زندگی نامه امام خمینی(س)

فصل اول حیات فردی و اجتماعی

 
جدّ اعلای امام خمینی(س)، دین‏علی‏شاه[1] نام داشت که در کشمیر هندوستان زندگی
می‏کرد و از علمای شیعی مذهب آن منطقه بود و در آنجا به شهادت رسید.
[2] در مورد
ایشان و زوایای شخصیت و تفکرشان، اطلاع بیشتری در دسترس نیست. سید احمد،
معروف به سید هندی فرزند دین‏علی‏شاه در بین سالهای 1240 تا 1250 ه‌. ق. از کشمیر
راهی سفر عتبات عالیه می‏شود و در مدت اقامت در آنجا با شخصی از اهالی خمین به
نام یوسف خان فرفهانی
[3]، از اعیان توابع خمین، آشنا می‏شود.[4] پس از تعمیق این
آشنایی، شخص یاد شده از سید احمد دعوت می‏کند که به خمین بیاید. ایشان نیز این
دعوت را پذیرفته، در سال 1254 ه‌. ق. (1217 ه‌. ش.) به منظور ارشاد اهالی خمین به
آن سامان می‏رود و در هفدهم رمضان سال 1257 ه‌. ق. (آبان 1220) با دختر
محمدحسین‌بیگ که خواهر یوسف خان است، ازدواج می‏کند. سید احمد در اواخر سال
1285 تا 1286 ه‌. ق. درگذشت و پیکرش به کربلا منتقل شد و در آنجا دفن

گردید.
[5]
    حاصل ازدواج سید احمد، سه دختر به نامهای: سلطان خانم، صاحبه خانم و آغابانو
خانم و یک پسر به نام سید مصطفی بود. تاریخ ولادت سید مصطفی 29 رجب
1278‌ه‌.‌ق. (29 بهمن 1241 ه‌. ش.) می‏باشد. وی پس از فراگیری تحصیلات اولیه در
مکتبخانه‏های خمین و فراگیری زبان عربی نزد آقا میرزا احمد، برای ادامه تحصیل ابتدا
به اصفهان و سپس عازم نجف اشرف گردید. در نجف اشرف و سامرا که عهد میرزای
شیرازی بود، تحصیلات خود را دنبال کرد و در زمرۀ علما و مجتهدین عصر خود قرار
گرفت.
[6]
    سید مصطفی تا سال 1312 ه‌. ق. (1273 ه‌. ش.) در نجف توقف نمود و در این سال
به خمین بازگشت. زعامت میرزای شیرازی، تأثیر زیادی در افکار و اندیشه‏های وی
برجای گذاشته بود؛ بنابراین پس از بازگشت به خمین، زعامت و رهبری مردم منطقۀ
خمین را بر عهده گرفت و ضمن هدایت معنوی، مذهبی و دینی مردم، با ظلم و ستم
خوانین و متنفذین محلی بر مردم آن منطقه، به مقابله و مبارزه پرداخت.
[7] آقا مصطفی
اجازۀ اجتهاد داشت و ملقب به
فخرالمجتهدین بود.
[8]
    سید مصطفی، قبل از رفتن به نجف با هاجر آغا خانم، دختر میرزا احمد مجتهد
ازدواج کرده بود و در سفر به نجف، همسرش نیز همراه او بود. حاصل این ازدواج سه
دختر و سه پسر به نامهای مولودآغا، فاطمه، سیدمرتضی، سیدنورالدین، آغازاده خانم،
و سیدروح‏اللّه‏ بود.
[9]
    خاندان امام خمینی(س) در طول حیات آقا مصطفی، به جایگاه و منزلت بالایی در
خمین دست یافت. ایشان با سعی در جلوگیری از تعدیّات و مظالم خوانین و مأموران

دولتی نسبت به مردم در عمل مقابل آنها قرار گرفت و آنها، سید مصطفی را سدّ راه خود
برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود دیدند. یکبار در جریان برخورد و ایستادگی در
مقابل یکی از خوانین با نفوذ و قدرتمند خمین به نام حشمت‏الدوله
[10]، توسط وی زندانی
شد و مدتی بعد آزاد گردید. بالأخره در سال 1320 ه‌. ق. (1281 ه‌. ش.) که تعدیّات
خوانین بر مردم فزونی یافته بود، سید مصطفی تصمیم گرفت که این وضعیت را به اطلاع
والی عراق (اراک کنونی) که شخصی به نام عضدالسلطان بود، برساند. شایان ذکر است
که در این زمان، نایب‏الحکومۀ خمین زیر فرمان والی اراک بود. جعفرقلی خان و
میرزاقلی سلطان که بیش از سایر خوانین از پیامدهای این گزارش بیمناک بودند، درصدد
برآمدند که آقا مصطفی را از جلوی راهشان بردارند؛ بنابراین آن دو در میانۀ راه خمین به
عراق (اراک) به آقا مصطفی حمله کرده، با شلیک گلوله‏ای بر قلب وی، ایشان را به
شهادت رساندند.
[11] این رویداد در تاریخ دوازدهم ذیقعده 1320 ه‌. ق. (21 بهمن 1281)
اتفاق افتاد.
[12] پیکر آقا مصطفی ابتدا به اراک منتقل شد و در سرقبرآقا به امانت گذاشته
شد و سپس به نجف اشرف انتقال یافت و در آنجا دفن گردید.
[13]
    جریان قتل آقا مصطفی را فرزندان ایشان پیگیری کردند و در نهایت موجب
دستگیری و قصاص قاتلان وی در چهارم ربیع‏الاول 1323 ه‌. ق. (28 بهمن 1284)، در
میدان بهارستان تهران شد.
[14]
    آقا روح‏اللّه‏ در بیستم جمادی‏الثانی 1320 ه‌. ق. (اوّل مهر 1281) در خمین دیده به
جهان گشود. وی در زمان شهادت پدر، تنها چهار ماه و بیست و دو روز سن داشت.
بنابراین، تحت سرپرستی عمه‏اش (صاحبه خانم) و مادرش (هاجر خانم) پرورش یافت.

