زندگی نامه امام خمینی(س)
فصل اول حیات فردی و اجتماعی
جدّ اعلای امام خمینی(س)، دینعلیشاه[1] نام داشت که در کشمیر هندوستان زندگی
میکرد و از علمای شیعی مذهب آن منطقه بود و در آنجا به شهادت رسید.[2] در مورد
ایشان و زوایای شخصیت و تفکرشان، اطلاع بیشتری در دسترس نیست. سید احمد،
معروف به سید هندی فرزند دینعلیشاه در بین سالهای 1240 تا 1250 ه. ق. از کشمیر
راهی سفر عتبات عالیه میشود و در مدت اقامت در آنجا با شخصی از اهالی خمین به
نام یوسف خان فرفهانی[3]، از اعیان توابع خمین، آشنا میشود.[4] پس از تعمیق این
آشنایی، شخص یاد شده از سید احمد دعوت میکند که به خمین بیاید. ایشان نیز این
دعوت را پذیرفته، در سال 1254 ه. ق. (1217 ه. ش.) به منظور ارشاد اهالی خمین به
آن سامان میرود و در هفدهم رمضان سال 1257 ه. ق. (آبان 1220) با دختر
محمدحسینبیگ که خواهر یوسف خان است، ازدواج میکند. سید احمد در اواخر سال
1285 تا 1286 ه. ق. درگذشت و پیکرش به کربلا منتقل شد و در آنجا دفن
گردید.[5]
میکرد و از علمای شیعی مذهب آن منطقه بود و در آنجا به شهادت رسید.[2] در مورد
ایشان و زوایای شخصیت و تفکرشان، اطلاع بیشتری در دسترس نیست. سید احمد،
معروف به سید هندی فرزند دینعلیشاه در بین سالهای 1240 تا 1250 ه. ق. از کشمیر
راهی سفر عتبات عالیه میشود و در مدت اقامت در آنجا با شخصی از اهالی خمین به
نام یوسف خان فرفهانی[3]، از اعیان توابع خمین، آشنا میشود.[4] پس از تعمیق این
آشنایی، شخص یاد شده از سید احمد دعوت میکند که به خمین بیاید. ایشان نیز این
دعوت را پذیرفته، در سال 1254 ه. ق. (1217 ه. ش.) به منظور ارشاد اهالی خمین به
آن سامان میرود و در هفدهم رمضان سال 1257 ه. ق. (آبان 1220) با دختر
محمدحسینبیگ که خواهر یوسف خان است، ازدواج میکند. سید احمد در اواخر سال
1285 تا 1286 ه. ق. درگذشت و پیکرش به کربلا منتقل شد و در آنجا دفن
گردید.[5]
حاصل ازدواج سید احمد، سه دختر به نامهای: سلطان خانم، صاحبه خانم و آغابانو
خانم و یک پسر به نام سید مصطفی بود. تاریخ ولادت سید مصطفی 29 رجب
1278ه.ق. (29 بهمن 1241 ه. ش.) میباشد. وی پس از فراگیری تحصیلات اولیه در
مکتبخانههای خمین و فراگیری زبان عربی نزد آقا میرزا احمد، برای ادامه تحصیل ابتدا
به اصفهان و سپس عازم نجف اشرف گردید. در نجف اشرف و سامرا که عهد میرزای
شیرازی بود، تحصیلات خود را دنبال کرد و در زمرۀ علما و مجتهدین عصر خود قرار
گرفت.[6]
خانم و یک پسر به نام سید مصطفی بود. تاریخ ولادت سید مصطفی 29 رجب
1278ه.ق. (29 بهمن 1241 ه. ش.) میباشد. وی پس از فراگیری تحصیلات اولیه در
مکتبخانههای خمین و فراگیری زبان عربی نزد آقا میرزا احمد، برای ادامه تحصیل ابتدا
به اصفهان و سپس عازم نجف اشرف گردید. در نجف اشرف و سامرا که عهد میرزای
شیرازی بود، تحصیلات خود را دنبال کرد و در زمرۀ علما و مجتهدین عصر خود قرار
گرفت.[6]
سید مصطفی تا سال 1312 ه. ق. (1273 ه. ش.) در نجف توقف نمود و در این سال
به خمین بازگشت. زعامت میرزای شیرازی، تأثیر زیادی در افکار و اندیشههای وی
برجای گذاشته بود؛ بنابراین پس از بازگشت به خمین، زعامت و رهبری مردم منطقۀ
خمین را بر عهده گرفت و ضمن هدایت معنوی، مذهبی و دینی مردم، با ظلم و ستم
خوانین و متنفذین محلی بر مردم آن منطقه، به مقابله و مبارزه پرداخت.[7] آقا مصطفی
اجازۀ اجتهاد داشت و ملقب به فخرالمجتهدین بود.[8]
به خمین بازگشت. زعامت میرزای شیرازی، تأثیر زیادی در افکار و اندیشههای وی
برجای گذاشته بود؛ بنابراین پس از بازگشت به خمین، زعامت و رهبری مردم منطقۀ
خمین را بر عهده گرفت و ضمن هدایت معنوی، مذهبی و دینی مردم، با ظلم و ستم
خوانین و متنفذین محلی بر مردم آن منطقه، به مقابله و مبارزه پرداخت.[7] آقا مصطفی
اجازۀ اجتهاد داشت و ملقب به فخرالمجتهدین بود.[8]
سید مصطفی، قبل از رفتن به نجف با هاجر آغا خانم، دختر میرزا احمد مجتهد
ازدواج کرده بود و در سفر به نجف، همسرش نیز همراه او بود. حاصل این ازدواج سه
دختر و سه پسر به نامهای مولودآغا، فاطمه، سیدمرتضی، سیدنورالدین، آغازاده خانم،
و سیدروحاللّه بود.[9]
ازدواج کرده بود و در سفر به نجف، همسرش نیز همراه او بود. حاصل این ازدواج سه
دختر و سه پسر به نامهای مولودآغا، فاطمه، سیدمرتضی، سیدنورالدین، آغازاده خانم،
و سیدروحاللّه بود.[9]
خاندان امام خمینی(س) در طول حیات آقا مصطفی، به جایگاه و منزلت بالایی در
خمین دست یافت. ایشان با سعی در جلوگیری از تعدیّات و مظالم خوانین و مأموران
دولتی نسبت به مردم در عمل مقابل آنها قرار گرفت و آنها، سید مصطفی را سدّ راه خود
برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود دیدند. یکبار در جریان برخورد و ایستادگی در
مقابل یکی از خوانین با نفوذ و قدرتمند خمین به نام حشمتالدوله[10]، توسط وی زندانی
شد و مدتی بعد آزاد گردید. بالأخره در سال 1320 ه. ق. (1281 ه. ش.) که تعدیّات
خوانین بر مردم فزونی یافته بود، سید مصطفی تصمیم گرفت که این وضعیت را به اطلاع
والی عراق (اراک کنونی) که شخصی به نام عضدالسلطان بود، برساند. شایان ذکر است
که در این زمان، نایبالحکومۀ خمین زیر فرمان والی اراک بود. جعفرقلی خان و
میرزاقلی سلطان که بیش از سایر خوانین از پیامدهای این گزارش بیمناک بودند، درصدد
برآمدند که آقا مصطفی را از جلوی راهشان بردارند؛ بنابراین آن دو در میانۀ راه خمین به
عراق (اراک) به آقا مصطفی حمله کرده، با شلیک گلولهای بر قلب وی، ایشان را به
شهادت رساندند.[11] این رویداد در تاریخ دوازدهم ذیقعده 1320 ه. ق. (21 بهمن 1281)
اتفاق افتاد.[12] پیکر آقا مصطفی ابتدا به اراک منتقل شد و در سرقبرآقا به امانت گذاشته
شد و سپس به نجف اشرف انتقال یافت و در آنجا دفن گردید.[13]
خمین دست یافت. ایشان با سعی در جلوگیری از تعدیّات و مظالم خوانین و مأموران
دولتی نسبت به مردم در عمل مقابل آنها قرار گرفت و آنها، سید مصطفی را سدّ راه خود
برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود دیدند. یکبار در جریان برخورد و ایستادگی در
مقابل یکی از خوانین با نفوذ و قدرتمند خمین به نام حشمتالدوله[10]، توسط وی زندانی
شد و مدتی بعد آزاد گردید. بالأخره در سال 1320 ه. ق. (1281 ه. ش.) که تعدیّات
خوانین بر مردم فزونی یافته بود، سید مصطفی تصمیم گرفت که این وضعیت را به اطلاع
والی عراق (اراک کنونی) که شخصی به نام عضدالسلطان بود، برساند. شایان ذکر است
که در این زمان، نایبالحکومۀ خمین زیر فرمان والی اراک بود. جعفرقلی خان و
میرزاقلی سلطان که بیش از سایر خوانین از پیامدهای این گزارش بیمناک بودند، درصدد
برآمدند که آقا مصطفی را از جلوی راهشان بردارند؛ بنابراین آن دو در میانۀ راه خمین به
عراق (اراک) به آقا مصطفی حمله کرده، با شلیک گلولهای بر قلب وی، ایشان را به
شهادت رساندند.[11] این رویداد در تاریخ دوازدهم ذیقعده 1320 ه. ق. (21 بهمن 1281)
اتفاق افتاد.[12] پیکر آقا مصطفی ابتدا به اراک منتقل شد و در سرقبرآقا به امانت گذاشته
شد و سپس به نجف اشرف انتقال یافت و در آنجا دفن گردید.[13]
جریان قتل آقا مصطفی را فرزندان ایشان پیگیری کردند و در نهایت موجب
دستگیری و قصاص قاتلان وی در چهارم ربیعالاول 1323 ه. ق. (28 بهمن 1284)، در
میدان بهارستان تهران شد.[14]
دستگیری و قصاص قاتلان وی در چهارم ربیعالاول 1323 ه. ق. (28 بهمن 1284)، در
میدان بهارستان تهران شد.[14]
آقا روحاللّه در بیستم جمادیالثانی 1320 ه. ق. (اوّل مهر 1281) در خمین دیده به
جهان گشود. وی در زمان شهادت پدر، تنها چهار ماه و بیست و دو روز سن داشت.
