دیوان شعر امام خمینی
بهار
- بهار آمد که غم از جان برد، غم در دل افزون شد
- چه گویم! کز غم آن سروِ خندان، جان و دل خون شد
- گروه عاشقان بستند محمِلها و، وارستند
- تو دانی حال ما واماندگان در این میان چون شد
- گل از هجران بلبل، بلبل از دوریّ گل، هر دم
- به طَرْف گلِستان، هر یک به عشق خویش مفتون شد
- حجاب از چهرهی دلدار ما، باد صبا بگرفت
- چو من، هر کس بر او یک دم نظر افکند، مجنون شد
- بهار آمد، ز گُلشن برد زردیها و، سردیها
- به یُمن خور، گُلستان سبز و، بستان گرم و، گلگون شد
- بهار آمد، بهار آمد، بهار گلعذار آمد[1]
- به میخواران عشاق گو: خمار از صحنه بیرون شد.
فروردین 1366
1
- مولانا، دو غزل با مطلعهای زیر دارد:بهار آمد، بهار آمد، بهار مشکبار آمدنگار آمد، نگار آمد، نگار بردبار آمد.و:بهار آمد، بهار آمد، بهار خوشعذار آمدخوش و سرسبز شد عالم، اوان لالهزار آمد.