند ـ یا نه میلیونی که خارج میشده، این خارج میشود. آنها را بازی دادند به اینکه این برای ادارۀ خود مملکت است! این برای خودمان است! آن بیچارهها هم مشغول شدهاند. حالا معلوم شده است ـ از قراری که میگویند ـ معلوم شده است که این به اسرائیل میرود. اگر ما بگوییم که جایز نیست بر این مردمی که اعتصاب دیگران را به آن
اعتنا نکردند، و گول خوردند از دولت به اینکه نفت را برای داخله میخواهیم، اگر اینها فهمیدند که این نفت را برای اسرائیل ـ دشمن قرآن و اسلام ـ میخواهند حرام است که اینها اعتصاب نکنند. پیش خدا مؤاخذند، پیش ملت مؤاخذند اینها. تمامشان باید اعتصاب کنند تا یک قطره نفت بیرون نیاید. ملت ایران حاضر است که سرما بخورد و نفتش را اسرائیل نبرد که دارد اسلام را به هم میزند، دارد مسلمین را اینقدر میکشد، امریکا نَبرد که همۀ جنایاتی که ما داریم از دست امریکا هست؛ دیگران هم نبرند. من حالا دارم پیام میدهم به کارکنهای شرکت نفت که بر شما واجب شرعی است، واجب الهی است، به اینکه اعتصابتان را عام کنید، عمومی کنید و نگذارید نفت خارج بشود. و به شما میگویم که اگر چنانچه شما را ترساندند ـ چنانچه دیروز اینها را ترساندند و «اعلیحضرت» فرمودند که اینها را باید محاکمه کرد! مردکه تو چه کارهای که اینها را میگویی[باید]محاکمه کرد؟! تو که حالا دیگر شاه نیستی، تو یک آدم یاغی هستی! کی محاکمه کند اینها را؟ تو که شاه نیستی که دستور بدهی، شاه هم بودی معنا نداشت که تو دستور بدهی؛ تو اگر شاه هم باشی، شاه مشروطه هستی نباید دستور بدهی اینها را باید محاکمه کرد و بعد به جزای خودشان! ـ نترسید از این مرد. یک مردی که به خوابنامه توسل پیدا کرده![خندۀ حضار]یک وقت هم به ـ عرض میکنم... از این نترسید. این رفتنی است آقا. این شرکت نفت، این عمال شرکت نفت نترسند از این، از این هیاهویی که اینها میکنند. نه اعتنایی به التماسشان بکنند و نه ترس از این حرفهایشان بکنند. هیچ ترس نداشته باشید. به اعتصاب خودتان ادامه بدهید. ملت ایران شما را، بر ملت ایران هم لازم است که این کسانی که در شرکت نفت اعتصاب کردند و فقیر هستند، آنها را همانطوری که آنها به ایشان چیز میدهند، اینها به ایشان بدهند. واجب است این. من سهم امام را اجازه دادم که بدهند. سهم سادات هم من سیدم اجازه میدهم. هم سادات راضیاند هم غیر سادات. و فقرا راضیاند که اینها را سیر کنند که دارند خدمت به اسلام میکنند، خدمت به وطن خودشان میکنند. بدهند سهم امام را به اینها. خود مردم هم مکلفند که اینها را اداره کنند. نترسید از این حرفها، ما شما را چه میکنیم و فلان! فردا این
میرود و شما سر و کارتان با یک حکومت عادل است که به شما همه چیز همراهی خواهد کرد. حالا هم ما به شما همراهی میکنیم. دست بردارید از حرفهای اینها. اگر ما یک همچو حرفی بزنیم که اعتصاب کنید، الزام کنیم اینها را، یک الزام شرعی بکنیم به اعتصاب، حکم به اعتصاب بکنیم، این برای مصلحت یک مملکتی است، برای مصلحت یک ملتی است، ما بیمیزان میگوییم؟! شما که میگویید که اعتصاب نکنید، خوب اعتصاب نکنیم چه کنیم؟ نفتها را... بدهیم؟ «اعتصاب نکنید» ایشان این است که نفتها هرچه هست درآورید از این مخازنتان و بدهید به ما! نسل بعد هرچه شد جهنم! شما هم هرچه فقیر هستید جهنم!
