غزل گونه هاو قطعه هاو اشعار پراکنده غزلیات قصاید رباعیات ترجیع بند مسمط ها

دیوان شعر امام خمینی

بهاریه‌ی‌ انتظار

  • آمد بهار و، بوستان شد رشک فردوس برین
  • گُلها شکفته در چمن، چون روی‌ یار نازنین
  • گسترده باد جانفزا، فرش زمرّد بی‌شمر
  • افشانده ابر پر عطا بیرون ز حد، دُرّ ثمین
  • از ارغوان و یاسمن، طرف چمن شد پرنیان
  • و ز اُقحوان و نسترن، سطح دَمَن دیبای‌ چین
  • از لادن و میمون رسد هر لحظه بوی‌ جانفزا
  • و ز سوری‌ و نعمان وزد هر دم شمیم عنبرین
  • از سُنبل و نرگس، جهان باشد به مانند جنان
  • و ز سوسن و نسرین، زمین چون روضه‌ی‌ خُلدبرین
  • از فرط لاله، بوستان گشته به از باغ اِرَم
  • و ز فیض ژاله، گُلسِتان رشک نگارستان چین
  • از قُمری‌ و کبک و هزار آید نوای‌ ارغنون
  • و ز سیره و کوکو و سار، آواز چنگ راستین
  • از شارک و توکا رسد هر لحظه صوتی‌ دلرُبا
  • و ز بوالملیح و فاخته، هر دم نوایی‌ دلنشین
  • بر شاخ باشد زند خوان هر شام چون رامشگران
  • ورشان به سان موبدان، هر صُبح با صوت حزین
  • یکسو نوای‌ بُلبلان، یکسو گل و ریحان و بان
  • یکسو نسیم خوش وزان، یکسو روان ماه معین
  • شد موسم عیش و طرب، بگذشت هنگام کَرَب
  • جامِ می‌ گلگون طلب، از گلعِذاری‌ مه جبین
  • قدّش چو سرو بوستان، خدّش به رنگ ارغوان
  • بویش چو بوی‌ ضیمران، جسمش چو برگ یاسمین
  • چشمش چو چشم آهوان، ابروش مانند کمان
  • آب بقایش در دهان، مهرش هویدا از جبین
  • رویش چو روز وصل او، گیتی‌ فروز و دلگشا
  • مویش چو شام هجر من، آشفته و پرتاب و چین
  • با اینچنین زیبا صنم، باید به بُستان زد قدم
  • جان فارغ از هر رنج و غم، دل خالی‌ از هر مهر و کین
  • خاصه کنون کاندر جهان، گردیده مولودی‌ عیان
  • کز بهر ذات پاک آن شد امتزاج ماء و طین
  • از بهر تکریمش میان بربسته خیل انبیا
  • از بهر تعظیمش کمر خم کرده چرخ هفتمین
  • مهدی‌، امام مُنتظَر، نوباوه‌ی‌ خیرالبشر
  • خلق دو عالم سر به سر، بر خوان احسانش نگین
  • مهر از ضیائش ذرّه‌ای‌، بدر از عطایش بدره‌ای‌
  • دریا ز جودش قطره‌ای‌، گردون زِ کشتش خوشه‌چین
  • مرآت ذات کبریا، مشکوة انوار هدا
  • منظور بَعثِ انبیا، مقصود خلق عالمین
  • امرش قضا، حکمش قدر، حُبّش جنان، بغضش سَقَر
  • خاک رهش زیبد اگر بر طُرّه‌ ساید حورِ عین
  • دانند قرآن سر به سر بابی‌ ز مدحش مختصر
  • اصحاب علم و معرفت، ارباب ایمان و یقین
  • سُلطان دین، شاهِ زَمَن، مالک رقاب مرد و زن
  • دارد به امرِ ذُوالْمِنَن؛ روی‌ زمین، زیر نگین
  • ذاتش به امر دادگر، شد منبع فِیض بشر
  • خیل ملایک سر به سر، در بند الطافش رهین
  • حبّش سفینه‌ی‌ نوح آمد در مَثَل، لیکن اگر
  • مهرش نبودی‌ نوح را، می‌بود با طوفان قرین
  • گر نه وجود اقدسش، ظاهر شدی‌ اندر جهان
  • کامل نگشتی‌ دین حق، ز امروز تا روز پسین
  • ایزد به نامش زد رقم، منشور ختم الأوصیا
  • چونانکه جدّ امجدش گردید ختم المُرسلین
  • نوح و خلیل و بوالبشر، ادریس و داوود و پسر
  • از ابر فیضش مُستمِد، از کان علمش مُستعین
  • موسی‌ٰ به کف دارد عصا، دربانیش را منتظِِر
  • آماده بهر اقتدا، عیسی‌ به چرخ چارمین
  • ای‌ خسرو گردون فَرَم، لختی‌ نظر کن از کَرَم!
  • کفّار مُستولی‌ نگر، اسلامْ مُستضعف ببین!
  • ناموس ایمان در خطر، از حیله‌ی‌ لامذهبان
  • خون مُسلمانان هدر، از حمله‌ی‌ اعدای‌ دین
  • ظاهر شود آن شه اگر، شمشیر حیدر بر کمر
  • دستار پیغمبر به سر، دست خدا در آستین
  • دیّاری‌ از این مُلحدان، باقی‌ نماند در جهان
  • ایمن شود روی‌ زمین از جور و ظُلم ظالمین
  • من گر چه از فرط گُنه شرمنده و زارم، ولی‌
  • شادم که خاکم کرده حق، با آب مهر تو عجین
  • خاصه کنون کز فیض حق، مدحت سُرودم آنچنان
  • کز خامه ریزد بر ورق، جای‌ مُرکّب انگبین
  • تا چنگل شاهین کند، صید کبوتر در هوا
  • تا گرگ باشد در زمین، بر گوسفندان خشمگین
  • بر روی‌ احبابت شود مفتوح ابواب ظفر
  • بر جان اعدایت رسد هر دم بلای‌ سهمگین
  • تا باد نوروزی‌ وزد هر ساله اندر بوستان
  • تا ز ابر آذاری‌ دمد، ریحان و گل اندر زمین
  • بر دشمنان دولتت هر فصل باشد چون خزان
  • بر دوستانت هر مهی‌ بادا چو ماه فروَدین!
  • عالم شود از مقدمش، خالی‌ ز جهل، از علم پُر
  • چون شهر قم از مقدمِ شیخ اجل، میر میهن
  • ابر عطا، فیض عمیم، بحر سخٰا، کنز نعیم
  • کانِ کَرَم «عبدالکریم»، پُشت و پناه مُسلمین
  • گنجینه‌ی‌ علم سَلَف، سرچشمه‌ی‌ فضل خلف
  • دادش خداوند از شرف بر کف زمام شرع و دین
  • در سایه‌اش گرد آمده، اعلام دین از هر بَلَد
  • بر ساحتش آورده رو طُلّاب از هر سرزمین
  • یا رب! به عُمر و عزتش افزای‌ و جاه و حرمتش
  • کاحیا کند از همّتش آیین خیرالمُرسلین
  • ای‌ حضرت صاحب زمان! ای‌ پادشاه انس و جان!
  • لطفی‌ نما بر شیعیان، تأیید کُن دین مُبین
  • توفیق تحصیلم عطا فرما و زُهد بی‌ریا
  • تا گردم از لُطف خُدا، از عالِمین عامِلین.

در فاصله‌ی‌ سالهای‌ 1309 تا 1324 ش

سروده شده است.

  •