صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان فریبکاری شاه در اظهار توبه
- محل پاریس، نوفل لوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع فریبکاری شاه در اظهار توبه
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
صحبت در این اصل اول بود که ملت ایران میخواست. ملت ایران چند تا مطلب خواست که اولیش این بود که این شخص نباشد؛ بلکه این سلسله نباشد. اینها تشبثاتی کردند که بسیاریش را من ذکر کردهام. مِنْ جمله از تشبثاتی که کرد، شبیه آن تشبثی بود که فرعون کرد. فرعون بعد از اینکه عذاب نازل شد و غرق را دید که الآن دارد غرق میشود، آن وقت گفت که من هم آنطوری که بنیاسرائیل میگویند من هم به همان ایمان آوردم. جواب بود که حالا دیگر ایمان آوردی؟! تو قبلاً معصیت کردیآلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ و کُنْتَ مِن المُفْسِدین[1]ایشان هم بعد از اینکه بیست و چند سال، بیست و هفت سال خیانتها را کرد و جنایتها را کرد، آن وقت که عذاب نازل شد، عذابْ عبارت از همین مشتهای گره کردۀ ملت ایران و فریادهای ملت ایران، که من عرض کردم که این یک مسئلۀ الهی بود نه یک مسئلۀ بشری، اینکه همۀ ایران در مقابل این قدرتی که اینها دارند بلکه در مقابل همۀ قدرتها ایستاد و با دست خالی مشتها را گره کردند و نه به حکومت نظامی و نه به دولت نظامی و نه به پشتیبانیهای امریکا و شوروی اعتنا نکردند و همه با هم در همۀ ابعاد کشور فریاد زدند که ما نمیخواهیم، مرگ بر این شاه! مرگ بر این سلسله!
حالا که غرق را دیده، الآن این موج که در ایران پیدا شده است، موج استنکار،[2]موج اینکه ما نمیخواهیم، موج نفی سلطنت محمدرضاخان و سلسلۀ او، حالا که خودش را در این موج دید و غرق دیده، حالا در مقابل ملت میایستد و اظهار ندامت میکند، میگوید که من تا حالا اشتباه کردم و حالا دیگر از این به بعد این اشتباهات نمیشود. خطاب به مراجع عظام و علمای اعلام که بیایید من دیگر توبه کردم! و شما بیایید نجات بدهید! حاصل حرفش این است که نجات بدهید من را؛ «نجات بدهید وطن را»، مقصودش خودش هست! در مقابل ملت هم باز همین امر را تکرار کرده است. به طبقات مختلف، به جوانها، به اینها. و آخرش هم میگوید که بیایید یک فکری بکنیم برای وطن! ما خوب است به وطنمان فکر بکنیم! این شبیه همان مسئلۀ فرعون است با یک اختلاف؛ فرعون بعد از اینکه دید که حالا دیگر دارد غرق میشود گفت کهامَنْتُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ الَّذی امَنَتْ بِهِ بَنُوا اِسْرائیل[3]. جوابش این بود که نه، دیگر گذشت. دیگر مطلب ... تو تا حالا معصیت کردی، تا حالا طغیان کردی، بنیاسرائیل را به بند کشیدی، ظلم کردی، حالا که میبینی عذاب نازل شده و غرق تویِ کار است، حالا میگویی که من معصیت کردم! حالا که عذاب نازل شده میگویی معصیت کردم؛ من توبه کردم. این مثل توبهای میماند که بعد از اینکه مُرد و عذاب جهنم را دارد میبیند، بگوید من توبه کردم! این توبه نیست؛ اصلش توبه نیست این. ایشان هم بعد از اینکه عذاب را نازل دید و آن چیزی که خداوند به دست این ملت اجرا فرمود و آن استنکار و مقابلۀ با مشت در مقابل مسلسلها، حالا دیگر میبیند که غرق شده است و عذاب نازل شده است، حالا میگوید که من اشتباه کردم و از این به بعد دیگر اشتباه نمیکنم!