همچنین به مدت دو سال نیز دایه‏ای به نام خاور در پرستاری و نگهداری ایشان نقش
داشت.
[15]
    امام خمینی(س) دوران کودکی را در خمین گذراند و در مکتبخانۀ آخوند
ملاّابوالقاسم به تحصیل پرداخت. در این دوره، روزی نیم جزء قرآن یاد می‏دادند و پایان
این دوره نیز ختم قرآن بود. ایشان پس از ختم قرآن که به هفت سالگی رسیده بود، برای
فراگیری دروس ادبیات و عربی نزد شیخ جعفر رفت و بعد از آن پیش میرزامحمود
افتخارالعلما دروس ابتدایی را آموخت. سپس مقدمات را نزد میرزامهدی ـ که دایی
ایشان بود ـ شروع کرد و سپس نزد میرزا رضا نجفی منطق را آغاز نمود. در ادامه،
تحصیلات قابل فراگیری در این مرحله چون: منطق، مطوّل و سیوطی را نزد آیت‏اللّه‏
مرتضی پسندیده (برادرش) فراگرفت.
     در سال 1339 ه‌. ق. (1300 ه‌. ش.) از خمین به سلطان آباد (اراک) رفت و نزد شیخ
محمد گلپایگانی منطق و نزد آقاعباس اراکی شرح لمعه را تحصیل نمود.
[16]
    چند ماهی از ورود ایشان به حوزۀ علمیۀ اراک نگذشته بود که در ماه رجب
1340‌ه‌.‌ق. (فروردین 1301 ه‌. ش.) آیت‏اللّه‏ شیخ عبدالکریم حائری، به درخواست
روحانیون قم به آن شهر مهاجرت کرد و حوزۀ علمیۀ قم را تأسیس نمود. حدود چهار ماه
بعد از مهاجرت آیت‏اللّه‏ حائری، آقا روح‏اللّه‏ نیز به قم هجرت نمود و در حجره‏ای از
مدرسۀ دارالشفا سکونت اختیار نمود و به ادامۀ تحصیل مشغول گردید.
     در حوزۀ علمیۀ قم، تتمۀ مطوّل را نزد آقا میرزا محمدعلی معروف به ادیب تهرانی و
سطح
را نزد سید محمدتقی خوانساری و میرزا سید علی یثربی کاشانی فرا گرفت و
سپس به حلقۀ درس خارج آیت‏اللّه‏ عبدالکریم حائری وارد شد و عملاً تحصیلات خارج
را در محضر ایشان گذرانید. همچنین فلسفه را نزد حاج سیدابوالحسن قزوینی؛ عروض و
قوافی، فلسفۀ غرب و فلسفۀ تکاملی داروین را در محضر شیخ محمدرضا اصفهانی
مسجدشاهی؛ ریاضیات و هیئت را نزد وی و میرزا علی‏اکبر یزدی و عرفان را نیز از

محضر آیت‏اللّه‏ محمدعلی شاه‏آبادی فرا گرفت.
[17]
    در سال 1304 ه‌. ش. که انتخاب اسم فامیلی (شهرت) برای ایرانیان الزامی شد،
برای آقا روح‏اللّه‏ نیز نام خانوادگی مصطفوی، انتخاب شد. آیت‏اللّه‏ پسندیده در مورد
انتخاب نام خانوادگی مذکور برای امام خمینی و نامهای خانوادگی متفاوت برای خود و
برادر دیگرشان سید نورالدین هندی، در خاطرات خود چنین می‏گوید:
در سال 1304 شمسی از طرف ادارۀ آمار و ثبت احوال به خانۀ ما آمدند و قرار شد
نام و فامیل برای ما انتخاب بشود. رئیس آمار حسینعلی بنی‏آدم که از اشخاص بسیار
فهمیده و متدین و خوش‌سابقه بود به من گفت: «بایستی نام و فامیلی انتخاب کنی که
در ایران کسی نگرفته باشد؛ چون ممنوع است». ما خواستیم بر مبنای نام پدرمان،
فامیلی مصطفوی را انتخاب کنیم. گفتند: نمی‏شود. بنابراین من هندی را انتخاب کردم
و اخوی کوچکتر ما سید نورالدین نیز همین لقب را پذیرفت. بعد چون فامیل هندی
شبهۀ وابستگی به انگلیسی‏ها را پیش می‏آورد، گفتند که این فامیلی را عوض کنید. من
هم با این کار موافقت کردم. ما فامیل احمدی (فامیل دایی‏مان) را پیشنهاد کردیم،
گفتند: نمی‏شود. همچنین عربی هم نباشد. من پنج یا شش اسم فارسی نوشتم و به
تهران فرستادم. در تهران از بین آنها، نام پسندیده را انتخاب کردند؛ بنابراین نام فامیل
ما شد پسندیده؛ ولی نام فامیل برادر دیگرمان، همان هندی ماند و نام امام هم که از
اول مصطفوی بود. ما سه برادر، سه فامیل متفاوت پیدا کردیم.
[18]
    آقا روح‏اللّه‏ در سال 1308 ه‌. ش. با خدیجه خانم، دختر حجت‏الاسلام میرزا محمد
ثقفی ازدواج کرد. حاصل این وصلت، دو پسر به نامهای سید مصطفی و سید احمد و سه
دختر به نامهای صدیقه، فریده و فهیمه بود. دو دختر دیگر به نامهای لطیفه و سعیده
فوت کردند.
[19]
    تا اینجا مقدمۀ کوتاهی در مورد معرفی خاندان امام خمینی(س) و در واقع
خاندان‌آیت‏اللّه‏ سید مصطفی خمینی گفته شد و هدف از آن، ترسیم یک روند

تاریخی‌بود که در ادامه، سید مصطفی و امام خمینی(س) نیز وارد آن شدند. در ادامه،
زندگینامۀ سید مصطفی در ابعاد فردی، اجتماعی و سیاسی آن مورد بررسی قرار خواهد
گرفت.
 