کدام میزان دارد؟ حرف شما میزان دارد یا حرف ما میزان دارد؟ ما که میگوییم که اگر از اسرائیل... اینها ترساندند باز اینها را که ما از اسرائیل ـ گاهی میگویند از حجاز میآوریم متخصص. امیر حجاز گفته است که ما متخصص میفرستیم. امیر حجاز همچو حرفی چطور میزند؟! مگر مسلمان نیست امیر حجاز؟ امیر حجاز که میگوید من مسلمانم. مگر مسلمان نیست که میخواهد مال مردم را غارت کند به غیر بدهد؟ نمیکند همچو کاری را. غلط میکند! گاهی هم میگویند از اسرائیل ما میآوریم. اگر از اسرائیل آوردند، ما تکلیفمان را با آنها میدانیم چیست. یک دانه اسرائیلی ـ نه یهودی، به این یهودیها که در ایران هستند کسی حق ندارد تعرض بکند، اینها در پناه اسلام و مسلمین هستند، نه به یهودیها و نه به نصارا، اینهایی که مذهب رسمی دارند، حق ندارند و اخیراً به بهاییها تعرض کردند و دولت تعرض کرده؛ اینها یک نظر شیطنت دارند، به این نظر شیطنت اینها اعتنا نکنند مسلمین؛ اینها میخواهند سایر طبقات را به مسلمین بشورانند؛ شما اعتنا نکنید؛ از هر راه دیدید که سازمان «دولتی» دخالت میکند در یک امری، شما مخالفت کنید برای اینکه اینها نظر سوء دارند به شما ـ اسرائیلی اگر آمد در ایران و خواست نفت را[صادر]کند، بر همۀ مسلمانها واجب است که اینها را بیرون کنند و
بکشند همهشان را. اینها با اسلام در جنگند، با مسلمین در جنگند، در حال جنگند؛ ما اگر دستمان برسد تا آخرشان را قطع میکنیم. اگر در ایران پایشان را بگذارند، یک اسرائیلی پایش را بگذارد ایران، بر مردم ایران واجب است که اینها را از بین ببرند. اسرائیلی میآید! غلط میکند اسرائیلی که میآید! اینها میترسانند شما را. به اعتصابتان ادامه بدهید و مردم هم به اینها همراهی بکنند. لازم است همراهی بکنند. و من هم از سهم امام اجازه دادم که همراهی بکنند با اینها و اداره کنند اینها را. بهتر اداره کنند از آن وقتی که آنها را دولت اداره میکرد. حقوق ندهند آنها جهنم!
اگر ما بگوییم که اعتصاب را ادامه بدهید و نفت یک ملت را به طور هرج و مرج ندهید به خارج، ما حرف خلاف زدهایم؟! و شما که میگویید که کتک را بخورید و منافعتان را هم بدهید و صدایتان هم درنیاید... شما حرفتان این است که این همه کشتار که میشود، صحبت نکنید اصلش! اگر الآن که در مشهد و در سایر جاها اعتصاب کردند و در مریضخانه رفتند[6]و آنها هم آنقدر شرارت کردند، و علما هم رفتند در مریضخانه، در یکی از بیمارستانها تحصن کردند و از قراری که گفتند حدود صدهزار نفر مردم هم رفتند اطراف آنجا تحصن کردند برای این شرارتهایی که اینها کردند، اگر اینها فریاد میزنند که چرا میزنی ما را، چرا میکشی اولاد ما را، چرا در خانههای ما حمله میکنید، چرا بازارها را غارت میکنید ـ قوای «انتظامیه» بازار غارت میکند؟! قوای «امنیه»[7]مردم میکشد؟! خوب این قوای شماست که اسمش را «انتظامی» گذاشتید و اسمش را «امنی» گذاشتید! همین «امنیه» و همین «انتظامی» دارد مردم را میکشد، دارد مردم را همۀ جهاتش را به باد میدهد، بازارها را دارد... ـ اگر آقایان مشهد یا سایر جاها اعتصاب کردند و رفتند آنجا نشستند و گفتند تا این بساط از بین نرود ما از اینجا پا نمیشویم، این
حرف غیرمنطقی است؟! شما میگویید که نخیر، شما بروید همه سر جای خودتان بنشینید و تماشا کنید و چماق بهدستان بیایند و بزنند و بکشند و چه، و شما هیچ حرف نزنید! اینها هم که رفتند اعتصاب کردند همه باید... این چماق بهدستان واجبالقتلند؛ همهشان را باید کشت. هرکس پیدا کند این چماق بهدستهایی که مفسد فیالارض هستند و در زمین دارند فساد میکنند، هر که یکی از اینها را پیدا کرد بکشد او را. ما که میگوییم دفاع از مملکتمان میخواهیم بکنیم، دفاع از خودمان میخواهیم بکنیم، ما میزان ندارد حرفمان، اما شما که میگویید که چماق بهدستها هر کاری کردند شما حرف نزنید، میزان دارد حرفت؟!
بعضی از آقایان بررسی کرده بود ـ برای من هم نوشته بود ـ همین جا بررسی کرده بود که هر دفعه که کارتر پشتیبانی اعلام کرده، فردایش کتک بوده! فردایش کشتار بوده! نوشته است در تاریخ کذا پشتیبانی اعلام کرد، قتل کذا واقع شد. در همین تاریخ هم بعد از عاشورا پشتیبانی اعلام کرد، قتل عام محمدرضا برپا شد! شمایی که با کشتار، با پشتیبانی خودت قتل عامها را فراهم میکنی، دلگرمی به یک قاتل جانی بِالذات میدهی، پشتیبانی از یک آدم جانی میکنی، تو بیمیزان نیست کارهایت اما ما که میگوییم چرا، بیمیزان است؟! عوض کنید خودتان را.
در هر صورت، گرفتاری ما یکی و دوتا نیست. خوب الآن مملکت ما گرفتار به دست این آدم است و گرفتار به پشتیبانی این دولتها، لکن اطمینان داشته باشید که دیگر تمام شده این حرفها، گسیخته شده همۀ این حرفها[ان شاءاللّه حضار]. ان شاءاللّه.
امید است خدای تبارک و تعالی به همهتان توفیق عنایت کند و به ملت ایران سلامت و توفیق عنایت کند، به اسلام و مسلمین نصرت عنایت کند.[آمین حضار].