یک فرق هم با توبه، اظهار توبۀ فرعون دارد و آن اینکه از این ور اظهار توبه، از آن
ور دولت نظامی! این دو تا را با هم به میدان آورده! دیگر فرعون این کار را نکرده بود. همان میگفت توبه کردم. دیگر اینطور نبود که از آن ور چماق دستش بگیرد، از آن ور توبه بکند. این از توبۀ گرگ هم بدتر است، برای اینکه گرگ هم میگوید توبه کردم ـ مثلاً ـ اما اینطور نیست که در همان حالی که اظهار توبه میکند، اظهار ندامت میکند، توسل به علمای اعلام و مراجع عظام ـ به اصطلاح خودش ـ پیدا میکند، توسل به قشرهای دیگر ملت پیدا میکند، در همان حال یک کسی هم مأمور میکند که بکُش!
همۀ این کشتارهایی که واقع میشود با امر ایشان است. هیچ وقت باور نکنید که اینهایی که میگویند مأمورین چه کردند، اینهایی که میگویند نخستوزیر چه کرده، اینهایی که میگویند سازمان امنیت چه کرده، اینها همه برای حفظ شاه است. اینها همه از عمال شاهند. گاهی وقتها فهمیده و گاهی وقتها نفهمیده. در کشتن و قتل و مقابلۀ با ملت با آتش، هیچ اقدامی، هیچ کس اقدام نمیکند مگر اینکه به امر خود ایشان باشد. خود ایشان مستقیماً امر میکند. حالا بعضی هم که میگویند که شاهد قضیه بودند که در جمعۀ سیاه از اشخاصی که شلیک کرده به طرف ملت خود ایشان مستقیماً بودند با هلیکوپتر. حالا من این را نمیدانم اما بعضی از اجزای خودش، از اعضای خودش که رفتند به انگلستان، میگویند که او اینطور گفته است که ایشان خودش مباشر بود، نه آمر. ولی آنکه مسلّم است این است که بدون امر ایشان هیچ یک از این وقایع واقع نشده. یعنی تبریز اگر قتلعام شده است، اصفهان اگر قتلعام شده است، شیراز اگر قتلعام شده است ـ آدم هر شهری را که اسمش را میبرد قتلعام هم باید دنبالش باشد ـ ... .
شما در تمام طول تاریخ، یک قضایایی الآن در ایران در جریان است و بوده است که در تمام طول تاریخ نبوده اینطور وحشیگری که ایشان دارد میکند. در تمام طول تاریخ نبوده است که هر روز در نقاط مختلف یک مملکت اسلامی، با آلات مختلفه، با ارتش
یک طرف، با کولیها ـ به اصطلاح خودشان ـ یک طرف، با رها کردن یک دزد آدمکشی[4]که از سرهای بعضِ از عشایر بوده است ـ او را میگویند رها کرده است و یک پول فراوانی هم به اختیارش گذاشته است که برود جمعیت جمع کند و حمله کند به مردم ـ اینها هم از یک طرف؛ همچو چیزی در طول تاریخ نبوده که یک کسی که مدعی سلطنت است، و دیروز آنطور فریاد میزند و برای خودش مدیحهخوانی میکرد و روزنامهها را واداشته بودند و رادیو و هر چه هر کس میگفت جز شأن ایشان نبود، حالا متوسل بشود به کولیها که در زیر پناه چماق کولیها خودش را نجات بدهد! متوسل بشود به ـ مثلاً ـ کسانی که از اشرار بودند، و آنها را اجیر کند که نجاتش بدهند از دست این ملت و نجات هم نمیدهند آنها. نه نجات آنها میدهند، نه ملت، دیگر به این حرفها اعتنا میکند.