سید مصطفی، اولین فرزند امام خمینی(س)، در 21 آذر 1309 ه‌. ش. مطابق با 21 رجب
1349‌ه‌. ق. دیده به جهان گشود. در زمان تولد وی، خانواده امام خمینی(س) در یک
خانۀ اجاره‏ای در محله الوندیه نزدیک محله عشقعلی در قم زندگی می‏کردند. والده
ایشان خانم خدیجه ثقفی در مورد چگونگی انتخاب اسم برای اولین فرزندشان
می‏گوید:
من خیلی دوست داشتم که نامش مصطفی باشد و نمی‏دانم آقا [امام خمینی]چه
دوست داشتند؛ ولی من ایشان را راضی کردم و گفتم که چون نام پدرتان مصطفی
بوده است، بسیار مناسب است و آقا هم راضی شدند و اسمش را محمد گذاشتیم،
لقبش را مصطفی و کنیه‏اش را ابوالحسن گذاشتیم، ابوالقاسم نگذاشتیم که هر سه
مشابه حضرت رسول(ص) نشود.
[20]
    امام خمینی(س) برای زنده نگهداشتن یاد و خاطرۀ پدرشان حاج سید مصطفی که به
دست خوانین خمین کشته شده بود، برای خود نام خانوادگی مصطفوی و برای اولین
فرزندش نام سید مصطفی را برگزیدند.
     سید مصطفی دیرتر از حدّ معمول زبان باز کرد. به طوری که تا چهار سالگی فقط چند
کلمه را می‏توانست بگوید؛ اما دیری نگذشت، او را به مکتبخانه‏ای در نزدیکی منزلشان
گذاشتند و این اقدام تأثیر زیادی در حرف زدن وی بر جای گذاشت و نگرانی موجود در
این زمینه رفع شد.
[21] او دوران کودکی را در دامان مادری با تقوا و پدری عالم و فرزانه
پشت سر گذاشت. بهره‏مندی از چنین خانواده‏ای و رشد و پرورش در چنان محیط
مذهبی و آکنده از معنویت، در شکل‏گیری شخصیت مذهبی، علمی و اسلامی سید

مصطفی و شکوفایی استعداد و نبوغ وی در زمانی که جامعه دچار بیسوادی و مسائل و
مشکلات فرهنگی و اجتماعی عدیده‏ای بود، نقش شایانی داشت. شاید جرأت،
جسارت و شجاعت وی که توسط برخی ناظران به عنوان خاطره ذکر شده، متأثر از چنین
تربیتی بوده است.
     امام خمینی(س) از سنین کودکی تا جوانی و حتی بعد از آن بر تحصیل، رفت و آمدها
و دوستان سید مصطفی نظارت دقیق داشتند. امام خمینی(س) به دو موضوع نظم و
جدیّت در سید مصطفی، بویژه در تحصیل، تأکید خاصی داشتند.
[22]
 
سید مصطفی در بیست و چهار سالگی با معصومه حائری، دختر آیت‏اللّه‏ شیخ مرتضی
حائری ازدواج کرد.
[23] امام خمینی(س) با شیخ مرتضی حائری دوست و همدرس بودند و
با شناختی که از خانوادۀ وی داشتند با وصلت پسرشان با آن خانواده موافقت نمودند.
والدۀ ایشان (خدیجه ثقفی) در مورد چگونگی این ازدواج می‏گوید:
یک وقت شایع شد که ما با آقا مرتضی حائری وصلت کرده‏ایم، به طوری که
مصطفی می‏گفت: وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون می‏آید، رفقا می‏گویند که
پدر زنت آمد. این شایعه به گوش آقا
[امام خمینی]
رسیده بود و یک شب آقا از من
پرسیدکه دختر آقای حائری را دیده‏ای؟ من هم کمی توضیح دادم. آقا گفت: چطور
است این دروغ را راست کنیم؟ گفتم که هر طوری صلاح می‏دانید. فردا صبح هم آقا
پیغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پیغام داده بود که همان شب
بروند برای صحبت؛ بعد به ما خبر دادند که مردها رفته‏اند و ما زنها هم بعداً رفتیم و
قرار عقد گذاشته شد.
[24]

    وقتی موضوع خواستگاری و ازدواج با معصومه حائری را با حاج آقا مصطفی نیز در
میان گذاشته بودند، ایشان گفته بود:
«من خواب معصومه را دیده‏ام».
     در این زمان، معصومه، دختری شانزده ساله بود. این وصلت در سال 1335 اتفاق
افتاد.
     اولین فرزند آنها محبوبه بود که بیماری مننژیت گرفت و فوت کرد. دومین فرزندشان
حسین نام داشت که معمم شد و اینک در راه کسب و فراگیری علوم اسلامی است.
سومین فرزند آنها مریم می‏باشد که تا دورۀ دکترا تحصیل کرده است. چهارمین
فرزندشان نیز در جریان حمله کماندوهای رژیم پهلوی در سیزدهم آبان 1343 به خانۀ
امام خمینی(س) برای دستگیری ایشان، پیش از تولد از بین رفت.
[25]
 