بنابراین، تحت سرپرستی عمهاش (صاحبه خانم) و مادرش (هاجر خانم) پرورش یافت.
همچنین به مدت دو سال نیز دایهای به نام خاور در پرستاری و نگهداری ایشان نقش
داشت.[15]
جهان گشود. وی در زمان شهادت پدر، تنها چهار ماه و بیست و دو روز سن داشت.
بنابراین، تحت سرپرستی عمهاش (صاحبه خانم) و مادرش (هاجر خانم) پرورش یافت.
همچنین به مدت دو سال نیز دایهای به نام خاور در پرستاری و نگهداری ایشان نقش
داشت.[15]
امام خمینی(س) دوران کودکی را در خمین گذراند و در مکتبخانۀ آخوند
ملاّابوالقاسم به تحصیل پرداخت. در این دوره، روزی نیم جزء قرآن یاد میدادند و پایان
این دوره نیز ختم قرآن بود. ایشان پس از ختم قرآن که به هفت سالگی رسیده بود، برای
فراگیری دروس ادبیات و عربی نزد شیخ جعفر رفت و بعد از آن پیش میرزامحمود
افتخارالعلما دروس ابتدایی را آموخت. سپس مقدمات را نزد میرزامهدی ـ که دایی
ایشان بود ـ شروع کرد و سپس نزد میرزا رضا نجفی منطق را آغاز نمود. در ادامه،
تحصیلات قابل فراگیری در این مرحله چون: منطق، مطوّل و سیوطی را نزد آیتاللّه
مرتضی پسندیده (برادرش) فراگرفت.
ملاّابوالقاسم به تحصیل پرداخت. در این دوره، روزی نیم جزء قرآن یاد میدادند و پایان
این دوره نیز ختم قرآن بود. ایشان پس از ختم قرآن که به هفت سالگی رسیده بود، برای
فراگیری دروس ادبیات و عربی نزد شیخ جعفر رفت و بعد از آن پیش میرزامحمود
افتخارالعلما دروس ابتدایی را آموخت. سپس مقدمات را نزد میرزامهدی ـ که دایی
ایشان بود ـ شروع کرد و سپس نزد میرزا رضا نجفی منطق را آغاز نمود. در ادامه،
تحصیلات قابل فراگیری در این مرحله چون: منطق، مطوّل و سیوطی را نزد آیتاللّه
مرتضی پسندیده (برادرش) فراگرفت.
در سال 1339 ه. ق. (1300 ه. ش.) از خمین به سلطان آباد (اراک) رفت و نزد شیخ
محمد گلپایگانی منطق و نزد آقاعباس اراکی شرح لمعه را تحصیل نمود.[16]
محمد گلپایگانی منطق و نزد آقاعباس اراکی شرح لمعه را تحصیل نمود.[16]
چند ماهی از ورود ایشان به حوزۀ علمیۀ اراک نگذشته بود که در ماه رجب
1340ه.ق. (فروردین 1301 ه. ش.) آیتاللّه شیخ عبدالکریم حائری، به درخواست
روحانیون قم به آن شهر مهاجرت کرد و حوزۀ علمیۀ قم را تأسیس نمود. حدود چهار ماه
بعد از مهاجرت آیتاللّه حائری، آقا روحاللّه نیز به قم هجرت نمود و در حجرهای از
مدرسۀ دارالشفا سکونت اختیار نمود و به ادامۀ تحصیل مشغول گردید.
1340ه.ق. (فروردین 1301 ه. ش.) آیتاللّه شیخ عبدالکریم حائری، به درخواست
روحانیون قم به آن شهر مهاجرت کرد و حوزۀ علمیۀ قم را تأسیس نمود. حدود چهار ماه
بعد از مهاجرت آیتاللّه حائری، آقا روحاللّه نیز به قم هجرت نمود و در حجرهای از
مدرسۀ دارالشفا سکونت اختیار نمود و به ادامۀ تحصیل مشغول گردید.
در حوزۀ علمیۀ قم، تتمۀ مطوّل را نزد آقا میرزا محمدعلی معروف به ادیب تهرانی و
سطح را نزد سید محمدتقی خوانساری و میرزا سید علی یثربی کاشانی فرا گرفت و
سپس به حلقۀ درس خارج آیتاللّه عبدالکریم حائری وارد شد و عملاً تحصیلات خارج
را در محضر ایشان گذرانید. همچنین فلسفه را نزد حاج سیدابوالحسن قزوینی؛ عروض و
قوافی، فلسفۀ غرب و فلسفۀ تکاملی داروین را در محضر شیخ محمدرضا اصفهانی
مسجدشاهی؛ ریاضیات و هیئت را نزد وی و میرزا علیاکبر یزدی و عرفان را نیز از
محضر آیتاللّه محمدعلی شاهآبادی فرا گرفت.[17]
سطح را نزد سید محمدتقی خوانساری و میرزا سید علی یثربی کاشانی فرا گرفت و
سپس به حلقۀ درس خارج آیتاللّه عبدالکریم حائری وارد شد و عملاً تحصیلات خارج
را در محضر ایشان گذرانید. همچنین فلسفه را نزد حاج سیدابوالحسن قزوینی؛ عروض و
قوافی، فلسفۀ غرب و فلسفۀ تکاملی داروین را در محضر شیخ محمدرضا اصفهانی
مسجدشاهی؛ ریاضیات و هیئت را نزد وی و میرزا علیاکبر یزدی و عرفان را نیز از
محضر آیتاللّه محمدعلی شاهآبادی فرا گرفت.[17]
در سال 1304 ه. ش. که انتخاب اسم فامیلی (شهرت) برای ایرانیان الزامی شد،
برای آقا روحاللّه نیز نام خانوادگی مصطفوی، انتخاب شد. آیتاللّه پسندیده در مورد
انتخاب نام خانوادگی مذکور برای امام خمینی و نامهای خانوادگی متفاوت برای خود و
برادر دیگرشان سید نورالدین هندی، در خاطرات خود چنین میگوید:
برای آقا روحاللّه نیز نام خانوادگی مصطفوی، انتخاب شد. آیتاللّه پسندیده در مورد
انتخاب نام خانوادگی مذکور برای امام خمینی و نامهای خانوادگی متفاوت برای خود و
برادر دیگرشان سید نورالدین هندی، در خاطرات خود چنین میگوید:
در سال 1304 شمسی از طرف ادارۀ آمار و ثبت احوال به خانۀ ما آمدند و قرار شد
نام و فامیل برای ما انتخاب بشود. رئیس آمار حسینعلی بنیآدم که از اشخاص بسیار
فهمیده و متدین و خوشسابقه بود به من گفت: «بایستی نام و فامیلی انتخاب کنی که
در ایران کسی نگرفته باشد؛ چون ممنوع است». ما خواستیم بر مبنای نام پدرمان،
فامیلی مصطفوی را انتخاب کنیم. گفتند: نمیشود. بنابراین من هندی را انتخاب کردم
و اخوی کوچکتر ما سید نورالدین نیز همین لقب را پذیرفت. بعد چون فامیل هندی
شبهۀ وابستگی به انگلیسیها را پیش میآورد، گفتند که این فامیلی را عوض کنید. من
هم با این کار موافقت کردم. ما فامیل احمدی (فامیل داییمان) را پیشنهاد کردیم،
گفتند: نمیشود. همچنین عربی هم نباشد. من پنج یا شش اسم فارسی نوشتم و به
تهران فرستادم. در تهران از بین آنها، نام پسندیده را انتخاب کردند؛ بنابراین نام فامیل
ما شد پسندیده؛ ولی نام فامیل برادر دیگرمان، همان هندی ماند و نام امام هم که از
اول مصطفوی بود. ما سه برادر، سه فامیل متفاوت پیدا کردیم.[18]
نام و فامیل برای ما انتخاب بشود. رئیس آمار حسینعلی بنیآدم که از اشخاص بسیار
فهمیده و متدین و خوشسابقه بود به من گفت: «بایستی نام و فامیلی انتخاب کنی که
در ایران کسی نگرفته باشد؛ چون ممنوع است». ما خواستیم بر مبنای نام پدرمان،
فامیلی مصطفوی را انتخاب کنیم. گفتند: نمیشود. بنابراین من هندی را انتخاب کردم
و اخوی کوچکتر ما سید نورالدین نیز همین لقب را پذیرفت. بعد چون فامیل هندی
شبهۀ وابستگی به انگلیسیها را پیش میآورد، گفتند که این فامیلی را عوض کنید. من
هم با این کار موافقت کردم. ما فامیل احمدی (فامیل داییمان) را پیشنهاد کردیم،
گفتند: نمیشود. همچنین عربی هم نباشد. من پنج یا شش اسم فارسی نوشتم و به
تهران فرستادم. در تهران از بین آنها، نام پسندیده را انتخاب کردند؛ بنابراین نام فامیل
ما شد پسندیده؛ ولی نام فامیل برادر دیگرمان، همان هندی ماند و نام امام هم که از
اول مصطفوی بود. ما سه برادر، سه فامیل متفاوت پیدا کردیم.[18]
آقا روحاللّه در سال 1308 ه. ش. با خدیجه خانم، دختر حجتالاسلام میرزا محمد
ثقفی ازدواج کرد. حاصل این وصلت، دو پسر به نامهای سید مصطفی و سید احمد و سه
دختر به نامهای صدیقه، فریده و فهیمه بود. دو دختر دیگر به نامهای لطیفه و سعیده
فوت کردند.[19]
ثقفی ازدواج کرد. حاصل این وصلت، دو پسر به نامهای سید مصطفی و سید احمد و سه
دختر به نامهای صدیقه، فریده و فهیمه بود. دو دختر دیگر به نامهای لطیفه و سعیده
فوت کردند.[19]
تا اینجا مقدمۀ کوتاهی در مورد معرفی خاندان امام خمینی(س) و در واقع
خاندانآیتاللّه سید مصطفی خمینی گفته شد و هدف از آن، ترسیم یک روند
تاریخیبود که در ادامه، سید مصطفی و امام خمینی(س) نیز وارد آن شدند. در ادامه،
زندگینامۀ سید مصطفی در ابعاد فردی، اجتماعی و سیاسی آن مورد بررسی قرار خواهد
گرفت.