فرق ایشان با فرعون این است که فرعون میگفت توبه کردم، دیگر در آن حالی که میگفت توبه کردم شمشیر را نکشیده بود به جان مردم. ایشان میگوید، خودش وقتی خطابه میخواند، خطابه میخواند که ای علما، ای مردم، من اشتباه کردم! حالا دیگر از این اشتباه گذشتم و برگشتم! از آن طرف هم اینطور تشبثات را[میکند]. حکومت نظامی میگذارد همهاش بر خلاف قواعد، بر خلاف قوانین، همهاش بر خلاف. از آن طرف هم مأمور میکند چیزها را ـ ارتش را ـ به اینکه بریزند به جان مردم و دیگران را هم، عشایر را مثلاً ـ بعضی عشایر را. البته عشایر خیلی گوش نمیدهند به حرف اینها. عدهایشان هم رفتند پیش علما و گفتند ما حاضریم برای موافقت کردن با شماها.
حالا دیگر مست آمدی و توبه میکنی، آن هم این جور توبه؟! بعد از بیست و چند سال جنایت، بعد از بیست و چند سال خیانت به یک ملتی، به اسلام، حالا هم جبران نکرده، خیانتها سر جایش باقی، جنایتها سر جایش باقی، حالا آمدی در مقابل علما
ایستادی میگویی که من توبه کردم! این از توبۀ فرعون ـ این بدتر است! جبران باید بکنی این چیزها را. اگر توانستی همۀ این جنایات بیست و چند ساله را جبران بکنی، آنقدری که به جیب امریکا ریختی برگردانی، این پایگاههایی که برای امریکا در مملکت ما درست کردی اینها را خراب کنی و برگردانی، آنهمه که آدم کشتی، اینها را زنده بکنی، آن وقت بگویی که من توبه کردم؛ اما با اینکه جنایات تو کردی و این جنایات ثبت هست در تاریخ، همۀ ماها دیدیم که تو چه کردی و با این ملت داری چه میکنی و چه کردی، آن مردکه[5]میگویند در رادیو ـ در رادیو و تلویزیون گفته است که من همه را خواهم کشت! میگویند یک همچو کلمهای هم گفته. خوب، بله اینطور آدمند؛ ولی موفق نخواهند شد ان شاءاللّه.[انشاءاللّه حضار].
یک آدمی که یک روز میگوید به علما که اینها را مثل حیوانات نجس ازشان اجتناب کنید! ـ به روحانیون اینطور گفت: مثل حیوان نجس از اینها اجتناب کنید؛ یک روز گفت که اینها مثل یک کرمهایی میمانند که در نجاست میلولند! یک روز هم میآید میایستد میگوید مراجع عظام و آیات عظام و مراجع کذا، علمای اعلام. آن دستش هم چماق! چطور باور کند کسی از تو این حرفها را؟ خوب، لااقل اگر در پیشگاه ملت، در پیشگاه علمای ملت، تو توبه میخواهی بکنی، لااقل یک توبۀ ظاهرالصلاحی بکن. تو عقلت اینقدر نمیرسد که این توبه را هیچ بچهای قبول نمیتواند بکند! خوب لااقل توبه میخواهی بکنی، خوب بگو که من توبه کردم، بروی کنار. یا فرض کن، لااقل بدنت را نجات بدهفَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِک[6]. تو نمیتوانی بدنت را هم نجات بدهی! تو دیگر نمیتوانی نجات بدهی خودت را. لااقل اگر چنانچه اظهار ندامت میکنی و راست میگویی که نادم هستی، لااقل دیگر شمشیر نکش! در همان حال که داری میگویی که