از نظر اخلاقی برای حاج آقا مصطفی ویژگیهای زیادی می‏توان برشمرد از قبیل
خوش‌خلقی، خونسردی، ساده‏زیستی، صراحت لهجه، نفوذناپذیری، زهد، صفای
باطن، خودساختگی، استقلال رأی و مواردی از این قبیل؛ اما برجسته‏ترین ویژگی وی؛
یعنی آقازادگی، قابل بررسی می‏باشد.
الف) آقازادگی
حاج آقا مصطفی برخلاف اینکه فرزند شخصیتی همچون امام خمینی(س) بود و
می‏توانست از این موقعیت بهره برداری زیادی بکند؛ اما هیچ وقت تلاش نکرد به عنوان
یک آقازاده، تعیین‏کنندۀ سیاست و جریانات در کنار امام(س) باشد، بلکه کوشید که هم
امام به عنوان یک شخصیت مستقل صاحب تفکر با خط مشی خاص، در میان دیگران
جلوه کنند و هم اینکه نخواست خودش یک شخصیت تبعی و پیرو داشته باشد.
حجت‏الاسلام دعایی که سالها از نزدیک، شاهد و ناظر اخلاق و رفتار سید مصطفی
بوده، در این زمینه می‏گوید:
ایشان همیشه از آقازادگی و دارا بودن یک شخصیت وابسته و اینکه به دلیل فرزند

کسی بودن، مورد احترام قرار گیرد، نفرت داشت؛ البته این به معنای عدم درک وی
از موقعیت و برخورداری او از وجود چنان پدری نبود، بلکه به دلیل همان درک
مستقل و داشتن یک شخصیت اصیل برای خود بود. انسان خودساخته و نمونه‏ای بود
که می‏خواست به عنوان آنچه هست مطرح باشد و نه دربارۀ وابستگیها و انتسابات. و
البته این، دلیل بر نزدیک شدن این فرد به کمال می‏باشد. این رفتار دقیقاً در همان
رابطه ظریفی بود که امام(س) هم هیچ گاه اجازه نمی‏دادند که مسائل خانوادگی و
عاطفی در امور مبارزاتی و یا مسائل حوزه و اجتماع روحانیت دخیل شود. امام(س)
از ابتدا کوشیده بودند که فرزندشان تافتۀ جدا بافته‏ای در حوزه نبوده، مانند دیگران
مطرح شود و البته این شیوۀ تربیت، باعث شده بود که آن مرحوم بتواند در یک جوّ
غیروابسته در حوزۀ علمیه، خود را ساخته، به خاطر لیاقت و پشتکار خود به آن مقام
مستقل علمی برسد.
[26]
    آیت‏اللّه‏ موسوی بجنوردی نیز در این باره می‏گوید:
بعضی از آقازاده‏ها برای خود تعیّنات و تشریفات بسیاری قائل بودند؛ چون متأسفانه
در این اواخر سیستم روحانیت اینطور شده بود که آقازادگی مساوی بود با اینکه از
سواد و عملیات تا حدودی بیگانه است و در نجف ضرب المثل بود و می‏گفتند:
«آقازاده‏ای که با فضل است، حاج آقا مصطفی است»؛ یعنی کم بود که آقازاده باشد و
فاضل و با سواد هم باشد؛ چون معمولاً در دستگاه پدر می‏رفتند و در تشکیلات
ریاست و تعیّنات و برو و بیا غرق می‏شدند و اینها با درس خواندن جور در نمی‏آمد...
ایشان پشت سر خود، کسی را راه نمی‏انداخت و تنها می‏آمد، هر جا می‏شد،
می‏نشست و جلوی هر کس بلند می‏شد، حتی بچه طلبه هم که می‏آمد، برای او بلند
می‏شد و احترام می‏کرد.
[27]
    همۀ صاحبنظران و آنهایی که از نزدیک حاج آقا مصطفی را می‏شناختند در این
موضوع اشتراک نظر دارند که ایشان برای کسب شخصیت، خود را متصل به پدرش
نکرد، بلکه از خود شخصیتی مستقل ساخت.
[28]

ب) ساده‏زیستی و تواضع
سید مصطفی خمینی با تأثیرپذیری از پدر بزرگوارش، ساده زیستی را در همۀ ادوار
زندگی‏اش روش پایدار و الگوی زندگی خود قرار داد. در طول حیات وی ساده‏زیستی و
بی پیرایگی در جوانب مختلف زندگی ایشان آشکارا به چشم می‏خورد و همۀ افرادی که
با زندگی وی آشنایی دارند، این موضوع را تأیید می‏کنند. او بر خلاف بسیاری از
آقازاده‏ها پرتوقّع نبود و خود را مانند دیگر طلبه‏ها تلقّی می‏کرد و زندگی خانوادگی و
معیشتی‏اش نیز متفاوت از آنها نبود. فریده مصطفوی، خواهر سید مصطفی، در این باره
چنین می‏گوید:
پیش از سال 1342، یک زندگی معمولی طلبگی داشت. پس از اینکه به ترکیه تبعید
شد، امکانات بیشتری برایش فراهم شد؛ ولی با این حال، زیّ طلبگی خود را فراموش
نکرد. در نجف، در یک منزل 45 متری در محله‏ای به نام حویش
[29] که فاصلۀ کمی با
منزل امام(س) داشت، زندگی می‏کرد...از دنیا بریده بود و به دنبال توسعۀ آن نبود.
اصولاً روی مادیات هیچ حسابی نمی‏کرد. در خرج کردن وقتی هم پولی به دستش
می‏رسید، دقت می‏کرد و سخت می‏گرفت.
[30]
    آیت‏اللّه‏ فاضل موحدی لنکرانی نیز در تأیید مطالب مذکور می‏گوید:
شهید مصطفی خمینی چه در دوران قبل از شروع مبارزۀ پدر بزرگوارش و چه در
دوران شروع مبارزه، چه در ایران و چه در موقعی که در نجف زندگی می‏کردند، در
تمامی این دوره‏ها، با ایشان بودیم، زندگی داخلی ایشان در یک سطح بسیار بسیط و
عادی بود، زندگی ایشان در تمامی این ایام اصلاً از صورت یک طلبۀ عادی متوسط
خارج نمی‏شد و این به خاطر این بود که ایشان به آنگونه زندگیها هیچ دلبستگی
نداشت. آنکه مورد علاقه ایشان بود، یکی؛ مسألۀ جهات علمی و یکی هم؛ مسائل
مربوط به مبارزه بود. در غیر این دو مسأله، هیچ فکر نمی‏کرد و نمی‏اندیشید.
[31]
    یکی از مستندات مهمی که در زمینۀ ساده‏زیستی و عدم توجه سید مصطفی به

