دیوان شعر امام خمینی
محراب عشق[114]
- جُز خم ابروی دلبر، هیچ محرابی ندارم
- جُز غم هجران رویش، من تب و تابی ندارم
- گفتم اندر خواب بینم چهرهی چون آفتابش
- حسرت این خواب در دل ماند، چون خوابی ندارم
- سر نهم بر خاک کویش، جان دهم در یاد رویش
- سر چه باشد، جان چه باشد، چیز نایابی ندارم
- با که گویم دردِ دل را، از که جویم راز جان را؟
- جُز تو ای جان! راز جویی، دردِ دلیابی ندارم
- تشنهی عشق تو هستم، بادهی جانبخش خواهم
- هر چه بینم، جُز سرابی نیست، من آبی ندارم
- من پریشان حالم از عشق تو و، حالی ندارم
- من پریشان گویم از دست تو، آدابی ندارم.
مرداد 1365