خاندانآیتاللّه سید مصطفی خمینی گفته شد و هدف از آن، ترسیم یک روند
تاریخیبود که در ادامه، سید مصطفی و امام خمینی(س) نیز وارد آن شدند. در ادامه،
زندگینامۀ سید مصطفی در ابعاد فردی، اجتماعی و سیاسی آن مورد بررسی قرار خواهد
گرفت.
سید مصطفی، اولین فرزند امام خمینی(س)، در 21 آذر 1309 ه. ش. مطابق با 21 رجب
1349ه. ق. دیده به جهان گشود. در زمان تولد وی، خانواده امام خمینی(س) در یک
خانۀ اجارهای در محله الوندیه نزدیک محله عشقعلی در قم زندگی میکردند. والده
ایشان خانم خدیجه ثقفی در مورد چگونگی انتخاب اسم برای اولین فرزندشان
میگوید:
1349ه. ق. دیده به جهان گشود. در زمان تولد وی، خانواده امام خمینی(س) در یک
خانۀ اجارهای در محله الوندیه نزدیک محله عشقعلی در قم زندگی میکردند. والده
ایشان خانم خدیجه ثقفی در مورد چگونگی انتخاب اسم برای اولین فرزندشان
میگوید:
من خیلی دوست داشتم که نامش مصطفی باشد و نمیدانم آقا [امام خمینی]چه
دوست داشتند؛ ولی من ایشان را راضی کردم و گفتم که چون نام پدرتان مصطفی
بوده است، بسیار مناسب است و آقا هم راضی شدند و اسمش را محمد گذاشتیم،
لقبش را مصطفی و کنیهاش را ابوالحسن گذاشتیم، ابوالقاسم نگذاشتیم که هر سه
مشابه حضرت رسول(ص) نشود.[20]
دوست داشتند؛ ولی من ایشان را راضی کردم و گفتم که چون نام پدرتان مصطفی
بوده است، بسیار مناسب است و آقا هم راضی شدند و اسمش را محمد گذاشتیم،
لقبش را مصطفی و کنیهاش را ابوالحسن گذاشتیم، ابوالقاسم نگذاشتیم که هر سه
مشابه حضرت رسول(ص) نشود.[20]
امام خمینی(س) برای زنده نگهداشتن یاد و خاطرۀ پدرشان حاج سید مصطفی که به
دست خوانین خمین کشته شده بود، برای خود نام خانوادگی مصطفوی و برای اولین
فرزندش نام سید مصطفی را برگزیدند.
دست خوانین خمین کشته شده بود، برای خود نام خانوادگی مصطفوی و برای اولین
فرزندش نام سید مصطفی را برگزیدند.
سید مصطفی دیرتر از حدّ معمول زبان باز کرد. به طوری که تا چهار سالگی فقط چند
کلمه را میتوانست بگوید؛ اما دیری نگذشت، او را به مکتبخانهای در نزدیکی منزلشان
گذاشتند و این اقدام تأثیر زیادی در حرف زدن وی بر جای گذاشت و نگرانی موجود در
این زمینه رفع شد.[21] او دوران کودکی را در دامان مادری با تقوا و پدری عالم و فرزانه
پشت سر گذاشت. بهرهمندی از چنین خانوادهای و رشد و پرورش در چنان محیط
مذهبی و آکنده از معنویت، در شکلگیری شخصیت مذهبی، علمی و اسلامی سید
مصطفی و شکوفایی استعداد و نبوغ وی در زمانی که جامعه دچار بیسوادی و مسائل و
مشکلات فرهنگی و اجتماعی عدیدهای بود، نقش شایانی داشت. شاید جرأت،
جسارت و شجاعت وی که توسط برخی ناظران به عنوان خاطره ذکر شده، متأثر از چنین
تربیتی بوده است.
کلمه را میتوانست بگوید؛ اما دیری نگذشت، او را به مکتبخانهای در نزدیکی منزلشان
گذاشتند و این اقدام تأثیر زیادی در حرف زدن وی بر جای گذاشت و نگرانی موجود در
این زمینه رفع شد.[21] او دوران کودکی را در دامان مادری با تقوا و پدری عالم و فرزانه
پشت سر گذاشت. بهرهمندی از چنین خانوادهای و رشد و پرورش در چنان محیط
مذهبی و آکنده از معنویت، در شکلگیری شخصیت مذهبی، علمی و اسلامی سید
مصطفی و شکوفایی استعداد و نبوغ وی در زمانی که جامعه دچار بیسوادی و مسائل و
مشکلات فرهنگی و اجتماعی عدیدهای بود، نقش شایانی داشت. شاید جرأت،
جسارت و شجاعت وی که توسط برخی ناظران به عنوان خاطره ذکر شده، متأثر از چنین
تربیتی بوده است.
امام خمینی(س) از سنین کودکی تا جوانی و حتی بعد از آن بر تحصیل، رفت و آمدها
و دوستان سید مصطفی نظارت دقیق داشتند. امام خمینی(س) به دو موضوع نظم و
جدیّت در سید مصطفی، بویژه در تحصیل، تأکید خاصی داشتند.[22]
و دوستان سید مصطفی نظارت دقیق داشتند. امام خمینی(س) به دو موضوع نظم و
جدیّت در سید مصطفی، بویژه در تحصیل، تأکید خاصی داشتند.[22]
سید مصطفی در بیست و چهار سالگی با معصومه حائری، دختر آیتاللّه شیخ مرتضی
حائری ازدواج کرد.[23] امام خمینی(س) با شیخ مرتضی حائری دوست و همدرس بودند و
با شناختی که از خانوادۀ وی داشتند با وصلت پسرشان با آن خانواده موافقت نمودند.
والدۀ ایشان (خدیجه ثقفی) در مورد چگونگی این ازدواج میگوید:
حائری ازدواج کرد.[23] امام خمینی(س) با شیخ مرتضی حائری دوست و همدرس بودند و
با شناختی که از خانوادۀ وی داشتند با وصلت پسرشان با آن خانواده موافقت نمودند.
والدۀ ایشان (خدیجه ثقفی) در مورد چگونگی این ازدواج میگوید:
یک وقت شایع شد که ما با آقا مرتضی حائری وصلت کردهایم، به طوری که
مصطفی میگفت: وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون میآید، رفقا میگویند که
پدر زنت آمد. این شایعه به گوش آقا [امام خمینی]رسیده بود و یک شب آقا از من
پرسیدکه دختر آقای حائری را دیدهای؟ من هم کمی توضیح دادم. آقا گفت: چطور
است این دروغ را راست کنیم؟ گفتم که هر طوری صلاح میدانید. فردا صبح هم آقا
پیغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پیغام داده بود که همان شب
بروند برای صحبت؛ بعد به ما خبر دادند که مردها رفتهاند و ما زنها هم بعداً رفتیم و
قرار عقد گذاشته شد.[24]
مصطفی میگفت: وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون میآید، رفقا میگویند که
پدر زنت آمد. این شایعه به گوش آقا [امام خمینی]رسیده بود و یک شب آقا از من
پرسیدکه دختر آقای حائری را دیدهای؟ من هم کمی توضیح دادم. آقا گفت: چطور
است این دروغ را راست کنیم؟ گفتم که هر طوری صلاح میدانید. فردا صبح هم آقا
پیغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پیغام داده بود که همان شب
بروند برای صحبت؛ بعد به ما خبر دادند که مردها رفتهاند و ما زنها هم بعداً رفتیم و
قرار عقد گذاشته شد.[24]
وقتی موضوع خواستگاری و ازدواج با معصومه حائری را با حاج آقا مصطفی نیز در
میان گذاشته بودند، ایشان گفته بود: «من خواب معصومه را دیدهام».
میان گذاشته بودند، ایشان گفته بود: «من خواب معصومه را دیدهام».
در این زمان، معصومه، دختری شانزده ساله بود. این وصلت در سال 1335 اتفاق
افتاد.
افتاد.
اولین فرزند آنها محبوبه بود که بیماری مننژیت گرفت و فوت کرد. دومین فرزندشان
حسین نام داشت که معمم شد و اینک در راه کسب و فراگیری علوم اسلامی است.
سومین فرزند آنها مریم میباشد که تا دورۀ دکترا تحصیل کرده است. چهارمین
فرزندشان نیز در جریان حمله کماندوهای رژیم پهلوی در سیزدهم آبان 1343 به خانۀ
امام خمینی(س) برای دستگیری ایشان، پیش از تولد از بین رفت.[25]
حسین نام داشت که معمم شد و اینک در راه کسب و فراگیری علوم اسلامی است.