جمع‏آوری مال و ثروت و پرداختن به تجمل می‏باشد: وصیتنامۀ ایشان می‏باشد. در
وصیتنامه‏اش از اموال دنیا فقط کتابهایش را برمی‏شمارد و در مورد آنها نیز احتیاط
می‏کند و یادآور می‏شود که آنها نیز از وجوه شرعیه خریداری شده‏اند و اگر فرزندش،
حسین، علوم قدیمه را تحصیل نکند، بهتر است آنها را به کتابخانۀ مدرسۀ آیت‏اللّه‏
بروجردی در نجف تحویل دهند.
... جمیع کتابهای خود را در اختیار حسین قرار می‏دهم به شرط آنکه تحصیل علوم
قدیمه کند و در غیر این صورت به کتابخانۀ مدرسۀ آقای بروجردی در نجف اشرف
تحویل دهند؛ چه آنکه نوعاً از وجوه، تحصیل شده و خلاف احتیاط آن است که
ارث برده شود. چیز دیگری ندارم مگر بعضی مختصر است، آن هم دیگر احتیاج به
گفتار ندارد...
[32]
 
آیت‏اللّه‏ سید مصطفی خمینی از نظر معنوی دارای جایگاه و مقام والایی بود. او از ابتدای
زندگی در کنار فراگیری علم، همواره به تهذیب نفس و اخلاق خود توجه و عنایت
ویژه‏ای داشته است. اگر طلاب علوم دینی و روحانیون از این خصیصه به دور باشند و
نتوانند توأم با تحصیل علوم دینی و اسلامی به تهذیب اخلاق خود بپردازند و در جهاد با
نفس جدّی نباشند، احتمال موفقیتشان در اصلاح اجتماع نیز به همان حد کاهش پیدا
می‏کند. بنابراین حاج آقا مصطفی با بهره‏مندی از این ویژگی مهم، آمادگی کامل برای
ورود به اجتماع و به عهده گرفتن نقشهای اساسی را دارا بود.
[33]
    از صفات و ویژگیهای سید مصطفی می‏توان به دائم الذکر بودن وی اشاره کرد.
حجت‏الاسلام علی ستاری که از نزدیک با سید مصطفی و با ابعاد معنوی او آشنا بود، در
این مورد می‏گوید:
در سفرهایی که با ایشان بودم و به کربلا می‏رفتیم یا شب جمعه‏ای بود یا شب قدر، که
مناسبتی داشت، پس از اینکه سوار ماشین می‏شدیم، دو سه جمله که حرف می‏زدیم،

شروع به خواندن قرآن می‏کرد. من هم قهراً مجبور بودم در کنار ایشان قرآن
بخوانم.... هیچ گاه در غیر مورد ذکر، تسبیح در دست نمی‏گرداند. بسیار ذکر
می‏گفت. ذکرهای گوناگونی هم داشت. همۀ آنها را به یاد ندارم؛ اما ذکر «لاحول ولا
قوّة الا باللّه‏» را از او به خاطر دارم. جوری ذکر می‏گفت که حالت نمایش و ریا نداشته
باشد. در هنگام ذکر با دعا هم اگر کسی صحبتی می‏کرد، بدون اینکه به او بفهماند در
چه حالی است، جوابش را می‏داد؛ معمولاً هم با تبسم پاسخ می‏داد. گاهی که
بین‏الطلوعین صبحهای پنج شنبه یا جمعه وقتی که خلوت باشد با هم به کوفه می‏رفتیم
و یا وقتی منزل ما تشریف می‏آورد، می‏دیدم که همیشه در حال ذکر است. جز در
هنگام بحث، دست از ذکر بر نمی‏داشت.
[34]
    سید مصطفی برنامۀ منظمی برای ساعات روز و شب داشت. برنامۀ عبادت؛ مباحثه،
مطالعه، ورزش و تفریح ایشان اکثراً برقرار بود. شب را به عبادت و مطالعه مشغول
می‏شد و غالباً این برنامه تا اذان صبح ادامه داشت. پس از اذان، بین دو تا سه ساعت
می‏خوابیدند. پس از آن به اعمال روزانه مشغول می‏شد. دو ساعت هم، بعد از ظهر
می‏خوابیدند و بقیۀ روز بیدار بود. از برنامه‏های روزانه وی که ترک نمی‏شد قرائت قرآن
بود. حتی در هوای گرم نجف، خود را مقید کرده بود که روزی یک یا نیم جزءاز قرآن را
تلاوت کند. در شیوۀ قرائت قرآن نیز به سبک خاصی عمل می‏کرد و بسیار ساده و همراه
با تکان دادن سر و عامیانه بود و معتقد بود که این سبک از خواندن قرآن و برخورد
عامیانه با آن، نورانیتی در دل قاری قرآن ایجاد می‏کند.
[35]
    انس دائمی با قرآن در تهذیب نفس و تقویت بُعد عبادی و عرفانی وی تأثیر به سزایی
داشت. این انس به جایی رسیده بود که در سفرها نیز خواندن قرآن را ترک نمی‏کرد.
[36]
    در نماز نیز پابرجا بود. علاوه بر نمازهای واجب، نمازهای مستحبی، نوافل و
سجده‏های طولانی نیز به جا می‏آورد، به طوری که پیشانی او پینه بسته بود. بنا به توصیۀ

