صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان مقابله با تبلیغات و تهدید امریکا
- محل فرانسه، نوفل لوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع مقابله با تبلیغات و تهدید امریکا
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
بسم اللّه الرحمن الرحیم
دامنۀ این مبارزات هر چه گستردهتر میشود، دامنۀ تبلیغات هم بر ضد آن گستردهتر میشود. اول که مبارزات کمتر بود و آرامتر بود، تبلیغات هم به همان حجم کمتر بود در داخل و خارج؛ و حالا که مبارزات بالا گرفته است، دست و پا میکنند آنهایی که میخواهند شاه را نگه دارند، چه قشرهایی که در داخل دارد از عمال و چه قشرهایی که در خارج هستند، چه آنهایی که طمع به کیسه شاه دارند و چه آنهایی که طمع به مخازن ایران دارند، اینها همه دستهجمعی به دست و پا افتادند و دامنۀ تبلیغات را هر چه بیشتر گستردهتر کردند و میکنند. از جمله چیزهایی که اخیراً گفتند ـ و تذکرش هم دادم ـ و کلمهای که صادر شده است از کارتر، من را بسیار متأسف کرده و متأثر؛ اینکه ایشان ابتدائاً میگوید که یک ایران قدرتمند و یک ایران مستقل برای ثبات منطقه لازم است ـ با این تعبیر تقریباً ـ و دنبالش میگوید که ما نمیتوانیم ببینیم که «اراذل پست» شاه را کنار بزنند و این رژیم را از بین ببرند! این یک تبلیغات است و یک تهدید.
اینکه تبلیغ است آن است که ـ خود شاه هم همیشه در حرفهایش هست و بوده است، و عمالی هم که در خارج دارد و ارتزاق از او میکنند همین حرف را میزدند و میزنند، و آنهایی هم که منافعشان را میخواهند تأمین بکنند به دست شاه، آنها هم این حرف را میزنند ـ که ایران اگر شاه برود ثباتش از بین میرود! الآن که شاه هست، الآن ثبات دارد
ایران؟! اینها اصلاً فکر[نمیکنند]این حرفی که میزنند خوب، منعکس میشود. این یک آدمی است که قدرتمند است، از ابرقدرتهاست، حرفش را منعکس میکنند؛ در ایران منعکس میشود، در سایر ممالک منعکس میشود که الآن که شاه هست الآن ایران در ثبات و آرامش دارد زندگی میکند! مردم همه آرام، همه راحت[در]منزلهایشان میخوابند! اینجا هم به راحتی مشغول کسب و کارشان هستند! و مدارس هم همه آرام! دانشگاهها هم همه مشغول به تحصیلشان هستند با آرامش، با خوشی ـ برای اینکه شاه هستند در ایران! خوب، این منعکس میشود در دنیا که یک همچو انقلابی که الآن در ایران هست، در غیاب شاه هست یا در حضور شاه هست؟ شاه نیستند و این ناآرامیهای سرتاسری هست؟ یا شاه هم تشریف دارند، در حضور مبارک «اعلیحضرت» همۀ مردم ایستادهاند و میگویند مرگ بر این شخص، مرگ بر این سلسله؟!
این کشتارهایی که در سرتاسر ایران ما هر روز میشنویم، هر روز ـ تقریباً ـ از تلفنهایی که از ایران میشود اطلاع میدهند که فلان جا چند نفر کشته داشت، فلان جا چند نفر کشته داشت، فلان اعتصاب واقع شد، فلان جا اعتصاب شد فلان اداره اعتصاب شد، فلان دستگاه اعتصاب شد، اینها همه آرامش است که با وجود شاه الآن یک مهد آرامی است ایران و ثبات دارد؟! یا اگر شاه باشد آرامش نیست؟ ما میگوییم که اگر شاه الآن باشد و بخواهد ادامه بدهد این سلطنت غیرقانونی و این سلطۀ جهنمی را، ثبات ایران از بین میرود؛ و رفته است و ایران در معرض سقوط است.
