دیوان شعر امام خمینی
هوایِ وصال
- در پیچ و تاب گیسوی دلبر ترانه است
- دل بردهی فدایی هر شاخ شانه است
- جان در هوای دیدن رخسار ماه توست
- در مسجد و کنیسه نشستن بهانه است
- در صید عارفان و، ز هستی رمیدگان[1]
- زلفت چو دام و، خال لبت همچو دانه است
- اندر وصال روی تو ای شمس تابناک!
- اشکم چو سیل جانب دریا روانه است
- در کوی دوست، فصل جوانی به سر رسید
- باید چه کرد! این همه، جور زمانه است
- امواج حُسن دوست چو دریای بیکران
- این مستِ تشنه کامْ غمش در کرانه است
- میخانه در هوای وصالش طرب کنان
- مطرب به رقص و، شادی و، چنگ و، چَغانه است.[2]
بهمن 1367