صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان شاه، مجرم واقعی است
- محل پاریس، نوفللوشاتو
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع شاه، مجرم واقعی است
-
حضار
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسماللّه الرحمن الرحیم
از دست و پاهایی که شاه دارد میزند، یکی هم این شریک جرمهایش است که اینها را ـ یک عدۀ آنها را ـ گرفتهاند. در این حکومت نظامی، یعنی در دولت نظامی و حکومت نظامی که به پا کردند، دیدند که خیلی فایده نکرد؛ حالا یک راه دیگری پیش گرفتند. و آن اینکه آنهایی که دیروز با او شریک جرم بودند، بعضیاشان دوازده سال، سیزده سال در همۀ جنایاتی که شاه کرده است شریک بودند[1]، حالا به عنوان اینکه آن خیانت کرده و جرم کرده است گرفتهاند. آن شریک را گرفتهاند که این شریک محفوظ بماند! گمان کردند که مردم الآن، همۀ اذهان مردم، متوجهاند که آن شریکها را گرفتهاند، دیگر مسئلهای نیست و باید مردم اجازه بدهند که شاه باشد! برای اینکه خوب، شما مگر چه میخواهید؟ شاه از آن طرف آمده است عذرخواهی کرده است و ببخشید من اشتباه کرده بودم! بعد از این هم دیگر من اشتباه نمیکنم! از آن طرف هم خوب، زندانیهای سیاسی را ـ خیلی از آنها را ـ رها کرده است: از اهل علم، از جماعت سیاسی و سایر طبقات؛ از این طرف هم یک عدهای از این اشخاصی که در دولتها بودند و آنها خلاف کردهاند ـ همه را، این عده را گرفته است و میخواهد که اینها را محاکمه ـ مثلاً ـ بکند!
میگوید شما ملت ایران چرا اینقدر لجاجت میکنید؟... «اعلیحضرت» باشم! دیگر شاه از این بهتر کجا ما پیدا بکنیم که دزدها را گرفته و سیاسیها را رها کرده، زندانیها را رها کرده و قول و قرار هم داده به اینکه بعد از این دیگر زاهد بشود و عابد و مسلمان! و دیگر
شما چه طلبی از شاه دارید[که]در سرتاسر ایران باز اعتصابات میکنید؟ این اعتصابات دیگر چیست که میکنید؟ چرا باز سرتاسر ایران اعتصاب است؟ چرا شرکتهایِ ـ نمیدانم ـ هواپیمایی و دیگران، اتوبوس و شرکت واحد در اعتصاب است؟ خوب، پزشکها چرا اعتصاب کردند؟ و هکذا.
باید پرسید که این مسائل، ما اگر بخواهیم تحلیل کنیم این مسائل را، ببینیم که اینها جرم را زیاد میکند یا جرم را قَصْر[2]میکند؟ شما این دولتهایی که تشکیل دادهاید همۀ اینها به دست شما تصویب شده است! و این مجرمهایی که حالا گرفتید، اینها همهشان اینها بودند که در دولتهای شما بودند! شریک جرم شما بودند! شما حالا میگویید اینها مجرم هستند؟ شما این مجرمها را روی کار آوردی، میگویی دزد هستند؟! شما این دزدها را روی کار آوردی! حالا شما یک مجرمی یا مجرمهایی و یک خائنهایی را خودتان در دولتها سر کار آوردید و با هم مشترکاً مشغول شدید به چاپیدن این مملکت و به اذیت کردن این مردم! حالا اگر دو نفر یا ده نفر با هم شریک شدند و یک جرمی را انجام دادند یا یک خیانتی کردند، بعد یکی از آنها قدرتمندتر بود یک چند نفری از آنها را فرض کنیم گرفت، این جرم خودش مَعفُوّ[3]است برای اینکه شرکای جرم را گرفته است یا خودِ این اقرار به این است که من خیانت کردم این اشخاص را آوردم روی کار؟! بعضی از اینها که دوازده سال یا بیشتر در مسند نشسته بودند، شما این دوازده سال هیچ اطلاع از حال این نداشتید! حالا تازه امروز مطلع شدید؟! هیچ اطلاعی تا چند ماه قبل از این، از دوازده ـ سیزده سال پیش از این، تا چند ماه قبل از این، شما هیچ اطلاع از حال این آدم که نخستوزیر شما بود و در کارها دخالت داشت و مشاور شما بود و همۀ کارها را با نظر و فرمان مبارک انجام میداد، شما تا حالا هیچ اطلاع داشتی که این آدم چکاره است؟! همین دو ـ سه روز مطلع شدی؟! همین چند روز و چند ماه شما مطلع شدی؟! اگر
یک آدمی دوازده ـ سیزده سال مشغول خیانت و مشغول چپاولی بوده و شما اطلاع نداشتید، شما لیاقت اینکه در این پست باشید ـ اگر پستی باشد ـ شما همچو لیاقتی نداری! آدم نالایقی هستی! لکن مطلع بودید ـ چنانکه هستید و بودید ـ خوب دو نفر شریک جرم بودید! منتها تو شریکْ بزرگه بودی، او شریکْ کوچکه بوده! حالا شریک بزرگه اگر شریک کوچکه را گرفت و حبسش کرد، اسباب این میشود که دیگر جرمی در کار نباشد؟! یا جرم هست؟ خوب، تو شریک کوچکه را گرفتی؛ ملت شریک بزرگه را میخواهد! همان حجتی که تو داری بر اینکه این شریک جرم را گرفتی یا این شرکای جرم را گرفتی، با همان دلیلی که شما این شرکای جرم را گرفتی، به همان دلیل، ملت از تو مؤاخذه میکند و میخواهد تو را بگیرد. این راهِ مَفَرّ است؛ خوب، اینها راه عقلایی نیست که شما میخواهید یک راهی درست کنید که این نجات پیدا بکند. این راه نجات نیست که!