آن شخص میگوید که اگر چنانچه شاه[بماند]یک ایران مستقل، یک ایران برومند، یک ایران قدرتمند، ثبات منطقه را، ثبات ایران را حفظ میکند! و دنبالش هم آن انگشت میگذارد روی آن قدرتمند و آن کسی که استقلال را در ایران ایجاد کرده است و یک دولت برومندی است که آن عبارت از دولت شاه است که آرامش را حفظ کرده و استقلال را حفظ کرده است! و اگر چنانچه او برود، این استقلال و آرامش ـ این آرامش
از بین میرود، استقلال از بین میرود، آزادی از بین میرود. همه چیز ما بسته به این وجود ذیجود[1]است! آخر این چه حرفی است که ... یک کسی که میگوید من رئیس جمهورم و ابرقدرت و از آن حرفها و لاف و گزافها میگوید، این چه حرفی است که میزند؟ آخر چرا آدم یک حرفی بزند که ما در این گوشۀ دنیا هم انتقاد از او بکنیم؛ و هر که بشنود و سر عقل باشد انتقاد از او میکند که آقا کدام ثبات را شما الآن دارید حرف میزنید؟ الآن ثبات در ایران هست؟ شما از کدام استقلال ایران حرف میزنید؟ ایران نظامش مستقل است؟ ایران فرهنگش مستقل است؟ ایران صنعتش مستقل است؟ اقتصادش مستقل است؟ آخر چه چیز ایران استقلال دارد تا اینکه به وجود شاه این استقلال میگویید هست، و وقتی استقلال باشد ثبات پیدا میکند منطقه، و الآن استقلال هست و ثبات هم دارد منطقه! اگر برود ثباتش به هم میخورد! آخر چه استقلالی ما داریم؟ تو که میدانی، ما هم که میدانیم که چه میگویی، تو هم میدانی ما میدانیم دروغ میگویی![خندۀ حضار]استقلال دارد ایران؟!
تو خودت میدانی که ایران را پایگاههای امریکا درست کرد؛ پایگاه برای امریکا درست کردید. اگر یک مملکتی مستقل باشد تو[ی]دهن تو میزند که پایگاه در ایران بخواهی درست کنی! تو که میدانی که در کوهستانهای ایران پایگاه برای شما درست شده است، یک مملکت مستقل ـ یک حکومت مستقل ـ که نمیگذارد که در مملکتش پایگاه درست بشود و کوهستانهایش چه بشود. تو میدانی که به سر اقتصاد ایران چه آوردی و خزاین ایران و مخازن ایران را چطور غارت کردید و بردید.
اگر یک حکومت با شرف ما داشتیم، یک سلطان با شرف ما داشتیم، امکان داشت که اینطور مخازن ما را به خورد شما بدهد؟ برای اینکه چند روز دیگر میخواهد، یک آدم قریبِ شصت ساله میخواهد چند روز دیگر هم زندگی کند و زندگی پست و رذلش را
میخواهد ادامه بدهد، منافع یک ملت بزرگ را همه را از دست میدهد و هیچ فکر آتیۀ این مملکت نیست و فکر حال این مملکت هم نیست. خوب تو چرا این حرف را میزنی که میدانی؟ جز این است که میخواهی اغفال کنی؟ خوب کی را اغفال کنی؟ اهل مملکت خود ما را اغفال کنی؟ خوب مملکت ما میدانند که الآن آرامشی در کار نیست؛ میدانند که استقلالی ما نداریم.
یک روز میگوید که یک آزادی «تندی» به مردم دادند و از این جهت که آزادیِ تند است، مردم به هیاهو درآمدند! من نمیدانم این حرفها، آدم چطور جواب این حرفها را بدهد. خوب اگر یک آدم عادی بود، آدم میگفت خوب نامربوط گفته ولش کن! اما یک کسی است که میخواهد با این حرفها تبلیغ کند، میخواهد با این حرفها حکومت شاه را حفظ بکند. بعد دنبالش آن حرفی که هر انسانی را ـ هر انسانی را ناراحت میکند؛ که یک آدم یک سر و دو گوشی که هوشش سر جایش است ـ باز دیوانه نشده است ـ میگوید که ما نمیتوانیم ببینیم که «اراذل پست» این سلطنت را ساقط بکنند![2]سی و پنج میلیون جمعیت مُسْلم که ایستادهاند و میگویند که ما میخواهیم آزاد باشیم، ما میخواهیم مستقل باشیم! آزادی و استقلال طلبی، اراذلی و پستی است؟! شما که میگویید که آزاد کردند شما را و شما به واسطۀ آزادی یک همچو حرفی میزنید، مردم ایران آزاد هستند؟! مطبوعات ایران الآن آزاد است؟! پس چرا تعطیل است مطبوعات؟ اگر اینها آزادند چرا برای اینکه سانسور نباشد الآن همۀ مطبوعات ایران تعطیل است؟ مخابرات ایران چرا تعطیل است؟ همه چیز ایران الآن تعطیل است، هر ادارهای که بروید تعطیل است، خوب چرا؟ چرا مطبوعات ایران الآن تعطیل است؟ خوب، این را از آقای کارتر بپرسیم که چرا مطبوعات ایران الآن تعطیل است؟ مطبوعات ایران هم به واسطۀ اینکه یک مردم اراذل پستی هستند تعطیل کردند؟! و چاپخانهها هم هیچ روزنامهای را
طبع نمیکنند تا سانسور هست، یا سانسور و اختناق و کارهایی که خلاف انسانیت است در آنجا دارد انجام میشود و مردم برخلاف این قیام کردهاند. مردم میخواهند که یک انسان باشند، مردم ایران میخواهند آدم باشند، انسان باشند؛ نه اینکه تحت نظارت یک اشخاصی[باشند]که هیچ چیز ندارند. آن وقت یک مردمی که قیام کردهاند و بچههایشان را، جوانهایشان را دارند فدا میکنند برای آزادی، برای استقلال، برای اسلام، برای حکومت عدل، اینها «اراذل پست» هستند در منطق شما؟!