من نادم هستم، لااقل حکومت نظامی را بردار. دولت نظامی نیاور روی کار. بگو مردم بیایید خودتان یک کسی را تعیین کنید دولت، تا مردم احتمال بدهند که تو توبه کردی. آن وقت هم قبول نیست؛ نه آنکه توبۀ هر که هر غلطی کرد آخر عمرش بگوید توبه کردم، خوب این چه منطقی است؟ توبه شرایط دارد؛ مگر خدا توبۀ هر کس را قبول میکند؟ یک کسی که بیست و چند سال به مردم ظلم کرده است، حالا بگوید توبه کردم؛ عفو کردم این زندانیهای سیاسی را! زندانی سیاسیای که ده سال عمرش را اینجا گذرانده و آن وقت جوان بوده حالا پیر شده است و بیرون آمده است، آن وقت ریشش سیاه بوده و حالا ریشْ سفید بیرون آمده، آن وقت بدن سالم رفته حالا بدن مریض از این چالهای سیاه بیرون آمده؛ ده سال، پانزده سال ـ کمتر، بیشتر. من یکی از همین جوانهایی که الآن در اینجا هست و سابقاً ـ من سابقه دارم با او ـ آن وقت وقتی دست مرا میگرفت، دست من توی دست او غرق میشد؛ یک قوهای داشت که من دستم که توی دستش میرفت میفهمیدم که چه جور قوهای است، حالا وقتی با من مصافحه میکند یک آدم ضعیفی هست؛[این]مصالحه میکند؟
ده سال یک کسی را تو میبری حبس میکنی، پانزده سال میبری حبس میکنی، جوانها را پیر میکنی، سالمها را مریض میکنی، اینها دیگر جبران ندارد! همین عفو کردم؟! غلط کردی عفو کردی! عفو چیست؟ چه حقی داشتی که بگیری که حالا عفو کردی؟ عفو مال این است که یک کسی گناهی داشته باشد؛ چه گناهی اینها کرده بودند که تو اینها را حبس کردی، پانزده سال عمر اینها را تلف کردی؟ حالا میگوید عفو کردم! عفو کردم! این چه غلطی است که تو میکنی؟ عفو کردم چیست؟ از اول چرا کردی؟ نه اینکه عفو کردم، اولِ کار غلط کردی؛ نه اینکه یک کار صحیحی بود حالا عفو کردند. گناهکار بودند عفو کردم! گناهشان چی بوده؟ گناهشان این بوده است که میدیدند تو خطرناکی، یک کلمهای میگفتند. بعضی از این آقایان که چندین سال حبس بودند گناهشان این بوده است که به این ـ از قراری که میگویند گناهشان این بوده است که ـ به عائلۀ بعضی از این حبسیها رسیدگی کرده نگذاشته این عائله زحمت ببیند. بعضیشان را،
گناه آنها، گناه این اشخاصی که به قول شما مجرم سیاسی هستند، این است که در مقابل ظلم تو، در مقابل اختناق همه جانبۀ تو گفتند که آقا چرا، چرا مردم را اینطور اسیر میکنی؟ در مقابل خیانتهای تو میگویند چرا به امریکا تو همه چیز ما را دادی؟ کسی که این «چرا» را دارد میگوید، میگوید آزادی به ما بدهید، میگوید استقلالْ ما میخواهیم، مملکت میخواهیم مال خودمان باشد، نمیخواهیم مملکت مال دیگران باشد، میخواهیم آزاد باشیم، میخواهیم مطبوعاتمان آزاد باشد، میخواهیم رادیو و آلات تبلیغیمان آزاد باشد؛ این جرم است که اینها را گرفتید و حبس کردید و از زندگی اینها را انداختید؟ حالا جوانیشان را از بین بردید، سلامتیشان را از بین بردید، حالا اسمش را «عفو» میگذارید؟!