امام خمینی(س) که معتقد بودند، بایستی مستحبات در خفا و به دور از چشم مردم باشد
تا ریا در آن راه نیابد، حاج آقا مصطفی نیز به همین دلیل مستحباتش را در اتاق دربسته
انجام می‏داد. نماز شب را نیز همچون نمازهای واجب، به طور مرتب به‏جا می‏آورد و
هیچ گاه آن را ترک نمی‏کرد. در ادوار مختلف زندگی‏اش در نمازهای جماعت امام
خمینی(س) شرکت می‏کرد و به ایشان اقتدا می‏نمود.
[37]
    سید مصطفی با ادعیۀ مختلف نیز مألوف و مأنوس بود. دعای کمیل؛ دعای توسل،
دعای ماه رجب، زیارت عاشورا، زیارت جامعه و سایر ادعیۀ فردی و جمعی را به جا
می‏آورد. وی از شیفتگان خاندان عصمت و طهارت ـ علیهم‏السلام ـ بود و نسبت به ائمۀ
اطهار عشق می‏ورزید و هنگام حضور در مشاهد متبرکۀ آنان، حال خاصی داشت؛
بنابراین زیارت نیز یکی دیگر از برنامه‏های او بود که همیشه تکرار می‏شد. ایشان علاقۀ
خاصی نسبت به امام حسین(ع) داشتند و با شیفتگی و اخلاص تمام به زیارت مرقد
مطهر حضرت اباعبداللّه‏(ع) می‏رفتند و بدین سبب همه روزه نیز زیارت عاشورا را
می‏خواندند.
[38] سید مصطفی برای زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) فاصلۀ بین نجف تا
کربلا را پیاده طی می‏کرد؛ البته گاهی نیز با ماشین این کار را انجام می‏داد. در مورد یکی
از این سفرهای زیارتی وی، حجت‏الاسلام محمدرضا رحمت، خاطرۀ جالبی دارد.
در یکی از مسافرتها به علت گرمی هوا، روزها استراحت می‏کردیم و شبها راه
می‏رفتیم. به علت وزن سنگینی که ایشان داشت پاهایش تاول زده بود؛ لذا من و آقای
بنکدار، داماد مرحوم مدنی، چوبدستی گرفته بودیم پشت کمر حاج آقا مصطفی تا با
تکیه بر آن راه برود، بعداً مطرح شد که اگر بدین شکل ادامه مسیر بدهیم موفق به
زیارت اربعین نمی‏شویم، ناگهان ایشان بر سرعت خود افزود. به طوری که اصلاً
نتوانستیم به ایشان برسیم.
[39]
   حاج آقا مصطفی به همراهان خود که عازم زیارت کربلا بودند، توصیه می‏کرد که در

این سفرها سعی کنند زیارت عاشورا بخوانند. خودش نیز چنین می‏کرد. ایشان در کربلا
به مرقد حضرت ابوالفضل(ع) و سایر شهدای کربلا نیز مشرف می‏شد.
     او در نجف نیز علاوه بر زیارت مرقد امیرالمؤمنین(ع)، به زیارت مسجد سهله نیز
می‏رفت. در نجف رسم بود که بیشتر طلاب و فضلا، شبهای چهارشنبه به مسجد مذکور
می‏رفتند. در این مسجد، افراد بسیاری خدمت امام زمان(عج) رسیده‏اند. حاج آقا
مصطفی نیز هر هفته به آنجا می‏رفت و در آن بیتوته می‏کرد.
[40]
    وی سفرهای زیارتی به سامرا، کوفه، کاظمین و سایر شهرهای عراق نیز انجام
می‏داد. چندین بار نیز برای انجام حج و زیارت عازم مکه و مدینه گردید و در مجموع این
سفرهای زیارتی و انجام زیارت به تکامل روحیه و بُعد معنوی و عرفانی خود پرداخت.
     از سایر فعالیتهای مذهبی سید مصطفی در نجف و قبل از آن در ایران، شرکت در
مراسم اعتکاف و عزاداریهایی بود که در مساجد و بیوت مراجع و روحانیون برگزار
می‏شد. او در مراسم عزاداری و روضه‏خوانیها به شدت منقلب می‏شد و بر مظلومیت
اهل‏بیت عصمت و طهارت اشک می‏ریخت.
 