تمام این حرفها و تمام این نیرنگها برای این است که خوب، احتمال ـ ولو درصدِ احتمالْ یک احتمال، ولو در هزار احتمال یک احتمال ـ اینها احتمال میدهند که مردم را مثلاً یک بازی بدهند، ولو آن طبقۀ مثلاً متعارف مردم را بازی بدهند لکن ما میبینیم که مردم بازی نمیخورند. همین حالا که هم آن شریک جرمها را گرفته است و هم آن نطق را هی مکرراً میگویند گذاشته است و شنیدند و خوب ما هم شنیدیم این نطقها را، و هم نطق آن نخستوزیر نظامی، آن را هم ما شنیدیم که گفته است، هم سرنیزۀ آقایان و همۀ چیزها، هم حملۀ به مردم و هم ریختن توی بیمارستان و درِ بیمارستان را شکستن و در توی بیمارستان آدم کشتن، و هم حمام قم که سه نفر را به واسطۀ گاز خفه کردهاند، و هم همدان و هم همه جا، باز همان حرفها و همان انقلابات و همان اعتصابات و همان صداها هست، و نمیشود نباشد.
یک ملتی که بیشتر از پنجاه سال زیر دست و پای اینها خرد شده است، حالا که چشمهایش را باز کرده و میبیند که باید این مجرمها را با زور و با فشار و با هیاهو و با
ـ عرض میکنم ـ تظاهرات و اعتصابات و اینها باید این را شکست داد، همین ملت میداند این معنا را که اگر چنانچه یک غفلت کوچکی حالا بکند، یک غفلت بسیار کوچکْ الآن اگر بکند، باز مطلب برمیگردد به پنجاه سال پیش از این، و دیگر نمیتواند این ملت حتی بعد از پنجاه سال دیگر هم یک همچو نهضتی را ایجاد کند و یک همچو قیامی بکند. خوب، ملت این را میداند. میداند که اگر امروز این تا آن آخرِ نقطه نرود و تا سرنگونی این آدم این نهضت را ادامه ندهد، برمیگردد به حال رضاشاه و بدتر از او. و این دفعه اگر چنانچه این قدرت پیدا بکند، دیگر نه بر بچه مهلت میدهد نه بر بزرگ. همۀ مخالفین خودش را، که همه ملت است، سرکوب میکند و هیچ هم مضایقه ندارد ایشان.
همچو خیال نکنید که یک، بله، خیلی مثلاً عدالت اجتماعی! هر چند روز یکدفعه که میرفت منبر، میرفت[میگفت:]عدالت اجتماعی را من میخواهم چی بکنم! و فضای باز سیاسی و عدالت اجتماعی و انتخابات آزاد و تمدن بزرگ و دروازۀ تمدن بزرگ! و از این شعرهایی که صدتای آن یک غاز[4]در بازار ایران دیگر ارزش ندارد، این پشت سر هم میبافت و حالا هم باز دست برنداشته است. هر وقت که صحبت میکند باز از آن حرفها میزند! منتها صفحهها مختلف میشود! گاهی وقتها با آن صورتها درمیآید، و گاهی وقتها]برعکس]میشود. گاهی وقتها به بازاریها[بد میگوید]، وقتی قم آمد، آنجا دست و پایش را هم گم کرده بود. آن دفعه که قم آمد، یک دفعه که در همان نزدیکیهای 15 خرداد، جلو 15 خرداد بود، این آمد قم. گفتند که وقتی که وارد شد همچو دست و پایش را گم کرده بود که باید از این راه برود، از توی یک کوچهای شروع کرد رفتن! بعد رفتند گفتند آقا راه این طرف است، بفرمایید![خندۀ حضار]از این راه هدایتش کردند آمد. و وقتی که رفت ایستاد در بیرون صحن؛ ایستاد صحبت بکند. در حرکاتش هم که میپرید بالا و میپرید پایین، باز مردم یک حرفهایی داشتند! و رفت ایستاد و بازاریهای متدین قم را به حرفهای نامربوط بست؛ گفت ریشوهای کذا! از این حرفهای نامربوط. به
علما که بدتر گفته است دیگر؛ حیوان نجس! از این مسائل.