اصلاً یکوقت عرض کردم که الفاظ از معانی خودش تهی است. این عصر ما یک عصری است که الفاظ گفته میشود لکن معنا آن معنا را نمیدهد. ایشان میگوید که ایران «آزاد» است، زیاد آزاد است! در همین حرفش هم گفته من خوشحالم از اینکه شاه آزادی به مردم داده است! شما خوشحالی؟! این آزادی است که به ما داده؟! الفاظ را میگویند اما معنا ندارد این الفاظ! الفاظِ بیمعنی میگویند. آزادی، یا معنایش به معنای اختناق است ـ ایشان آزادی را میگوید و مرادش اختناق است ـ یا میگوید و سرش نمیشود چه میگوید! نمیتوانیم ما بگوییم که یک آدمی الفاظی را میگوید و نمیفهمد چه چیز دارد میگوید. تو ملتفت هستی که داری چه میگویی که ایران آزاد است؛ من خوشحالم که ایران آزاد است! بله، من متأسفم که بعضی را مثلاً کشته شدهاند لکن این لازم بوده! دنبال اینکه میگوید من متأسفم، میگوید لکن یک مطلب لازمی بوده! «مطلب لازمی بوده» میدانید یعنی چه؟ یعنی اگر این آدمها را هم نکشند نفت ما نجات پیدا نمیکند! اگر اینها را نکشند پایگاههای ما ممکن است از بین برود! این لازم بوده است ... برای استفادۀ خارجیها، برای غارتگری اینها. برای اینکه نفت ما را ببرند و خودشان پایگاه درست کنند، عوض پول نفت پایگاه برای خودشان درست کنند، میگویند لازم بوده این. البته تأسف دارد ـ البته! کاشکی مردم هیچ حرف نمیزدند تا ما نفتهایمان را میبردیم! که مردم حالا حرف زدهاند این یک خرده تأسف دارد! آدمکشی هم تأسف دارد لکن این آدمکشی لازم بوده! یک انسانی که میگوید که حقوق بشر، اسم از حقوق بشر میبرد، آن وقت یک همچو حرفی میزند که یک مردمی که
ایستادهاند و یک حق اولیۀ بشر را دارند مطالبه میکنند، اینها «اراذل پست» هستند و کشتن ایشان هم لازم است! اینهایی که میگویند ما میخواهیم آزاد باشیم و میخواهیم مستقل باشیم، اینها کشتنشان لازم است! یک امر لازمی بوده ولو تأسف دارد که چرا اینها یک همچو حرفی میزنند! خوب بود این حرفها را نزنند! باشد، مردم باشند تحت همین مِهْمیز! «اعلیحضرت» باشند تا ما هم نفتها را ببریم و راه باز باشد برای ما! با سرنیزه ریختند آبادان و آن چیزها را، میخواهند باز نفتها را ببرند. مردم تا حالا حاضر نشدهاند؛ نمیدانم الآن وضع امروز چه جوری است.