توبه هم بکنید دیگر فایده ندارد. توبه باید با موازین باشد؛ مگر خدای تبارک و تعالی همین طوری توبه قبول میکند؟! حقالناس را خدا قبول نمیکند تا ادا نشود؛ تا اینکه ادا نکنی. تو حقالناس را قدرت داری که ادا بکنی؟! قدرت این را داری که یک دانه حبسی را که ده سال در حبس بوده و جوانیاش از بین رفته در حبس، تو قدرت این را داری که جبران این را بکنی تا توبه بکنی؟! توبه یعنی چه؟ نمیتوانی توبه بکنی. قابل این نیستی قبول بکند خدای تبارک و تعالی توبۀ تو را. ولی توبۀ حقالناس است دیگر؛ حق ناس را خدا نمیبخشد به مردم. اگر شما نتوانستی که یکی از اینهایی که آنطور زجر کردی، آنطور اره کردی پایشان را، سوزاندی پایشان را، پایشان را توی روغن داغ کردی، روی صفحۀ ـ نمیدانم ـ فلزی خواباندی و برق را متصل کردی، کباب کردی مردم را، اگر تو توانستی جبران بکنی، یکی از اینها را جبران بکنی، آن وقت بگویی که اشتباه کردم بیایید دیگر ببخشید!
تو بعدها دیگر از این اشتباهها نمیکنی؟ خوب راست میگویی این را حالا؟ ما قطع نظر از این هم کردیم، درست میگویی تو؟ صحیح میگویی؟ دیگر این اشتباهات را
نمیکنی؟ یا حرف است، صحبت است؟آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ و کُنْتَ مِنالمُفْسِدین! تو از مفسدین هستی، تو آدم مفسدی هستی، تو فاسدی، تو مفسدی؛ یک مملکت را به هم زدی، یک ملت را از بین بردی. مگر شوخی است اینطور جنایات. تو همۀ قوای این مملکت، این جوانهای ما که یکی از ذخایر این مملکت هست، اینها را به هدر دادی همه را، حالا آمده میگوید که من «اشتباه» کردم! بله حالا دیگر ما به منطق بعضی از اشخاص ـ اینکه عجیب است این حرفها، عجیب آدم به نظرش میآید ـ یک مردی که من نمیدانم کیست روی کاغذ هفت، هشت، ده ورقی نوشته است، اول خودش را معرفی کرده است که من کی بودم و پسر کی بودم و کی، آخرش هم نوشته خوب ما شاه از این بهتر از کجا پیدا کنیم؟![خندۀ حضار]انسان یک همچو حرفی مینویسد؟ شما بیایید رها کنید و بیایید شما هم با فلان آقا همصدا بشوید و این را حفظش کنید و ما بهتر از این از کجا پیدا کنیم؟! چقدر انسان باید نفهم باشد!
در هر صورت این توبهها یکی از تشبثاتشان است و این هم پذیرفته نیست؛ ملت دیگر این حرفها را نمیپذیرد. آنکه جوانش، آن پیرزنی که جوانش از دستش رفته، پیرزنهایی هستند که چهارتا بچهشان، یعنی یک پدر بوده، یک مادر بوده، چهارتا جوان، امشب اینها سر سفره نشسته بودند پنج نفری، شش نفری، فردا شب سر سفره نشستند دو نفری، چهارتا جوانش از بین رفته، حالا از شما میپذیرد اینکه عذر بخواهی؟! فقط به عذرخواهی! آن هم بایستید و عذر بخواهید؛ آن وقت ما هم بیاییم، آخوند هم بیاید یا غیر آخوند ـ و مثلاً روشنفکر یا تاریک فکر هم بیاید ـ و بگوید که خوب ایشان سلطنت بکنند، حکومت نکنند! سلطنت! درست شد همین؟! همین تمام شد؟! جواب این پیرزن چی؟ جواب این پدری که دیروز چند روز پیش از این اینجا بود، پدری که چندتا جوانش کشته شده بود، ما جواب اینها را چی بدهیم؟ بگویند شماها ساختید با یک آدمی که جوانهای ما را کشت، از بین برد؟ حالا سلطنت بکنند، حالا بالا بنشینند و در ایام عید