همین آقا حالا آمده مقابل ملت و باز توبه میکند و عرضِ اخلاص میکند به همۀ طبقات ملت که ما اشتباهاتی کردیم! خوب، دیگر از این به بعد اشتباه نمیکنیم! خوب، اگر اشتباه کردی چرا حالا دوباره میکشی؟ اگر شما تصدیق داری که اشتباه کردی، از آدمکشی اشتباه بیشتر میشود؟! از جوانهای مردم را کشتن، از زنهای مردم را کشتن دیگر اشتباه بالاتر داری تو؟! اگر اعتراف داری که شما اشتباه کردی و میگویی میخواهم برگردم از این اشتباهات، دیگر اینها تکرار نمیشود، اگر اینطور است، خوب برگرد از اشتباهات خود. تو که میگویی میخواهم برگردم از اشتباه، مردم چطور باور کنند؟ تو میگویی اشتباه کردم و الآن داری آدم میکشی! مگر امکان دارد که نظامی بدون اجازۀ این آدمْ آدم بکشد؟ چه داعی دارند آنها آدم بکشند برای خاطر یک کسی دیگر؟ تا او فرمان ندهد و خودشان را لازمالاطاعه ندانند و جرأت نکنند تخلف بکنند، آدم نمیکشند. تا فرمان ایشان نباشد کسی آدمکشی نمیکند و این اراذلیها را نمیکند. فرمان مستقیم این است که اینها را وادار میکند به آدمکشی و اینطور چیزها. همین آدمی که میگوید که من عذر میخواهم از شما و اشتباه شده و چطور، و من تعهد میدهم، ضمانت میدهم به اینکه چه نکنم؛ خوب یک دفعۀ دیگر هم ضمانت و تعهدت را دادی. اول سلطنت شیطانیت تو همین تعهدها را دادی و قسم هم خوردی و در مجلس هم رفتی و همۀ این کارها را کردی، و دنبالش به قول خودت این «اشتباهات» را کردی و این غلطها را، حالا چه شده است که دوباره آمدی؟ آن وقت باز یک فُرْجهای شده است مثلاً فرض کنید ده روز، یک ماه و دو ماه، سه ماه بعدش این کار را کردی. تو امروز در عین حالی که میگویی من اشتباه کردم و دیگر نمیکنم از این کارها و دیگر ـ عرض میکنم که ـ تعهد کردم که تکرار نشود، در عین حال داری انجام همین کثافتکاریها را میدهی و همین جنایتکاریها را؛ آن وقت مردم چطور بپذیرند از تو؟ مثلاً فرض کنید اگر ـ خدای نخواسته ـ یک عالِمی بیاید به مردم بگوید ساکت بشوید، چطور مردم گوش
کنند به حرف این عالم؟ که خوب میگویند این عالم ـ خیلی خیلی بخواهند تأدّب کنند[5]میگویند ـ این عالم اشتباه کرده است و الاّ میگویند آدمِ درباری[است]! خیلی بخواهند ادب کنند میگویند خوب این آقا آدم سادهای است، آدم صافی است، و نفهمیده که این چه جور جنسی است! ملت نمیشود، آقا نمیشود ملت را دیگر اینقدر نفهم حساب کرد! یک ملتی که ایستاده و دارد فریاد میزند و حق مشروع خودش را دارد مطالبه میکند، این را دیگر نمیشود با این چیزها خوابش کرد.