در هر صورت ما در یک محیطهایی واقع شدیم، در یک عصری واقع شدیم که عجایب و غرایب ما میبینیم! از آن طرف مردک دَم از آزادی بشر میزند و حفظ حقوق بشر، از آن طرف میگوید که در مثل ایران دیگر حفظ حقوق بشر مطرح نیست! در یکی از فرمایشاتشان آقای کارتر اینطور میگویند که در مثل ایرانی که ما یک منافعی داریم و قضیۀ سوقالجیشی است، اینجا دیگر حقوق بشر مطرح نیست! حقوق بشر در جاهای دیگر مطرح است؛ در مثل ایران و امثال ایران، نه دیگر لازم نیست که حقوق بشر را ما حفظ بکنیم! از آن طرف هم این حرفها را میزند که یک مشت اراذِل ـ عرض میکنم ـ پَست، اینها هستند! آیا آن کسی که سلب آسایش مردم را میخواهد بکند اراذل است یا آن کسی که میگوید میخواهم آزاد باشم؟ آن کسی که منافع مردم را میخواهد بچاپد از اراذل و اوباش است یا آن کسی که میگوید منافعمان را برای خودمان میخواهیم؟ خوب این را حساب بکنید؛ بیحساب حرف نزنید. حساب بکنید که این مردم چه میخواهند؛ ببینیم خواست مردمْ اراذلی است و پستی است یا آنکه جلو این خواست را میخواهد بگیرد اراذل و پست است؟
مردم ایران حرفشان واضح است: دارند داد میزنند، از بچۀ دبستانی تا دبیرستانی تا
ـ عرض میکنم که ـ همه جا تا برسد به پیرمردها، تمام مدارس ایران، جوانهای ایران در مدرسه، در دانشگاه، در هر جا فریادشان این است که ما آزادی میخواهیم، ما استقلال میخواهیم، ما یک حکومتی که استقلال را از ما سلب کرده است این را نمیخواهیم. این آیا اسمش این است که مردمِ اراذلی هستند، مردمِ پستی هستند که میگویند ما آزاد میخواهیم باشیم، ما مستقل میخواهیم باشیم، ما میخواهیم تحت حکومت غیر نباشیم؟ این از پستی آنهاست که میخواهند نباشیم؟ که اگر تحت ارادۀ شما باشند آن وقت خیلی مردم شریفی هستند؟! اگر نفتها را دستْ همه توی مشتشان بگیرند و بیایند تقدیم کنند و کلیدهای مخازن را تقدیم شما کنند، آن وقت یک مردم شرافتمندی، بزرگواری هستند؟! حالا که میگویند که غارتمان نکنید حالا پستند، اراذلند؟! این منطق است که شما دارید؟! یا منطق اوباش است اینها! منطق اراذل است این حرفها نه منطق یک انسان! انسان نمیتواند اینطور حرف بزند. تو اگر این جور تعبیر نکرده بودی، من هم این جور تعبیر نمیکردم. من عار دارم که با تو حرف بزنم!
در هر صورت حالا وضع ایران ما به اینجا رسیده؛ و من امیدوارم که با خواست خدای تعالی پیش ببرد ایران[ان شاءاللّه حضار]و امیدوارم که پیروز بشود ایران[ان شاءاللّه حضار]و شمایی که اینجا هستید، و از هر جایی که آمدید، همهتان مکلفید که به ایران خدمت بکنید و به این نهضت کمک بکنید. کمک تبلیغاتی اینجا که هستید میتوانید بکنید. تبلیغات میتوانید بکنید تا اینکه این قشر تبلیغاتی که مُرْتَزِق[3]از شاه هستند درِ دهنشان را ببندند. در خارج البته دارند.
اینها یک اشخاصی که تبلیغات میکنند برای حفظ شاه، شما هم تبلیغ بکنید؛ مردم را آشنا کنید به اینکه مردم ایران چه میخواهند. این ملتی که الآن پانزده سال است ـ بیشتر ـ
قیام کرده و یک سال است که دائماً دارد خون میدهد، دائماً دارد جوانهایش را فدا میکند، اینها چه میخواهند؟ اینها چه ارزشی قائلند برای این آزادی و استقلال که جوانشان را میدهند و معذلک باک ندارند؟ باید کمک کنید به اینها. باید به مردم بگویید، به مردم این حدود بگویید که ایران یک همچو چیزی میخواهد. گوش نکنید به این حرفهایی که، تبلیغاتی که از اطراف میشود که خیر، اینها یک مردم اراذلی هستند و یک مردم پستی هستند، اینها وحشی هستند! آن مردکۀ امریکایی گفته بود اینها یک مردم وحشیای هستند، که آن خبرنگار ـ باز آن هم اروپایی بود ـ گفته آقا اینها که آزادی میخواهند، چطور وحشیاند؟! یک ملتی که اینطور ایستادهاند و دارند ـ در آن روزی که آرام هم مردم داشتند میرفتند ـ مردمی که اینطور یک میلیون جمعیت آرام دارد میرود و لکن برای یک خواست انسانی است، چطور تو میگویی وحشی است؟! آنها غیر وحشی را عبارت از این میدانند که منافع آنها را تأمین بکند! هر که منافع امریکا را تأمین کرد، این آدمی است که خیر، آدم شریفی است! اراذل نیست! از اوباش نیست! پست نیست! شریف است! و هر کس که بخواهد منافعش را، درِ جیبش را ببندد که قاچاق نبرند مالش را، این آدم پستی است، آدم اراذلی است!
ان شاءاللّه خداوند همهتان را توفیق بدهد و همه را پیروز کند، یک روزی به وطن خودتان بیایید با سرافرازی؛ الآن هم سرفراز هستید. یک ملتی را شما زنده کردید؛ شما ملت ایران زنده کردید ایران را؛ آن مردهها را زنده کردید شماها، جوانها. خداوند ان شاءاللّه همهتان را حفظ کند؛ موفق باشید.[آمین حضار].