هم بروند سلام بدهند و تعریف بکنند و که تو آنی که چه کردی؟! تو آنی که حفظ کردی همه چیز را؟! اسلامْپناهی تو؟! نمیدانم ظلاللهی تو؟! این حرفهای نامربوط چیست؟ اینها خیانت به یک ملت است، به یک مملکت است، به اسلام است. کسی که تاریخ اسلام را تغییر داد و هیچ حیا نکرد ـ مگر این یک چیز آسانی بود، یک چیز کمی بود که تو یک همچو اهانتی به پیغمبر اسلام کردی ـ بعد به مجرد اینکه بگویی نخیر، دیگر غلط کردم! مگر فایده دارد این حرفها؟
بحمداللّه الآن ملت ایستاده است؛ و ما امیدواریم که این ایستادگیاش باقی باشد و عمده این است که توجه به خدا باشد. باید همۀ شما، همۀ ما، همۀ ملت، وِجْهۀ نَفْسشان خدای تبارک و تعالی باشد؛ انحراف پیدا نشود از قیام، الهی باشد.اَنْ تَقُومُوا لِلّه مَثْنی و فُرادی؛ اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَن تَقُومُوا للّهِ[7]. برای خدا قیام کنید؛ این نهضت الهی باشد ان شاءاللّه؛ انحراف از آن نباشد که ـ خدای نخواسته ـ با انحراف شکست بیاید؛ الهی باشد. و اگر الهی باشد پیروزی است ان شاءاللّه. همه توجه به این معنا داشته باشید که مقصدْ مقصد الهی[باشد]. برای خاطر خدا و برای خاطر نجات یک ملتی که بندگان خدا هستند قیام کنید و مطمئن باشید که ان شاءاللّه با این وضع پیش خواهید برد.
و شما هم که در خارج ایران به سر میبرید مکلفید، همهمان مکلفیم که کمک کنیم به ایران به هر طور که میتوانیم. اینجا هر که میتواند تبلیغات بکند؛ به مردم اینجاها بفهماند که این ملت ایران چی میخواهند، چی میگفتند. گوش نکنند به تبلیغاتی که بعضِ روزنامهنویسها پول گرفتند و یک حرفهایی میزنند، بعضی ـ عرض میکنم که ـ تبلیغچیها تبلیغ میکنند بر خلاف. ملت ایران داد دارد میزند که آزادی من میخواهم، داد دارد میزند که من استقلال میخواهم، او داد میزند آزادی میخواهم؛ آن
مردکه[8]میگوید که آزادی داده! چون آزادی داده مردم صدایشان درآمده! یک ملتی که قیام کرده، و همه قیام کردند ـ نه اینکه یک کسی باشد قیام کرده باشد، یکی نه. در باطن ارتش هم این مطلب هست؛ شما مطمئن باشید آن روزی که ایشان بروند، باطن ارتش هم همراه با ملت است؛ نمیشود نباشد؛ به ما پیغام میدهند همیشه.
ما از خدای تبارک و تعالی پیروزی این ملت را[خواهانیم]و اینکه ما بتوانیم خدمت کنیم بر این جامعه. ما همه مکلفیم و بتوانیم تکلیفمان را ادا کنیم در مقابل خدای تبارک و تعالی و در مقابل ملت مسلمان، و بتوانیم این مقدار از قدرتی که داریم صرف کنیم در راه خدای تبارک و تعالی برای نجات بندگان خدای تبارک و تعالی، نجات مستضعفین. از خدای تبارک و تعالی توفیق همهتان را میخواهم.
2 ـ نپذیرفتن، نفیکردن.
3 ـ سورۀ یونس، آیۀ 90: «ایمان آوردم به اینکه نیست خدایی جز آنکه بنیاسرائیل به او ایمان آوردند».
4 ـ سالارجاف، نمایندۀ مجلس از پاوه و رهبر چماقداران در حمله به مردم پاوه.
5 ـ غلامرضا ازهاری.
6 ـ سورۀ یونس، آیۀ 92: «پس امروز ما بدن تو را نجات میدهیم».
7 ـ سورۀ سبأ، آیۀ 46.
8 ـ جیمی کارتر.