از آن طرف تبلیغات همه جانبه. مثلاً دیدند که خوب، در ایران، مالِ هم ایران هم خارج ـ هر دو را میخواهند این انحراف حاصل کنند ـ که در ایران اقلیتهای مذهبی هست، و خارج ایران هم به این مسئله خوب، اهمیت میدهند، راجع به اقلیتهای مذهبی اینها درست کردند که اگر چنانچه حکومت اسلامی تشکیل بشود، دیگر همۀ اقلیت مذهبیها را از بین خواهند برد اینها! ببینیم که شما بهتر رفتار میکنید با اقلیتهای مذهبی یا اسلام بهتر رفتار کرده است؟ تو که هم اقلیت مذهبی و هم اکثریت مذهبی را داری پایمال میکنی و از بین میبری! تو که همۀ حقوق بشر را در ایران از بین بردی. تو نه مُسْلم را گذاشتی آزاد باشد نه غیرِ مُسْلم را. اقلیتهای مذهبی در اسلام احترام دارند، آزادند. احترام دارند. مثل اینها میگویند که ـ هی میآیند سؤال میکنند ـ خوب، اگر چنانچه حکومتِ اسلام شد، با اقلیتهای مذهبی چه میکنید؟ این برای این است که هی تزریق شده به ایشان که اگر اینطور شد، قتل عام میکنند مثلاً یهودیها را! قتل عام میکنند نصارا را! قتل عام میکنند زرتشتیها را.
در کدام وقت اتفاق افتاده است که در اسلام وقتی که در یک مملکت اسلامی که در حال جنگ نبوده و در حال صلح بوده و در حال چه بوده، اقلیتهای مذهبی را قتلعام کرده باشند یا قتل کرده باشند؟! این همین اقلیت مذهبی است که وقتی که یک زن یهودی
را، ذِمّی را خلخالش را میبَرَند، حضرت امیر میگوید اگر انسان بمیرد این ارزش دارد که آدم بمیرد، وقتی بشنود که یک زن ذمی را ـ یک زنی که در پناه اسلام بوده است ـ اینها خلخال را از پایش کشیدند. یک همچو اسلامی و یک همچو حکومت اسلامی میآید اقلیتهای مذهبی را چه میکند؟! اینها همه تبلیغات است که طرفدارهای شاه و شاه با بوقهای خودشان این تبلیغات را میکنند برای اینکه حکومت اسلام و اسلام و ـ عرض میکنم ـ روحانیت اسلام را پیش مردم، یا لااقل پیش این اشخاصی که در خارج ایران هستند، یعنی این خودشان از غیر مُسْلم هستند و غیر مذهبی هستند، پیش اینها لااقل لکهدار بکنند که نه، اینها میخواهند یک حکومت ارتجاعی[بکنند]، یک حکومت ارتجاعی، ارتجاع اسلامی! اسلام را، خود این آقا اسلام را ارتجاعی معرفی میکند. این میگوید این مطلب را که خیر، «دین مبین اسلام» اینها را میگوید اما از آن طرف هم آنهایی که اسلام را دارند به مردم میگویند، میگوید اینها مرتجع هستند! مرتجع یعنی اینها برگشتند به 1400 سال پیش از این! تبلیغ میکنند یک چیزی را که 1400 سال پیش از این آمده. غفلت از اینکه خود ایشان تاریخ 2500 ساله را حالا پیش کشیده! ایشان مرتجع نیستند اما اینها که 1400 سال پیش قوانین مترقی را دارند میگویند، اینها که میگویند باید تودهنی زد به این آدمی که سلب آزادی از مردم کرده، باید تودهنی زد به این آدمی که سلطۀ دیگران را در ایران برقرار کرده و مردم را زیر سلطۀ ابرقدرتها قرار داده، اینها مرتجعند! اما آنهایی که مال مردم را دارند میخورند به زور و با فشار و سلب آزادی از همه کردند نه، اینها متمدن هستند و اینها دروازۀ باز آزادی است!
این حرفها و این شعرها و این چیزهایی که در خارج درست کردند، اینها خوف این است که یکوقت خدای نخواسته بعض جوانهای ما هم به اشتباه بیفتند که مبادا یک همچو چیزی بشود؛ مبادا یکوقتی اسلام بیاید درِ خانه را روی زنها ببندند، قفلش کنند که دیگر بیرون نیا از خانه! زنها در صدر اسلام توی میدانها میرفتند. در همین جنگهای اسلامی توی میدانها میرفتند برای پرستاری این چیزها، اینهایی که کشته میشدند آنجا.