سومین فرزند آنها مریم میباشد که تا دورۀ دکترا تحصیل کرده است. چهارمین
فرزندشان نیز در جریان حمله کماندوهای رژیم پهلوی در سیزدهم آبان 1343 به خانۀ
امام خمینی(س) برای دستگیری ایشان، پیش از تولد از بین رفت.[25]
از نظر اخلاقی برای حاج آقا مصطفی ویژگیهای زیادی میتوان برشمرد از قبیل
خوشخلقی، خونسردی، سادهزیستی، صراحت لهجه، نفوذناپذیری، زهد، صفای
باطن، خودساختگی، استقلال رأی و مواردی از این قبیل؛ اما برجستهترین ویژگی وی؛
یعنی آقازادگی، قابل بررسی میباشد.
خوشخلقی، خونسردی، سادهزیستی، صراحت لهجه، نفوذناپذیری، زهد، صفای
باطن، خودساختگی، استقلال رأی و مواردی از این قبیل؛ اما برجستهترین ویژگی وی؛
یعنی آقازادگی، قابل بررسی میباشد.
الف) آقازادگی
حاج آقا مصطفی برخلاف اینکه فرزند شخصیتی همچون امام خمینی(س) بود و
میتوانست از این موقعیت بهره برداری زیادی بکند؛ اما هیچ وقت تلاش نکرد به عنوان
یک آقازاده، تعیینکنندۀ سیاست و جریانات در کنار امام(س) باشد، بلکه کوشید که هم
امام به عنوان یک شخصیت مستقل صاحب تفکر با خط مشی خاص، در میان دیگران
جلوه کنند و هم اینکه نخواست خودش یک شخصیت تبعی و پیرو داشته باشد.
حجتالاسلام دعایی که سالها از نزدیک، شاهد و ناظر اخلاق و رفتار سید مصطفی
بوده، در این زمینه میگوید:
میتوانست از این موقعیت بهره برداری زیادی بکند؛ اما هیچ وقت تلاش نکرد به عنوان
یک آقازاده، تعیینکنندۀ سیاست و جریانات در کنار امام(س) باشد، بلکه کوشید که هم
امام به عنوان یک شخصیت مستقل صاحب تفکر با خط مشی خاص، در میان دیگران
جلوه کنند و هم اینکه نخواست خودش یک شخصیت تبعی و پیرو داشته باشد.
حجتالاسلام دعایی که سالها از نزدیک، شاهد و ناظر اخلاق و رفتار سید مصطفی
بوده، در این زمینه میگوید:
ایشان همیشه از آقازادگی و دارا بودن یک شخصیت وابسته و اینکه به دلیل فرزند
کسی بودن، مورد احترام قرار گیرد، نفرت داشت؛ البته این به معنای عدم درک وی
از موقعیت و برخورداری او از وجود چنان پدری نبود، بلکه به دلیل همان درک
مستقل و داشتن یک شخصیت اصیل برای خود بود. انسان خودساخته و نمونهای بود
که میخواست به عنوان آنچه هست مطرح باشد و نه دربارۀ وابستگیها و انتسابات. و
البته این، دلیل بر نزدیک شدن این فرد به کمال میباشد. این رفتار دقیقاً در همان
رابطه ظریفی بود که امام(س) هم هیچ گاه اجازه نمیدادند که مسائل خانوادگی و
عاطفی در امور مبارزاتی و یا مسائل حوزه و اجتماع روحانیت دخیل شود. امام(س)
از ابتدا کوشیده بودند که فرزندشان تافتۀ جدا بافتهای در حوزه نبوده، مانند دیگران
مطرح شود و البته این شیوۀ تربیت، باعث شده بود که آن مرحوم بتواند در یک جوّ
غیروابسته در حوزۀ علمیه، خود را ساخته، به خاطر لیاقت و پشتکار خود به آن مقام
مستقل علمی برسد.[26]
کسی بودن، مورد احترام قرار گیرد، نفرت داشت؛ البته این به معنای عدم درک وی
از موقعیت و برخورداری او از وجود چنان پدری نبود، بلکه به دلیل همان درک
مستقل و داشتن یک شخصیت اصیل برای خود بود. انسان خودساخته و نمونهای بود
که میخواست به عنوان آنچه هست مطرح باشد و نه دربارۀ وابستگیها و انتسابات. و
البته این، دلیل بر نزدیک شدن این فرد به کمال میباشد. این رفتار دقیقاً در همان
رابطه ظریفی بود که امام(س) هم هیچ گاه اجازه نمیدادند که مسائل خانوادگی و
عاطفی در امور مبارزاتی و یا مسائل حوزه و اجتماع روحانیت دخیل شود. امام(س)
از ابتدا کوشیده بودند که فرزندشان تافتۀ جدا بافتهای در حوزه نبوده، مانند دیگران
مطرح شود و البته این شیوۀ تربیت، باعث شده بود که آن مرحوم بتواند در یک جوّ
غیروابسته در حوزۀ علمیه، خود را ساخته، به خاطر لیاقت و پشتکار خود به آن مقام
مستقل علمی برسد.[26]
آیتاللّه موسوی بجنوردی نیز در این باره میگوید:
بعضی از آقازادهها برای خود تعیّنات و تشریفات بسیاری قائل بودند؛ چون متأسفانه
در این اواخر سیستم روحانیت اینطور شده بود که آقازادگی مساوی بود با اینکه از
سواد و عملیات تا حدودی بیگانه است و در نجف ضرب المثل بود و میگفتند:
«آقازادهای که با فضل است، حاج آقا مصطفی است»؛ یعنی کم بود که آقازاده باشد و
فاضل و با سواد هم باشد؛ چون معمولاً در دستگاه پدر میرفتند و در تشکیلات
ریاست و تعیّنات و برو و بیا غرق میشدند و اینها با درس خواندن جور در نمیآمد...
ایشان پشت سر خود، کسی را راه نمیانداخت و تنها میآمد، هر جا میشد،
مینشست و جلوی هر کس بلند میشد، حتی بچه طلبه هم که میآمد، برای او بلند
میشد و احترام میکرد.[27]
در این اواخر سیستم روحانیت اینطور شده بود که آقازادگی مساوی بود با اینکه از
سواد و عملیات تا حدودی بیگانه است و در نجف ضرب المثل بود و میگفتند:
«آقازادهای که با فضل است، حاج آقا مصطفی است»؛ یعنی کم بود که آقازاده باشد و
فاضل و با سواد هم باشد؛ چون معمولاً در دستگاه پدر میرفتند و در تشکیلات
ریاست و تعیّنات و برو و بیا غرق میشدند و اینها با درس خواندن جور در نمیآمد...
ایشان پشت سر خود، کسی را راه نمیانداخت و تنها میآمد، هر جا میشد،
مینشست و جلوی هر کس بلند میشد، حتی بچه طلبه هم که میآمد، برای او بلند
میشد و احترام میکرد.[27]
همۀ صاحبنظران و آنهایی که از نزدیک حاج آقا مصطفی را میشناختند در این
موضوع اشتراک نظر دارند که ایشان برای کسب شخصیت، خود را متصل به پدرش
نکرد، بلکه از خود شخصیتی مستقل ساخت.[28]
موضوع اشتراک نظر دارند که ایشان برای کسب شخصیت، خود را متصل به پدرش
نکرد، بلکه از خود شخصیتی مستقل ساخت.[28]
ب) سادهزیستی و تواضع
سید مصطفی خمینی با تأثیرپذیری از پدر بزرگوارش، ساده زیستی را در همۀ ادوار
زندگیاش روش پایدار و الگوی زندگی خود قرار داد. در طول حیات وی سادهزیستی و
بی پیرایگی در جوانب مختلف زندگی ایشان آشکارا به چشم میخورد و همۀ افرادی که
با زندگی وی آشنایی دارند، این موضوع را تأیید میکنند. او بر خلاف بسیاری از
آقازادهها پرتوقّع نبود و خود را مانند دیگر طلبهها تلقّی میکرد و زندگی خانوادگی و
معیشتیاش نیز متفاوت از آنها نبود. فریده مصطفوی، خواهر سید مصطفی، در این باره
چنین میگوید:
زندگیاش روش پایدار و الگوی زندگی خود قرار داد. در طول حیات وی سادهزیستی و
بی پیرایگی در جوانب مختلف زندگی ایشان آشکارا به چشم میخورد و همۀ افرادی که
با زندگی وی آشنایی دارند، این موضوع را تأیید میکنند. او بر خلاف بسیاری از
آقازادهها پرتوقّع نبود و خود را مانند دیگر طلبهها تلقّی میکرد و زندگی خانوادگی و
معیشتیاش نیز متفاوت از آنها نبود. فریده مصطفوی، خواهر سید مصطفی، در این باره
چنین میگوید:
پیش از سال 1342، یک زندگی معمولی طلبگی داشت. پس از اینکه به ترکیه تبعید
شد، امکانات بیشتری برایش فراهم شد؛ ولی با این حال، زیّ طلبگی خود را فراموش
نکرد. در نجف، در یک منزل 45 متری در محلهای به نام حویش[29] که فاصلۀ کمی با
منزل امام(س) داشت، زندگی میکرد...از دنیا بریده بود و به دنبال توسعۀ آن نبود.