حاج آقا مصطفی از نظر اخلاقی، فردی خوش خلق، شوخ طبع، بانشاط و اهل تفریح
بود. این در حالی بود که نسبت به درس و فراگیری علوم حوزوی نیز جدّیتی مثال زدنی
داشت. حجت‏الاسلام هاشمی رفسنجانی که ایشان را از نزدیک می‏شناخت و سالها با
هم ارتباط نزدیکی داشتند در این زمینه می‏گوید:
به طور کلی، چند خصیصه را در مورد ایشان بیشتر به خاطر دارم. یکی، جدیّت نسبت
به درس و دیگری، بانشاط و اهل تفریح بودن. آن روزها چنین روحیۀ بانشاطی در
میان طلبه‏ها کم بود. از شنبه تا چهارشنبه مشغول درس و بحث بود، پنج‏شنبه و جمعه را
هم به طور جدّی استراحت و تفریح می‏کرد. هنگام بحث، داد و فریاد می‏کشید. در
مدرسۀ فیضیّه، همیشه آن گوشۀ مدرسه، بر سر درسهای طلبگی دعوا می‏شد،


می‏فهمیدم حاج آقا مصطفی آنجاست...‌.
     آزادگی یکی از خصیصه‏های ایشان بود. من این ویژگی را در روابط خصوصی با
ایشان می‏فهمیدم که روحیۀ آزادمنشی دارد، اهل ریا و ظاهرسازی که گاهی بعضی از
آقایان گرفتار آن می‏شوند، نبود.
[41]
    این خلق و خوی سید مصطفی، موجب جذب طلاب به سوی وی می‏شد. ایشان با
تعمیق این رویّه، چه در قم و چه در نجف به همراه برخی از طلاب و روحانیون جلسات
و مجامع دوستانه خصوصی‏تری نیز به وجود آوردند. آیت‏اللّه‏ علی‏اکبر مسعودی خمینی
در مورد عضویت حاج آقا مصطفی در یکی از این مجامع دوستانه، زمانی که در قم
بودند، می‏گوید:
آقا مصطفی دارای تیپ بخصوصی بود و در مجمعی دوستانه عضویت داشت که از
حیث رفاقت، دارای برنامه خاصی بودند. آنگونه که به خاطر دارم، در این گروه
آقایان: شیخ علی تهرانی، خلخالی، ابطحی کاشانی و نوری همدانی
[
اخوی کوچک
آقایان نوری همدانی
] و آقای[ آیت‏اللّه‏ محمدرضا]
توسلی عضویت داشتند. یکی از
پیشه‏وران قم که به حرفۀ نجاری اشتغال داشت و یکی دیگر به نام آقای خطیب که از
بذله‏گویان معروف دنیا بود، در این جمع حضور فعال داشت. ورود به حلقۀ آنها کار
آسانی نبود و هر کسی را به گروهشان راه نمی‏دادند.
     در کل، این گروه در وقت درس، بسیار کوشا و فعال و در ساعات فراغت بسیار
بشاش و اهل بذله و شوخی بودند. در وقت عبادت هم برنامه‏های عبادی مرتب و داغ
شبانه داشتند. پاتوق آنها در ابتدا سر مقبرۀ مرحوم آقا شیخ فضل‏اللّه‏ نوری بود که
خدایش بیامرزد. تمام اعضای گروه به ایشان احترام می‏گذاشتند.
[42]
    در نجف نیز به مناسبتهای مختلف با دوستان خود گردهم می‏آمدند و به اعمال
مختلف عبادی و بحث و عزاداری مشغول می‏شدند. در نجف این جلسات دوستانه در
منازل افراد و از جمله در منزل خود حاج آقا مصطفی برگزار می‏شد.
[43]

امام خمینی(س) از نخستین سالها، نسبت به تربیت حاج آقا مصطفی علاقه‏مندی ویژه‏ای
داشتند. ایشان به مصطفی احترام می‏گذاشتند و حتی پایشان را جلوی مصطفی دراز
نمی‏کردند.
[44] از ابتدای ورود به سن بلوغ، فعالیتها و دیدارهای وی را با دوستانش زیر نظر
داشتند و همیشه کنترل می‏کردند. به نظر می‏رسد که از همان سنین شکل‏گیری
شخصیّت، امام سعی می‏کردند که مصطفی اوّلاً، در حوزۀ علمیه به تحصیلات خود ادامه
دهد و ثانیاً؛ یک شخصیّت سالم و استواری داشته باشد. همین طور هم شد و پس از
پایان دورۀ پنجم ابتدائی بنا به خواست پدرشان وارد حوزۀ علمیۀ قم شد و مدتی بعد هم
به طور رسمی لباس روحانیت پوشید.
     ایشان بتدریج، تحت تأثیر روحیه انقلابی حضرت امام(س) قرار گرفت و زمانی که
وارد عرصۀ مبارزه گردید، یکی از بارزترین ویژگیهایش، روحیۀ ضد شاهی وی بود.
سیداحمد آقا در این مورد می‏گوید: «من هیچ کس را مثل ایشان ندیدم که تا آن حد با شاه
بد باشد...‌. او این را خوب درک کرده بود که تمام بدبختیهای ما از شاه است، دولت و
مجلس و اینگونه نهادها را بازیچۀ او می‏دانست...‌.به خاطر خصوصیات امام او نیز
بسیاری از این خصوصیات را کسب کرده بود و یک حالت کینۀ انقلابی داشت و هرگز در
مقابل مسائل و مشکلات
[نهضت اسلامی]، سازگاری نداشت».
[45] ایشان همچنین در
مورد علاقه سید مصطفی به امام می‏گوید:
از صفات بارز ایشان عشق و علاقه زیاد به پدرم بود. من گاهی می‏گفتم که این محبت
از صورت علاقه فرزند و پدری خارج شده است. رابطۀ ایشان با پدرم فوق‏العاده بود
و در زندگی‏اش هم نشان داد که نسبت به امام چقدر ازخودگذشتگی دارد. در تمام
سختیها با امام بود و هرگز در مقابل مشکلات امام بی‏تفاوت نمی‏ماند، خلاصه همه جا
با ایشان بود.
[46]
    سید مصطفی در تمام مراحل نهضت به جز واقعۀ مدرسۀ فیضیۀ قم در فروردین‌1342


