محبت یک پل دو طرفه است. اصلا اگر دو طرفه نباشد که ماندگار نیست حالا این پل اگر بین مرید و مراد باشد به چه صورت خود را نشان می دهد؟ می شود پلی که هیچ ضربه ای به آن کارساز نیست. محبت میان رزمنده ها و امام از این نوع پل ها بود.

به گزارش خبرنگار جماران، سردار محمد باقری که این روزها رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را عهده دار است، در خاطرات خود که سال ها قبل در کتاب امام و دفاع مقدس بازگو کرده است از نوع رفتاری که میان امام خمینی (س) و رزمندگان جاری بود به نکته قابل تاملی اشاره کرده است.

 

هر بار که ما خدمت حضرت امام می رسیدیم و برای زیارت دست ایشان‌‎ ‎‌را در دستمان می گرفتیم، حضرت امام محکم دستمان را فشار می داد. اول‌‎ ‎‌یک قدری تامل کرده و بعد در حالی که به چشمان طرف نگاه می کردند،‌‎ ‎‌دست را محکم می فشردند. بر اثر این حرکت، حالتی به وجود می آمد که قلب‌‎ ‎‌آدم را تکان می داد. البته این محبت بین حضرت امام و رزمندگان طرفینی بود‌‎ ‎‌و تاثیراتِ مثبتِ زیادی در جبهه ها می گذاشت. مثلاً در جبهه ها و در زمان‌‎ ‎‌عملیات هر لحظه خطرات متعددی در کمین انسان است؛ خطر شهادت،‌‎ ‎‌زخمی شدن، جانباز شدن و... یا حتی در مراحل مختلف خطر و جاهای‌‎ ‎‌مختلف جبهه هر چیزی در مقابل جان بی ارزش می نماید و این موضوع‌‎ ‎‌می تواند مانعی برای شجاعت ها و شهادت ها باشد، اما یاد حضرت امام و نظر آن‌‎ ‎‌بزرگوار در انجام مسائل، عمده ترین خواست رزمندگان بود و بر همه چیز‌‎ ‎‌ترجیح داشت. خود من هر وقت که می خواستم حرکت کنم و مثلاً از قرارگاه‌‎ ‎‌به خط بروم و البته این موضوع شاید هر روز ممکن بود صورت بگیرد، اگر به‌‎ ‎‌جایی می رسیدم که آتش شدت زیادی داشت، یا تیر مستقیم دشمن هر لحظه‌‎ ‎‌ممکن بود به من اصابت کند، همه توجه ام به این بود که حضرت امام راجع به‌‎ ‎‌جنگ چه نظری دارند و این کار من چقدر مورد رضایت خاطر آن حضرت‌‎ ‎‌قرار دارد و حتماً رزمنده ای که جانش را تقدیم کرده و شهید شده است، البته‌‎ ‎‌همین نظر را داشته است که وصیتنامه های آنها بیانگر این واقعیت است. اگر‌‎ ‎‌فرمانده سپاه می گفت که حضرت امام نظرش این است که این عملیات بشود یا‌‎ ‎‌اصلاً این جنگ ادامه پیدا بکند، همۀ خستگی های دراز مدت که در تن بچه ها‌‎ ‎بود، رفع می شد. و خلاصه نظرات حضرت امام بر هر خواست دیگری غلبه‌‎ ‎‌می کرد و اصلاً برای آدم انگار چیزی به اسم جان مطرح نبود و هیچ گونه‌‎ ‎‌تردیدی باقی نمی ماند. و آدم با خیال راحت و مطمئن حرکت می کرد و‌‎ ‎‌می رفت در دل دشمن و آتش یا مشکلات نبرد و همه چیز را به جان‌‎ ‎‌می خرید. ‌

 

او در خاطره دیگری به اولین دیدار خصوصی با امام اشاره و اینگونه روایت کرده است:

 

اولین باری که به طور خصوصی خدمت حضرت امام رسیدیم، اواخر سال‌‎ ‎‌61 و دو سه روز قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود که فرماندهان یگان های‌‎ ‎‌عمل کننده با چند نفر مسئولین قرارگاه ها از ارتش و سپاه در همان اتاق پشت‌‎ ‎‌حسینیه جماران که حضرت امام همیشه آنجا می نشستند، خدمتشان رسیدیم.‌‎ ‎‌روی نقشه کوچکی که من آماده کرده بودم، آقای شمخانی در رابطه با وضع‌‎ ‎‌منطقه و اوضاع و احوال نیروهای خودی و دشمن، خدمت حضرت امام‌‎ ‎‌توضیح مختصری دادند. یادم می آید که حضرت امام خیلی دعا کردند و باز‌‎ ‎‌نسبت به انجام عملیات اطمینان دادند و بر وحدت بین ارتش و سپاه تاکید‌‎ ‎‌کردند. از این که ارتشی ها و سپاهی ها در کنار هم خدمتشان رسیده بودند،‌‎ ‎‌اظهار خوشحالی کرده و دعا کردند و فرمودند، بروید و عملیات بکنید و شما‌‎ ‎‌پیروزید. بعد از آن ما مستقیماً به منطقه رفتیم و سه روز بعد از آن، عملیات‌‎ ‎‌والفجر مقدماتی انجام شد.‌

برشی از کتاب امام و دفاع مقدس؛ ص 10-11 و ص 7

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.