اصولاً روی مادیات هیچ حسابی نمیکرد. در خرج کردن وقتی هم پولی به دستش
میرسید، دقت میکرد و سخت میگرفت.[30]
شد، امکانات بیشتری برایش فراهم شد؛ ولی با این حال، زیّ طلبگی خود را فراموش
نکرد. در نجف، در یک منزل 45 متری در محلهای به نام حویش[29] که فاصلۀ کمی با
منزل امام(س) داشت، زندگی میکرد...از دنیا بریده بود و به دنبال توسعۀ آن نبود.
اصولاً روی مادیات هیچ حسابی نمیکرد. در خرج کردن وقتی هم پولی به دستش
میرسید، دقت میکرد و سخت میگرفت.[30]
آیتاللّه فاضل موحدی لنکرانی نیز در تأیید مطالب مذکور میگوید:
شهید مصطفی خمینی چه در دوران قبل از شروع مبارزۀ پدر بزرگوارش و چه در
دوران شروع مبارزه، چه در ایران و چه در موقعی که در نجف زندگی میکردند، در
تمامی این دورهها، با ایشان بودیم، زندگی داخلی ایشان در یک سطح بسیار بسیط و
عادی بود، زندگی ایشان در تمامی این ایام اصلاً از صورت یک طلبۀ عادی متوسط
خارج نمیشد و این به خاطر این بود که ایشان به آنگونه زندگیها هیچ دلبستگی
نداشت. آنکه مورد علاقه ایشان بود، یکی؛ مسألۀ جهات علمی و یکی هم؛ مسائل
مربوط به مبارزه بود. در غیر این دو مسأله، هیچ فکر نمیکرد و نمیاندیشید.[31]
دوران شروع مبارزه، چه در ایران و چه در موقعی که در نجف زندگی میکردند، در
تمامی این دورهها، با ایشان بودیم، زندگی داخلی ایشان در یک سطح بسیار بسیط و
عادی بود، زندگی ایشان در تمامی این ایام اصلاً از صورت یک طلبۀ عادی متوسط
خارج نمیشد و این به خاطر این بود که ایشان به آنگونه زندگیها هیچ دلبستگی
نداشت. آنکه مورد علاقه ایشان بود، یکی؛ مسألۀ جهات علمی و یکی هم؛ مسائل
مربوط به مبارزه بود. در غیر این دو مسأله، هیچ فکر نمیکرد و نمیاندیشید.[31]
یکی از مستندات مهمی که در زمینۀ سادهزیستی و عدم توجه سید مصطفی به
جمعآوری مال و ثروت و پرداختن به تجمل میباشد: وصیتنامۀ ایشان میباشد. در
وصیتنامهاش از اموال دنیا فقط کتابهایش را برمیشمارد و در مورد آنها نیز احتیاط
میکند و یادآور میشود که آنها نیز از وجوه شرعیه خریداری شدهاند و اگر فرزندش،
حسین، علوم قدیمه را تحصیل نکند، بهتر است آنها را به کتابخانۀ مدرسۀ آیتاللّه
بروجردی در نجف تحویل دهند.
جمعآوری مال و ثروت و پرداختن به تجمل میباشد: وصیتنامۀ ایشان میباشد. در
وصیتنامهاش از اموال دنیا فقط کتابهایش را برمیشمارد و در مورد آنها نیز احتیاط
میکند و یادآور میشود که آنها نیز از وجوه شرعیه خریداری شدهاند و اگر فرزندش،
حسین، علوم قدیمه را تحصیل نکند، بهتر است آنها را به کتابخانۀ مدرسۀ آیتاللّه
بروجردی در نجف تحویل دهند.
... جمیع کتابهای خود را در اختیار حسین قرار میدهم به شرط آنکه تحصیل علوم
قدیمه کند و در غیر این صورت به کتابخانۀ مدرسۀ آقای بروجردی در نجف اشرف
تحویل دهند؛ چه آنکه نوعاً از وجوه، تحصیل شده و خلاف احتیاط آن است که
ارث برده شود. چیز دیگری ندارم مگر بعضی مختصر است، آن هم دیگر احتیاج به
گفتار ندارد...[32]
قدیمه کند و در غیر این صورت به کتابخانۀ مدرسۀ آقای بروجردی در نجف اشرف
تحویل دهند؛ چه آنکه نوعاً از وجوه، تحصیل شده و خلاف احتیاط آن است که
ارث برده شود. چیز دیگری ندارم مگر بعضی مختصر است، آن هم دیگر احتیاج به
گفتار ندارد...[32]
آیتاللّه سید مصطفی خمینی از نظر معنوی دارای جایگاه و مقام والایی بود. او از ابتدای
زندگی در کنار فراگیری علم، همواره به تهذیب نفس و اخلاق خود توجه و عنایت
ویژهای داشته است. اگر طلاب علوم دینی و روحانیون از این خصیصه به دور باشند و
نتوانند توأم با تحصیل علوم دینی و اسلامی به تهذیب اخلاق خود بپردازند و در جهاد با
نفس جدّی نباشند، احتمال موفقیتشان در اصلاح اجتماع نیز به همان حد کاهش پیدا
میکند. بنابراین حاج آقا مصطفی با بهرهمندی از این ویژگی مهم، آمادگی کامل برای
ورود به اجتماع و به عهده گرفتن نقشهای اساسی را دارا بود.[33]
زندگی در کنار فراگیری علم، همواره به تهذیب نفس و اخلاق خود توجه و عنایت
ویژهای داشته است. اگر طلاب علوم دینی و روحانیون از این خصیصه به دور باشند و
نتوانند توأم با تحصیل علوم دینی و اسلامی به تهذیب اخلاق خود بپردازند و در جهاد با
نفس جدّی نباشند، احتمال موفقیتشان در اصلاح اجتماع نیز به همان حد کاهش پیدا
میکند. بنابراین حاج آقا مصطفی با بهرهمندی از این ویژگی مهم، آمادگی کامل برای
ورود به اجتماع و به عهده گرفتن نقشهای اساسی را دارا بود.[33]
از صفات و ویژگیهای سید مصطفی میتوان به دائم الذکر بودن وی اشاره کرد.
حجتالاسلام علی ستاری که از نزدیک با سید مصطفی و با ابعاد معنوی او آشنا بود، در
این مورد میگوید:
حجتالاسلام علی ستاری که از نزدیک با سید مصطفی و با ابعاد معنوی او آشنا بود، در
این مورد میگوید:
در سفرهایی که با ایشان بودم و به کربلا میرفتیم یا شب جمعهای بود یا شب قدر، که
مناسبتی داشت، پس از اینکه سوار ماشین میشدیم، دو سه جمله که حرف میزدیم،
شروع به خواندن قرآن میکرد. من هم قهراً مجبور بودم در کنار ایشان قرآن
بخوانم.... هیچ گاه در غیر مورد ذکر، تسبیح در دست نمیگرداند. بسیار ذکر
میگفت. ذکرهای گوناگونی هم داشت. همۀ آنها را به یاد ندارم؛ اما ذکر «لاحول ولا
قوّة الا باللّه» را از او به خاطر دارم. جوری ذکر میگفت که حالت نمایش و ریا نداشته
باشد. در هنگام ذکر با دعا هم اگر کسی صحبتی میکرد، بدون اینکه به او بفهماند در
چه حالی است، جوابش را میداد؛ معمولاً هم با تبسم پاسخ میداد. گاهی که
بینالطلوعین صبحهای پنج شنبه یا جمعه وقتی که خلوت باشد با هم به کوفه میرفتیم
و یا وقتی منزل ما تشریف میآورد، میدیدم که همیشه در حال ذکر است. جز در
هنگام بحث، دست از ذکر بر نمیداشت.[34]
مناسبتی داشت، پس از اینکه سوار ماشین میشدیم، دو سه جمله که حرف میزدیم،
شروع به خواندن قرآن میکرد. من هم قهراً مجبور بودم در کنار ایشان قرآن
بخوانم.... هیچ گاه در غیر مورد ذکر، تسبیح در دست نمیگرداند. بسیار ذکر
میگفت. ذکرهای گوناگونی هم داشت. همۀ آنها را به یاد ندارم؛ اما ذکر «لاحول ولا
قوّة الا باللّه» را از او به خاطر دارم. جوری ذکر میگفت که حالت نمایش و ریا نداشته
باشد. در هنگام ذکر با دعا هم اگر کسی صحبتی میکرد، بدون اینکه به او بفهماند در
چه حالی است، جوابش را میداد؛ معمولاً هم با تبسم پاسخ میداد. گاهی که
بینالطلوعین صبحهای پنج شنبه یا جمعه وقتی که خلوت باشد با هم به کوفه میرفتیم
و یا وقتی منزل ما تشریف میآورد، میدیدم که همیشه در حال ذکر است. جز در
هنگام بحث، دست از ذکر بر نمیداشت.[34]
سید مصطفی برنامۀ منظمی برای ساعات روز و شب داشت. برنامۀ عبادت؛ مباحثه،
مطالعه، ورزش و تفریح ایشان اکثراً برقرار بود. شب را به عبادت و مطالعه مشغول
میشد و غالباً این برنامه تا اذان صبح ادامه داشت. پس از اذان، بین دو تا سه ساعت
میخوابیدند. پس از آن به اعمال روزانه مشغول میشد. دو ساعت هم، بعد از ظهر
میخوابیدند و بقیۀ روز بیدار بود. از برنامههای روزانه وی که ترک نمیشد قرائت قرآن
بود. حتی در هوای گرم نجف، خود را مقید کرده بود که روزی یک یا نیم جزءاز قرآن را