که به زیارت عتبات عالیه رفته بود، در بقیه مراحل، در ایران، ترکیه و عراق تا اول
آبان‌1356 در کنار امام بود. او ضمن مراقبت از سلامتی ایشان، در مبادلۀ پیامها و
اطلاعات با هوشیاری عمل می‏کرد. محمود بروجردی، داماد امام در این مورد می‏گوید:
به خاطرم هست که در ابتدای مخالفت حضرت امام با قانون انجمنهای ایالتی و
ولایتی، ایشان، با دقت رفت و آمدهای افرادی را که وابسته به دولت وقت بودند ـ چه
روحانی و چه غیر روحانی ـ زیر نظر داشتند. توضیح اینکه گروهی از روحانیون
حوزه قم تبدیل لباس کرده بودند و در مسندهای مختلف دولتی، چه دادگستری و چه
ثبت اسناد و مشاغل دیگر، پست‏های حساس داشتند و چون سابقه آشنایی با امام
داشتند، دولت وقت کوشش می‏کرد از این افراد بیشتر در جهت اغراض خود استفاده
کند و این افراد را به قم اعزام می‏کرد که با ملاقات با مراجع بزرگوار، نیّات و کارهای
خلاف دولت را موجه جلوه دهند تا اینکه از مخالفت مراجع با دولت جلوگیری به
عمل آورند و من خودم شاهد حضور یکی از این افراد بودم.
     حاج آقا مصطفی با شدت هر چه تمامتر مراقبت می‏کردند، مبادا این فرد، مطلبی
را برخلاف اهداف نهضت بیان کند. به من گفتند: تو همراه آن شخص برو خدمت
حضرت امام و دقیقاً مراقب باش مطلبی را که می‏گوید مبادا خلاف جهت مبارزه
باشد.
[47]
    این روایت، بیانگر اهمیت جایگاه نهضت اسلامی در نظر سید مصطفی و متقابلاً
نقش او در نهضت بود.
     او گام به گام با امام بود و اصولاً مصطفی جدا از امام قابل تصور نیست، گرچه امام در
همۀ دوره‏هایی که با مصطفی بودند، تأکیدشان بر این بود که سید مصطفی تحصیل را
جدّی بگیرد و هیچ چیز را به تحصیل ترجیح ندهد؛ امّا سید مصطفی نشان داد که هم
می‏توان در تحصیل جدّی شد و هم مبارزه را در آن گستردگی ادامه داد.
     سید مصطفی زمانی که امام در سال 1342 دستگیر شدند، تمام تلاش خود را برای
آزادی ایشان به کار بست. با مراجع و روحانیون مشورت کرد و سعی کرد که آنها ساکت


ننشینند، تا شاید واکنش گستردۀ روحانیون و مردم، رژیم را به تسلیم وادارد.[48]
    آقا مصطفی، امین و مورد وثوق امام بود. محرمانه‏ترین پیامها از طریق او به امام
می‏رسید و یا پیامهایی از طریق او به دیگران انتقال می‏یافت. زمانی که امام در سال 1342
در قیطریه تهران تحت نظر بودند، تنها رابط مشخص و مجاز ایشان مصطفی بود.
[49] پس از
آزادی امام و بازگشت به قم در فروردین 1343 نیز همراه امام بود. در زمان تبعید امام به
ترکیه نیز، پس از آزادیشان از زندان به وی پیوست و در آنجا مراقب سلامتی و تغذیه او
بود. در عراق بیش از هرجا و زمان دیگر احساس مسئولیت می‏کرد و سعی می‏کرد که
ایشان را تنها نگذارد.
     بُعد دیگر روابط سید مصطفی با امام خمینی، روابط مرید و مرادی و روابط شاگرد
و‌استادی بود. امام خمینی(س) از اول ورود مصطفی به عرصۀ علم و دانش، استاد ایشان
بودند و تا آخرین لحظات عمرشان نیز این رابطه حفظ شد و مستحکمتر گردید. روحیات
عرفانی‌امام در مصطفی نیز متجلّی بود و بدین سبب مصطفی نیز همچون ایشان کمترین
تلاشی در توجه به نفسانیّات و خوشیهای زودگذر دنیوی نداشت و آنچه از زندگی مادی
وی برمی‏آید، هیچ تلاشی برای اندوختن ثروتی یا جمع مالی ولو اندک، انجام نداده
است.
     امام خمینی(س) از نظر علمی جایگاه ویژه‏ای برای سید مصطفی قائل بودند. در
مورد جلسات درس و بحث مصطفی با امام در نجف، حجت‏الاسلام اسماعیل
فردوسی‏پور که از ناظرین امر بود، چنین می‏گوید:
در جلسات درس، وقتی بحث علمی به میان می‏آمد، یکه‏تاز میدان بود؛ بسیار خوب
بحث و مطلب را قاطع ادا می‏کرد؛ در درس حضرت امام یکی از مستشکلان بود؛
معمولاً در جلسات درس خارج نجف، اینطور مرسوم بود که اگر مستشکل
نمی‏توانست حرف خود را خوب بیان کند یا حرف درستی برای زدن نداشت یا به هر
صورت، خودش یا حرفش برای استاد جاذبه‏ای نداشت، استاد به حرفش گوش
نمی‏داد؛ اما حاج آقامصطفی شخصیتی بود که وقتی شروع به صحبت می‏کرد، امام تا


پایان حرفهای او را گوش می‏دادند، بعد هم با کمال دقت به او جواب می‏دادند.[50]
    در مورد نظر کلی امام به آقا مصطفی نیز می‏توان گفت که امام، از ایشان به عنوان
«امید آینده اسلام» نام برده‏اند.
[51]