زنها در مَحْفَظه بمانند؟! چه کسی همچو چیزی به شما گفته است که باید اینطور باشد؟... آزادند مثل مردها. چه کسی گفته است که اقلیتهای مذهبی را اینها خواهند چه کرد و چه کرد؟ بله، یکی از درددلهایشان این است که درِ قمارخانهها را میبندند، این راست است. در مراکز فساد را میبندند. حکومت اسلامی نمیگذارد این کابارهها که همۀ جوانهای ما را به بدبختی کشیده، نمیگذارد اینها باز باشد. اگر اینها را طرفدار هستند مردم بر آن، این روشنفکرها و این ـ عرض میکنم ـ متجددین با این مَفْسدهها موافقند؟ نه. حکومت اسلامی قمارخانهها را میبندد درشان را. و مراکز فساد و کابارههایی که این فسادها در آن میشود، اینها را درش را میبندد. این فرم سینماها را تغییر میدهد؛ یعنی این سینماهایی که الآن جوانهای ما را دارند به فساد میکشند و به فحشا میکشند، اینها میگویند این فرم نباید باشد. میخواهد سینما باشد، سینمای آموزنده باشد، سینمای اخلاقی باشد. با فسادْ اسلام مخالف است؛ با فساد کشیدن جوانها، مسلمین را به فساد کشیدن مخالف است. با غارتگری مخالف است. اسلام نمیخواهد غارت بیتالمال را، غارت کنند بیتالمال را. اسلام با تمدن مخالف نیست؛ با این توحشها مخالف است. با این فحشایی که راه انداختند اینها مخالف است. با مال ملت را صرف قمارخانه کردن در جزیرۀ ـ نمیدانم ـ کجا[6]مخالف است.اینها البته جلوگیری میشود.حکومتاسلامیاگرآمد،این مفسدهها را از بین برمیدارد؛ نمیگذارد جوانهای ما فاسد بشوند، نمیگذارد این فرهنگْ عقب نگه داشته بشود تا اینکه نگذارد این جوانها رشد بکنند. خوب، همین جوانهای خارج آمدند به من میگویند که ما را نمیگذارند که رشد علمی بکنیم. ما را به یک حدی نگه میدارند، نمیگذارند. با این چیزها مخالف است؛ البته اسلام با این چیزها مخالف است.
اسلام میخواهد که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زنها را نجات داده است از آن چیزهایی که در جاهلیت بود. آنقدری که اسلام به زن خدمت کرده، خدا میداند به مرد
خدمت نکرده؛ آنقدر که به زن خدمت کرده. شما نمیدانید که در جاهلیت زن چه بوده و در اسلام چه شده. حالا هم اینها دارند از جاهلیت بدتر میکنند. آن وقت آنها بیاهمیت میکردند، حالا ایشان میفرماید که زن باید لَعبه[7]باشد! زن باید ـ نمیدانم ـ چه باشد. یک همچو حرفی که به کرامت زن برمیخورد. اعتقاد ایشان دربارۀ زن این است که باید ـ یک تعبیر سوئی کرده بود ـ اینطوری باشد! اسلام میخواهد زن این جوری نباشد. اسلام میخواهد زن مثلِ ـ همان طوری که مرد همۀ کارهای اساسی را میکند زن هم بکند، اما نه اینکه زن یک چیزی بشود که آقا دلشان میخواهد که بَزَک کرده بیاید توی جامعه و با مردم چه بشود، مخلوط بشود. با جوانها آن جوری مخلوط! اینها را جلو میخواهد بگیرد اسلام. میخواهد زن را حیثیت و احترامش را حفظ کند؛ میخواهد شخصیت به زن بدهد که از این شیئیت بیرون بیاید. اینها میخواهند بفروشند، از این دست به آن دست کنند؛ این را مخالف است اسلام. با زن مخالف است اسلام؟! اسلام به زن خدمتی کرده است که در تاریخ همچو سابقهای ندارد. اسلام زن را از توی لجنزارها برداشته آورده شخصیت به او داده، اسلام با زن مخالف است؟! اینها تبلیغات است. میخواهند شما را از اسلام دور کنند و مالتان را بخورند، میخواهند شما را از روحانیت کنار بزنند و مالتان را بخورند، میخواهند نگذارند فرهنگ شما رشد پیدا کند و اموال زیرزمینیتان رابخورندودراسارت نگهتان دارند تاآخر.واگرامروز همۀ ملت دست بههم ندهند و هر چه خواهد شد خودشان را نجات ندهند از این گرفتاری، تا آخر در گرفتاری هستند. و هر کس یک کلمه بگوید که موافق باشد با سازش با این مرد، خیانت کرده؛ هم بر اسلام و هم بر مسلمین و هم بر کشور خیانت کرده است. خودتان را بپایید و ناظر باشید اشخاصی را که میخواهند یک همچو کارهایی را بکنند. اگر یکوقت از دهن کسی بیرون آمد، تودهنی به او بزنید که همچو غلطی را نکند. ان شاءاللّه خداوند همهتان را حفظ کند؛ موفق باشید و خدمت کنید به کشور خودتان و اسلام خودتان.