تلاوت کند. در شیوۀ قرائت قرآن نیز به سبک خاصی عمل میکرد و بسیار ساده و همراه
با تکان دادن سر و عامیانه بود و معتقد بود که این سبک از خواندن قرآن و برخورد
عامیانه با آن، نورانیتی در دل قاری قرآن ایجاد میکند.[35]
مطالعه، ورزش و تفریح ایشان اکثراً برقرار بود. شب را به عبادت و مطالعه مشغول
میشد و غالباً این برنامه تا اذان صبح ادامه داشت. پس از اذان، بین دو تا سه ساعت
میخوابیدند. پس از آن به اعمال روزانه مشغول میشد. دو ساعت هم، بعد از ظهر
میخوابیدند و بقیۀ روز بیدار بود. از برنامههای روزانه وی که ترک نمیشد قرائت قرآن
بود. حتی در هوای گرم نجف، خود را مقید کرده بود که روزی یک یا نیم جزءاز قرآن را
تلاوت کند. در شیوۀ قرائت قرآن نیز به سبک خاصی عمل میکرد و بسیار ساده و همراه
با تکان دادن سر و عامیانه بود و معتقد بود که این سبک از خواندن قرآن و برخورد
عامیانه با آن، نورانیتی در دل قاری قرآن ایجاد میکند.[35]
انس دائمی با قرآن در تهذیب نفس و تقویت بُعد عبادی و عرفانی وی تأثیر به سزایی
داشت. این انس به جایی رسیده بود که در سفرها نیز خواندن قرآن را ترک نمیکرد.[36]
داشت. این انس به جایی رسیده بود که در سفرها نیز خواندن قرآن را ترک نمیکرد.[36]
در نماز نیز پابرجا بود. علاوه بر نمازهای واجب، نمازهای مستحبی، نوافل و
سجدههای طولانی نیز به جا میآورد، به طوری که پیشانی او پینه بسته بود. بنا به توصیۀ
امام خمینی(س) که معتقد بودند، بایستی مستحبات در خفا و به دور از چشم مردم باشد
تا ریا در آن راه نیابد، حاج آقا مصطفی نیز به همین دلیل مستحباتش را در اتاق دربسته
انجام میداد. نماز شب را نیز همچون نمازهای واجب، به طور مرتب بهجا میآورد و
هیچ گاه آن را ترک نمیکرد. در ادوار مختلف زندگیاش در نمازهای جماعت امام
خمینی(س) شرکت میکرد و به ایشان اقتدا مینمود.[37]
سجدههای طولانی نیز به جا میآورد، به طوری که پیشانی او پینه بسته بود. بنا به توصیۀ
امام خمینی(س) که معتقد بودند، بایستی مستحبات در خفا و به دور از چشم مردم باشد
تا ریا در آن راه نیابد، حاج آقا مصطفی نیز به همین دلیل مستحباتش را در اتاق دربسته
انجام میداد. نماز شب را نیز همچون نمازهای واجب، به طور مرتب بهجا میآورد و
هیچ گاه آن را ترک نمیکرد. در ادوار مختلف زندگیاش در نمازهای جماعت امام
خمینی(س) شرکت میکرد و به ایشان اقتدا مینمود.[37]
سید مصطفی با ادعیۀ مختلف نیز مألوف و مأنوس بود. دعای کمیل؛ دعای توسل،
دعای ماه رجب، زیارت عاشورا، زیارت جامعه و سایر ادعیۀ فردی و جمعی را به جا
میآورد. وی از شیفتگان خاندان عصمت و طهارت ـ علیهمالسلام ـ بود و نسبت به ائمۀ
اطهار عشق میورزید و هنگام حضور در مشاهد متبرکۀ آنان، حال خاصی داشت؛
بنابراین زیارت نیز یکی دیگر از برنامههای او بود که همیشه تکرار میشد. ایشان علاقۀ
خاصی نسبت به امام حسین(ع) داشتند و با شیفتگی و اخلاص تمام به زیارت مرقد
مطهر حضرت اباعبداللّه(ع) میرفتند و بدین سبب همه روزه نیز زیارت عاشورا را
میخواندند.[38] سید مصطفی برای زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) فاصلۀ بین نجف تا
کربلا را پیاده طی میکرد؛ البته گاهی نیز با ماشین این کار را انجام میداد. در مورد یکی
از این سفرهای زیارتی وی، حجتالاسلام محمدرضا رحمت، خاطرۀ جالبی دارد.
دعای ماه رجب، زیارت عاشورا، زیارت جامعه و سایر ادعیۀ فردی و جمعی را به جا
میآورد. وی از شیفتگان خاندان عصمت و طهارت ـ علیهمالسلام ـ بود و نسبت به ائمۀ
اطهار عشق میورزید و هنگام حضور در مشاهد متبرکۀ آنان، حال خاصی داشت؛
بنابراین زیارت نیز یکی دیگر از برنامههای او بود که همیشه تکرار میشد. ایشان علاقۀ
خاصی نسبت به امام حسین(ع) داشتند و با شیفتگی و اخلاص تمام به زیارت مرقد
مطهر حضرت اباعبداللّه(ع) میرفتند و بدین سبب همه روزه نیز زیارت عاشورا را
میخواندند.[38] سید مصطفی برای زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) فاصلۀ بین نجف تا
کربلا را پیاده طی میکرد؛ البته گاهی نیز با ماشین این کار را انجام میداد. در مورد یکی
از این سفرهای زیارتی وی، حجتالاسلام محمدرضا رحمت، خاطرۀ جالبی دارد.
در یکی از مسافرتها به علت گرمی هوا، روزها استراحت میکردیم و شبها راه
میرفتیم. به علت وزن سنگینی که ایشان داشت پاهایش تاول زده بود؛ لذا من و آقای
بنکدار، داماد مرحوم مدنی، چوبدستی گرفته بودیم پشت کمر حاج آقا مصطفی تا با
تکیه بر آن راه برود، بعداً مطرح شد که اگر بدین شکل ادامه مسیر بدهیم موفق به
زیارت اربعین نمیشویم، ناگهان ایشان بر سرعت خود افزود. به طوری که اصلاً
نتوانستیم به ایشان برسیم.[39]
میرفتیم. به علت وزن سنگینی که ایشان داشت پاهایش تاول زده بود؛ لذا من و آقای
بنکدار، داماد مرحوم مدنی، چوبدستی گرفته بودیم پشت کمر حاج آقا مصطفی تا با
تکیه بر آن راه برود، بعداً مطرح شد که اگر بدین شکل ادامه مسیر بدهیم موفق به
زیارت اربعین نمیشویم، ناگهان ایشان بر سرعت خود افزود. به طوری که اصلاً
نتوانستیم به ایشان برسیم.[39]
حاج آقا مصطفی به همراهان خود که عازم زیارت کربلا بودند، توصیه میکرد که در
این سفرها سعی کنند زیارت عاشورا بخوانند. خودش نیز چنین میکرد. ایشان در کربلا
به مرقد حضرت ابوالفضل(ع) و سایر شهدای کربلا نیز مشرف میشد.
این سفرها سعی کنند زیارت عاشورا بخوانند. خودش نیز چنین میکرد. ایشان در کربلا
به مرقد حضرت ابوالفضل(ع) و سایر شهدای کربلا نیز مشرف میشد.
او در نجف نیز علاوه بر زیارت مرقد امیرالمؤمنین(ع)، به زیارت مسجد سهله نیز
میرفت. در نجف رسم بود که بیشتر طلاب و فضلا، شبهای چهارشنبه به مسجد مذکور
میرفتند. در این مسجد، افراد بسیاری خدمت امام زمان(عج) رسیدهاند. حاج آقا
مصطفی نیز هر هفته به آنجا میرفت و در آن بیتوته میکرد.[40]
میرفت. در نجف رسم بود که بیشتر طلاب و فضلا، شبهای چهارشنبه به مسجد مذکور
میرفتند. در این مسجد، افراد بسیاری خدمت امام زمان(عج) رسیدهاند. حاج آقا
مصطفی نیز هر هفته به آنجا میرفت و در آن بیتوته میکرد.[40]
وی سفرهای زیارتی به سامرا، کوفه، کاظمین و سایر شهرهای عراق نیز انجام
میداد. چندین بار نیز برای انجام حج و زیارت عازم مکه و مدینه گردید و در مجموع این
سفرهای زیارتی و انجام زیارت به تکامل روحیه و بُعد معنوی و عرفانی خود پرداخت.
میداد. چندین بار نیز برای انجام حج و زیارت عازم مکه و مدینه گردید و در مجموع این
سفرهای زیارتی و انجام زیارت به تکامل روحیه و بُعد معنوی و عرفانی خود پرداخت.
از سایر فعالیتهای مذهبی سید مصطفی در نجف و قبل از آن در ایران، شرکت در
مراسم اعتکاف و عزاداریهایی بود که در مساجد و بیوت مراجع و روحانیون برگزار
میشد. او در مراسم عزاداری و روضهخوانیها به شدت منقلب میشد و بر مظلومیت
اهلبیت عصمت و طهارت اشک میریخت.
مراسم اعتکاف و عزاداریهایی بود که در مساجد و بیوت مراجع و روحانیون برگزار
میشد. او در مراسم عزاداری و روضهخوانیها به شدت منقلب میشد و بر مظلومیت
اهلبیت عصمت و طهارت اشک میریخت.
حاج آقا مصطفی از نظر اخلاقی، فردی خوش خلق، شوخ طبع، بانشاط و اهل تفریح
بود. این در حالی بود که نسبت به درس و فراگیری علوم حوزوی نیز جدّیتی مثال زدنی
داشت. حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی که ایشان را از نزدیک میشناخت و سالها با
هم ارتباط نزدیکی داشتند در این زمینه میگوید:
بود. این در حالی بود که نسبت به درس و فراگیری علوم حوزوی نیز جدّیتی مثال زدنی
داشت. حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی که ایشان را از نزدیک میشناخت و سالها با
هم ارتباط نزدیکی داشتند در این زمینه میگوید:
به طور کلی، چند خصیصه را در مورد ایشان بیشتر به خاطر دارم. یکی، جدیّت نسبت
به درس و دیگری، بانشاط و اهل تفریح بودن. آن روزها چنین روحیۀ بانشاطی در
میان طلبهها کم بود. از شنبه تا چهارشنبه مشغول درس و بحث بود، پنجشنبه و جمعه را
هم به طور جدّی استراحت و تفریح میکرد. هنگام بحث، داد و فریاد میکشید. در
مدرسۀ فیضیّه، همیشه آن گوشۀ مدرسه، بر سر درسهای طلبگی دعوا میشد،
به درس و دیگری، بانشاط و اهل تفریح بودن. آن روزها چنین روحیۀ بانشاطی در
میان طلبهها کم بود. از شنبه تا چهارشنبه مشغول درس و بحث بود، پنجشنبه و جمعه را
هم به طور جدّی استراحت و تفریح میکرد. هنگام بحث، داد و فریاد میکشید. در
مدرسۀ فیضیّه، همیشه آن گوشۀ مدرسه، بر سر درسهای طلبگی دعوا میشد،
میفهمیدم حاج آقا مصطفی آنجاست....
آزادگی یکی از خصیصههای ایشان بود. من این ویژگی را در روابط خصوصی با
ایشان میفهمیدم که روحیۀ آزادمنشی دارد، اهل ریا و ظاهرسازی که گاهی بعضی از
آقایان گرفتار آن میشوند، نبود.[41]
ایشان میفهمیدم که روحیۀ آزادمنشی دارد، اهل ریا و ظاهرسازی که گاهی بعضی از
آقایان گرفتار آن میشوند، نبود.[41]
این خلق و خوی سید مصطفی، موجب جذب طلاب به سوی وی میشد. ایشان با
تعمیق این رویّه، چه در قم و چه در نجف به همراه برخی از طلاب و روحانیون جلسات
و مجامع دوستانه خصوصیتری نیز به وجود آوردند. آیتاللّه علیاکبر مسعودی خمینی
در مورد عضویت حاج آقا مصطفی در یکی از این مجامع دوستانه، زمانی که در قم
بودند، میگوید:
تعمیق این رویّه، چه در قم و چه در نجف به همراه برخی از طلاب و روحانیون جلسات
و مجامع دوستانه خصوصیتری نیز به وجود آوردند. آیتاللّه علیاکبر مسعودی خمینی
در مورد عضویت حاج آقا مصطفی در یکی از این مجامع دوستانه، زمانی که در قم
بودند، میگوید:
آقا مصطفی دارای تیپ بخصوصی بود و در مجمعی دوستانه عضویت داشت که از
حیث رفاقت، دارای برنامه خاصی بودند. آنگونه که به خاطر دارم، در این گروه
آقایان: شیخ علی تهرانی، خلخالی، ابطحی کاشانی و نوری همدانی [اخوی کوچک
آقایان نوری همدانی ] و آقای[ آیتاللّه محمدرضا] توسلی عضویت داشتند. یکی از
پیشهوران قم که به حرفۀ نجاری اشتغال داشت و یکی دیگر به نام آقای خطیب که از
بذلهگویان معروف دنیا بود، در این جمع حضور فعال داشت. ورود به حلقۀ آنها کار
آسانی نبود و هر کسی را به گروهشان راه نمیدادند.
حیث رفاقت، دارای برنامه خاصی بودند. آنگونه که به خاطر دارم، در این گروه
آقایان: شیخ علی تهرانی، خلخالی، ابطحی کاشانی و نوری همدانی [اخوی کوچک
آقایان نوری همدانی ] و آقای[ آیتاللّه محمدرضا] توسلی عضویت داشتند. یکی از
پیشهوران قم که به حرفۀ نجاری اشتغال داشت و یکی دیگر به نام آقای خطیب که از
بذلهگویان معروف دنیا بود، در این جمع حضور فعال داشت. ورود به حلقۀ آنها کار
آسانی نبود و هر کسی را به گروهشان راه نمیدادند.
در کل، این گروه در وقت درس، بسیار کوشا و فعال و در ساعات فراغت بسیار
بشاش و اهل بذله و شوخی بودند. در وقت عبادت هم برنامههای عبادی مرتب و داغ
شبانه داشتند. پاتوق آنها در ابتدا سر مقبرۀ مرحوم آقا شیخ فضلاللّه نوری بود که
خدایش بیامرزد. تمام اعضای گروه به ایشان احترام میگذاشتند.[42]
بشاش و اهل بذله و شوخی بودند. در وقت عبادت هم برنامههای عبادی مرتب و داغ
شبانه داشتند. پاتوق آنها در ابتدا سر مقبرۀ مرحوم آقا شیخ فضلاللّه نوری بود که
خدایش بیامرزد. تمام اعضای گروه به ایشان احترام میگذاشتند.[42]
در نجف نیز به مناسبتهای مختلف با دوستان خود گردهم میآمدند و به اعمال
مختلف عبادی و بحث و عزاداری مشغول میشدند. در نجف این جلسات دوستانه در
منازل افراد و از جمله در منزل خود حاج آقا مصطفی برگزار میشد.[43]
مختلف عبادی و بحث و عزاداری مشغول میشدند. در نجف این جلسات دوستانه در
منازل افراد و از جمله در منزل خود حاج آقا مصطفی برگزار میشد.[43]
امام خمینی(س) از نخستین سالها، نسبت به تربیت حاج آقا مصطفی علاقهمندی ویژهای
داشتند. ایشان به مصطفی احترام میگذاشتند و حتی پایشان را جلوی مصطفی دراز
نمیکردند.[44] از ابتدای ورود به سن بلوغ، فعالیتها و دیدارهای وی را با دوستانش زیر نظر
داشتند و همیشه کنترل میکردند. به نظر میرسد که از همان سنین شکلگیری
شخصیّت، امام سعی میکردند که مصطفی اوّلاً، در حوزۀ علمیه به تحصیلات خود ادامه
دهد و ثانیاً؛ یک شخصیّت سالم و استواری داشته باشد. همین طور هم شد و پس از
پایان دورۀ پنجم ابتدائی بنا به خواست پدرشان وارد حوزۀ علمیۀ قم شد و مدتی بعد هم
به طور رسمی لباس روحانیت پوشید.
داشتند. ایشان به مصطفی احترام میگذاشتند و حتی پایشان را جلوی مصطفی دراز
نمیکردند.[44] از ابتدای ورود به سن بلوغ، فعالیتها و دیدارهای وی را با دوستانش زیر نظر
داشتند و همیشه کنترل میکردند. به نظر میرسد که از همان سنین شکلگیری
شخصیّت، امام سعی میکردند که مصطفی اوّلاً، در حوزۀ علمیه به تحصیلات خود ادامه
دهد و ثانیاً؛ یک شخصیّت سالم و استواری داشته باشد. همین طور هم شد و پس از
پایان دورۀ پنجم ابتدائی بنا به خواست پدرشان وارد حوزۀ علمیۀ قم شد و مدتی بعد هم
به طور رسمی لباس روحانیت پوشید.
ایشان بتدریج، تحت تأثیر روحیه انقلابی حضرت امام(س) قرار گرفت و زمانی که
وارد عرصۀ مبارزه گردید، یکی از بارزترین ویژگیهایش، روحیۀ ضد شاهی وی بود.
سیداحمد آقا در این مورد میگوید: «من هیچ کس را مثل ایشان ندیدم که تا آن حد با شاه
بد باشد.... او این را خوب درک کرده بود که تمام بدبختیهای ما از شاه است، دولت و
مجلس و اینگونه نهادها را بازیچۀ او میدانست....به خاطر خصوصیات امام او نیز
بسیاری از این خصوصیات را کسب کرده بود و یک حالت کینۀ انقلابی داشت و هرگز در
مقابل مسائل و مشکلات [نهضت اسلامی]، سازگاری نداشت».[45] ایشان همچنین در
مورد علاقه سید مصطفی به امام میگوید:
وارد عرصۀ مبارزه گردید، یکی از بارزترین ویژگیهایش، روحیۀ ضد شاهی وی بود.
سیداحمد آقا در این مورد میگوید: «من هیچ کس را مثل ایشان ندیدم که تا آن حد با شاه
بد باشد.... او این را خوب درک کرده بود که تمام بدبختیهای ما از شاه است، دولت و
مجلس و اینگونه نهادها را بازیچۀ او میدانست....به خاطر خصوصیات امام او نیز
بسیاری از این خصوصیات را کسب کرده بود و یک حالت کینۀ انقلابی داشت و هرگز در
مقابل مسائل و مشکلات [نهضت اسلامی]، سازگاری نداشت».[45] ایشان همچنین در
مورد علاقه سید مصطفی به امام میگوید:
از صفات بارز ایشان عشق و علاقه زیاد به پدرم بود. من گاهی میگفتم که این محبت
از صورت علاقه فرزند و پدری خارج شده است. رابطۀ ایشان با پدرم فوقالعاده بود
و در زندگیاش هم نشان داد که نسبت به امام چقدر ازخودگذشتگی دارد. در تمام
سختیها با امام بود و هرگز در مقابل مشکلات امام بیتفاوت نمیماند، خلاصه همه جا
با ایشان بود.[46]
از صورت علاقه فرزند و پدری خارج شده است. رابطۀ ایشان با پدرم فوقالعاده بود
و در زندگیاش هم نشان داد که نسبت به امام چقدر ازخودگذشتگی دارد. در تمام
سختیها با امام بود و هرگز در مقابل مشکلات امام بیتفاوت نمیماند، خلاصه همه جا
با ایشان بود.[46]
سید مصطفی در تمام مراحل نهضت به جز واقعۀ مدرسۀ فیضیۀ قم در فروردین1342
که به زیارت عتبات عالیه رفته بود، در بقیه مراحل، در ایران، ترکیه و عراق تا اول
آبان1356 در کنار امام بود. او ضمن مراقبت از سلامتی ایشان، در مبادلۀ پیامها و
اطلاعات با هوشیاری عمل میکرد. محمود بروجردی، داماد امام در این مورد میگوید:
آبان1356 در کنار امام بود. او ضمن مراقبت از سلامتی ایشان، در مبادلۀ پیامها و
اطلاعات با هوشیاری عمل میکرد. محمود بروجردی، داماد امام در این مورد میگوید:
به خاطرم هست که در ابتدای مخالفت حضرت امام با قانون انجمنهای ایالتی و
ولایتی، ایشان، با دقت رفت و آمدهای افرادی را که وابسته به دولت وقت بودند ـ چه
روحانی و چه غیر روحانی ـ زیر نظر داشتند. توضیح اینکه گروهی از روحانیون
حوزه قم تبدیل لباس کرده بودند و در مسندهای مختلف دولتی، چه دادگستری و چه
ثبت اسناد و مشاغل دیگر، پستهای حساس داشتند و چون سابقه آشنایی با امام
داشتند، دولت وقت کوشش میکرد از این افراد بیشتر در جهت اغراض خود استفاده
کند و این افراد را به قم اعزام میکرد که با ملاقات با مراجع بزرگوار، نیّات و کارهای
خلاف دولت را موجه جلوه دهند تا اینکه از مخالفت مراجع با دولت جلوگیری به
عمل آورند و من خودم شاهد حضور یکی از این افراد بودم.
ولایتی، ایشان، با دقت رفت و آمدهای افرادی را که وابسته به دولت وقت بودند ـ چه
روحانی و چه غیر روحانی ـ زیر نظر داشتند. توضیح اینکه گروهی از روحانیون
حوزه قم تبدیل لباس کرده بودند و در مسندهای مختلف دولتی، چه دادگستری و چه
ثبت اسناد و مشاغل دیگر، پستهای حساس داشتند و چون سابقه آشنایی با امام
داشتند، دولت وقت کوشش میکرد از این افراد بیشتر در جهت اغراض خود استفاده
کند و این افراد را به قم اعزام میکرد که با ملاقات با مراجع بزرگوار، نیّات و کارهای
خلاف دولت را موجه جلوه دهند تا اینکه از مخالفت مراجع با دولت جلوگیری به
عمل آورند و من خودم شاهد حضور یکی از این افراد بودم.
حاج آقا مصطفی با شدت هر چه تمامتر مراقبت میکردند، مبادا این فرد، مطلبی
را برخلاف اهداف نهضت بیان کند. به من گفتند: تو همراه آن شخص برو خدمت
حضرت امام و دقیقاً مراقب باش مطلبی را که میگوید مبادا خلاف جهت مبارزه
باشد.[47]
را برخلاف اهداف نهضت بیان کند. به من گفتند: تو همراه آن شخص برو خدمت
حضرت امام و دقیقاً مراقب باش مطلبی را که میگوید مبادا خلاف جهت مبارزه
باشد.[47]
این روایت، بیانگر اهمیت جایگاه نهضت اسلامی در نظر سید مصطفی و متقابلاً
نقش او در نهضت بود.
نقش او در نهضت بود.
او گام به گام با امام بود و اصولاً مصطفی جدا از امام قابل تصور نیست، گرچه امام در
همۀ دورههایی که با مصطفی بودند، تأکیدشان بر این بود که سید مصطفی تحصیل را
جدّی بگیرد و هیچ چیز را به تحصیل ترجیح ندهد؛ امّا سید مصطفی نشان داد که هم
میتوان در تحصیل جدّی شد و هم مبارزه را در آن گستردگی ادامه داد.
همۀ دورههایی که با مصطفی بودند، تأکیدشان بر این بود که سید مصطفی تحصیل را
جدّی بگیرد و هیچ چیز را به تحصیل ترجیح ندهد؛ امّا سید مصطفی نشان داد که هم
میتوان در تحصیل جدّی شد و هم مبارزه را در آن گستردگی ادامه داد.
سید مصطفی زمانی که امام در سال 1342 دستگیر شدند، تمام تلاش خود را برای
آزادی ایشان به کار بست. با مراجع و روحانیون مشورت کرد و سعی کرد که آنها ساکت
آزادی ایشان به کار بست. با مراجع و روحانیون مشورت کرد و سعی کرد که آنها ساکت
ننشینند، تا شاید واکنش گستردۀ روحانیون و مردم، رژیم را به تسلیم وادارد.[48]
آقا مصطفی، امین و مورد وثوق امام بود. محرمانهترین پیامها از طریق او به امام
میرسید و یا پیامهایی از طریق او به دیگران انتقال مییافت. زمانی که امام در سال 1342
در قیطریه تهران تحت نظر بودند، تنها رابط مشخص و مجاز ایشان مصطفی بود.[49] پس از
آزادی امام و بازگشت به قم در فروردین 1343 نیز همراه امام بود. در زمان تبعید امام به
ترکیه نیز، پس از آزادیشان از زندان به وی پیوست و در آنجا مراقب سلامتی و تغذیه او
بود. در عراق بیش از هرجا و زمان دیگر احساس مسئولیت میکرد و سعی میکرد که
ایشان را تنها نگذارد.
میرسید و یا پیامهایی از طریق او به دیگران انتقال مییافت. زمانی که امام در سال 1342
در قیطریه تهران تحت نظر بودند، تنها رابط مشخص و مجاز ایشان مصطفی بود.[49] پس از
آزادی امام و بازگشت به قم در فروردین 1343 نیز همراه امام بود. در زمان تبعید امام به
ترکیه نیز، پس از آزادیشان از زندان به وی پیوست و در آنجا مراقب سلامتی و تغذیه او
بود. در عراق بیش از هرجا و زمان دیگر احساس مسئولیت میکرد و سعی میکرد که
ایشان را تنها نگذارد.
بُعد دیگر روابط سید مصطفی با امام خمینی، روابط مرید و مرادی و روابط شاگرد
واستادی بود. امام خمینی(س) از اول ورود مصطفی به عرصۀ علم و دانش، استاد ایشان
بودند و تا آخرین لحظات عمرشان نیز این رابطه حفظ شد و مستحکمتر گردید. روحیات
عرفانیامام در مصطفی نیز متجلّی بود و بدین سبب مصطفی نیز همچون ایشان کمترین
تلاشی در توجه به نفسانیّات و خوشیهای زودگذر دنیوی نداشت و آنچه از زندگی مادی
وی برمیآید، هیچ تلاشی برای اندوختن ثروتی یا جمع مالی ولو اندک، انجام نداده
است.
واستادی بود. امام خمینی(س) از اول ورود مصطفی به عرصۀ علم و دانش، استاد ایشان
بودند و تا آخرین لحظات عمرشان نیز این رابطه حفظ شد و مستحکمتر گردید. روحیات
عرفانیامام در مصطفی نیز متجلّی بود و بدین سبب مصطفی نیز همچون ایشان کمترین
تلاشی در توجه به نفسانیّات و خوشیهای زودگذر دنیوی نداشت و آنچه از زندگی مادی
وی برمیآید، هیچ تلاشی برای اندوختن ثروتی یا جمع مالی ولو اندک، انجام نداده
است.
امام خمینی(س) از نظر علمی جایگاه ویژهای برای سید مصطفی قائل بودند. در
مورد جلسات درس و بحث مصطفی با امام در نجف، حجتالاسلام اسماعیل
فردوسیپور که از ناظرین امر بود، چنین میگوید:
مورد جلسات درس و بحث مصطفی با امام در نجف، حجتالاسلام اسماعیل
فردوسیپور که از ناظرین امر بود، چنین میگوید:
در جلسات درس، وقتی بحث علمی به میان میآمد، یکهتاز میدان بود؛ بسیار خوب
بحث و مطلب را قاطع ادا میکرد؛ در درس حضرت امام یکی از مستشکلان بود؛
معمولاً در جلسات درس خارج نجف، اینطور مرسوم بود که اگر مستشکل
نمیتوانست حرف خود را خوب بیان کند یا حرف درستی برای زدن نداشت یا به هر
صورت، خودش یا حرفش برای استاد جاذبهای نداشت، استاد به حرفش گوش
نمیداد؛ اما حاج آقامصطفی شخصیتی بود که وقتی شروع به صحبت میکرد، امام تا
بحث و مطلب را قاطع ادا میکرد؛ در درس حضرت امام یکی از مستشکلان بود؛
معمولاً در جلسات درس خارج نجف، اینطور مرسوم بود که اگر مستشکل
نمیتوانست حرف خود را خوب بیان کند یا حرف درستی برای زدن نداشت یا به هر
صورت، خودش یا حرفش برای استاد جاذبهای نداشت، استاد به حرفش گوش
نمیداد؛ اما حاج آقامصطفی شخصیتی بود که وقتی شروع به صحبت میکرد، امام تا
پایان حرفهای او را گوش میدادند، بعد هم با کمال دقت به او جواب میدادند.[50]
در مورد نظر کلی امام به آقا مصطفی نیز میتوان گفت که امام، از ایشان به عنوان
«امید آینده اسلام» نام بردهاند.[51]
«امید آینده اسلام» نام بردهاند.[51]